خرید تور تابستان

گزارش / احتمال مواجهه‌ی روحانی – ترامپ پس از چهار دهه مذاکرات رده پایین

/ گفت‌وگوی انصاف نیوز با نصرت‌الله تاجیک و گزارشی از تاریخ مذاکرات ایران و آمریکا /

فهیمه فریدونی، انصاف نیوز: رییس جمهور روحانی درحالی عازم نیویورک شده است که گمانه‌زنی‌های فراوانی درباره‌ی اتفاقاتی که می‌افتد یا نمی‌افتد حول این سفر وجود دارد. از ظن به دیداری در قالب 5+1 با مقامات امریکایی تا مباحثی که رییس جمهور به آنها خواهد پرداخت؛ چه در نشست عمومی و چه در مذاکرات برجامی 4+1 که قرار است در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل برگزار شود.

نصرت الله تاجیک دیپلمات اسبق و تحلیلگر مسایل بین الملل در گفت‌وگو با انصاف نیوز ضمن پیش‌بینی خود از انجام یا عدم انجام مذاکره در این سفر به مسایلی پرداخته است که ممکن است در آن طرح شود.

متن گفت‌وگو با تاجیک و همچنین بخش نخست گزارش انصاف نیوز از تاریخ مذاکرات بین ایران و آمریکا را در ادامه بخوانید:

تاجیک: دست به توازن بین قدرت نرم و سخت بزنیم تا منطقه به سمت خشونت و درگیری نرود

نصرت الله تاجیک

نصرت‌الله تاجیک درباره‌ی پیش‌بینی‌اش از سفر رییس جمهور به نیویورک و پیشنهادش برای طرح در این سفر به انصاف نیوز گفت: قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد و شاید تا حدی تحت تاثیر تحولات خلیج فارس قرار گیرد. ما قبل از اجلاس باید با فعالیت‌های دیپلماتیک و شاید بازی سیاسی زمینه‌ی ایجاد یک گفتمان غالب را فراهم می‌کردیم که نکردیم. بنابراین طبق روال سال‌های گذشته خواهد بود. رییس جمهور به صراحت بگوید علاوه بر مشکلات تاریخی بین ایران و امریکا که در شرایطی قابل عبور است، مشکل اصلی بین ایران و ترامپ اختلاف رویکرد دو کشور نسبت به تعاملات بین المللی است. ایران به دنبال چند جانبه‌گرایی و ترامپ به دنبال یکجانبه‌گرایی است!

تاجیک در پاسخ به اینکه «چقدر احتمال می‌دهد در قالب نشست سران ایران و 4+۱ دیداری شکل بگیرد با توجه به شروط ایران؟»، گفت: اگر چه گفته شده ممکن است نماینده‌ای از سوی ترامپ مانند پمپئو در اجلاس پیش رو در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و مذاکرات برجامی ایران در نشست 4+1 که قرار است در حاشیه این اجلاس برگزار شود، شرکت کند اما باید گفت بر اساس سیاقی که تاکنون ترامپ در پیش گرفته است، به نظر نمی‌رسد که آمریکا نماینده‌ای در چنین نشستی داشته باشد. ولی اگر بخواهیم بر اساس مصاحبه‌ی جدید ترامپ که گفته است «لزومی ندارد که حرف مرد یکی باشد» پیش‌بینی کنیم، رییس جمهور آمریکا می‌تواند شرایطی از جمله کاهش تحریم‌ها را برای حضور نماینده‌ی خود در این نشست فراهم کند. ولی در جمع‌بندی بعید می‌دانم که چنین اتفاقی رخ دهد و یا آمریکا به برجام در شرایط کنونی بپیوندد. در حالتی که بعید می‌دانم در این زمان کوتاه محقق شود ممکن است ترامپ در اثر فشارهای بین‌المللی و حتی نیروهای داخلی آمریکا بر سر عقل بیاید و مجموع شرایط باعث شود وارد فضایی شویم تا ترامپ احتمالا به برجام باز گردد، که نحوه فعالیت‌های سخت و نرم‌افزاری ایران برای تحقق چنین شرایطی هم مهم خواهد بود. یعنی اقدامات ایران باید به صورتی باشد که نه تنها هم‌پیمان خود در برجام را به اردوگاه انزواگرایانه‌ی ترامپ نفرستیم بلکه تلاش کنیم او را به بستر برجام برگردانیم. مجموعه تحولات سخت‌افزارانه‌ی منطقه‌ای در خلیج فارس و کشورهای حاشیه جنوبی آن که اتفاق افتاده، مانند ماجرای نفتکش‌ها، ساقط شدن پهپاد آمریکایی و اقدامات رژیم صهونیستی در عراق و سوریه و لبنان و تحولاتی که در درون این رژیم اتفاق افتاده و ماجرای آرامکو هم می‌تواند فرصت باشد و هم تهدید. که هم شرایط خوبی را برای این دوره از تحرکات دیپلماسی ما در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، فراهم کرده است و هم باید با انواع دیپلماسی و تولید قدرت نرم دست به توازن بین قدرت نرم و سخت بزنیم تا منطقه به سمت خشونت و درگیری نرود.

یعنی نیروهای تاثیرگذار منطقه و مجموعه دست‌اندرکاران مسایل و تحولات بین‌المللی اوضاع را از طریق قدرت نرم -از قبیل گفتمان‌سازی و فراهم کردن زمینه‌‌ی ایجاد یک گفتمان غالب و شروع دور جدیدی از گفتگوی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای- برای پیدا کردن راه‌های برون رفت از تشنج‌های منطقه‌ای کنترل کنیم، تا منطقه در دور جدیدی از خشونت که منجر به درگیری و احتمالا نه در کوتاه بلکه میان مدت در یک پروسه‌ی یکی دوساله وارد فاز شروع جنگی نشود.

تاریخ فراز و فرودهای مذاکرات ایران و آمریکا

یکی از بزرگترین چالش‌های ایران در حوزه‌ی سیاست خارجی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موضوع نوع رابطه با آمریکا بوده است هر چند دولت‌های مختلف پس از انقلاب همگی به گونه‌ای متفاوت در موضوعی با طرف آمریکایی مذاکره داشته‌اند. چالش ارتباط ایران و آمریکا در طول این چهل سال، هیچگاه حل نشده و در دوره‌هایی حتی تشدید شده است. از آن سو، موضوع ایران یکی از موضوعات مهم و تاثیرگذار صحنه‌ی سیاست در آمریکا بوده است. از بدو انقلاب که کارتر رییس جمهور بود تا امروز که ترامپ در کاخ سفید است، موضوع ایران، به‌ویژه در انتخابات، تاثیرگذار بوده است. تا آنجا که سرنوشت برخی از رییس جمهورها به ایران گره خورده است. البته در ایران نیز گاهی مواضع سخت‌گیرانه‌تر، معیار رقابت جناح‌هاست و گاهی هم رقابت در برقراری ارتباط بوده است.

انصاف نیوز در گزارشی به مذاکرات و عواملی که منجر به شکست آنها در طول این 40 سال شده است، می‌پردازد:

1-مذاکرات دولت موقت و دولت کارتر: پس از پیروزی انقلاب، پیش بینی افزایش تنش میان دولت آمریکا و دولت جدید ایران دور از انتظار نبود. از آنجایی که مهندس بازرگان و بیشتر اعضای دولت موقت، میانه‌رو و مخالف تندروی و رادیکالیسم بودند؛ با روی کار آمدن دولت او، امید امریکا برای حفظ منافعش افزایش یافت. آمریکایی‌ها خیلی زود حکومت جدید ایران را به رسمیت شناختند. اما فضای جامعه انقلابی تندتر و غیرقابل کنترل‌تر از این است که بتوان آن را پیش بینی کرد. با اینکه امام خمینی در همان آغازین روزهای پیروزی از انقلابیون خواستند تا از حمله به سفارتخانه‌های خارجی بپرهیزند، تنها سه روز پس از وقوع انقلاب، در 25 بهمن‌ماه، چریک‌های فدایی خلق به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند که با پیگیری معاون نخست‌وزیر -ابراهیم یزدی- و با دخالت پلیس از سفارت بیرون رانده شدند (سالینجر، پیر: گروگانگیری در ایران و مذاکرات محرمانه تهران، ترجمه جعفر ثقه‌الاسلامی، ص 2) یک هفته بعد، کنسولگری آمریکا در تبریز توسط عده‌ای که هویتشان به درستی روشن نشد، مورد حمله قرار گرفت و کاخ سفید ناگزیر شد که کنسولگری‌های خود در تبریز، اصفهان و شیراز را تعطیل کند. (روزنامه کیهان، 1/12/1357)

اعضای دولت موقت و در رأس آنها مهندس مهدی بازرگان، معتقد بودند که مبارزه با استبداد داخلی بر مبارزه با استعمار خارجی مقدم است، چرا که استبداد داخلی عامل دوام و بقای استیلای خارجیان بر ایران بوده است. بنابراین شعارهای ضد آمریکایی در جریان انقلاب اسلامی را شعاری ثانویه و تدافعی به شمار می‌آوردند و صرف کوتاه کردن دست آمریکا از امور داخلی ایران را کافی می‌شمردند و مبارزه‌ی همه جانبه با آمریکا و درگیر شدن با منافع آن کشور در منطقه را به صلاح نمی‌دانستند. [مهدی بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» به تفصیل نظرات خود را در این باره بیان کرده است]

از سوی دیگر امام خمینی نیز در سخنرانی مهمی که در خرداد 58 ایراد کردند، درباره‌ی روابط با آمریکا خاطر نشان ساختند که روابط ایران با آمریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است و ملت ایران احتیاجی به رابطه با این کشور ندارد. (صحیفه نور، ج 5، ص 73)

آمریکا در شهریور ماه 58 با تقاضای دولت موقت برای برخی خریدهای نظامی از آمریکا موافقت کرد، سپس یک محموله از تسلیحات خریداری شده در زمان شاه را به ایران تحویل داد و صادرات فوق العاده نفت سفید و کروزون به ایران را تصویب کرد. (خبرگزاری پارس، نشریه شماره 154، ص 12 و شماره 155، ص 19 و 25)

چنین می‌نمود که روابط بین دو کشور اندکی بهبود یافته است. از این رو در 11 مهرماه 58 دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت که برای شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرده بود با سایروس ونس همتای آمریکایی خود دیدار و درباره‌ی مسایل فی‌مابین گفت‌وگو کرد. این گفتگو از سوی دکتر یزدی دوستانه و بی پرده توصیف شد. (منبع: همان، شماره 195، ص 16) یکی از توافقات صورت گرفته در این مذاکرات ارسال قطعات یدکی نظامی به ایران بود که پیش از انقلاب خریداری شده و آمریکا تا این زمان از تحویلشان سر باز می‌زد. (همان منبع، شماره 197، ص 18)

اما دیری نگذشت که اوضاع روابط به سمت تیرگی رفت. شروع مجدد این روند با پذیرش شاه مخلوع به آمریکا آغاز شد. «سایروس وَنس» وزیر امور خارجه آمریکا معتقد بود که به‌طور حتم، با ورود شاه به آمریکا، تمامی شانس‌های موجود برای برقراری روابط با دولت جدید از میان خواهد رفت. «بروس لِینگن» دیپلمات آمریکایی و «هنری پرشت» مسوول وقت میز ایران در دپارتمان امور خارجه آمریکا، با مشاهده جو ضدیت با دولت موقت در ایران، به کاخ سفید توصیه کردند که پذیرش شاه به خاک آمریکا را به تعویق بیندازد. آنان همچنین مدعی شدند که پذیرفتن شاه، موجب تضعیف روند عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا خواهد شد و بهانه لازم را برای مخالفان عادی‌سازی روابط در ایران فراهم خواهد کرد تا دولت بازرگان را از دور خارج کنند. لینگن حتی ادعا کرد که این امر موجب سقوط سفارت آمریکا در ایران و به گروگان گرفتن اعضای آن خواهد شد. کاخ سفید در این باره از سفارت خود در تهران نظر خواست و کاردار آمریکا در تهران به صراحت با پذیرش شاه مخالفت کرد. (برژینسکی و سایروس ونس: توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، ص 62)

کارتر، رییس‌جمهور آمریکا نیز همین نظر را داشت. اما افراد متنفذی چون کسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا و دیوید راکفلر سرمایه‌دار بزرگ که هر دو از دوستان شاه به شمار می‌رفتند، کاخ سفید را برای پذیرش شاه تحت‌فشار گذاشته بودند. برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا نیز با آنان هم‌عقیده و معتقد بود که عدم پذیرش شاه موجب تردید متحدان منطقه‌ای ایالات متحده در جلب حمایت این کشور در مواقع بحرانی می‌شود و عواقب وخیمی را به نفع سیاست اتحاد جماهیر شوروی به بار می‌آورد. (همان، ص 170) نهایتاً نظر گروه دوم مورد پذیرش قرار گرفت و در 30 مهر 58 محمدرضا پهلوی وارد نیویورک شد. بلافاصله ایرانیان مقیم آمریکا در مقابل بیمارستانی که شاه در آن بستری شده بود، دست به اعتراض زدند و در سراسر ایران نیز راهپیمایی‌های ضد آمریکایی برگزار شد. (روزنامه جمهوری اسلامی،6/8/58)

آمریکایی‌ها از دولت موقت خواستند در مورد سفر شاه به آمریکا عملاً سکوت کنند. مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی مخفیانه با برژینسکی در حاشیه اجلاسی در الجزایر دیدار می‌کنند تا بر سر موضوع سفر شاه به آمریکا و نیز دارایی‌های بلوکه شده ایران در آمریکا مذاکره کنند.

پس از انتشار خبر این جلسه، گروهی از دانشجویان دانشگاه‌های تهران که شدیداً با سیاست‌های آمریکا در مقابل ایران مخالف بودند و شاید از چند هفته پیشتر فکر تسخیر سفارت آمریکا را در سر می‌پروراندند، تصمیم به تصرف سفارت و دستگیری اعضای آن گرفتند. این گروه نام خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام گذاشته بودند تا مرزبندی دقیقی با مارکسیست‌ها داشته باشند و در عین حال با منتسب کردن خود به شخص آیت الله خمینی، از نسبت داده شدن به گروه‌های سیاسی رقیب در امان بمانند. این گروه پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالروز کشتار دانش‌آموزان تهران در 13 آبان 57 را دلیل قاطعی بر موافقت امام با اقدام خود فرض کردند. امام در این پیام گفته بود: «بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد این شاه جنایتکار مخلوع نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم نمایند. »(صحیفه نور، ج 7، ص 53) در نهایت امام خمینی (ره) با وساطت موسوی خوئینی‌ها و حاج احمد خمینی این حرکت را تأیید و آن را انقلاب دوم می‌نامد.

2- مذاکرات گروگان گیری: از تاریخ 13 آبان 58 که سفارت آمریکا توسط دانشجویان تسخیر شد تا 30 دی 59 که گروگان‌ها آزاد شدند؛ 444 روز تیره و تار در روابط بین دو کشور ثبت شد. 66 دیپلمات آمریکایی توسط دانشجویان دستگیر شده بودند و روندهای مختلف حل اختلاف به بن بست کشیده می‌شد.

با استعفای دولت موقت، وظایف این دولت برعهده‌ی شورای موقت انقلاب قرار گرفت و چون در آنجا افراد و جناح‌های مختلفی با گرایش‌های گوناگون حضور داشتند، از جمله روحانیان بلندپایه حزب جمهوری اسلامی، برخی اعضای دولت موقت و اشخاصی چون ابوالحسن بنی‌صدر و صادق قطب‌زاده، تصمیم‌گیری درباره آزادی گروگان‌ها به یک فرآیند پیچیده تبدیل شد.

دولت آمریکا فشارهای زیادی را بر حکومت جدید ایران وارد آورد و از تمام ابزارهای ممکن بهره جست تا بتواند اعضای دستگیر شده‌ی سفارت خود در ایران را به آمریکا بازگرداند. اما بیشتر این اقدامات به پیچیده‌تر شدن این بحران انجامید و نخستین تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران در همین جریان وضع شد.

تظاهرات علیه ایرانیان در واشنگتن امریکا در جریان بحران گروگانگیری؛ آن‌ها خواهان اخراج ایرانیان از امریکا هستند.

عملیات طبس: عملیات طبس با نام عملیاتی عملیات «پنجه‌ی عقاب» در ارتش آمریکا، عملیاتی نظامی در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود که توسط نیروی «دلتا» برای آزادسازی آمریکایی‌های گروگان گرفته‌شده توسط دانشجویان پیرو خط امام انجام شد. در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگان‌های آمریکایی، جیمی کارتر، رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، دستور انجام عملیات آزادسازی گروگان‌ها را صادر کرد. نیروهای آمریکایی شامل ۱۳۲ نظامی، هشت هلی‌کوپتر و سه هواپیمای باربری هرکولس 130C پس از استقرار در طبس و قبل از حرکت به تهران دچار حوادث مختلفی شدند و از ادامه‌ی مأموریت بازماندند. دستگاه هیدرولیک یکی از هلی‌کوپترها از کار افتاد، هلی‌کوپتر دیگر بر اثر طوفان شن و عدم دید کافی به هنگام جابجایی، با یکی از هواپیماهای هرکولس برخورد کرده و هر دو وسیله نقلیه آتش گرفت و در نتیجه آن هشت تن از نظامیان در شعله‌های آتش سوختند.

روزنامه کیهان در روز ششم اردیبهشت ۵۹ ضمن چاپ اسامی هشت کماندوی کشته شده ارتش آمریکا به نقل از آیت‌الله مهدوی کنی، سرپرست وزارت کشور نوشت: «آنچه مسلم است گروگان‌گیری شخصیت‌های ایرانی در رأس برنامه تفنگداران متجاوز نیروی دریایی آمریکا بوده و سپس آن‌ها قصد داشتند نسبت به آزاد کردن گروگان‌ها اقدام کنند.»

با انتشار خبر حمله‌ی ناکام آمریکا به صحرای طبس، موجی در محکومیت اقدام آمریکا به راه افتاد. شوروی این حمله را محکوم کرد و برخی چهره‌ها همچون رهبر لیبی پا را فراتر نهاده و خواستار اخراج آمریکا از سازمان ملل متحد شدند.

منابع آمریکایی بعدها مدعی شدند که کاخ سفید همان زمان برای توقف عملیات، از سوی کرملین تحت فشار بود. آنچنان که بعدها گفته شد در تمام مراحل عملیات دلتا تنها چهار نفر در آمریکا از انجام آن باخبر بودند: کارتر رییس‌جمهور، هارولد براون وزیر دفاع، هامیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید و برژینسکی مشاور امنیت ملی. در ایران نیز عوامل ناشناخته‌ای در جریان این عملیات بوده و با آن همکاری داشته‌اند. آنچنان که در روز هفتم اردیبهشت، روزنامه کیهان از قول سرلشکر امیربهمن باقری، فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی از شرکت گروهی از افسران فراری ارتش شاهنشاهی در حمله نظامی آمریکا خبر داد.

در پی حادثه صحرای طبس و فرار باقی‌مانده هواپیماها و هلی‌کوپترهای آمریکایی به سوی ناو «نیمیتس»، جیمی کارتر، رییس‌جمهوری آمریکا شکست این عملیات مداخله‌جویانه را اعلام کرد و وزیر امور خارجه آمریکا که از ابتدا با عملیات دلتا مخالفت کرده بود از سمت خود استعفا داد.

همزمان با این تحولات رییس‌جمهوری ایران از انتقال گروگان‌های آمریکایی از سفارت به محلی دیگر خبر داد. در پی این سخنان، گروگان‌ها در چند دسته به نقاط مختلف کشور برده شدند تا دسترسی به آنان میسر نباشد و بدین ترتیب بیش از ۶ ماه پس از عملیات آمریکا در طبس، گروگان‌ها همچنان در اختیار دانشجویان پیرو خط امام بودند.

بعد از چند روز رسانه‌ها ابعاد تازه‌ای از توطئه آمریکا را که به صورت موازی با حمله نظامی دنبال می‌شد فاش کردند. آیت‌الله خلخالی حتی از برنامه آمریکا برای بمباران ۱۴ نقطه تهران از جمله محل اقامت امام توسط کماندوها خبر داد.

در پی شکست قطعی عملیات آمریکا در طبس و بازگشت باقی‌مانده هواپیماهای آن کشور یکی از هلی‌کوپترها که حاوی مدارکی در مورد جزییات عملیات بود، به دستور بنی‌صدر بمباران شد. در همین بمباران بود که محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه پاسداران یزد به شهادت رسید. بنی‌صدر همان زمان در توجیه این عملیات گفت: «به چند دلیل این کار می‌بایستی صورت می‌گرفت: اولاً: رادارهای ما را مستشاران آمریکایی که در زمان رژیم شاه در ایران بودند کار گذاشته‌اند، بنابراین تکنیک آن کاملاً برای آن‌ها روشن است، در نتیجه می‌دانند چگونه از مرزها بگذرند که رادارها نتوانند آن‌ها را شناسایی کنند. ثانیاً: هواپیماهای ما نیز از نوع آمریکایی هستند و آمریکا به هر حال به تکنیک و اسرار آن‌ها آشنایی دارد و از آنجا که احتمال زیادی برای اقدام به عملیاتی برای بردن هلی‌کوپترها از جانب آمریکا با پوشش هوایی خود می‌رفت دستور این عملیات داده شد. این عمل برای این بود که هلی‌کوپترها از کار بیفتند و نتوانند از کشور خارج شوند.»

بنی‌صدر در پاسخ به این سؤال که آیا اسنادی در هلی‌کوپترها وجود داشته که از بین رفته است یا نه؟ مدعی شد: «اگر اسنادی در هلی‌کوپترها وجود داشته باشد از بین نرفته است زیرا این عملیات فقط به منظور از کار انداختن هلی‌کوپترها بوده است و بمباران به وسیله راکت صورت گرفته است و هلی‌کوپترها آنچنان منهدم نشده‌اند که اسنادی از بین برود.»

امام خمینی پس از این واقعه پیامی صادر کرده و گفت: «ملت رزمنده ایران، دخالت نظامی امریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید. این جانب که کراراً گفته‌ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هر جنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد، شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده و می‌شود؛ و اشتباه کارتر در آن است که گمان می‌کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه می‌تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند… باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج می‌کند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانه او در ملت آمریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد… کارتر باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند. این جانب به کارتر اخطار می‌کنم که اگر دست به امثال این کار ابلهانه بزند، کنترل این جوانان مسلمان و مبارز و غیوری که نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند برای ما و دولت امکان ندارد و مسوول جان آنان، شخص اوست.» (جلد ۱۲ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۵۵ تا صفحه ۲۵۷)

آمریکایی‌ها و ایرانی‌ها برای حل بحران به بن بست رسیده‌اند. از طرفی در داخل ایران اختلافات بر سر موضوع گروگان‌ها هر روز بیشتر می‌شود و بسیاری از مردم و سیاستمداران، با توجه به مشکلات عدیده‌ی دیگری که در کشور وجود دارد به دنبال حل موضوع گروگانگیری هستند. از آنطرف در آمریکا این موضوع حساسیت‌های بسیاری را برانگیخته است. ریگان که با وعده رهاسازی گروگان‌ها به قدرت رسیده، نمی‌خواهد به سرنوشت کارتر دچار شود. در چنین موقعیتی دو طرف راهی جز مصالحه پیش روی خود نمی‌دیدند.

-بیانیه‌های الجزایر: مجلس شورای اسلامی در ۱۱ آبان ۱۳۵۹، شروط چهارگانه‌ای تعیین کرد که به دولت امکان و اجازه حل اختلافات مربوط به گروگان‌ها با آمریکا را می‌داد. بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی، مأموریت یافت که از طریق انجام مذاکرات با دولت الجزایر، این مساله را در چارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی حل و فصل نماید. از این رو مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا، با واسطه‌ی مقامات الجزایری جریان پیدا کرد و نتیجه‌ی آن رسیدن به چند متن مشترک بود که به عنوان «بیانیه‌های الجزایر» شناخته می‌شود.

سرانجام در ۱۹ ژانویه ۱۹۸۱/ ۲۹ دی ماه ۱۳۵۹، بیانیه‌های الجزایر درباره آزادی ۵۲ گروگان امریکایی، صادر شد و چند ساعت بعد از آنکه بهزاد نبوی، سرپرست هیات ایرانی طرف مذاکره، متن موافقتنامه را در تهران امضا کرد، وارن کریستوفر، معاون وزارت امور خارجه امریکا نیز در الجزایر آن را امضا کرد. علت انتخاب کلمه‌ی بیانیه به جای قرارداد یا موافقتنامه نیز این بود که ایران حاضر به نشستن بر سر میز مذاکره نبود و دولت الجزایر به عنوان واسطه، آنچه را که طی مذاکرات طولانی میان ایران و امریکا از طریق الجزایر به توافق طرفین رسیده بود، به صورت بیانیه‌هایی منتشر کرد و ایران و امریکا به طور جداگانه بیانیه‌های مزبور را امضا و به دولت الجزایر تسلیم کردند.

به موجب این بیانیه بسیاری از محدودیت‌های ایجاد شده از سوی آمریکا منتفی شد اما این امر شامل تحریم‌های اعمال شده‌ی نظامی و ارسال تسلیحات به ایران نمی‌شد. این بیانیه‌ها در بر گیرنده‌ی ۲ اعلامیه‌ی دولت الجزایر بود که یکی مربوط به آزادی گروگان‌های آمریکایی در تهران و دیگری مربوط به حل و فصل دعاوی این دو کشور از طریق ایجاد یک نهاد مرضی‌الطرفین، به نام دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا، می‌شد. به موجب بیانیه‌های الجزایر طرفین متعهد شدند که:

  1. ایران گروگان‌های آمریکایی را آزاد کند
  2. آمریکا در امور داخلی ایران (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) مداخله نکند.
  3. آمریکا مجازات‌های تجاری و اقتصادی را لغو و دارایی‌های مسدود شده‌ی ایران را آزاد کند.
  4. هر دو کشور متعهد شوند که تا زمان انعقاد کامل بیانیه‌ها از رسیدگی به دعاوی اتباع و دولت‌ها علیه یک‌دیگر، خودداری کنند و آن‌ها را به داوری مرضی‌الطرفین (اختصاصاً دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا) ارجاع دهند.
  5. آمریکا می‌بایست اطمینان دهد که هرگونه تصمیمات دادگاه ایالتی در رابطه با انتقال هر گونه دارایی حکومت پیشین، مستقل از اصل مصونیت پادشاه اجرا خواهد کرد.
  6. قروض ایران به نهادهای آمریکایی پرداخت شود.

بی بی سی در گزارشی با عنوان «شش خرابکاری تاریخی در مذاکرات ایران و آمریکا» مدعی شده است که: «در پاییز ۱۳۵۹، مسیری طولانی از گفت‌وگوهای پشت پرده میان تهران و واشنگتن برای آزادی دیپلمات‌های گروگان آمریکایی در ایران، دو طرف را به توافقی برای حل بحران نزدیک کرد. در جریان این گفت‌وگوها، دو کشور به توافق رسیدند که در ازای آزادی گروگان‌ها در ماه اکتبر (آبان)، واشنگتن دارایی‌های مسدود شده ایران در ایالات متحده را آزاد کند و برخی تجهیزات نظامی آمریکایی را، که در جریان جنگ با عراق به شدت مورد نیاز ایرانی‌ها بود، به این کشور تحویل بدهد. این توافق در شرایطی به دست آمد که مشخص بود آزادی گروگان‌ها در مهلت تعیین شده، به افزایش محبوبیت شدید وجهه‌ی جیمی کارتر -رییس جمهور آمریکا- و پیروزیش در انتخابات نوامبر ۱۹۸۰ (آبان ۱۳۵۹) منجر می‌شود. اما ایران، درست قبل از نهایی کردن توافق پیش بینی شده، گفت‌وگوها را متوقف کرد و حتی جلسه‌ی مجلس برای تصمیم گیری در مورد آزادی گروگان‌ها، که تنها چهار روز پیش از انتخابات آمریکا برگزار شد، با آبستراکسیون بی سابقه جمعی از نمایندگان بی نتیجه ماند. در سال ۱۳۵۹ نمایندگانی از حزب جمهوری خواه آمریکا با مقام‌های ایرانی مذاکره کردند و از آنها خواستند تا گروگان‌ها قبل از انتخابات آمریکا آزاد ‘نشوند’ تا جیمی کارتر رقابت را به رقیب جمهوری خواه خود (رونالد ریگان) واگذار کند. در نهایت، کارتر در این انتخابات شکست سختی خورد و ایران گروگان‌هایش را تنها ۵ دقیقه بعد از مراسم تحلیف رییس جمهور جدید ایالات متحده آزاد کرد. بعدها مشخص شد که دلیل بی علاقه شدن جمهوری اسلامی به آزادی گروگان‌ها در موعد مقرر، مذاکرات محرمانه نمایندگانی از حزب جمهوری خواه آمریکا با مقام‌های ایرانی با هدفی مشخص بوده است: اینکه ایران، گروگان‌ها را قبل از انتخابات آمریکا آزاد “نکند” تا کارتر رقابت را به رقیب جمهوری خواه خود (رونالد ریگان) واگذار کند. مذاکره کنندگان حزب جمهوری خواه، در عوض به ایرانی‌ها قول داده بودند که در صورت آزاد شدن گروگان‌ها بعد از انتخابات، تجهیزات نظامی بیشتری را به ایران بفروشند. هرچند بعد از کمک تعیین کننده ایران به روی کار آمدن رونالد ریگان، نه تنها روابط دو کشور بهبود نیافت، که به دلایل گوناگون، و از جمله وقایع لبنان به شدت بحرانی شد.»

3- مذاکرات مک فارلین: از مناقشات جنجالی بین ایران و آمریکا ماجرای مک فارلین یا ماجرای ایران کنترا است. که از ۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵ به مدت یکسال و نیم، در دور دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان رخ داد. چهارم خردادماه 1365 هواپیمایی که از آن سوی اقیانوس اطلس به پرواز درآمده بود در خاک ایران بر زمین نشست. رابرت مک‌فارلین (مشاور امنیت ملی ریگان) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) دو مسافر آن هواپیما بودند. نمایندگان آمریکایی، کیکی را به همراه داشتند در شمایل کلید تا نشانه‌ای باشد از گشایش باب روابط میان دو کشور و نیز یک قبضه تپانچه و علاوه بر آن یک جلد انجیل‌مقدس که با امضای یادگاری‌ای همراه بود به خط رونالد ریگان و خطاب به رهبر ایران. مقامات دولت ریگان به طور مخفیانه، با فروش تسلیحات به ایران، که در محاصره تسلیحاتی بود، کمک‌رسانی کردند. آنان امیدوار بودند که بدین‌وسیله آزادی گروگان‌های آمریکایی را تضمین کرده و شورشیان کنتراهای نیکاراگوئه را تأمین بودجه کنند. تأمین بودجه‌ی کنتراها از سوی دولت آمریکا بر اساس لایحه بولند، از سوی کنگره ممنوع اعلام شده بود.

گرچه مک فارلین و الیور نورث پای به خاک تهران گذاشته بودند تا بابی به مذاکره بگشایند، اما محاسبات آمریکایی‌ها اشتباه از کار درآمده بود. مک‌فارلین با ورود به تهران، آنگاه که خواستار ملاقات با رییس جمهور ایران شد و خود را حامل پیام رونالد ریگان معرفی کرد، خود را با درهای بسته دیپلماسی روبه‌رو دید. اما نه‌تنها رییس‌جمهور ایران به مذاکره با مک‌فارلین آمریکایی ننشست که برای دیپلمات آمریکایی درهای مذاکره به سوی نخست‌وزیر و رییس مجلس ایران نیز بسته بود. در نهایت این تنها دکتر محمدعلی هادی و فریدون وردی‌نژاد بودند که به ترتیب به نمایندگی از مجلس و سپاه به مذاکره با نمایندگان رییس‌جمهور آمریکا نشستند. نمایندگان آمریکایی در تعلیق مذاکرات پنج روزی را در هتلی در تهران اقامت گزیدند، اگرچه به هر حال تسلیحات آمریکایی مورد نیاز ایران را مطابق وعده‌های قبلی، تحویل مقامات ایران دادند و پس از آن تهران را به مقصد واشنگتن ترک کردند. ارزش کل کالاهای ارسال شده به ایران در خلال این معامله بالغ بر ۲ میلیارد دلار بود.

سید مهدی هاشمی مسوول نهاد نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه که از نزدیکان آیت الله منتظری بود، به وسیله هفته‌نامه الشراع لبنان این ماجرا را فاش کرد. مخالفان عادی سازی روابط تهران و واشنگتن در ایران، خبر سفر محرمانه مک فارلین به تهران در آبان ۱۳۶۵ را به این هفته‌نامه لبنانی رساندند. این افشاگری، تیر خلاصی به مذاکرات محرمانه‌ی ایران و آمریکا بود و روابط دو کشور را از گذشته هم بحرانی‌تر کرد. تبعات حیثیتی افشاگری‌ها برای ایران و آمریکا، به دلایل مشخصی سنگین بود: برای جمهوری اسلامی، به این علت که معلوم شد تسلیحات آمریکایی، توسط اسرائیل به ایران فرستاده شده است و برای آمریکا، از آن جهت که پول حاصل از معامله‌ی اسلحه، بر خلاف مصوبه‌ی کنگره آمریکا در ممنوعیت کمک به ضدانقلابیون نیکاراگوئه، صرف کمک به همان‌ها شده بود. در نهایت، هرچند در نتیجه‌ی مذاکرات محرمانه دو کشور، تعدادی گروگان آزاد و محموله‌هایی از اسلحه آمریکایی به ایران تحویل داده شد، اما تبعات بعدی مذاکرات، روابط دو کشور را از گذشته هم بحرانی‌تر کرد. ماجرای ایران– کنترا بعد از رسوایی واترگیت بزرگ‌ترین رسوایی سیاسی آمریکا لقب گرفت. (مروری بر ماجریای مک‌فارلین و رابطه‌ای که برقرار نشد/ کیان پارسا)

اما بی بی سی فارسی در گزارشی با عنوان بازخوانی روابط محرمانه‌ی سپاه و آمریکا ادعا می‌کند که: «آنچه در این میان ناگفته می‌ماند، آن است که بعد از سفر نافرجام مک فارلین به تهران از ۴ تا ۷ خرداد ۱۳۶۵، کانال جدیدی در روابط محرمانه دو کشور فعال می‌شود که این بار، در یک سوی آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار دارد. کانالی که ادامه فعالیت آن، چنان رونالد ریگان را به بهبود روابط خوشبین می‌کند که در اواخر مهر ۱۳۶۵، به عنوان هدیه‌ای نمادین به رهبران ایران، یک انجیل پشت نویسی شده را به تهران می‌فرستد. درواقع این انجیل را، بر خلاف روایت نادرست مشهور، مک فارلین در جریان سفر خردادماه خود به تهران نمی‌آورد، بلکه فریدون وردی نژاد معاون وقت اطلاعات سپاه، در ۲۵ مهرماه و در جلسه‌ای با حضور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تحویل اکبر هاشمی رفسنجانی می‌دهد. عجیب آنکه حتی بعد از لو رفتن موضوع، که منجر به یک افتضاح سیاسی در ایالات متحده می‌شود، مذاکرات محرمانه طرفین پایان نمی‌یابد. یک روز بعد از صحبت‌های هاشمی رفسنجانی، در جلسه سران قوا در تهران تصویب می‌شود که پروژه معاوضه گروگان‌ها با سلاح ادامه پیدا کند. پروژه‌ای که دستاوردش تا آن زمان، صدور اسلحه آمریکایی به ایران از مرداد ۱۳۶۴ تا آبان ۱۳۶۵ و در عوض، آزادی دو گروگان آمریکایی در ۲۴ مهر و ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بود»

-سرنگونی ایرباس ایرانی: پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایران‌ایر از تهران به مقصد دوبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ پس از توقف بین راهی در بندرعباس به سمت دوبی در حرکت بود که با شلیک دو موشک استاندارد از ناو یواس‌اس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در ارتفاع ۱۲ هزار پایی بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک (زیر ۱۳ سال) بودند، جان باختند.

این واقعه تلخ، خشم عمومی از آمریکا را در ایران به نهایت درجه خود رساند. برخورد دولت آمریکا پس از این واقعه، تمام امیدها را برای بهبود رابطه ناامید کرد و مذاکرات و همکاری‌های پشت پرده را از بین برد.

4- مذاکرات در زمان هاشمی رفسنجانی و بوش پدر: پیروزی ایران در جنگ با عراق در اوت ۱۹۸۸ نقطه‌ی عطفی در ایران بود. دولت سازندگی پس از جنگ، به دنبال جبران خرابی‌های گسترده جنگ بود. در داخل به دنبال سیاست‌های اقتصادی آزادانه‌تر بود و در سیاست خارجی به دنبال تنش زدایی. در آن سو، پس از رسوایی مذاکرات مک فارلین، بوش (پدر) به ریاست جمهوری رسیده بود و بدش نمی‌آمد کاری را که سایر رییس جمهورها نتوانسته بودند انجام دهند را انجام دهد. علی‌الخصوص با توجه به مشکلاتی که آمریکایی‌ها در لبنان داشتند و ظرفیتی که ایران برای حل آن داشت. جورج بوش در سخنرانی مراسم تحلیفش اشاره‌ای غیرمستقیم به ایران داشت: «امروز آمریکایی‌هایی در سرزمین‌های بیگانه اسیر شده‌اند. هرگونه کمکی در این زمینه تا مدت‌ها از یاد نخواهد رفت. هر حسن نیتی با حسن نیت پاسخ داده خواهد شد. نیکی می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند.»

ابراز تمایل آمریکایی‌ها به همکاری با ایران، که چند ماه بعد از پایان جنگ ایران و عراق و ایجاد انتظارات جدید برای بهبود روابط جمهوری اسلامی و غرب صورت گرفته، با میانجیگری خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد وارد مراحل عملی می‌شود: نماینده دبیر کل، شخصاً با رییس جمهور وقت ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفتگو می‌کند و در مورد شرایط کمک ایران به حل مشکل گروگان‌ها به توافق می‌رسد که نهایتاً، به آزادی همه آنها تا بهمن ۱۳۷۰ می‌انجامد. قرار شده بود در عوض، آمریکایی‌ها دارایی‌های توقیف شده ایران در ایالات متحده را آزاد کنند.

محسن رضایی، در مصاحبه‌ای با کانال ۲ تلویزیون بی بی سی که در قسمت دوم مستند سه قسمتی «ایران و غرب» در سال ۱۳۸۷ پخش شد، در مورد نقش سپاه در آزادی این گروگان‌ها توضیحات مشخصی داده است. به روایت فرمانده وقت سپاه: «آقای هاشمی به من گفت … می‌شود [برای آزادی گروگان‌ها] کاری بکنیم یا نه… من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان… رفتند با بچه‌های حزب الله صحبت کردند. آن‌ها به شدت مخالفت کردند… من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده‌اند بمان آنجا». محسن رضایی در این مصاحبه تصویری می‌افزاید: «وقتی بچه‌های حزب الله دیدند ایشان خیلی اصرار می‌کند، عده‌ای از آدمهای تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند. چند تا آر پی جی زده بودند توی اتاقش تا ایشان فرار کند بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسوولان حزب الله بالاخره کار را تمام کرد».

بعد از آزادی گروگان‌ها، قاعدتاً نوبت حسن نیت متقابل آمریکایی‌ها بود. اما تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان، و در میانه‌ی تصمیم‌گیری دولت آمریکا برای «اقدام متقابل»، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر شد که به کشته شدن ۲۹ و زخمی شدن صدها نفر انجامید. دولت اسرائیل مدعی شد که عاملان این انفجار به ایران وابسته‌اند و ایران، هرگونه نقش خود در این واقعه را رد کرد. اما هر چه بود، انفجار سفارت اسرائیل در بوئنوس آیرس، کسانی را که در واشنگتن مخالف اقدام متقابل آمریکا در قبال آزادی گروگان‌هایش بودند، در موضع مسلط قرار داد. چند ماه بعد، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در خاک آلمان (ماجرای میکونوس)، که این بار بر نقش نیروهای امنیتی ایران در آن تاکید می‌شد، رابطه ایران با اتحادیه اروپا و متحد آن آمریکا را، بیش از پیش به هم ریخت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا