عسگری: با ماجرای نیمروز مثل بچهی سرراهی برخورد شد
/«چه فیلمی ببینیم» هفته با پویان عسگری/
پویان عسگری منتقد سینما، در «چه فیلمی ببینیم» این هفته، از میان فیلمهای در حال اکران، تماشای فیلم ماجرای نیمروز:رد خون را به مخاطبان پردهی نقرهای پیشنهاد میدهد. این منتقد معتقد است، در جشنوارهی فیلم فجر با این فیلم مثل کودکی سرراهی برخورد شده است. این فیلم، ادامهی ماجرای نیمروز است. ماجرای نیمروز: رد خون در جشنوارهی فجر در ۱۲ رشته نامزد شد و موفق به کسب ۳ سیمرغ بلورین شد.
عسگری: ماجرای نیمروز بایکوت شد
عسگری منتقد سینما دربارهی فیلم سینمایی مدنظرش به انصاف نیوزگفت: «گزینهی مدنظر من «ماجرای نیمروز:ردخون» است. بر خلاف جو و فضای انتقادی که در جشنواره پیرامون این فیلم بود، ماجرای نیمروز فیلم خوبی است. بخش زیادی از این جو انتقادی،حاصل استبداد افکار عمومی برای فیلم اول بود، یعنی برخوردهای سیاسی غیرسینمایی، بابت سمپاتی با جریانهای مختلف سیاسی یا مخالفت جریانهای سیاسی بود. این موارد مانع از این شد تا «ماجرای نیمروز1» به درستی تجزیه و تحلیل و از لحاظ سینمایی بررسی بشود.
این ماجرا به فیلم دوم هم کشیده شد. این فیلم در عمل توسط عدهای از تماشاگران بایکوت شد، بخشی از تماشاگران که طرفدار فیلم اول بودند، منتسب و نزدیک به جریان سیاسی خاصی بودند. این تماشاگران تحلیلهایی عجیب و غریب از فیلم ارائه دادند. چنین تحلیلهایی مبنای دوستی «خالهخرسهوار» داشت و در عمل فیلم تنها ماند.
این در شرایطی است که ماجرای نیمروز فیلمی بسیار سخت از لحاظ ساخت برای سینمای ایران است. فیلم در چنین ابعاد و مقیاسی ساخته میشود و دربارهی یک موضوع معاصر سیاسی اجتماعی است. اتفاقی عجیب بود که تا این میزان به فیلم بیتوجهی شد. به نظرم اتفاقی که در طول جشنوارهی فجر برای ماجرای نیمروز:ردخون افتاد، مثل یک بچهی سرراهی بود، هیچکس حاضر نبود کفالت این بچه را بپذیرد، در حالیکه مستعد، باهوش و با ویژگیهای جالب بود.»
این منتقد ادامه داد:«اگر بخواهیم وارد متن بشویم، قسمت اول به وقایع سال 60 میپردازد و به طور طبیعی در بازتاب روحیهی انقلابی بچههای سال 60، وحدتی داشت. پایان فیلم اول ظفرمندانه و پیروزمندانه بود و کل فیلم در فضایی برادارانه اتفاق میافتد.
اما فیلم دوم در سال 67 اتفاق میافتد و هفت سال گذشته است. به طور طبیعی شرایط سیاسی و اجتماعی ایران در آن زمان پیچیدهتر شده و آدمهای فیلم اول هم پیچیدهتر و مسالهدار شدهاند. این آدمها به جای اینکه درکنار هم باشند، روبروی هم قرارگرفتهاند و به جای اینکه به یکدیگر کمک بکنند؛ علیه هم اسلحه میکشند. متن پیچیدهی پارانوییکی شده که مناسب با واقعیت سیاست پارانوییک جامعهی ایران در سال 67 است.»
این کارگردان دربارهی فیلم «پیلوت» به انصاف نیوز گفت: «فیلم پیلوت، در ادامهی فیلمهای اجتماعینگر این سالها است. در حقیقت فیلمهای اجتماعینگر سعی میکنند از موقعیتهای اجتماعی، به یک نحوی اعتبار به دست بیاورند. به نظرم این فیلمها با نازلترین و کریهترین ایده سینمایی، که آن کشتن بچه است؛ استفاده میکنند.
متاسفانه کشتن بچه در سینمای ایران بعد از فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، باب و مد شده وبارها به تصویر کشیده میشود. فکر میکنم، نزدیک به ده سال است، که میزان بچهی کشته شده در سینمای ایران نزدیک به کل تاریخ سینمای جهان است. این موضوع خودش نیاز به تحلیل روانشناسانه در سینمای ایران دارد که چرا بازتولید نفرت و بازتولید همهی سرخوردگیهای اجتماعی خودش را در قالب کشتن بچهها نشان میدهد.
پیلوت، ادامهای از همین فیلمها است. بچهها کشته میشوند، برای اینکه اعتبار هنری این فیلمها برای سینمای ایران زیاد است. این فیلمها مثل جدایی نادر از سیمن، «زرد»، «بدون تاریخ،بدون امضا»، «تابستان داغ» وبسیار از فیلمهای دیگر هستند، به طور غیرعادی و غیرطبیعی در سینمای ایران بچهکشی میشود.
«آلفرد هیچکاک» در مصاحبهی معروف خود با «فرانسو تروفو» میگوید، بچهکشی یکی از ایدههایی است که ترجیح میدهم، هیچگاه سراغ آن نروم. این را آلفرد هیچکاکی میگوید که استاد شناخت موقعیتهای دهشتناک، غیرعادی و عجیب انسانی است. آلفرد هیچکاک که روحیهای ویژه دارد، میگوید من سراغ کشتن بچه نمیروم . این موضوع در سینمای ایران باب شده و ادامه دارد. در سینمای ایران از کشتن بچه به خوردن بچه رسیدهاند. فیلمی که به صورت بیمارگونهای هم در ایران و خارج از ایران موفقیتهایی پیدا میکند، این فیلم «بچهخور» محمد کارت است. وقاحت بچهکشی در سینمای ایران به جایی رسیده است که اسم یک فیلم را بچهخور گذاشتهاند.»
انصاف نیوز به زودی گزارشی در مورد بچهکشی در سینمای ایران خواهد داشت.
انتهای پیام