ماجرای مجادله جعفر کاشانی با صادق خلخالی چه بود؟
روزنامه شرق نوشت: «فوتبال، سیاست و فوتبال. میشود زندگی جعفر کاشانی یکی از اسطورههای باشگاه پرسپولیس و یکی از کارمندان وزارت امور خارجه را همین قدر خلاصه توصیف کرد؛ خلاصهبودنش اما دلیلی بر سادهبودنش نیست. مردی که به دلیل بیماری آمبولی روی پلههای خانهاش جان داد، یکی از متفاوتترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران بود. برای متفاوتبودنش هم میشود هزاران دلیل آورد؛ از تبحرش در کُشتی و والیبال گرفته تا سفیربودنش در کشورهای مختلف. جعفر کاشانی یکی از فوتبالیهای تحصیلکرده ایران بود؛ آن قدر باهوش و زرنگ بود که کمتر کسی فکر میکرد قید درس را بزند و فوتبال پیشه کند. با این حال آن قدر در انجام ورزش تبحر داشت که مانده بود کدامیک را بهعنوان حرفه اصلی دنبال کند. پرشهای بلند دلیل گرایشش به والیبال شده بود. عشق کشتی را هم مثل بسیاری دیگر از جوانان ایرانی که تازه پشت لبشان سبز شده بود داشت، ولی خودش میگوید برنامههای تمرین کشتیاش با درسش تداخل داشت و دیگر نمیتوانست به سراغ کشتی برود.
فوتبال اما برایش چیز دیگری بود. در مسابقات محلات و رقابتهای مدارس درخشیده بود و بدون این که خودش بداند، نظر سرمربی وقت تیم شاهین، یکی از بهترین باشگاههای تاریخ فوتبال ایران را جلب کرده بود. کاشانی اولین دوره متفاوتبودنش را از شاهین استارت زد؛ در حالی که بیش از صد نفر از بازیکنان حرفهای و نیمهحرفهای مترصد بودند تا از تیمهای پایهای شاهین عبور کرده و بالاخره به بازی در تیم اصلی برسند، او راه صدساله را یکشبه طی کرد. بدون حضور در تیمهای پایهای و بهواسطه استعدادی که داشت، مستقیما راهی تیم اصلی شاهین شد. حسادت بقیه را برانگیخت ولی آن قدر انگیزه داشت که از این موضوع برای خودش پلهای برای ترقی درست کند. با وجود سن و سال کم اما آچارفرانسهای کارگشا بود؛ درون دروازه ایستاد و نگذاشت تیمش گل بخورد؛ بعد هم که هافبک وینگر شد و در یک بازی چندین بار گلزنی کرد. دست آخر اما مدافع شد تا در امر سازماندهی بازی از عقب زمین و جنگندگی هم نقش داشته باشد. آنق در پستهای متفاوتی بازی کرده بود که در هر کدامش صاحبنظر شده بود. سه سالی در شاهین بازی کرد که خبر لغو امتیاز این باشگاه مثل آواری بر سرش خراب شد. شاهین عشق حرفهایاش بود؛ آن قدر عاشقانه که اسم پسرش را هم شاهین گذاشت. این عشق اما اجازه فعالیت بیشتر پیدا نکرد تا او ناراحت و غمگین تصمیم بگیرد راهی پاس شود. میانههای این انتقال اما سروکله علی عبده، مرد متمول آن روزهای فوتبال ایران پیدا شد. او جعفر کاشانی را به پرسپولیس برد و برگ تاریخی دیگری در زندگی حرفهایاش رقم زد. کاشانی در پرسپولیس تولد دوبارهای داشت و به بازیهای ملیاش هم اضافه کرد. او چند سالی مهره کلیدی و تأثیرگذار سرخها بود، ولی روزهای آخر فوتبالش، دلخوری از مسئولان باشگاه که تصمیم گرفته بودند عذرش را بخواهند و جایش را به بازیکن جوانتری بدهند، او را از فوتبال جدا کرد و به دنیای سیاست فرستاد. برای خداحافظی از فوتبال سن کمی داشت، ولی در داربی تهران، بعد از این که پرسپولیس ۲ بر یک برنده شد، روی دوش یاران خودی و البته ناصر حجازی، دروازهبان وقت استقلال، از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.
فوتبالیستی که دیپلمات شد
خداحافظیاش از فوتبال ایران، کارهایش در وزارت امور خارجه را بیشتر کرد. میگویند یکی از دلایلی که تصمیم گرفت زود از دنیای فوتبال خداحافظی کند این بود که وعده داده بودند قرار است به کنسولگری ایران در انگلیس فرستاده شود. این امر البته محقق هم شد و کاشانی بهعنوان دیپلمات راهی انگلیس شد. زندگی سیاسی او بهعنوان کارمند وزارت امور خارجه تداوم داشت. او در سفارتخانههای مختلف ایران در کشورهای آلمان، سوریه و امارات هم انجام وظیفه کرد تا این که دوباره به ایران برگشت. البته دوران دیپلماتیکش هم مثل زمان فوتبالش متفاوت بود.
ماجرای مجادلهاش با صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاههای ایران در تابستان سال ۱۳۶۱ هم ماجرای متفاوتی است که دربارهاش زیاد صحبت نشده است. در آن سالها جعفر کاشانی سرپرست کنسولگری ایران در امارات بود؛ روایتی از همان زمانها نقل شده که خلخالی تصمیم میگیرد در سفرش به امارات، سخنرانیای ترتیب دهد و در آن نام خلیج فارس را بهعنوان خلیج اسلامی معرفی کند. کاشانی که به این موضوع پی برده بود، مانع از این اقدام میشود و اجازه چنین سخنرانی و بالطبع چنین تغییری را نمیدهد. از قرار، همان مجادله سرآغاز اختلاف این دو نفر میشود؛ به طوری که خلخالی در بازگشت از امارات از وزیر وقت ایران میخواهد «ورزشکار فاسدالاخلاق سابق» را برکنار کنند. این درخواست اما در روزنامه کیهان همان سال منتشر شده؛ «کیهان» در گزارشی از دیدار صادق خلخالی با «علیاکبر ولایتی»، وزیر وقت امور خارجه ایران، نوشت: «هنوز نارساییهایی در کار وزارت امور خارجه وجود دارد. … شخصی به نام کاشانی که ورزشکاری فاسدالاخلاق بوده و این آدم را در آنجا (دوبی) سرپرست کنسولگری کردند و بعد هم وقتی پروندهاش به جریان افتاد، فهمیدند آدم نابابی است. او را خواستند اما نیامده به آلمان رفت.»
کاشانی را نه آن سال، بلکه سه سال بعد به ایران برگرداندند و از قرار، پیشنهادهای سیاسی دیگری به او دادند تا همچنان به کارش در این عرصه ادامه دهد ولی او که از رفتارهای سینوسی در دنیای سیاست خسته شده بود، هیچکدام از آن پیشنهادها را نمیپذیرد و دوباره به دنیای فوتبال برمیگردد.
از سفارت به فوتبال
قسمت سوم زندگی جعفر کاشانی هم دوباره به فوتبال معطوف شد؛ البته نه به بازیاش، بلکه به مدیریتش. سعی کرد برود و تیم شاهین را از آبوگل دربیاورد. بعدها اما به کادر مدیریتی پرسپولیس اضافه شد و همواره هم صاحبنظر بود؛ بیشتر همین چند فصل اخیر که در دولت روحانی و وزارت ورزشِ مسعود سلطانیفر بهعنوان رئیس هیاتمدیره باشگاه معرفی شد. در قهرمانیهای پرسپولیس در عصر برانکو حضور داشت؛ هرچند که البته دل خوشی از این سرمربی کروات نداشت. اعتقاد داشت پرسپولیسِ جدید با برانکو ساخته شده، ولی باید مربی بزرگتری از او بیاید تا پرسپولیس را به تیمی مدعی در آسیا تبدیل کند. با همین اندیشههای مدیریتیاش سروکله میزد که ناگهان و در ۷۶ سالگی دار فانی را وداع گفت.»
انتهای پیام