از فتح الفتوح احمدی نژاد تا ترکمانچای ظریف! / فواد صادقی
به گزارش انصاف نیوز، فواد صادقی در فیسبوک نوشت:
اگرچه مشهور است که ایرانیان حافظه ی تاریخی ضعیفی دارند اما ضعف این حافظه به شدتی نیست که خاطره «فتحالفتوح» محمود احمدی نژاد در یکی از هشت سفر خود به آمریکا را به خاطر نیاورد.
حضور احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا در نیویورک در سال 1386 که همراه با توهینهای متعدد رییس دانشگاه به جمهوری اسلامی و ارزش های اسلامی در مقابل احمدی نژاد و سپس هو شدن قابل پیشبینی رییسجمهور ایران توسط دانشجویان و حاضران در جلسه بود از سوی دفتر احمدی نژاد فتح الفتوح نام گرفت و سپس سازمان صداوسیما برای تمجید و چاپلوسی از دستاوردهای این سفر بسیج شد.
روسای قوا به همراه دبیر شورای نگهبان و برخی مسوولین ارشد دیگر در اقدامی بیسابقه در فرودگاه به استقبال احمدی نژاد برده شدند، و تا چند هفته تریبون های رسمی کشور به تمجید و ستایش از دستاوردهای سفر احمدی نژاد به آمریکا اختصاص داشت.
از آن زمان تاکنون کمتر از هشت سال سپری شده است، دستگاه تبلیغات رسمی که سفر احمدی نژاد به نیویورک و حضور در دانشگاه کلمبیا را فتح الفتوح و بالاتر از فتح فاو و جنگ 33 روزه عنوان میکرد اکنون تمام تلاش خود را به کار میبرد که توافق در حال شکل گیری هستهای را که با حفظ حقوق فعالیت های صلح آمیز هسته ای، کشور را از چنگال تحریم ها خارج کند، یک ترکمانچای و شکست جلوه دهد.
صداوسیمایی که در طول هشت سال دولت احمدی نژاد، به صورتی یکسویه به تبلیغ و تمجید از دولت میپرداخت و مجریان آن در گفتگو با مقامات دولتی به ویژه احمدی نژاد تنها اجازه ی تکان دادن سر و تایید صحبت های مقامات دولتی را داشتند، در برنامه ی زنده وزیر خارجه کشور را که بارها عنوان میکند طرح این سوالات در میانه ی مذاکرات به زیان منافع ملی است، آنچنان تحت فشار میگذارد که وی ناگزیر به بیان برخی از مسایل محرمانه ی مذاکرات برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی شود.
گرچه حضور مسوولان و مقامات حکومتی در رسانهها امری زیبنده و مورد تایید است اما پرسش اینجاست که این اقدام مطلوب چرا در دولت احمدی نژاد که کشور را از شرایطی مناسب اقتصادی و سیاسی و جایگاهی قابل قبول در نظام بین الملل به موقعیتی دشوار و شرایط سخت کشاند، انجام نمیشد و اگر سیاست های صداوسیما در مورد انتقاد از مسوولان تغییر کرده است، چرا همین سیاست در مورد سایر مسوولان کشور مانند مسوولان دستگاه قضایی، نمایندگان مجلس، شورای نگهبان، نیروهای مسلح و حتی روسای صداوسیما اجرا نمیشود؟
آیا حتی در کشورهای غربی نیز که از آزادی رسانهای بسیار بیشتری برخودارند، نیز شاهد چنین رویکردی نسبت به سیاست خارجی آن هم در حساسترین مقطع مذاکرات هستیم؟
پرسش دیگر اینجاست که پشت پرده ی جریانی که به عنوان دلواپسان به مخالفت با مذاکرات هستهای میپردازد در کجاست؟
آیا این دلواپسان همان افرادی نبودند که در دولت احمدی نژاد و در زمانی که کشور را با انکار بیدلیل و پرهزینه ی هولکاست به سراشیبی شورای امنیت و تحریم ها سوق دادند و به دولت اسراییل در گرفتن بیانیه ی تایید هولوکاست از مجمع عمومی سازمان ملل پس از شصت سال تلاش کمک کردند، بر طبل پیروزی میکوبیدند؟
چرا دلواپسان که ابتدا قطعنامههای شورای امنیت را کاغذپاره میدانستند با لغو تحریم ها مخالفت میکنند؟ و از به خطر افتادن استقلال کشور در صورت توافق جامع هستهای سخن میگویند؟
آیا نباید به این پرسش فکر کرد که در خطر افتادن منافع کاسبان تحریم که سود سرشاری را از شرایط فعلی میبرند، میتواند در این هیاهوی تبلیغاتی موثر باشد؟
اگر توانستیم به پرسش های فوق پاسخی قانعکننده بدهیم آنگاه میتوانیم نسبت به انگیزهها و عملکرد دلواپسان قضاوتی منصفانه داشته باشیم، گروهی که شاید اکثریت آنان با حسن نیت و از سر شور، بازیچه ی جریانی مخوف در قدرت شده اند، جریانی که پیش از این امثال بابک زنجانیها را با تابلوی بسیجی اقتصادی وارد عرصه ی کسب و کار کرده بود و اکنون از کوتاه شدن دست خود در اقتصاد و سیاست با رفع تحریم ها و خارج شدن کشور از شرایط تهدید و فشار، میهراسد.
انتهای پیام