تاسف های یکی از لیدرهای انقلاب فرهنگی
جریان انقلاب فرهنگی در کشورما قدمتی در حدود عمر انقلاب دارد، اما علیرغم انتشار مباحث مختلف در این حوزه شاید تاکنون کمتر به نقش لیدرهای این جریان اشاره شده باشد.
مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریزدر مجلس شورای اسلامی که در سال 59 یعنی زمان شکلگیری انقلاب فرهنگی در دانشگاه تبریز دانشجوی دانشکده پزشکی بود، در گفتوگو با ایسنا، به خاطرات شفاهی این جریان از جمله نقش تبریز و آیتالله هاشمی رفسنجانی در آغاز انقلاب فرهنگی پرداخت.
او البته معتقد است که عموم شعارها و اهدافی که آن روز منشاء شکلگیری انقلاب فرهنگی شد امروز بر زمین مانده و باید مرحله دوم انقلاب فرهنگی را در دانشگاهها راه انداخت.
روند ایجاد انقلاب فرهنگی…
پزشکیان که سال 59 دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز بود با تشریح فضای آن روزها میگوید: روزهای منتهی به انقلاب فرهنگی در سال 59، جو دانشگاهها خیلی مبهم بود و گروههای سیاسی همه در حال فعالیت بوده و میدان را به دست گرفته بودند، در دانشگاهها بیشتر افراد چپی و گروههای تشکیلاتی مختلف حضور داشتند و کارهای مشخصی را هم انجام میدادند.
روند ایجاد انقلاب فرهنگی به این شکل بود که آن روزها در دانشگاهها گروههای مستقلی مثل انجمن اسلامی و یا سازمان مسلمانان دانشجویی و دانشجویان خط امام فعالیت میکردند و البته برخی تشکیل چنین سازمانها و تشکلهایی را مسخره میکردند. در آن زمان هنوز لانه جاسوسی هم توسط دانشجویان تسخیر نشده بود و خط امام به معنی خط تحجر و خط آدمهای عقب افتاده معنا میشد.
نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در شروع انقلاب فرهنگی…
روزی آیتالله هاشمی رفسنجانی را دعوت کرده بودند که برای سخنرانی به دانشگاه تبریز بیاید، ما هم آن زمان دانشجوی دانشکده پزشکی بودیم و چون این دانشکده در آن زمان منسجمتر بود و قدرت بیشتری داشت قرار شد که ایشان در این دانشکده سخنرانی کند؛ چراکه در دانشکدههای دیگر دانشگاه تبریز بیشتر گروههای چپی و مجاهدین حضور داشتند و تنها دانشکدهای که در هیاتهای محلی نیرو و قدرت و فضا داشت و کار میکرد دانشکده پزشکی بود و با تصور اینکه ممکن است آقای هاشمی را اذیت کنند ایشان را به دانشکده ما آوردند.
البته بر در و دیوار دانشگاه هم شعارهایی علیه آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بودند از همان حرفهایی که این روزها هم عدهای که خود را مسلمان میدانند بر زبان میآورند؛ آن زمان نیروهای چپی و پیشگامها و پیکاریها و تودهایها و مجاهدین این حرفها را میزدند و امروز هم ظاهرا برخی ادعا میکنند مسلمانند و همان حرفها را تکرار میکنند.
سخنرانی هاشمی و آغاز دعواها…
برخوردی که آن روز با آقای هاشمی رفسنجانی شد برای ما خیلی سنگین بود؛ چراکه به هر حال آن زمان ایشان نماینده تامالاختیار حضرت امام(ره) در شورای انقلاب و بسیاری دیگر از جاها بودند، در هر صورت آن جلسه با حضور بسیاری از گروههای مختلف چپی و تودهای برگزار شد و بعد از صحبتهای آقای هاشمی جلسه بهم خورد و ایشان را به طریقی از جلسه خارج کردند و بعد از آن دعوا آغاز شد و کارمندان دانشگاه هم با دانشجویان یکی شدند و در دانشگاه راهپیمایی کردند و در نهایت درب دانشگاه بسته و مطرح شد در دانشگاهی که یک عده افرادی که در این حکومت هیچ حقی ندارند اجازه نمیدهند افرادی که در این حکومت هستند حرف بزنند دیگر دانشگاه نیست. به این ترتیب در ساختمان مرکزی دانشگاه دانشجویان تحصن کردند و پس از آن با پیام حضرت امام(ره)، دانشگاهها اعلام همبستگی کرده و کلا بسته شدند.
35 سال بعد از انقلاب فرهنگی…
بعد از گذشت 35 سال امروز که به عقب برمیگردیم احساس میشود، همه آن افرادی که به اسم دموکراسی عامل ایجاد آن تحولات شدند لزوما علیه نظام و به فکر براندازی نبودند هرچند دموکراسی که این افراد از آن حرف میزدند زمینهای شد برای دو سال تعطیلی دانشگاهها.
بسیاری از اهداف و شعارهایی که در سال 59 درباره دانشگاهها مطرح میشد محقق نشد، شعارهایی نظیر علمی کردن دانشگاهها، هدفمند کردن، جامعنگر کردن و رفع مشکلات جامعه توسط دانشجویان و اسلامی شدن دانشگاهها؛ اینها شعارهای بزرگی بود که اگر امروز به همه آنها جامه عمل پوشیده بودیم مملکت گلستان شده بود.
بازگشت تندروها به دانشگاه…
با گذشت 35 سال از انقلاب فرهنگی تنها محدودیتها افزایش پیدا کرده و تندروها به نحوی دیگر به دانشگاهها بازگشتند؛ بعد از بازگشایی مجدد دانشگاهها بعد از گذشت دو سال از انقلاب فرهنگی، تندروها باز هم وارد دانشگاه شدند و اجازه ندادند تعادلی که دنبال آن بودیم در فضاهای دانشجویی وجود داشته باشد.
رهبر انقلاب نیز امروز همواره تاکید میکنند که باید دانشگاهها محل تضارب آراء و عقاید باشد اما متاسفانه امروز چنین دانشگاهی وجود ندارد. بیشتر حرفها و شعارهایی که در سال 59 دادیم متاسفانه در حد شعار باقی ماند و نهایت هم عملا فضای دانشگاهها بستهتر شد.
انقلاب در فرهنگ؛ آری یا خیر!
قرار بود که ما با انقلاب فرهنگی فرهنگمان را ارتقاء دهیم تا همه افرادی که از دانشگاهها بیرون میآیند افرادی مسئولیتپذیر، عالم، توانمند، باانگیزه و معتقد باشند اما سوال اینست که آیا امروز حقیقتا این اتفاق در دانشگاههای ما افتاده است؟!
آن زمان جو دانشگاهها بیشتر از امروز، جامعهنگر بود و دانشجویان با هر طرز تفکر و گرایشی همه ادعا میکردند که برای مردم، فقرا و محرومین تلاش میکنند و حتی اجازه داده نمیشد یک خواننده وارد دانشگاه شود؛ چراکه دانشجویان معتقد بودند که دانشگاه جای این قرتیبازیها نیست اما امروز در هیچ جشن فارغالتحصیلی نیست که دانشجویانش بدون موسیقی و بزن و برقص فارغالتحصیل شوند اما آن زمان به هیچ عنوان چنین جوی بر دانشگاهها حاکم نبود؛ چراکه همه دانشجویان فکر میکردند دانشجو فردی است که باید خودش را برای ساختن فردایی آماده کند که در آن فردا، بیعدالتی، محرومیت، ظلم و تجاوز نباشد و حق هیچ کسی خورده نشود، زیر بار ظلم نرویم و مملکتمان مستقل باشد و روی پای خود بایستیم و استقلال داشته باشیم.
مرز بین شعار و عمل به آن …
آن زمان ما داعیهدار مستقل شدن در دنیا بودیم. امروز بیشتر از 30 سال از انقلاب فرهنگی میگذرد و همه آن شعارها و گروهها رفتند اما ما نتوانستیم استقلالی که ادعای آن را داشتیم حفظ کنیم، البته جنگ بچههای خودساخته و دانشجویان خوب آن زمان را از ما گرفت؛ آنهایی که در آن هشت سال شهید شدند افرادی بودند که زندگیشان را کف دستشان گذاشتند و رفتند.
امروز اگر آنها مانده بودند همواره تلاششان را میکردند تا مملکت را از هر جهت بسازند. آنها دنبال پست، پول، مقام و قدرت به اسم دین و مذهب و اصولگرایی و یا اصلاحطلبی نبودند، آنها تنها دنبال خدمت به مردم بودند و همه هدف و تلاششان هم این بود که این جامعه مستقل باشد و زیر بار ظلم نرود و در آن آزادی و عدالت کاملا معلوم باشد در کل، شعارهای خوبی میدادیم اما حقیقتا شعار دادن خیلی ساده است اما عمل کردن به آن بسیار سخت است.
انقلاب فرهنگی 59 مرحله نوزایی در تحول دانشگاهها…
دانشگاهها امروز نیازمند جهاد اکبر هستند، جهاد اکبر یعنی به دنبال پست و قدرت و شهرت نبودن؛ یعنی یک فرد وقف جامعه باشد، اگر امروز حقیقتا بنشینیم و بخواهیم برای مشکلات مردم راهحل پیدا کنیم غیرممکن است که راهحل پیدا نشود، راهحل وجود دارد اما یا ما نمیدانیم، یا نمیخواهیم بدانیم و یا منافعمان اجازه نمیدهد که این کار را انجام دهیم و در نتیجه امروز همه مشکلات از ما و نفس ما است همان چیزی که ما را وادار کرده نتوانیم آن کاری را که باید برای جامعه انجام دهیم. یک زمانی افراد حاضر بودند تا پای مرگ بروند اما امروز باید از پست و نام بگذرند؛ لذا این کار را نمیکنند، دعواهای امروز ما دعواهای دنیاست.
هنر دانشگاه زیاد درست کردن یا…
امروز در این مملکت در هر ده کورهای یک دانشگاه وجود دارد، چهار تا اتاق درست شده و اسم آن را گذاشتهاند دانشگاه، بدون هیچ کیفیت و مهارتی! حتی به فرض اینکه کیفیت و مهارت هم وجود داشته باشد سوال اینست که آیا حقیقتا در رشتههای موجود ما به این تعداد دانشجو نیاز داریم؟ معضل امروز جامعه ما تعداد عظیمی از دانشجویانی است که به بازار میآیند اما کاری برای انجام دادن ندارند، حتی کسانی هم که وارد کار میشوند بعضا مهارت و علم کار را ندارند و کیفیت کار را بلد نیستند که آن هم مشکلات زیادی به وجود میآورد.
دانشگاه زیاد درست کردن هنر نیست، دانشگاه را متناسب درست کردن و دانشگاه کارآمد درست کردن و دانشجو به اندازه نیاز تربیت کردن هنر است اما در تمام این بخش ها امروز ما مشکل داریم؛ در شعار گفته میشود که ما هزار دانشگاه تاسیس کردهایم و هیچ کس هم نیست که بگوید این تعداد دانشگاه برای 70 میلیون جمعیت به چه درد میخورد؟ کمااینکه بسیاری از دانشگاههایی که تاسیس شده در حد مدرسه هستند.
دانشگاه محل تضارب آرا…
دانشگاه امروز باید محل تضارب آرا باشد که این هم نظر شهید بهشتی است و هم نظر شهید مطهری و هم نظر حضرت امام(ره). نمیشود در دانشگاهها تنها یک نوع ایده، عقیده و سلیقه راه بیفتد و اگر سلیقه دیگری بخواهد حرف بزند به آن انگ بزنند. اگر قرار باشد تنها یک جریان حرف بزند و هیچ کس هم به آن انتقاد نکند پیشرفت و توسعه معنا ندارد، هیچ ملت و جامعهای در هیچ کجای دنیا تا کنون با تکصدایی پیشرفت نکرده است.
انتهای پیام