متن کامل مناظرهای با موضوع «لباس روحانیت»
«مباحثات» نوشت: مصاحبه اخیر حجتالاسلام اکبرنژاد با خبرگزاری قرآن (ایکنا) در مورد لباس روحانیت واکنشهای زیادی را در میان فعالان فضای مجازی در حوزه داشت. به همین منظور، سایت مباحثات بستری را فراهم کرد تا در غالب یک مناظرهی دو سویه با موضوع «لباس روحانیت»، نظرات موافقین و مخالفین این دیدگاهها مطرح شود تا مخاطبان بتوانند به جمعبندی مناسبی از این موضوع برسند. در این مناظره در خدمت دو تن از اساتید حوزه بودیم، حجتالاسلام والمسلمین اکبرنژاد، رئیس موسسه فقاهت و تمدنسازی اسلامی و حجتالاسلام والمسلمین سیفی مازندرانی از اساتید حوزه علمیه که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
*برای آغاز بحث از آقای اکبر نژاد شروع میکنم. تبیین شما از لباس روحانیت چیست و چه نسبتی را میان این مساله و مبانی دینی برقرار میکنید؟
اکبرنژاد
بنده از همه عزیزانی که پیگیر تشکیل این جلسه بودند، از سایت مباحثات و برادر عزیزمان جناب آقای سیفی که قبول زحمت کردند تا در خدمت ایشان باشیم، کمال تقدیر و تشکر را دارم. قبل از اینکه بحث را شروع کنم، لازم است نکاتی را که البته واضح است، یادآوری کنم، غرض از این بحثی که اتفاق میافتد چیزی نیست جز آسیبشناسی ناکارآمدیهایی که ما در نهاد روحانیت میبینیم. نکته دیگر اینکه، اگر ما در رابطه با لباس بحثی را آغاز کردیم، به این معنا نیست که این بحث را مشکل اصلی روحانیت میدانیم و اگر این حل شود، گل و بلبل میشود. خیر. کسانی که بنده را میشناسند میدانند که من آخرین موضوع مرتبط با روحانیت را با این عنوان مطرح کردم.
بنده اولین بحثی را که رسانهای کردم، بحث نقد مکتب اصولی شیخ انصاری بود. ما پنج جلد کتاب تحت عنوان «بسته جامع اجتهادی» منتشر کردیم و در آنجا روش اجتهاد را آسیبشناسی کرده و یک روش ارتقاء یافته را در آنجا معرفی کردیم. ما نسبت به بحثهای مرجعیت نظر داشتیم و تبیین کردیم، پیشنهاداتی نسبت به نظام آموزشی داشتیم و پیرامون جزئیات و کلیات فضای حوزه بحث کردیم. امروز ما این موضوع را مطرح کردیم. بنده پانزده سال قبل این موضوع را بررسی کردم، همان زمان هم به نظر فقهی رسیدم، آن را تدریس هم کردم. ولی به این خاطر که این بحث را اولویت نمیدانستم، پانزده سال صبر کردم و این نشان میدهد که حواسمان بوده است که این اولویتها را در نظر بگیریم، چون برخی از عزیزانی که در جریان کارهای ما نیستند، برایشان سوال میشود که در میان این همه مسائلی که در حوزه بود، چطور این مساله برجسته شد؟ در واقع این به عنوان آخرین مسالهای بود که ما در این فضا مطرح کردیم.
تحلیل من این بود که لباس در جایگاه خودش یک مقوله مهمی است، لباس چیز کمی نیست. ظهور و بروز هویت و شخصیت شما است و می تواند عامل ارتباط یا قطع ارتباط شما شود. از این باب بنده این مساله را مساله مهمی میدانستم و باعث شد که این مساله را مطرح کنیم.
محور اصلی بحث من یک بحث فقهی است. ما بحثهایی داریم که مثلا خودمان روانشناسی لباس کنیم، جامعهشناسی لباس کنیم و آثار لباس را در بیرون خودمان تحلیل کنیم، یک کار این است. جدای از این بحثها، سوال این است که آیا این نوع لباس پوشیدن، آن هم به عنوان لباس دین، به عنوان لباس رسول الله، به عنوان یک لباس مقدس، یعنی کلماتی که ما زیاد شنیدیم و خودمان هم به دیگران میگوییم، آیا چنین لباسی به عنوان لباس مقدس دین، مشروعیت دارد؟ ریشه شرعی دارد؟
بنده معتقد هستم که این یک مساله فقهی است و باید دقیقا با همان سازوکار فقهی با آن مواجه شویم، یعنی آیات و روایات را بررسی کنیم، ادله را تبیین کنیم، جمع کنیم، اگر مثلا تزاحمی و مشکلی بین اینها بود، اینها را حل کنیم و با همان سبک و سیاق کار فقهی به این نتیجه برسیم.
اولین مطلب این است که بالاخره آقایان و طلبهها لباس دین را از این باب میپوشند که «العلما ورثة الانبیاء». ما داریم کار آنها را انجام میدهیم و خط انبیاء را ادامه میدهیم. از این باب است که در این رده و در این رتبه قرار گرفتهایم و کار میکنیم. طبیعتا اولین چیزی که باید برای ما سوال شود این است که سنت خدای متعال در رابطه با انبیاء و اوصیاء چه بوده است؟ یعنی اگر الان منِ عالم، لباس متفاوت از مردم به تن میکنم، آن هم نه تفاوت ده پانزده درصد؛ بلکه تفاوت صددرصدی. یعنی اگر شما نعلین را هم در نظر بگیرید، تفاوت ما با مردم، تقریبا صددرصد است و هیچ نقطه اشتراکی در پوشش ظاهری ما با آنها وجود ندارد. من که یک پوشش صددرصد متمایز از مردم و متعلق به یک تاریخ گذشته و ای بسا از جهاتی به یک ملت گذشته – چون ایرانیها هم لباسهای مشابهی با قدری تفاوت داشتند – دارم، این بالاخره باید برای من سوال شود که آیا خدای متعال همین سیره را در مورد امیرالمومنین(ع) نیز داشته است و برای آنها هم به همان جهاتی که در ذهن ما است، لباس متمایز در نظر گرفته؟ این پایه و مهمترین بحث فقهی میشود.
وقتی که ما تاریخ انبیاء، سیره پیامبر اسلام(ص) و حضرات اهل بیت(ع) را میبینیم- ادلهای که من ارائه خواهم کرد- خواهیم دید که قطعی و آشکار است. اصلا یکی از بحثهایی که هیچ اختلافی در آن نیست، یعنی تمام آیات و روایات و تمام ادله فقهی که شما در نظر بگیرید، همه آنها یک ردیف، یک زبان هستند. بگذارید از قرآن شروع کنم و بعد به سیره پیامبر(ص) برسیم. خدای متعال میفرماید: «َقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» خدا بر آنها منت گذاشت، «إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ» از خودشان پیغمبری برای آنها قرار داد، رسولی «مِّنْ أَنفُسِهِمْ» که چه کار کنند؟ «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» به سرفصلها دقت کنید: تلاوت آیات و تزکیه نفوس و تعلیم. مشابه این آیه چهار مرتبه در قرآن تکرار شده است و کمی با تعبیرات مختلف خیلی بیشتر تکرار شده است، مثلا در یک جا با یک ادبیات متفاوتی «فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ» در بینشان رسولی از خودشان قرار دادیم. راز اینکه خدای متعال روی «فیهم» و «منهم» تاکید میکند چیست؟ تحلیل من این است که دلیلش این است که خدای متعال چون هدف رسالت را تزکیه، اصلاح و تربیت انسان قرار داده است، نه میخواهد که کار پلیسی کند، که مثلا به مردم ایست دهد، بلکه میخواهد که کار تربیتی کند. اقتضائات کار تربیتی چیست؟ انس گرفتن، راحت بودن، نزدیک شدن است. اینکه طرف مقابل که نزد من میآید، فیلم بازی نکند، خودش را نگیرد، راحت باشد. لازمه انس گرفتن این است که هم در بین آنها باشد، نه مثل ما که سالی ده روز میرویم و تقریبا اثر چندانی ندارد، چون مردم اصلا به مرحله انس نمیرسند، به محض اینکه میخواهیم یکدیگر را بشناسیم، تمام میشود، باید در بین آنها بود، به همین خاطر انبیاء در میان امتهایشان زندگی میکردند، تا آن انس، راحتی و شناخت حاصل شود.
نکته دوم میگوید: «من انفسهم»، از خودشان؛ این را به عنوان یک منت و لطف در حقشان ذکر میکند که این پیغمبر از خودشان بوده است. برای چه از خودشان باشد؟ برای اینکه آنها حس دوگانگی نکنند، وقتی حس دوگانگی پیدا شود، بحث تربیت به هم میخورد. هر آنچه که بتواند فاصله شود، مثلا فرض کنید من آدم متمولی هستم و سوار بر ماشین گرانقیمت میشوم و به طلبهها درس اخلاق میگویم و میگویم که در فقر صبر کنید، این طلبه اصلا رابطهای برقرار نمیکند. اگر یک مَلَکی میآمد و ما را نصیحت میکرد، میگفتیم خودش انسان نیست که گرفتار این همه شهوات و گرفتاریها باشد. من باید این همسانی را احساس کنم، این قضیه چقدر مهم است که خدای متعال میفرماید: «قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ» اگر ملائکه مثل شما میآمدند و روی زمین زندگی میکردند، آنوقت من-خدا- چه کار میکردم؟ «لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا» این مجانست و همراهی مساله مهمی است که خدای متعال میفرماید که این لازم است. برای همین است که ما در تاریخ انبیاء و در روایات نه تنها هیچ شاهدی نداریم که انبیاء لباس متفاوتی پوشیده باشند، بلکه تمام شواهد برخلاف آن است.
انبیاء به زبان قومشان آمدند. یک پیامبر با زبان بیگانه بیاید و با لکنت بخواهد حرف بزند، اینها به آن انس آسیب میزند. مثلا وقتی یک ترک به منطقه فارس میرود، بخواهد که منبر برود و صحبت کند، میبیند که ارتباط سخت میشود. میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ» تا بتواند خوب تبیین کند. اینها لازمه تبیین خوب هستند، خدای متعال تاکید دارد که هر چیزی که میتواند کمترین فاصله را بیندازد، بردارید. مگر آقایان متکلمین نگفتهاند که حکمت خدا اقتضاء میکند که پیغمبر از یک خانواده خوشنام باشد، آدم خوش چهرهای باشد، چرا این را گفتهاند؟ دلیلش این است که لطف خداست. این باعث میشود که مردم راحتتر حرف او را قبول کنند، با او انس بگیرند. یک آدمی باشد که ولو خودش خیلی خوب است، ولی پدرش آدم بدی بوده است، این یک لکهای در قلب مردم میشود و نمیگذارد که آن انس اتفاق افتد. خدا همه فاصلهها را برمیدارد، حتی اینکه پدر و مادرش چگونه باشد؟ مثلا اصالت دارد یا ندارد، و امثال اینها. خوشسیما بودن، همه اینها را آقایان در پیغمبری شرط میدانند. قرآن اصرار دارد که رسول باید از خودشان باشد، باید تمام موانع برداشته شود، حتی تاجایی که میفرماید: انبیاء از مردم پول هم نمیگیرند تا این پول گرفتن در دلها وزوز نکند. ما در این زمینه چندین آیه داریم، عجیب است و این نکته غفلت نشده است.
ما حوزه علمیه هستیم و روی این قضیه پول گرفتن در تبلیغ کار فقهی نکردیم. آیات قرآن در این فضا فراوان است که در مورد حضرت هود میفرماید: «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ * يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ». اصلا عجیب است که ایشان چرا باید وسط یک بحث عقیدتی، بحث پول گرفتن را مطرح کند. میگوید ببینید که من منافعی در شما ندارم، یعنی این میتوانست یک فاصله شود. این را خدای متعال از زبان چندین پیغمبر آورده است. از زبان پیامبر اسلام(ص) هم گفته است.
امام رضا(ع) وقتی خودش متهم میشود که چرا شما لباسهای مناسب میپوشید، ایشان میفرماید که نگاه کنید که مثلا حضرت یوسف فرزند پیغمبر بود، در کنعان که زندگی میکرد، لباس اهل کنعان را داشت، به مصر که آمد، لباس اهل مصر را پوشید، به قصر که رفت، لباس اهل قصر را پوشید. امام در آنجا تاکید میکند که این لباس مهم نیست، کارکرد یوسف مهم است که عدالتگستری کرد. لباس اصلا خصوصیتی ندارد که فرض کنید که فردا به جای دیگری برود. این لباسی که ما الان به تن داریم، آیا لباس رسالت است؟ یا لباس عرب است؟ این سوال مهمی است. ما یک فرهنگی پیدا کردهایم که برای زبان عربی هم قداست قائل میشویم، در حالی که خدای متعال میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ» اصلا «لسان» موضوعیت ندارد، قوم موضوعیت دارد. این عبایی که بر تن من است، این عمامهای که من بر سر دارم، این نعلین، اینها لباس عربی است؟ یا لباس رسالت است؟ لباس رسالت معنا دارد. معنای لباس رسالت این است که این لباس را خدای متعال به قامت مسئولیت و رسالت تشریع کرده است، یعنی پیغمبر نه از آن جهت که این شخص خاص است، بلکه از آن جهت که ماموریت خاصی دارد، خدا به او داده است. دقیقا به این حالت که ما داریم. الان این لباس ماموریت ما است. همه این را قبول دارند و هیچ کسی نمیگوید که این لباس شخصی ما است. برای همین است که اجازه نمیدهیم که کسی این لباس را بپوشد. این لباس ماموریت است، چطور اجازه نمیدهیم که هر کسی لباس پلیس را بپوشد، این لباس ماموریت است.
سوال من این است که پیغمبر به عنوان رسول، به عنوان «مامور من الله» خدا لباس خاصی را برای ایشان تشریع کرد؟ یا اینکه نه، پیغمبر به میان همین مردم عرب آمد و لباسهای آنها را ویرایش کرد، اینکه آقایان میگویند که تغییر و اصلاح؛ یعنی آمد و گفت که در بین لباسهایی که دارید، بهترین آن عمامه است، این تاج شما است، این عزت شما است، تازه آن هم با آدابی باید باشد، یعنی آنگونه که الان ما میبندیم را نهی کرد، در روایت داریم که اینگونه عمامه بستن، عمامه شیطان است. برای بستن عمامه، آداب آن را هم گفت، مثل همان عمامهای که پیامبر(ص) برای حضرت امیر(ع) در روز غدیر بستند، بعد نسبت به قبا، عبا و امثال اینها. شواهد میآورند برای اینکه پیامبر اسلام(ص) واقعا به عنوان رسالت، لباسی جعل نکرده است.
پیامبر اسلام(ص) هیچ گاه به این شکل که ما الان لباس میپوشیم، لباس نپوشیدهاند. من در تاریخ پیامبر اسلام(ص) ندیدم که در جایی بگویند که پیامبر همزمان ملتزم بود که عمامه به سر بگذارد، قبا بپوشد، عبا بر تن بیندازد، نعلین هم به پا کند، بلکه تمام ادله در منابع تاریخی بر خلاف آن است. گفته میشود که یک زمانی پیامبر(ص) کلاه بر سر میگذاشت، یک وقتی عمامه را روی کلاه میبست، یک وقتی عمامه را بدون کلاه میگذاشت، برخی اوقات کلا نه عمامه و نه کلاه میگذاشت و با سر برهنه بیرون میآمد. برخی اوقات عبا میانداخت، برخی اوقات فقط قبا میپوشید، برخی اوقات قبای خاصی داشت که تشریفاتی بود، مثلا وقتی مسئولان کشورهای دیگر میآمدند، بر تن میکرد. راوی میگوید زیاد اتفاق میافتاد که پیامبر(ص) «شملی»- پارچه بلندی که به کتفشان میبستند و گره میزدند و حالتی شبیه احرام- به تن میکردند و به امام جماعت میایستادند، نه عمامهای بر سر داشتند و نه چیز دیگری. یعنی پیامبر(ص) در سلوک خودش اینقدر راحت بود. یعنی حتی اگر میخواهیم بگوییم منهای شرایط زمان و مکان میخواهیم از نبی تأسی کنیم، بحث این است که پیغمبر(ص) هم اینگونه عمل نمیکرد. یعنی اگر میخواهیم مشروعیت را از پیغمبر(ص) بگیریم، پیغمبر(ص) این التزامها را نداشت. بحث این است که پس این مشروعیت خود را از کجا میگیرد؟
بسیار شنیدهایم و درست هم است که اعراب از بادیه و اینها میآمدند و پیامبر(ص) را به عنوان پیغمبر در مسجد نمیشناختند که بگویند که این یک آدم متفاوتی است، عمامه، جلالت، جبروت و شکوه … . اما اگر من به عنوان یک طلبه به استادیوم صد هزار نفری بروم، تا آخر بازی، هر صدهزار نفر حداقل ده بار به من نگاه میکنند، دوربین من را صد بار نشان میدهد، یعنی اینقدر که من ممتاز هستم، اما در آنجا یک عرب به یک مسجد کوچک میآید، بعد تشخصیص نمیدهد که کدام پیغمبر است. سوال میکرد و میگفت که کدام یک از شما پیغمبر است؟
نکته بعد اینکه سیره اهل بیت و بیانات آنها را نگاه کنید. شاید کسی بگوید که پیامبر(ص) اول آمده بود و بدوی بود و هنوز اجتماعات شکل نگرفته بود، سازماندهی نشده بود، همه چیز به صورت خودمانی اتفاق میافتاد، زمان اهل بیت اینگونه نبود، اهل بیت در دورهای بودند که همه این بحثها شکل گرفته بود.
اهل بیت هم اصرار دارند بر اینکه لباس ما هم باید مشابه لباس مردم باشد، یک اصرار ویژه؛ نه اینکه فقط عمل کردند، اصرار نشان دادند و نهی از خلاف آن کردند. به امام صادق(ع) ایراد میگیرند که چرا شما لباس لطیف بر تن دارید؟ ولی علی بن ابیطالب اینگونه لباس نمیپوشید، ایشان میفرمایند: «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ يَلْبَسُ ذَلِكَ فِي زَمَانٍ لاَ يُنْكَرُ عَلَيْهِ» آن زمان این رفتار عجیب دیده نمیشد، در روایت دیگری است که «كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي زَمَانٍ يَسْتَقِيمُ لَهُ مَا لَبِسَ فِيهِ» این از نظر عرفی به تن او قوام داشت، آن زمان به تن او میآمد، اما الان نمیآید، بعد میفرماید: «لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ شُهِرَ بِهِ» اگر کسی آن لباس علی بن ابیطالب را امروز بپوشد، با این لباس دیده میشود، به چشم میآید، «فَخَيْرُ لِبَاسِ كُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ» میگوید که بهترین لباس در هر زمان، لباس اهل آن زمان است، البته با حفظ مختصات لباس تقوا و عفت که امام اینها را مفروض گرفته است. امام صادق(ع) میفرماید: من به خاطر ضرورت زمان به سیره علی(ع) عمل نمیکنم، ولی قبول دارم که آن بهترین لباس است، میفرماید: «اِنَّ قائِمَنا اَهْلَ الْبَیْتِ اِذا قامَ لَبِسَ ثِیابَ عَلیٍّ عليهالسلام» یعنی میگوید که من هم قبول دارم که آن لباس بهتر است، ولی الان من نمیتوانم و الان باید با همین مردم همراهی کنم، تا برسد آن زمانی که قائم ما بیاید و خودش مسائل را بچیند. همین بیان را از امام رضا(ع) هم داریم، در روایت دیگری امام صادق(ع) لباس علی بن ابیطالب را توصیف میکند، بعد میفرماید: «هَذَا اَللِّبَاسُ اَلَّذِي يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِينَ أَنْ يَلْبَسُوهُ» این لباس-همین لباس علی(ع)-، لباس شایستهای است که باید بپوشید، میخواهم بگویم که شاید یک لباسی حسن ذاتی هم داشته باشد، یعنی بهتر هم باشد، ولی امام میگوید: «وَ لَكِنْ لاَ يَقْدِرُونَ أَنْ يَلْبَسُوا هَذَا اَلْيَوْمَ» اما ما نمیتوانیم این لباس را که شایسته است بپوشیم. دقت کنید کدهای مشابه را در لباس ما و مردم پیدا میکنید، میفرماید: «وَ لَوْ فَعَلْنَاهُ لَقَالُوا مَجْنُونٌ» اگر ما این لباس متفاوت را بپوشیم، میگویند که دیوانه است، یعنی ما را مسخره میکنند، همین چیزی که ما الان گرفتار آن هستیم، «وَ لَقَالُوا مُرَاءٍ» یا اینکه میگویند که اینها ریا میکنند. من سوال میکنم که اگر امام صادق(ع) این کار را میکرد، مردم در صف میایستادند و میگفتند: مجنون، مجنون، مجنون؟ خیر، اگر آن زمان هم کسی این لباس صوفیانه را میپوشید، خیلیها مرید هم میشدند، ولی یک طیفی از جامعه با این ارتباط نمیگیرند.
نکته آخر اینکه، روایات فراوانی در باب شهرت وجود دارد، نهی شدید در حد حرمت پوشیدن لباس شهرت دارد، من اصلا در این بیان ادعا ندارم که لباس روحانیت، لباس شهرت است، این را بعدا بر زبان من نگذارید، من چنین ادعائی ندارم، من کمترین استفاده را از این روایات میکنم، میگویم که حداقل استفادهای که من از این روایات میکنم این است که این روایات میخواهد بگوید که متمایز نپوشید، متمایز بودن مشروعیت ندارد، شرعی نیست، من تایید نمیکنم، من از همه این حرفها به یک اصل میرسم، که همان اصل عدم تمایز است، یعنی میگویم که اصل این است که متمایز پوشیدن مشروعیت ندارد. شما اگر یک لباس متمایز بپوشید، ممکن است که گفته شود که کار مکروه و حرام کردهاید، و بر عهده خود شما است، اما اگر یک لباس متمایز بپوشید و بگویید که این مطلوب شارع است، این بدعت میشود. شارع میگوید که من با متفاوت پوشیدن میانه ندارم و از آن نهی هم میکنم. ما مشابه این را از امام سجاد(ع) و امام رضا(ع) وغیره داریم.
*آقای سیفی، آقای اکبرنژاد معتقد هستند که ما در ادله خودمان از پوشیدن لباس متمایز نهی شدهایم، تبیین خودتان را از بحث بفرمایید.
سیفی
از آنجایی که بحث لباس روحانیت یک بحث فقهی است و باید مستند به ادله فقهی و تقاریب اجتهادی باشد، مطالبی که جناب حاج آقای اکبرنژاد فرمود را بنده در آنها تامل کردم و چندان نکات فنی و فقهی در آن ندیدم. چند مورد ایشان فرمود، که ان شاالله در ادامه مستندات آن را میفرماید و کیفیت این استنادات را هم قطعا بیان خواهد کرد، اما اینکه ما بخواهیم ثابت کنیم که لباس روحانیت، در مجموع لباس دین است و لباس رسالت است، در اینجا یک مغلطهای صورت میگیرد. اینکه مراد ما از لباس دین، اگر لباسهایی است که در دین به پوشیدن آنها به صورت «قضیه حقیقیه» سفارش شده است و برای آن لباسها فضایلی ذکر شده است، این یک مطلب است. مطلب دیگر این است که آیا سفارشی در اسلام داریم، که کسی میخواهد که تبلیغ دین کند و ادای دین و ادای موازین دینی کند، باید حتما این لباس بر تنش باشد، این از واضحات است، نه به صورت حقیقت شرعیه و نه متشرعیه، و حتی در زماننا چنین قولی و حرفی متفوه ندارد و کسی در زماننا هذا نمیگوید کسی که میخواهد تبلیغ دین کند، باید لباس روحانیت بر تنش باشد. چون همه مردم موظف به تبلیغ رسالات الهی هستند و این یک وظیفه اصلی و اولیه همه مردم است و لذا این معقول نیست که اسلام بخواهد بگوید هر کسی که میخواهد برود و تبلیغ دین کند، باید برود و لباس روحانیت را بپوشد و بعد به تبلیغ برود.
اما اینکه این لباس فی حد نفسه فضیلت دارد، فضایل به دو گونه تقسیم میشود، گاهی فضیلت، به صورت فضیلت در پوشش است، مثل اینکه در روایات داریم که لباس نازک نپوشید، لباس تنگ نپوشید، گاهی برای برخی از البسه یک فضیلت معنوی ذکر میشود. مثلا گفته شود که انگشتر عقیق فلان اثر ذاتی را دارد، مثلا موجب ایجاد هیبت میشود، اما گاهی گفته میشود که تختّم به عقیق علامت مومن است، این با ایمان طرف گره میخورد. در بحث عمامه، مطالبی که حاج آقای اکبرنژاد فرمود، اشکالات عدیده دارد، هم اشکالات دلالی متفاوت و متعدد و هم اشکالات استنادی متعدد. اینکه مثلا گفته شد که حضرت یوسف هرجا رفت، لباس همانجا را پوشید، باید مستند این مطلب معلوم شود، نکته دیگر اینکه آیا پوشش خود را تغییر داد؟ یا کیفیت در انتخاب لباس را تغییر داد؟
اینکه امیرالمومنین(ع) گفت که لباس زمان خودت را بپوش. آیا مراد ایشان این بود که اگر مردم زمانه کت و کروات زدند، شما هم کت و کروات بزنید و تبلیغ دین کنید؟ یا نه، در همان پوششی که پوشش اسلامی و دینی بوده و مورد سفارش هست، در همان پوشش مراعات طبقه مردم را داشته باشید، مثلا عبایی بر دوش نگذارید که سه میلیون پول آن است، وقتی میبینید که غالبا نمیتوانند چنین لباس گرانقیمتی بپوشند، شما در کیفیت پوشش مراعات کنید، اگر میبینید که در میان مردم روستایی هستید، کما اینکه در زمان حضرت امیر، به خاطر اینکه عثمان بیتالمال را خالی کرده بود و مردم در فقر و تنگدستی بودند، حضرت هم لباسش را متناسب با مردم زمان خودش میپوشید، این به این معنا نیست که حضرت پوشش خود را عوض میکرد، خیر؛ حضرت در انتخاب نوع ردا و نوع عمامه به گونهای نمیپوشید که موجب تفاخر و ریا شود. اگر در یک جمعی همه لباس و ردای فاخر دارند، لباس فاخر منظور همین عمامه و ردا است، یک عمامه و ردای با یک کیفیت از لحاظ جنس و قیمت متناسب. یک شخصی بیاید و عمامه و ردا و عبای بسیار کهنه و مندرس بپوشد، در موضع اتهام قرار میگیرد که قصد ریا دارد و یا بالعکس. این اصلا بدین معنا نیست که کلا لباس خود را تغییر دهد و مثل آنها شود. موارد متعددی از اشکالات در این فرمایشات است.
نکته دیگر اجزای لباسی است که الان به عنوان لباس روحانیت است. در بحث عمامه، روایات در فضیلت پوشیدن عمامه و در تاکید بر پوشیدن عمامه و در اینکه عمامه لباس رسول خدا(ص) و لباس اهل بیت است، متعدد است. کمااینکه مرحوم علامه مجلسی و مرحوم صاحب حدائق در عباراتشان است که «ورد استحباب العمامه مطلقا»، مطلقا عمامه مستحب است، «فی اخبار کثیره»، این حرف را بنده با یک سابقه محدود و اطلاعات محدود نمیزنم، مرحوم علامه مجلسی با صد و ده جلد بحار این حرف را میزند. روایات در فضل و استحباب عمامه کثیر است. ممکن است شما بگوید، خیر، منظور علامه این است که در حالت نماز این روایت وارد شده است. لکن ایشان میفرماید: «وحال الصلاة من جمله تلک الاحوال»، در حالت نماز پوشیدن «عمامه» یکی از حالاتی است که استحباب مطلق دارد. همین طور شهید ثانی در بحث «عبا» دارد؛ که عبا، ردا، کسا هر سه در روایت آمده و بحث تخصصی دارد. مرحوم شهید ثانی میفرماید: «الذی یظهر من الاخبار استحباب الردا مطلقا خصوصا فی حال الصلاة»، پس ردا و عمامه در کلمات فقها استحباب مطلق دارد.
من یک دفع دخلی کنم. اینکه مردم زمان ما اینگونه لباس نمیپوشیدند، به خاطر فاصله میان اعصار و تهاجمات فرهنگی و دخالتهای دشمنان دین در امور مختلف مومنین و مسلمین بسیاری از سنن اهل بیت و نبی مکرم اسلام کمرنگ یا بعضا طرد شد. هیچ کس در استحباب سرمه شک ندارد، همه فقها فتوا دادند، روایات متعدد هم دارد، تا اینکه این سنت کمرنگ شد، بسیاری از سنن اینگونه است. برخلاف آن چیزی که یک شخص مکلایی که سطح اطلاعات محدودی دارد میگوید که اصل عدم تعمم است، خیر اتفاقا اصل تعمم است، چرا؟ اولا، اینجا جای اصل نیست، اگر رسائل خوانده بود، میدانست که «الاصل دلیل حیث لا دلیل» باید با ادله بررسی کند. ادله هم همه مومنین و مسلمین را به پوشیدن عمامه و عبا ترغیب میکند.
اینکه یک عدهای از مومنین و مسلمین – به معنای عام آن- از این فرهنگ نبوی و علوی فاصله گرفتند و روحانیت به عنوان مهره شعائر دین و مبلغ رسالات الله بر این پوشش سنت پافشاری کرد و بر این باقی ماند، این مساله غیرقابل انکار است. بسیاری از مستحبات الان اختصاص به روحانیت دارد. حتی ممکن است که فرهنگ مردم تحت تاثیر مسائلی از آن دستورات اولیه شرع هم خارج شود. کمااینکه گذاشتن لحیه ممکن است که الان همان خرده بر آن گرفته شود. نکته دیگر اینکه پیغمبر که فقط پیغمبر عربها نبود، پیغمبر ایرانیها، مسلمین و فارسها هم بود. آن دو نفری که خدمت حضرت آمدند، گفت چه کسی به شما گفته است که سبیلهای خود را بلند کنید و ریشهای خود را از ته بزنید، گفتند: کسری گفته است، گفت: خیلی بیخود؛ «رَبِّي أَمَرَنِي بِإِعْفَاءِ لِحْيَتِي» خدای من به من گفته است که ریشهای خود را بگذارید. آیا این حرف درست است که بگوییم که پیغمبر اگر به ایران میآمد باید مطابق با پوشش و زی مردم محاسن را میتراشید؟ «امرنی ربی»، ماده «امر» است، دلالت بر وجوب دارد، بعدا استحباب و عدم وجوب آن در جاهای دیگر به کیفیات مختلف باید ثابت شود، صیغه ماده امر دلالت بر وجوب دارد. حالا پیغمبر به ایران آمده است، کسری فرهنگ مردم را غلط کرده است. آیا پیغمبر باید پوشش خود را متناسب با مردم کند، برای اینکه به آنها نزدیک شود؟ در هر صورت اینها حرف است، اما آن چیزی که اصل و ارزشمند است، روایات اهل بیت میباشد. به دلیل تضافر روایات ما از اسناد روایات صرفنظر میکنیم، چون وقتی به تضافر برسد، دیگر نوبت به سند نمیرسد، دلیل آن را هم در رجال گفتهاند، به دلیل اینکه یک اطمینان قلبی نسبت به صدور این مفهوم از ائمه معصومین صادر شده است. حضرت میفرماید: «یَا مُفَضَّلُ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ»، مفضل از حضرت حجت سوال کرد که در کجا نازل میشود و به چه کیفیتی است؟ حضرت فرمود: «دَخَلَ مَکَّهَ وَ عَلَیْهِ بُرْدَهُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی رَأْسِهِ عِمَامَهٌ صَفْرَاءُ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَا رَسُولِ اللَّهِ»، حضرت به مفضل فرمود که انگار او را میبینم که در مکه میآید، عمامه رسول خدا را بر سر دارد، برد، یعنی عبا که یک لغت خاصی است، در لغت هم گفتهاند، یک ملحفه چهارگوشی است که به دوش میاندازند، و نعل رسول خدا به پای ایشان است. روایات دیگری در فضیلت جنس عمامه آمده است، اینها را اهل فن متوجه میشوند، «العمامه فسلطان الله»، عمامه سلطان الله است؛ «العمامه من السنه»، یا «العمامه تیجان الملائکه»؛ در روایت دیگر آمده: «تَعَمَّمُوا تَزْدَادُوا حِلْماً» عمامه بگذارید تا صبر و حلم شما زیاد شود. در روایت دیگر دارد که «فإن العمائم سيماء الإسلام و هي حاجز بين المسلمين و المشركين»، عمامه سیمای اسلام است، سلطان الله است، موجب وقار و حلم است. یا در تفسیر آیه قرآن که فرمود: «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» حضرت فرمود: «أَنَّ اَلزِّينَةَ هِيَ اَلْعِمَامَةُ وَ اَلرِّدَاءُ»؛ «کان نبی(ص) یتعمم و یتردی»، «کان» دلالت بر ثبوت سنت دارد، «یتعمم و یتردیم هم معمم میشد و هم ردا به دوش میگذاشت؛ یا آن روایتی که مامون از امام رضا(ع) خواست که بیاید، که حضرت در آخر آن فرمود: «اخرج کما خرج رسول الله و امیرالمومنین»، من اگر برای نماز عید بیایم، به گونهای میآیم که رسول خدا و امیرالمومنین میآمدند، که بعد فرمود: «فَلَمَّا طَلَعَتِ اَلشَّمْسُ قَامَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاغْتَسَلَ وَ تَعَمَّمَ بِعِمَامَةٍ بَيْضَاءَ» و روایات متعدد دیگری که ملائکه را که برای یاری رسول خدا آمدند که آیه قرآن هم «مُسَوِّمِينَ» دارد: «يُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُسَوِّمِينَ». حضرت فرمود: «ای معممین»؛ یا آن روایتی که دارد: «هَكَذَ أَيَّدَنِي رَبِّي يَوْمَ حُنَيْنٍ بِالْمَلاَئِكَةِ مُعَمَّمِينَ قَدْ أَسْدَلُوا اَلْعَمَائِمَ وَ ذَلِكَ حَجْزٌ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُشْرِكِينَ» و سایر روایات فضل عبا که دارد موسی بن عمران عبا بر دوش داشت و دارد که موسی در بین هفتاد نبی گذر و مرور کرد و دید که همه عبا به دوش دارند؛ یا روایت دیگر که دارد صحیح السند: «أَوَّلُ مَنِ اِتَّخَذَ اَلنَّعْلَيْنِ إِبْرَاهِيمُ» روایات آنقدر در فضل خود عمامه زیاد است، کما اینکه عبارت علامه مجلس را خواندم، که در فضل عمامه و ردا جای شک و تردید نیست. بحثی که باقی میماند این است که الان مردم ما میپذیرند یا خیر؟ و اینکه اثر تبلیغی کم میشود و مطالبی که حاج آقای اکبرنژاد فرمود، انشاالله در ادامه بحث صحبت خواهیم کرد.
*اساسا دو نگاه متفاوت به لباس روحانیت در اینجا وجود دارد، حاج آقای اکبرنژاد فرمودند که تلقی جامعه این است که لباس روحانیت، لباس تبلیغ دین است، اما آنطور که از صحبتهای آقای سیفی برمیآید، کسی مدعی نیست که کسی که بخواهد تبلیغ دین کند، لزوما باید از این لباس استفاده کند. بلکه این لباس فی نفسه استحباب دارد و مورد تاکید و سفارش واقع شده است و روحانیت در واقع از یک سنت پسندیده پاسداری میکند. این دو نگاه متفاوت باعث میشود که جهت بحث کمی متفاوت شود. نکته دیگر اینکه، اشکالی که آقای سیفی راجع به همراهی ما با مردم در پوشش مطرح کردند، آیا در نوع پوشش است یا در کیفیت پوشش است؟
اکبرنژاد
من مطلب را با یک سوال شروع کنم، آیا الان که ما این لباس روحانیت را میپوشیم، واقعا به خاطر استحباب ذاتی آن است؟ اگر اینگونه است، آیا الان همه مردم میتوانند همین ترکیب لباسی را که من پوشیدهام، بپوشند و بیرون بیایند؟ بحث من روی الان است. من میگویم که الان این لباس یک یونیفرم است، یعنی برای مبلغین دین جعل شده است، این غیر از این است که کسی هم چیزی بلد بود، حدیثی را از جایی خواند. اما اگر کسی بخواهد در این مملکت منبر برود، یعنی جایگاههای رسمی علما را در اختیار بگیرد، این امر متوقف بر این لباس شده است. الان طلبهای که میخواهد شهریه پایه ده بگیرد، میگویند که باید ملبس باشد. میخواهد که مجوز تبلیغ بگیرد، میگویند که باید ملبس به آنجا برود، اصلا شرط است. عجیب است چیزی را که خود حوزه علمیه و خود آقایان مراجع، بیوت آنها شرط کردهاند، برای اینکه من طلبه را قبول کنند؛ برخی از آقایان مراجع گفتهاند که اصلا اگر طلبه بنا ندارد لباس بپوشد، با اینکه دارد کارهای طلبگی خود را هم انجام میدهد، اما حرام است که شهریه امام زمان بگیرد، در این زمینه فتوا دادهاند.
من معتقد هستم که مصادره مطلب شده است، اصلا بحث برگشت، الان بحث در مورد یک یونیفرمی است که تلقی عمومی جامعه و خود ما به عنوان طلبه این است که این لباس متعلق به علمای دین است و اگر کسی این لباس را بدون مجوز بپوشد، یعنی عالم دین نباشد و در حوزه درس نخوانده باشد، دادگاه ویژه او را میگیرد، نیروی انتظامی مامور است که او را در هر کجا که دید، بگیرد. الان دیگر این لباس از حیثیت حسن ذاتیاش درآمده است که یک واقعیتی است. اما من در مورد بحثهایی که آقای سیفی فرمودند، نکات و ملاحظاتی دارم، اولا، ایشان نگفتند که چرا بیانات من غیرفقهی بودند، اینکه من استناد به آیات قرآن کردم، کدام بخش اینها ایراد داشت؟ اینکه من به روایاتی استناد کردم که از حیث مفهومی شاید بشود گفت که متواتر هستند، کدام بخش اینها ایراد داشت؟ دلالت اینها در کجا ایراد داشت؟ مطلبی که ایشان فرمودند که این لباس حسن ذاتی دارد، به ایمان و ملائکه گره خورده است، اتفاقا همین که خود ایشان قبول دارند که روایت داریم اولین کسی که نعلین پوشید، حضرت ابراهیم است، بدین معنا است که انبیای قبلی نعلین نمیپوشیدند، دیگر صریحتر از این؟ یعنی حضرت نوح نعلین نمیپوشید، این همه پیغمبران قبل ایشان بودند و نعلین نمیپوشیدند. روایت داریم اولین کسی که عمامه و عبا و اینها را جعل کرد و اصلا تشریع کرد و قرار داد، حضرت اسماعیل بود، معنایش چیست؟ معنایش این است که یعنی حضرت اسحاق که اینها اصلا کلا منطقه زندگی آنها هم با هم فرق میکرد، دستکم امتهای قبلی آنها اینگونه نبودند. روایت داریم، اولین کسی که عمامه را گذاشت، حضرت اسماعیل بود، خود شما روایت میخوانید اولین کسی که این کار را کرد ایشان بوده است. پس این نشان میدهد که این لباس حسن ذاتی ندارد، بلکه حضرت اسماعیل متناسب با محیط زندگی خودش لباسی را جعل کرده است. اما من از همه سوالی دارم و این مطلب را وجدانی میدانم، اگر به درونیات خودمان مراجعه کنیم، پاسخ آن را خواهیم گرفت، اصلا استدلال سنگینی هم نمیخواهد. واقعا تصور کنید اینکه اگر پیامبر اسلام در منطقه ترکمنستان به رسالت مبعوث میشد، دقیقا همین پیامبر در منطقه ترکستان نیز مبعوث میشد، مگر آیه قرآن نیست که هیچ امتی نبود، الا اینکه ما پیامبری در آن قرار دادیم، من سوال میکنم مگر همه امتهای عالم به یک گونه لباس میپوشیدند؟ مگر همه آنها عمامه میگذاشتند، پیغمبری که در منطقه مرطوب جنگلی بوده است، آیا آنها عمامه داشتهاند؟
به طور خاص سوال من این است که اگر پیامبر اسلام در منطقه ترکمنستان مبعوث شده بودند، در منطقه ترکمنستان مردم چگونه لباس میپوشند؟ وقتی پیامبر در میان همین مردم بزرگ شده است، آیا همین کت گرم و کلاه بزرگ و گرمی که اینها دارند، بر سر گذاشته است؟ تا چهل سالگی که هنوز پیامبر نبوده، چطور لباس میپوشیده است؟ طبیعتا گفته میشود که مطابق امت خودش لباس میپوشیده است، چون در میان همانها بزرگ شده است، وقتی پیغمبر شد، خدای متعال به یکباره گفت که ای رسول من دیگر از این مرحله به بعد لباست را عوض کن و لباس عربی بپوش و عمامه بگذار، عبا بیانداز، با اینکه اصلا این مردم این لباس را نمیفهمند، مگر میشود در کوهستان قبا بر تن کرد؟ مناطق کوهستانی اصلا شما را بر زمین میزند، اگر در مناطق مرطوب این لباس را بر تن کنید، اصلا خیس میشوید، اصلا دیگر این لباس تقوا نیست.
اعتقاد من این است، یعنی اگر دیگر اینقدر ما اجتهاد نکنیم، باید باب اجتهاد را ببندیم، من این را میفهمم، اتفاقا آقای سیفی مورد خوبی را اشاره کردند و گفتند که پیامبر میفرماید که خداوند متعال میفرمایند: «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» آن همان عمامه و ردا است، این الان تطبیق مصداقی است؟ یا محدود کردن آیه در اینجا است؟ یعنی پیامبر خواست بگوید که تمام و زینت یعنی این؟ یعنی اگر شما الان به ترکمنستان هم بروید، زینت در نماز یعنی این مورد؟ قرآن برای همه امتها محشور شده است و برای همه ملتها است، با کل عالم حرف میزند، اصلا این ابهامی ندارد، میگوید که زینت خودتان را در هنگام نماز با خودتان داشته باشید، در مناطق مختلف این آیه را بخوانید، مگر آیه برای همه خلق الله نازل نشده است؟ آیا این ابهامی دارد؟ ترکمن میگوید که این کلاه وقار من است، واقعا هم تصور آنها این است، اینها اگر در مجالس رسمی کلاه نگذارند، توهین محسوب میشود، این لباس وقار آنها است، لباس عزت آنها است، این فرد ترکمن از این آیه میفهمد که من وقتی میخواهم نماز بخوانم باید این کت رسمیام را بپوشم، همین کلاه را بگذارم و با همین زینت و با همین حالت زیبا به نماز بایستم. اعتقاد من اینگونه است و کمتر از این را دیگر اجتهاد نمیدانم. اینکه اگر پیامبر در ترکمنستان بود، در آنجا هم همینگونه میگفت، لباس فخر و تاج شما همین عمامه شما است، این عزت شما است، اگر این را بگذارید، حلم پیدا میکنید، الان در عرف خود ما این وجود دارد، کسی که لباس شکیل میپوشد، نسبت به کسی که بذله میپوشد، خوددارتر عمل میکند؛ وقتی انسان لباس باکلاس میپوشد، در رفتارهای خود مراقبتتر است. شما وقتی لباس مناسبتر میپوشید، طبیعتا این در روان شما تاثیر میگذارد. همان حسی که یک عرب با عمامه پیدا میکند، یک ترکمن، با همان کلاه ترکمنی پیدا میکند و این طبیعی است.
سوال من این است که دحیه کلبی مگر بارها خدمت پیامبر اسلام نرسید؟ وقتی میآمد، چطور میآمد؟ لابد لباس عربی میپوشید، چون جلب توجه نمیکرد، چون اگر لباس متفاوتی میپوشید، جلب توجه میکرد، جبرئیل که خدمت پیامبر میرسید این لباس را به تن میکرد و لابد مشابه مردم میپوشید. فرض کنیم که پیامبر اسلام در ترکمنستان است و جبرئیل میخواهد در قامت یک آدم خدمت ایشان برسد، الان در چه شکلی میآمد؟ به لحاظ ژنتیک و قیافه ظاهری منظورم است، در شکل یک مرد ترکمن خدمت پیامبر میرسید؟ یا میگفت که من میخواهم در رنگ چهره و قد و قامت و هیکل، شبیه یک مرد عربستانی بیایم؟
اگر میخواست لباس بر تن کند، که طبیعتا این کار را میکرد، در آنجا چه لباسی بر تن میکرد و خدمت پیامبر(ص) میرسید. بنابراین، اینکه میگوید «تیجان الملائکة» همه علما و آقایان گفتهاند و در قرآن در مورد ملائکه میفرماید: «ملائکه صاحب بالهایی هستند» آقایان همه گفتهاند که اینها وجود عنصری ندارند که تصور کنیم که مانند شاهین بال دارند، این کنایه از این دارد که درجات معنوی اینها به این صورت است، یعنی میتوانند در اوج و در آسمانهایی پرواز کنند، آن ملائکهای که سه بال دارد، کنایه از این است که یک سطح پرواز معنوی خاصی دارد، البته وقتی این ملک میخواهد در میان امتی در قالب مثالی که در جنگ بدر و اینها اتفاق افتاد یا در قالب جسمانی ظاهر شود، مانند قضیه دحیه کلبی طبیعتا لباس آنها را خواهد پوشید و در همان قامت ظاهر میشود و همان لباسی را که اسلامیتر و بیشتر لباس تقوا است، بر تن میکند، این مطلب را من کاملا طبیعی میدانم.
*آقای سیفی، برداشت من این است که حاج آقای اکبرنژاد میفرمایند که لباس روحانیت حسن ذاتی بدان معنا ندارد، بلکه ناظر به شرایط اجتماعی و فرهنگی آن دوره بوده است و این لباس ما را به نوعی از فضای اجتماعی دور نگاه میدارد و به عنوان یک مانع روحانیت و مردم است.
سیفی
حاجز و فارق میان مسلمین و مشرکین کاملا واضح است که: «العمامه سیماء الاسلام و هی الحاجز بین المسلمین و المشرکین»، نه «بین المسلمین من الاعراب او قوم عرب و من غیرهم»، حاجز بین اسلام و شرک است. نکته دوم، «اول من اتخذ نعلین ابراهیم»، این بدان معنا نیست که پیامبران قبلی چیز دیگری داشتند، کسی در فقه و روایات تورقی کند، به این لسان روایت کثیراًما برخورد میکند که مراد از این روایت این نیست که قبلیها چیز دیگری داشتند و ایشان متناسب با قومش خودش چیزی را آورده است. احکام دین توسط انبیای الهی از جانب خدا تاسیس میشد، این به معنای تاسیس استحباب است، این بدان معنا نیست که قبلیها یک لباس دیگر داشتند و ما الان یک لباس دیگر داریم، این گروه روایات زیاد است، اهل فن متوجه میشوند.
این مطالب که به طور مثال ترکمنستان و امثال اینها مطرح شد، این مباحث به نظر من اصلا علمی نیست، بلکه بحثهای احساساتی است، من نقض آن را هم عرض کردم، زینت بین ایرانیها در زمان طاغوت کسرا، تراشیدن ریش و گذاشتن شوارب بود، بله، اگر حضرت به میان مسلمین و قوم ایرانی میرفت، میگفت که این کار شما غلط است، پاسخ میدادند که همه ما این کار را میکنیم و این فرهنگ ما است، ایشان میگفت که فرهنگ شما غلط است. در روایت است که اسلام آمده است که فرهنگهای غلط را کنار بزند، یا اصلاح کند، بله حضرت میرفت و میگفت که این لباس حاجز میان مسلمین و مشرکین نیست، البته نهیای هم ندارید که این لباس را بپوشید. فرض کنید فرهنگ یک جا این است که لباس نازک بپوشند، بلکه اسلام میرفت و میگفت که این کار شما غلط است و نپوشید. در روایات داریم که لباسی میپوشیدند که روی زمین کشیده میشد، حضرت میگفت این کار و لباس شما غلط است. فرهنگهایی که غلط و رایج بوده است، بسیار زیاد است، و حضرت نهی میکردند، حضرات از این نوع پوشش نهی میکردند، این که طبیعی است. اینکه مثلا اگر پیامبر در میان فلان قوم بود، اولا به صورت صغروی عرض میکنم، بله نهی میکرد، چرا؟ چون نگفته است که: «العمامه سیماء العرب»، بلکه گفته است: «العمامه سیماء الاسلام»، در پوشش و مسائل غذا و سنتهای رفتاری حضرات معصومین، یکسری کارها را حضرات همانند آن قوم انجام میدادند.
لسان قوم که گفته میشود، دیگر جای توضیح ندارد، جای اینها در رسائل و مکاسب است، لسان قوم به معنای زبان و ادبیات نیست، این به معنای سیر عقلایی است که در میان قوم است، مگر ما نمیگوییم که سیره عقلا حجت است مادامی که ردی از جانب معصوم نیاید. چیزی سیره عقلای قومی است و قومی این را قبول دارند، پس چرا اسلام آن را رد میکند؟ در برخی از موارد سیره را رد میکند، رد سیره یعنی چه؟ یعنی چیزی که بین عقلای قوم است و اسلام آن را رد میکند. الان در یک قومی در اروپا لباس فاخرشان کروات و کت و شلوار است. آیا «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» یعنی بروید و کروات بزنید؟ چون در آن قوم این لباس زینت است؟ اینها نگاههای خیلی سطحی به این آیات و روایات است. برای عمامه از سر افتادن هم روایت دارد: «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ كَانَتِ اَلرِّيحُ حَمَلَتِ اَلْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِي»، در بیابان و بادیه میرفتم، باد وزید و عمامه من افتاد، بعد خدمت حضرت رسید: «فَقَالَ يَا مُعَاوِيَةُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ»، من در خدمتم، جانم: «قَالَ حَمَلَتِ اَلرِّيحُ اَلْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِكَ»، باد زد و عمامهات افتاد؟ «قُلْتُ نَعَمْ»، گفت: بله؛ حضرت عالِم به غیب است، «قَالَ هَذَا جَزَاءُ مَنْ أَطْعَمَ اَلْأَعْرَابَ»، این جزای کسی است که به اعراب کافر بیدین اطعام کند و سفره بیاندازد. به نظر شما این بدین معنا است که عمامه متعلق به عرب است، پوشش مردم آن زمان است؟ اینها را باید دقت کنیم و درست بفهمیم، درست بیان کنیم، اینها نقاط خیلی جدیای دارد.
*یعنی شما همچنان معتقد هستید که این لباس حسن ذاتی دارد، و میتوانیم برای مردم سفارش کنیم.
سیفی
من فکر میکنم که مرادم قابل فهم است و افرادی که میشنوند، مطلب را متوجه میشوند.
*میخواهم نسبت آن را با بحث آقای اکبرنژاد مشخص کنم، الان ما میتوانیم در جامعه بگوییم که این لباس حسن ذاتی دارد و مردم میتوانند این لباس را بپوشند؟
سیفی
اینکه بگوییم که الان میتوانیم بگوییم که این لباس حسن ذاتی دارد و مردم بپوشند؟ خیر، نمیتوانیم بگوییم. چرا نمیتوانیم بگوییم؟ چون الان فی زماننا هذا لباس روحانیت، لباس خاصی برای قشر روحانیت شده است، و به و امتاز روحانیون، با این لباس ممتاز شدند، چون به این سنت عمل کردند، فی زماننا هذا لباس روحانیت جزو شعائر است. اگر خودتان را مقلد میدانید و یا توان اجتهاد به معنای واقعی و فنی و فقهی و اصولی آن را دارید، اجتهاد کنید. الان بروید و استفتاء کنید که بیاحترامی به عمامه و عبا و لباس روحانیت حرام است یا خیر؟ این به جهت شعار شدن است، به جهت اینکه الان این لباس، لباس مبلغین رسالت الله است. اینکه چرا الان اینگونه شده است و چرا باید باشد؟ چرا الان حوزه با طلبه پایه ده بدان گونه رفتار میکند؟ اینها بحثهای فقاهتی نیست، اینها بحثهای احساساتی است. چرا حوزه میگوید که طلبه پایه ده فلان باشد؟ خب نگوید. مگر من پاسخگوی حوزه هستم؟ اگر شما به یک نهادی اشکال دارید، باید با آن نهاد مکاتبه کنید و بگویید که این لباس اینگونه است و آنها باید پاسخگو باشند. اگر پاسخگو نبودند، نباید کار سلبی بکنیم، نباید بگویید که این لباس، لباس دین نیست. این لباس در دین وارد شده، استحباب آن آمده، «سیماء الاسلام» است، «سلطان الله» است، حاجز بین مسلمین و مشرکین است. بله، مردم الان نمیتوانند بپوشند، چون الان لباس یک قشر خاصی شده است. بله، مردم هم میتوانند بپوشند، لکن موقع نمازشان. بسیاری از مردم الان، به مساجد هم که بروید، عبا میاندازند تا به آن استحبابش برسند، در بحث عبا و عمامه که در حد تواتر در فضل آن روایت وجود دارد.
اما اینکه گفته شد که اگر لباس متفاوت بپوشیم، نمیتوانیم با مردم انس بگیریم، این یک حرف فوقالعاده کارشناسی نشده است. آخرین باری که به یاد داریم که با همین لباس متفاوت، با مردم انس گرفتیم و محمدرضای خائن را از کشور به بیرون انداختیم، آخرین بار حضرت امام با همین لباس با مردم انس گرفت، هزاران شهید هم به خاطر حرف و کلام ایشان دادیم و مردم هم انس دارند. اگر مردم با منِ روحانی انس ندارند، مشکل از من است. مردم با مراجع انس دارند، مردم با فقهای واقعی انس دارند، مردم آنهایی نیستند که استادیوم میروند، آنها قشری از مردم هستند، واژه مردم از صدر اسلام هم مورد سوء استفاده بود. به امیرالمومنین میگفتند که مردم تو را نمیخواهند. حتی واقعا شاید یک موقعی مردم نخواهند، کمااینکه امیرالمومنین فرمود: «ارتد الناس» مردم گمراه شدند. پس خواست و نخواست مردم که ملاک حقانیت نیست. ما باید ببینیم که دین و ادله چه میگوید، حالا که ادله را بررسی کردیم، دیدیم که حاجز بین اسلام و شرک است، سیمای اسلام است، موجب حلم و وقار است. «کان رسول الله یتعمم و یرتدی» است، «کان» دارد، سنت است، این را کنار گذاشتیم و میگوییم که مردم چرا نمیخواهند، این یک بحث جداگانهای است، که سه دلیل دارد که بعدا بحث خواهد شد.
*آقای اکبرنژاد، فارغ از این بحث مبنایی، ما اگر مبنای شما را هم بپذیریم و بگوییم که بهترین لباس، لباس عرف جامعه است، میتوانیم این تفسیر را داشته باشیم که الان جامعه ما این تمایز را میپذیرد و اجازه میدهد که کارشناسان امور دینی با یک پوشش متفاوتی ظاهر شوند تا بتواند از آنها بهرهبرداری مناسبتری داشته باشد. در این فرض هم باز شما فکر میکنید که این لباس مانع رسالت روحانیت است؟ یا خیر؟
اکبرنژاد
حالت آقای سیفی خیلی حالت تدریس است و باید در فضای راحتتر صحبت کنند، ایشان خیلی ادعا میکنند که «ادله فراوان است و اهل فن میدانند» بنده یکی از آن اهل فن هستم و این روایت را تا آخر آن دیدهام. وقتی روایت صریحا میگوید که اولین کسی که نعل به پا کرد، ابراهیم است، معنای آن مشخص است، یعنی چه که گفته میشود که از این موارد فراوان است؟ یعنی قبلیها به غیراستحبابی میپوشیدند؟ یعنی خدا آنها را رها کرده؟ پیغمبر خدا است، در پوشش به غیر سنت عمل میکند؟ یعنی آنها هم میپوشیدند اما به غیر سنت؟ اما ابراهیم به سنت پوشید. آخر این چه حرفی است؟ این کثرتهایی که در جلسه ادعا میشود، باید مطرح شود، باید نشان دهند که این کثرتها کجاست؟ من مثالهایی از بیان خود ایشان زدم. در مورد فرمایشات ایشان حرفها فراوان است. ایشان میفرماید که عمامه فارق و حاجز بین مشرکین و مسلمین است، سیمای اسلام است، باید روی این حرف ایستاد. مگر یک وقتی همین بیان را پیامبر اسلام در مورد رنگ گذاشتن به ریش نداشتند؟ مگر بعدها به حضرت امیر خرده نگرفتند که چرا شما به ریش خود حنا و رنگ نمیگذارید؟ ایشان چه فرمودند؟ ایشان فرمودند که آن زمان این حاجز بین مشرکین و مسلمین بود، الان چون قاطبه مسلمین بر مشرکین غلبه کرده است، آن دیگر از موضوعیت افتاد. او ناظر به زمان خودش حرف میزند. من به ایشان میگویم که شما روی حرف خود بایستید، اگر میگویید که این به همان عمومیتش است. من میگویم که آقای سیفی روایت میگوید: «اَلْفَرْقُ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُشْرِكِينَ اَلتَّلَحِّي بِالْعَمَائِمِ» میگوید که تحت الحنک انداختن فارق است، روایت تصریح میکند که اصلا فارق تحت الحنک است. آنها هم عمامه داشتند. مگر مشرکین مکه عمامه بر سر نداشتند؟ مگر عمامه را پیامبر ابداع کرده است؟ عمامه که اصلا متعلق به عرب بوده است، پیامبر تصریح میکند که آنی که فارق است، نه اصل عمامه، بلکه تحت الحنک است. چطور شد که آقایان به یکباره تحت الحنک را بیخیال شدند؟ روایت به صراحت میگوید که عمامه را بستن، عمامه شیطان است. تصریح میکند که: «الطابقیة عمامة الشیطان»؛ اگر واقعا میگویید که این حاجز بین مشرکین و غیرمشرکین است، روی حرف خود محکم بایستید. بگویید که من از امروز تحت الحنک را باز میکنم، که از این به بعد بگویید که حاجز درست شد. ولی به اینجا که میرسیم، میگوییم که مقوله، مقوله زمانی بود. یک مساله زمانی بود، همانطور که دیگران گفتند: «وذلک فی اول الاسلام و ابتدائه»، در شرحش این را گفتهاند، همین آقایان علما گفتهاند، گفتهاند اینها موضوعیت نداشته است. آن در اول اسلام و صدر اسلام بوده و لازم بوده و بعدا دیگر نیاز نیست، وگرنه الان کار ما کار مشرکین است. ما بدون تلحّی عمامه میبندیم، اشکالی ندارد، یک مطلب مقطعی باشد و بعد تغییر کند.
من تعجب میکنم که برادر عزیزمان مدام ادعای فقاهت میکنند ولی ملتفت نیستند. من تصریح میکنم که با حفظ ویژگیهای لباس تقوا، پیامبران تعامل میکردند و ما هم باید اینگونه باشیم. ایشان مثال میزند که مثلا کسی شاربش را بلند کرده و ریش خود را تراشیده، اگر پیامبر به آنجا برود، یعنی مثل آنها عمل میکند؟ مگر من گفتم که پیامبر تسلیم سیرههای عرب بود؟ من تصریح کردم که پیامبر آمدند و آداب پوشش عرب را ویرایش کردند. مشابه بیان را که ایشان در مورد عمامه گفتند، ما در مورد شلوار پوشیدن هم داریم، زمانی حضرت امیر روی صندلی یا جایی نشسته بودند که افتادند، بعد با خودشان گفتند که من امروز چه اشتباهی کردم؟ شلوارم را ایستاده پوشیدم؟ مشابه اینها را ما در مورد چیزهای دیگر و شلوار پوشیدن هم داریم. آدم اشتباهی میکند، ولو در اینکه مستحب بود که شلوار را نشسته بپوشد، اما ایستاده پوشید، بعد مثلا آب به حلقش میپرد و این مکافات آن عمل میشود. در بحث ریش تراشیدن که مشخص است، حلال و حرام دارد؛ اعراب قبلا خیلی چیزها میخورد، پیامبر گفت، نخورید، خیلی کارها میکردند، به آنها گفت که نکنید. شراب میخوردند، پیامبر جلوی آنها ایستاد، احکام آنها را عوض کرد. مگر من گفتم اگر پیامبر به میان آن قوم رفت، همه چیز پیامبر مانند آنها میشود؟ من گفتم که پیامبر به زبان آنها میرود؛ و این تفسیر جدیدی بود که ما از ایشان یاد گرفتیم، فرمودند که آیه میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» یعنی سیرههای عقلایی. این روشن است که میفرماید که به زبان قومشان فرستادیم: «لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» اصلا بحث هدایت است، آیه بعدی را هم ایشان باید ببینند: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآيَاتِنَا» اصلا بحث تلاوت آیات است، یعنی اگر اجتهاد ایشان اینقدر قد میکشد که از همراهی در زبان، همراهی در سیرههای عقلایی را بفهمد و این را اینقدر توسعه دهد، چطور عرض بنده را نمیتوانند بفهمند که اگر پیغمبر اسلام در منطقه دیگری بود و آنها لباس فاخر داشتند، همچنین ایشان میگویند که «سیماء الاسلام» مگر ما روایت نداریم که «عز العرب» «تیجان العرب»، اینها را هم داریم، چرا شما فقطه «سیماء الاسلام» را گرفتید؟
من این برخورد را برخورد علمی نمیدانم و باید تامل بیشتری شود. من میگویم که نباید از خودمان فلسفهسازی کنیم. اگر مقید به دین هستید، باید با دین پیش روید. من میگویم که انبیاء اینگونه جلو رفتند، شما بیایید و نقض کنید و بگویید که اینگونه نبود. انبیاء یکی در میان لباسهای متفاوت پوشیدند. پیامبر اسلام متفاوت پوشید، اهل بیت هیچ اصراری نداشتند که لباسشان مشابه لباس مردم باشد، اگر این است؟ آن اصلی که من گفتم، ثابت است. این روایت میگوید که متمایز نپوشید، امام صادق(ص) تمایز را در این حد هم که گفتم، قبول نمیکند. به چه دلیل؟ مشخص است، «لیزکیهم»، این آدم که میخواهد تزکیه کند باید لباسش هم …، آقا یک اشتباهی در حال رخ دادن است، این که ما را با پلیس مقایسه میکنند، میگویند که پلیس در کادر است و کار خاصی میکند، به مردم میگوید که این کار را نکنید، او باید مردم را ملزم کند، اما تو میخواهی آدم تربیت کنی، اگر مردم با تو راحت نباشد، چطور میخواهی او را تربیت کنی؟
من روایات فراوانی در این کتاب آوردهام، چقدر پیامبر با مردم راحت بود که با ایشان شوخی میکردند و سربه سر پیامبر میگذاشتند، پیامبر میخندید و ناراحت نمیشد. من با این قد و قواره مگر کسی میتواند من را دست بیاندازد و با من شوخی کند؟ بزرگان ما و علما را ببینید، حالتی که آنها دارند، حالتی است که میتوان با آنها شوخی کرد؟ در حالی که اصحاب با پیامبر شوخی میکردند، برای من جالب بود که خدا به حضرت امیر هیبت طبیعی داد و نه هیبتی که با عمامه و عبا و قبا درست شود. صحابه ایشان میگویند که ایشان چنان هیبتی داشت که گویا جلاد بالای سر ما ایستاده است، حضرت امیر که متوجه میشد که حال ما گرفته است و ابهت ایشان خیلی گرفته است، مدام سربه سر میگذاشت و شوخی میکرد که این هیبت را بشکند که با من راحت باشید. من میگویم که این سیره انبیاء و اصرار اهل بیت به خاطر این است، اگر من خودم را در حد یک معلم تصور کنم که میروم و در جایی مینشینم و کتاب به دست میگیرم، درس میدهم، شما هم هر لباسی که میخواهید، بپوشید؛ اما اگر میخواهید تربیت کنید، آنوقت باید با مردم زندگی کنید، «منهم» «فیهم»، باید درون مردم باشید و با آنها زندگی کنید، اما الان شما لباسی پوشیدهاید که شما را محدود کرده است، نه در مغازه راحت هستید، نه در خیابان راحت هستید. اکثر ما طلبهها از اتوبوس گریزان هستیم، اکثر ما طلبهها سوار وسایل حمل و نقل عمومی نمیشویم، ولو شده، یک پیکان فرسوده میخریم که جانمان را نجات بدهیم، این نشان میدهد که این لباس به جای اینکه ما را به مردم نزدیک کند، ما را از خیابان جارو کرده است، بعضا میگویند که مثلا من به پارک میروم تا اگر کسی در لحظه مشکلی پیدا کرد، از من بپرسد، آیا ما خیلی به سر مساجد گل زدیم که حالا نگران یک ساعتی باشم که قرار است با همسرم در پارک باشم. این همه مساجد در کشور است که بیش از پنجاه درصد آنها معطل است، آنهایی هم که فعال هستند، نیمهکاره فعال هستند. آنهایی هم که فعال هستند، در همان زمان فعالیت، آخوند آنها چند تا مسئله میگوید؟ آخوند این مسجد از آن فرصت چقدر استفاده میکند؟ حالا ما آمدهایم و نگران کوچه و بازار شدهایم؟ در یک ماه گذشته، از چند نفر از شماها مسئله پرسیدهاند؟ میخواهم بگویم که این لباس و میزان آسیبی که به ما زده است، بسیار بیشتر از مزایایی بوده است که برای ما داشته است، اگرچه مزیت هم بوده است. در عصر ما مگر فقط امام انقلاب کرد؟ چرا شما زاویه دیدها را کوتاه میکنید؟ همان نفوذ معنوی که امام در قلب مردم داشت، معادل آن را مهاتما گاندی در هندوستان داشت. صدها میلیون آدم را با اشاره انگشت خود جابجا میکرد. نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی چند برابر کشور ما است، مگر نتوانست انقلاب کند؟ چرا ما امام را در حد لباس تنزل میدهیم؟ امام، امام بود، یک اعجوبهای بود و شخصیتی داشت، که اگر این لباس هم حتی بر تن ایشان نبود، به عنوان یک کاریزمای سیاسی و معنوی مطرح بود، کار خودش را میکرد.
*آقای اکبرنژاد معتقدند که این لباس مانع ارتباط گرفتن با مردم میشود.
سیفی
در بحث «تحت الحنک» روایات و فتاوا متعدد است، روایات مؤید بر استحباب و بعضا براساس دیدگاه برخی از فقها دال بر وجوب؛ در مقابل آن، هم روایت و هم فتوا وجود دارد، در واقع مسائل اختلافی که لااقل کار امثال مردم نیست که بدون یک دقت کافی و جامع و مطالعه جدی بخواهم در فضای احساسی، بگویم که بله آن اینگونه است یا نیست. حاج آقا فرمودند که مردم نمیتوانند با این لباس انس بگیرند، اینها بحثهای آماری است، در فقه بازگشت آن به وجدانیات است، یعنی شخص وجدان خودش را قرار میدهد و میگوید که میتوانم یا نمیتوانم؟ اما اگر بخواهیم یک استقراء تامی داشته باشیم که آیا واقعا این معضل هست یا خیر؟ این نیاز به یک استقراء تام و یک آمارگیری و نظرسنجی، البته نظرسنجی در یک سایت و کانال محدود نه، بلکه منظور نظرسنجی واقعی است، تا بتوانیم ببینیم که آیا –طبق ادعا، که البته من این ادعا را باطل میدانم- واقعا علت نزدیک نشدن مردم به روحانیون، لباس است؟ ما بیاییم و یک مطالعه میدانی کنیم، پوشش غالب مردم عراق هم فی زماننا هذا مانند مردم ایران شده است، البته هنوز هم لباسهای خاص عربیشان را دارند. آیا مردم عراق هم نسبت به روحانیون نمیتوانند احساس ارتباط و نزدیک شدن داشته باشند. بین سایر جوامع شیعی عرض میکنم، همین مردم ایران نمیتوانند با روحانیون ارتباط مستقیم و موثر بگیرند؟ آیا علت لباس است؟ من چند نکته عرض میکنم، روی آنها تامل کنید. بعد از تشکیل حکومت اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی و بعد از اینکه نظریه دقیق و متین اقامه حکومت دینی برمبنای ولایت فقیه جاری و ساری شد، بالتبع کسانی که این حکومت و این منابع را از دست دادند، دشمن و مشکل اصلی خودشان را روحانیت میدیدند. حتی قبلتر از این، طرح رضاشاه خائن، لباس متحدالشکل بود. اخیرا در کلمات رهبری و همینطور علامه حسنزاده میخواندم که ایشان میفرمود که آن موقع برای اینکه روحانیت را هجو کنند، نقطه هدف آنها لباس روحانیت بود، میگفتند که جز علما و عده محدودی، کسی دیگر اجازه ندارد این لباس را بپوشد. حتی در بحثهایی، راه اینکه بفهمند شخص طلبه است یا نیست، میگفتند که آیا میتواند خودش به تنهایی عمامه بپیچد و درست کند یا خیر؟ پس الان دشمن با روحانیت و مبانی دینی ما مشکل دارد، شاخصه این روحانیت در ظاهر، لباس است. بخشی از این هجمهها از ناحیه دشمنان وسیعی است که روحانیت شیعه، به ویژه روحانیت شیعه در ایران دارد. چون سایر روحانیون شیعی در سایر بلاد، داعیه اقامه حکومت دینی به آن معنا ندارند و موفق هم نشدند، فقط در ایران این اتفاق افتاد. طبیعتا دشمنان این نظریه و این قشری که اقامه حکومت الهی کردند، با مظاهر این قشر از جمله لباس و آداب برخورد با تمسخر و اراجیف و هر آنچه که در صدر اسلام بر پیامبر خرده میگرفتند، خرده میگرفت. قشر و دلیل دیگری وجود دارد و آن عملکرد بد بعضی از کسانی است که غاصب لباس روحانیت هستند. یک شخصی مسئول است، یا در این لباس مانور تجمل و اشرافیگری دارد، متکبر است، حسن معاشرت با مردم ندارد، طبعا مردم تابع و محب اخلاقیات دینی و اسلامیاند، وقتی این را نمیبینند، منزجر میشوند و شاخصه آن کسی که الان این حرکت انزجاری را به وجود آورده است، این لباسی است که بر تن دارد. بخش دیگر، بیشتر هیجان است، گاهی اوقات مثلا فرد به خیابان میرود و جوانی چیزی میگوید، در همانجا اگر به او گفته شود که مشکل چیست؟ بلافاصله میگوید که فلانیها اینقدر اختلاس کردند، در کشور ظلم و گرانی است، اما این بحثها چه ربطی به عمامه و لباس روحانیت دارد؟ جواب میدهد که در همین لباس این کارها شده است. پس این مساله دیگری است. یعنی آن کسی که این لباس را پوشیده است و بعضا سوء رفتار اجتماعی یا حکومی یا سوء رفتارهای مختلفی داشته است، زمینه بدبینی درست کرده است. بله، باید مکانیزمی ایجاد شود تا کسانی که باعث اینگونه زمینهها هستند، با آنها برخورد جدی شود. اینکه چرا نمیشود، بنده نه مسئول آمار هستم و نه بنا دارم که آمار بگیرم، چون کار ما این کارها نیست. به راحتی هم نمیشود گفت که عامل این هست یا نیست.
نکتهای را حاج آقا فرمود که پیغمبر در بحث رنگ کردن ریش و موی سر فرموده که این هم حاجز بین مسلمین و مشرکین است. دوست دارم که حاج آقا روایتی که دال بر این مبنا و معنا است را بخواند، تا ببینیم که آیا چنین روایتی وجود دارد؟ ممکن است این روایت به این معنا باشد که چون در صفوف مقابل هم قرار میگرفتند، در آن روایت دارد که رسول خدا گفت: ریشهایتان را رنگ کنید تا پیرمردهای شما جوان به چشم آیند، تا در دل آنها رعب بیافتد. که بعد امیرالمومنین فرمود که آن موقع ما در ضعف بودیم و الان در غلبه هستیم. اگرچه روایات متضافر بر استحباب رنگ کردن ریش داریم، به غیر از آن بحث که در آن زمان یک حکم حکومتی بود. یعنی فتوا استحباب رنگ کردن ریش است، حکم، وجوبش بود که رسول خدا گفت، حکمش را امیرالمومنین برداشت و به فتوای اولیه برگشت. ما منتظر سند این روایت هستیم، که آیا ما براساس لسان آن روایت داریم که رنگ کردن ریش «سیماء الاسلام» است؟
*سوالی که آقای سیفی مطرح کردند و به نظر سوال مهمی هم است، این نارضایتی و این حجابی که در بعضی جاها میان روحانیت و مردم احساس میشود، این ناشی از لباس روحانیت است؟ یا ناشی از عملکرد روحانیت است؟ یا دلایل دیگری دارد؟
اکبرنژاد
اینکه حاج آقا فرمودند در مورد روایت «تحت الحنک» اختلافی هست، در این قضیه هیچ اختلافی در روایات وجود ندارد، و هیچ اختلافی در اقوال علما هم در این مساله وجود ندارد، این جزو مسائلی است که روایات کاملا یکدست هستند، اگر ایشان روایتی داشتند، حتما نقل میکردند و هیچ فقیهی هم در این قضیه خدشه نکرده است که «تحت الحنک» دست کم استحباب دارد، فقط بحثی که هست اینکه من آنچه که بررسی کردم این است که مرحوم فیض اولین کسی است که میگوید امروز «تحت الحنک» چون لباس شهرت است، ما نمیبندیم، تنها بیانی که هست، مربوط به ایشان است، یعنی قدیمیترین بیان، البته شاید هم قبل از آن باشد، ولی این نیست که فی حد نفسه استحباب دارد، اختلافی باشد. مساله دیگر اینکه شما روی «سیماء الاسلام» تاکید میکنید، من میگویم که «تیجان العرب» هم داریم، اینها کم نیستند. «عز العرب» هم داریم. اینها باید در کنار هم دیده شوند. اما آن بیانی که شما میفرمایید، من مثال زدم، فرض کنید که تعبیر آن اینگونه باشد که مثلا چون آن زمان ما میخواستیم که به چشم بیاییم، باید رنگ میکردیم، الان چون غلبه کردیم، کافی است. بیانی که دقیقا آقایان علما در مورد «تحت الحنک» دارند همین است. میگوید که آن در ابتدای اسلام اینگونه بود، چون آنها در موضع ضعف بودند و بعدها اینها غالب شدند و اصلا دیگر موضوعش منتفی شد. اینکه ایشان میفرمایند که آیا این لباس است که بدبینی درست میکند؟ من در این زمینه کاملا زمینی بحث میکنم، یعنی ذهنی و انتزاعی و فلسفی به قضیه نگاه نمیکنم، ما گاهی اوقات فرضی بحث میکنیم، فرض اینکه اگر ما آدمهای خوبی باشیم، آنوقت چه میشود؟ من اصلا روی این فرض حرف نمیزنم، من روی فرضی که میبینم، صحبت میکنم، یعنی همین حوزه علمیه که هر سال اینقدر طلبه میگیرد و این هم وضعیت آموزشی آن است، این هم خروجیهای آن است، و این هم وضعیت معممین آن است، این هم انعکاسهای آن در جامعه است. من اینگونه به قضیه نگاه میکنم. من کاملا آگاه هستم که مشکلات اصلی ما لباس نیست، اگر کسی به من این حرف را نسبت بدهد، در حق من جفا کرده است، این را عملکرد من نشان میدهد. بعد سالها، من امروز این قضیه را مطرح کردم، من هم معتقدم که مشکلات اصلی روحانیت از سازمان مرجعیتش شروع میشود و بعد به مراحل بعدی قضیه میرسد، این سیستم آموزشی و پرورشی آن … . اینکه الان برنامهای برای نحوه تعامل با حاکمیت ندارد، اینکه برنامه روشنی برای مردم ندارد، اینکه روی یک نظام آموزشی خشک قجری اصرار میکند، برای اینکه امروز و در این جامعه با همه اختلاف ذائقههای حوزه و با همه این تنوع نیازهایی که وجود دارد، میگوید که نه، من همان برنامه را پیش میبرم، مثل این است که ما آن تلویزیون چهارده اینچ قدیمی را تولید میکنیم و میگوییم که ما کاری نداریم که امروز کارخانهها تلویزیونهای پیشرفته کذایی درست کردهاند. معلوم است که این جنس روی دست ما میماند، من در مورد این حوزه حرف میزنم. وقتی در مورد این حوزه حرف میزنم، میبینم این حوزه که درونیات خود را اصلاح نکرده، گویا اینکه بنایی هم بر اصلاح ندارد، الان بیایید و از مردم آمار بگیرید، من در همینجا به شورای عالی پیشنهاد میکنم. شورای عالی چه نشستی؟ مرکز مدیریت چه نشستی؟ آقایان آمار بررسی، چرا نشستید؟ این وظیفه شما است. آقایان جامعه مدرسین چرا این کار را نمیکنید؟ بروید و بررسی کنید. تجربه شخصی من که در تهران بودم، در شهر خودم بودم، در قم و جاهای مختلف بودم، از جمله طلبههایی هستم که زیاد گشتهام، تجربه شخصی من این است که روی هم رفته، این لباس، حجاب شده است. این لباس نمیگذارد که مخصوصا طیف فرهیخته به ما نزدیک شوند. شاید شما به مسجدی بروید و پیرمردی بیاید و دست شما را ببوسد، اینها که هنر نیست، بله، اگر جامعه من فقط قشر متدین باشند، شاید این حس نشود، ولی وقتی جامعه شما همه مردم باشند، آنوقت متوجه میشوید که این لباس چقدر برای ارتباط گرفتن، مانع شده است. بله، درست است، عاملهای قبل مهمتر هستند، اما خروجی کار این بوده است.
من فکر میکنم که قضاوت مردم این است که خروجیهای حوزه، خروجیهای ضعیفی هستند، چه از نظر علمی و چه از نظر ارتباط گرفتن با مردم و مردمداری و مدارا کردن با مردم. عرض من این است که خروجیهای حوزه، خروجیهای قوی نیستند، حوزه نتوانسته است طلبه متناسب با زمان و بلکه جلوتر از زمان تربیت کند. وقتی این طلبه اینگونه است، وقتی این لباس بر تن او میشود، این لباس مانند گرامافون عمل میکند، باعث میشود که او بیشتر مدنظر باشد و محل توجهها قرار گیرد. یک تخلف رانندگی کند، ببینید که چقدر انعکاس بدی پیدا میکند، چقدر فحش و ناسزا شنیده میشود. اگر فرزند طلبه اشتباهی کند، چقدر در مورد آن حرف ایجاد میشود. اگر قاضی شود و درست قضاوت نکند، واویلا است. یکی از متدینین به من میگفت که تو را به خدا به این آقایان حوزوی بگویید که وقتی خواستید کسی را شاغل کنید، لباس را از تنش بکنید. میآید و برای لباس آبرو نمیگذارد. عرض من این است که این لباس انعکاس میدهد. شما چند نفر را سراغ دارید که بتواند عملکردش مثل رسول الله و شبه او مثل حاج آقا بزرگ عراقی و آدمهایی که رفتارهایشان معمولا خوب است، باشند. وقتی انتظار را بالا میبرید، عیبهای کوچک شما بیشتر دیده میشود و این لباس الان این کار را میکند.
من نکتهای را در مورد قضیه رضاخان که حاج آقا فرمودند عرض کنم، درست است، رضاخان زمانی آمد و این اشتباه بزرگ را کرد و لباسها را متحدالشکل کرد، امروز اعتقاد من این است که باز هم کت و شلوار پوشیدن کراهت دارد، واقعا به این اعتقاد دارم و تا به امروز کت و شلوار نپوشیدهام. معتقدم که باز هم ما باید سعی کنیم که به فرهنگ قبلیمان بازگردیم، برگردیم و آن لباسها را احیاء کنیم، اینها شدنی هستند، اگر برنامه و دغدغه باشد، ولی این آمد و متحدالشکل کرد، در آن مقطع میخواست که لباس روحانیت را نیز با سوء نیت بردارد، من با همه اینها موافق هستم. سوال من این است که آیا این دلیل میشود که اگر ما امروز خودمان در وسط میدان به این برسیم که اقتضائیات زمان یک ضرورت است، این حتما یعنی همراهی با رضاخان؟ مگر حضرت امام خودش کسی نبود که با ورود زنان به مجلس مخالفت کرد. فرمایش امام را میخوانم، ورود زنها به مجلسین، و انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف است با قوانین محکم اسلام، که تشخیص آن به نص قانون اساسی محول به علمای اعلام و مراجع فتوا است و برای دیگران حق دخالت نیست و فقهای اسلام و مراجع به حرمت آن فتوا میدهند. نظر امام را بعد از انقلاب ببینید، شاید باید در همه صحنهها و میدانها آنقدری که اسلام اجازه داده، وارد شوند، مثل انتخابات که امروز عملی است که باید انجام بگیرد و صحبت روز است و در ایران همانطور که مردها فعالیت میکنند، برای انتخابات خانمها هم باید فعالیت کنند. امام در جایی میگویند که چرا من آن زمان این حرف را زدم، به این انگیزهها اشاره میکنند، در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنان نبوده و به عکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شیء مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت آن را به وی بازگردانده است. زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آن در امور خلاف اخلاق میکوشد تا مانع آن شود که زن آزاد باشد»، یعنی امام میگوید که من با آن انگیزه مشکل داشتم و میگفتم که حرام است که زن وارد مجلس شود، اگر آن انگیزهها درست شود، اشکالی ندارد، ما امروز حکومت داریم و میفهمیم که بله، این خوب است، زن بیاید و حضور پیدا کند. یک وقتی رضاخان به قصد اینکه روحانیت را دقیقا زیر نظر یکی از وزارتخانههایش ببرد، آمد و این کار را کرد، ساختمان قدیمی دفتر تبلیغات، ساختمان آنها بود. اصلا برنامه آنها این بود که روحانیت زیر نظر دولت برود و آن را مدیریت کند، همه کارش را خودش کند. طبیعتا آن زمان من هم که بودم، جانم را میدادم که این لباس حفظ شود. ولی الان من با اقتضائیات امروز نگاه میکنم، میگویم که این کمکی به من نمیکند، دست و بال من را بسته است.
*البته یکی از سوالاتی که در بازخورد مصاحبه شما با ایکنا از طرف خیلی از دوستان طلبه مطرح میشد این بود که اگر آقای اکبرنژاد معتقدند این لباس مانع است و اجازه برخورد و مواجهه حداکثری با مردم را نمیدهد خودشان چرا ملبس به لباس روحانیت هستند؟ شاید دقایقی را هم به این سوال پاسخ بدهید بد نباشد.
اکبرنژاد
من این مطلب را خارج از موضوع بحث می دانم. بحث اصلی ما این نبود. این بحث حاشیهای است…
*نه. این بحث حاشیه نیست. شما حرف را مستند کردید به تجربه شخصی و میفرمایید تجربه شخصی من نشان داده که این لباس مانع ارتباط حداکثری ما با مردم است. من اتفاقا میخواهم مبتنی بر همان تجربه شخصی از شما بپرسم که چرا این تجربه در سلوک خود شما مورد استناد و استفاده نیست؟
اکبرنژاد
من این سوال را یک سوال علمی نمیدانم، شاید اگر نمیپرسیدید بهتر بود، دلیلش هم این است که شاید شخصی محذوراتی داشته باشد که کاری را بکند، ولی اگر بخواهم به صورت کلی عرض کنم، من بیشتر از باب مماشات میکوشم، مماشات با قوم؛ بالاخره من از یک قبیلهای هستم، من از طیف حوزه هستم، خودم را حوزوی میدانم، نمیخواهم به تعبیر حضرت امیر مثل گوسفندی باشم که از گله جدا میشود، بالاخره من به دنبال اصلاح این پیکره هستم، من خود رسائل مکاسب را خواندم که الان آن را نقد میکنم، چون خودم را متعلق به این ساختار و این نهاد میدانم، فعلا وقتی که نتوانستم در این نهاد تاثیر متنابهی بگذارم، برای همین خودم را ملزم میکنم که لباس را داشته باشم، البته نه به این معنا که هر جا خواستم بروم، این لباس را بپوشم، مثلا اگر من یک روزی بخواهم خانواده را به دشت و کوهی ببرم، شاید آنوقت من را بدون این لباس ببینید. اما اینکه بگویم که این لباس را کلا بکنم، این را در شرایط حاضر درست نمیدانم. معتقدم تا زمانی که این لباس، لباس سازمانی روحانیت است، محترم است و باید احترام آن حفظ شود، و بحثهای ما، بحثهای علمی آسیبشناسانه است. بالاخره اگر قرار باشد کتابی نقد شود، شاید این کتاب الان لطمههایی ببیند، ولی چارهای نیست، باید این کتاب نقد شود.
سیفی
اینکه در روایت آمده است، «تیجان العرب» و «سیماء الاسلام» با هم منافاتی ندارد، وقتی ما به سراغ جمع بین ادله میرویم که نوعی از تعارض در آن باشد. «تیجان العرب» است، بله خیلی خوب است، البته باید در روایت دید که عرب به چه معنایی است؟ که روایت خاص خودش را دارد. بله؛ هم «تیجان العرب» است و هم «سیماء الاسلام»، اینها با هم تنافی ندارند، در ظاهر تضادی ندارد، چه رسد که بخواهد تضاد ابتدایی داشته باشد، تا اینکه بعدا ما بخواهیم وارد بحث جمع شویم. اینکه گفته شد که در حوزه نواقصی وجود دارد، باید بگویم که بنده وصی و وکیل و سخنگوی حوزه نیستم، لکن فکر میکنم که حرف زدن یکطرفه، بدون در نظر گرفتن پاسخهای دیگران خلاف انصاف باشد. با وجود همه نواقص و ایرادات، حوزه بحمدالله رشد بسیار خوبی داشته است، کمااینکه وقتی ما میگوییم جمهوری اسلامی، یک نظام مقدس است و باید مورد حمایت قرار گیرد، این بدین معنا نیست که نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و دولت جمهوری اسلامی نواقص ندارد، این را همه میفهمند و معلوم است، در حوزه هم همینطور است. اینکه گفته شد به صورت ساختاری و در ساختار مرجعیت، بنده اصلا به خودم اجازه جسارت و تلفظ این حرفها را هم نمیدهم، بدین جهت که خودم را خیلی کوچکتر از این میبینم که به ساختارها و ارکان نظام حوزه ایراد بگیرم. اگر ایرادی باشد، باید در خفا نوشته شود و گفته شود، و حفظ حرمت شود. اینکه میفرمایید در نظام حوزه، نظام آموزشی قجری است، اتفاقا خود حضرتعالی پرورش یافته همین حوزه هستید، مگر اینکه بگویید بنده در یک سیستم دیگر درس خواندهام. بسیاری از آقایان و طلبه و اساتید ما، بسیاری از اساتید ما و علمای اعلام، مولفین و محققین ما، همین درسها را خواندهاند و پیش آمدهاند. بله، یک نظام بهتری هم برای آموزش وجود دارد، لکن چه کسی باید این نظام آموزشی بهتر را تدوین کند؛ آن کسی که راه را رفته است، آن کسی که به نتیجه رسیده است، والا هر استاد جوانی در میانه راه طبق تلقیات خودش میخواهد راه و مسیر را عوض کند، نتیجه آن ایجاد صدها شعبه میشود و نظام ساختاری هیچ ارگان و مجموعهای، چنین چیزی را برنمیتابد. نکته دیگر اینکه، مسائلی را که ما میبینیم باید تامل کنیم.
* شما نقد حوزه را مختص افرادی میدانید که ..
سیفی
خیر، مختص نه، انتقاد به مسائل موجود یک مطلب خیلی تامی است، اهلش میتوانند انتقاد کنند، اهلی که از موانع خبر دارند، از مشکلات خبر دارند و میدانند که این مشکل قابل حل است و به آن انتقاد داشته باشند. رفع این اشکال با اهل فن آن است، مثلا در مورد کتب درسی، چرا ما باید رسائل شیخ را بخوانیم؟ شاید اگر من بگویم که دو سه فقیه جامع و ملا بنشینند و یک متن سادهتر و بهتر و کارآمدتر تدوین کنند، این خیلی هم خوب است. اما این کار مرد عمل و اهل فن میخواهد، طرح این موضوع باعث میشود که طلبه بگوید که حالا که اینگونه است، اصلا من نمیخوانم، او فکر نمیکند که اگر نتوانسته است به صد برسد، به هفتاد اکتفاء کند، به شصت اکتفاء کند، فعلا شرایط موجود اینگونه است، بعدا باید اصلاح شود. هم مصلح آن باید صالح باشد، هم منتقد آن باید اهل فن باشد.
نکته آخر اینکه، در مورد تلقیات احساسی و مشاهدات ما و امور جزئی، آنهایی که منطق خواندهاند میدانند که از امور جزئی نمیتوان به امور کلی رسید. بله، اگر در جایی طلبه این کار را کند، ممکن است مورد هجمه قرار گیرد. این به ما نتیجه کلی نمیدهد، خیلی جاها هم ما میرویم، به خاطر اینکه طلبه هستیم و لباس روحانیت بر تن ما است، از طرف مردم مورد اغماض قرار میگیریم، مورد احترام دو چندان قرار میگیریم، با قضایای جزئی که نمیتوان قضایای حقیقیه کلی درست کرد، اگر یک جایی اشکال وجود دارد، باید بنشینیم، در جلسات خصوصی تامل کنیم، کار سلبی نکنیم، این مطلبی که شما میفرمایید که لباس دین، لباس عرب بوده است و نمیتوانیم با مردم ارتباط بگیریم، مردمی که ممکن است فی قلوبهم مرض باشند، یک عدهای از مردم هستند که دائما دنبال بهانه هستند. شما که بعد از این همه وقت در لباس خودتان تشکیک میکنید، بر چه مبنایی به بقیه حرفهای شما اعتماد کنیم؟ این سادهترین اشکال است، بله، اشکال هست، باید در مجامع خصوصی و با اهل فن حرف بزنیم، مباحثه و مناظره کنیم، نه اینکه در رسانه، آن هم یک رسانهای که در زمان ما در ایران فضای مجازی، یک رسانه افسار گسیخته است، حرفهای سلبیای را بزنیم، که نتیجهای جز خسارت و بهانه دادن دست مغرضین نداشته باشد. در نظر بگیرید اگر بخواهیم ساختاری را اصلاح کنیم، مثلا بنده در خانه با فرزند خودم مشکلی دارم، باید بیایم و در کوچه داد و فریاد کنم؟ حرف هم حق است، چرا مسائل داخل خانه را بیرون میآورید؟ اگر در حوزه برای ما نسبت این مساله حل نشده است، باید به علما رجوع کنیم، به اهل فن رجوع کنیم، پیش چند فقیه بگوییم که من اینگونه به ذهنم میرسد، آیا درست است؟ جواب ما را خواهند داد. اگر قانع شدیم که مساله حل است، اگر اهل قناعت و پذیرش باشیم، قانع میشویم، اگر هم قانع نشدیم، وجهی ندارد که یک مساله درون خانوادگی را اینطور علم کنیم، و زمینه سوء استفاده درست کنیم، بعد هم ذیل آن پیام بگذاریم که فلان دختر طلبه بگوید که من اینگونه شدم و… اینها که حرف فنی نیست، اینها حرفهای علمی نیست، این حرفها، بازی با احساسات طلبهها است. امروز ماشین من تصادف میکند، طرف به لباس روحانیت توهین میکند، او اشتباه میکند، اگر من لباسم را در بیاورم، دیگر او توهین نمیکند؟ این چه طرز تفکری است؟ فرضا او اشتباه میکند، اصلا او اشتباه هم نمیکند، برای چه فرموده است که: «اِعْتَمُّوا تَزْدَادُوا حِلْماً» معمم شوید تا حلم شما زیاد شود، حرف همین است، این لباس برای ما محدودیت درست میکند، اما این محدودیت پسندیدهای است، این لباس ما را محدود میکند که زود واکنش نشان ندهیم، چون به یاد ما میآید که لباس رسول خدا بر تن ما است. حلم داشته باشیم، رعایت اخلاق اسلامی را داشته باشیم، چرا؟ میگویند که برخی از فقها برای اینکه مطلب مهمی در ذهنشان بماند، انگشترشان را در دستشان جابجا میکردند. چنین لباسی که باجزائه مستحب است، تن انسان باشد، حرف هم بشنود. این موجب وقار و حلم میشود، موجب میشود که من یادم بیاید که ائمه معصومین هم در مسیر تبلیغ دین مورد تهاجم واقع میشدند، این را براساس فرمایشات شما عرض میکنم، بسیاری موارد افراد به روحانیت خدشه میکنند و بعد روحانی با آن شخص ارتباط موثر میگیرد، قضیه کلا حل میشود و بلکه فرد مرید روحانی میشود، فرد میگوید که من اصلا فکر نمیکردم که روحانیت اینقدر سعه صدر داشته باشد.
در آخر خیلی از مجموعه مباحثات و حاج آقا اکبرنژاد تشکر میکنم، ایشان هم به لحاظ سن و هم به لحاظ سابقه در حوزه، از حقیر سابقه بیشتری دارند، رفاقت ما با حاج آقا چندین ساله است، ورود بنده و طرح این موضوع هم، جهت تنویر افکار طلاب بود، نه اینکه خدای ناکرده بخواهیم جسارتی کنیم، یا اینکه اثباتی برای شخص یا شخصیت خودم داشته باشم، در این ایام اربعین دوستانی که زائر کربلا هستند، خادم زوار امام حسین هستند، عاجزانه درخواست دعا و طلب دعا از آنها دارم
اکبرنژاد
احساس بنده این است که سوالات من پاسخ نگرفتند، حرف من این بود که ما اینقدر آیات قرآن داریم، این سیره قطعی را داریم که میگوید که رویه این است، اصلا شما متمایز نپوشید، تمایز در پوشش ضدارزش است، ادعای من این بود و ادلهام را گفتم که تمام انبیاء همانطور که به زبان قومشان حرف زدند، به لباس آنها بوده، این «تیجان» و ارزشگذاریها و زینتها متناسب با لباسها متفاوت است، امام تصریح میکند که بهترین لباس هر زمانی، لباس همان مردم است، و این اصلسازی که بنده عرض کردم، کارکردش همین بود، من دنبال دلیلی بودم که شما لباس روحانیت را استثناء کنید، بگویید که من دلیل فقهی اقامه میکنم و آیهای میآورم، روایتی میآورم، سیرهای را ثابت میکنم که نشان میدهد که علمای دین میتوانند با صددرصد تمایز با مردم، لباس بپوشند. در حالی که من برای شما دلیل میآورم که عباسیان برای علما و قضات لباس ویژه قرار دادند، اما اهل بیت تبعیت نکردند، امام رضا آن روزی که قرار بود برای عید فطر نماز بخواند و برنامه بسیار باشکوهی بود، روایت میگوید که امام ملبس شدند، عمامه بستند، «تحت الحنک» انداختند و به اطرافیان گفتند دقیقا مثل من بپوشید، حتی در آن جریان باشکوه هم حاضر نشدند امتیازی داشته باشند. من دارم با مستند به اینها یک اصلی ثابت میکنم، اما برادر ما بحث را به حسن ذاتی لباس کشاندند، اینکه آن زمان خوب بوده و این روایات را داریم که البته در همه آنها هم حرف بود.
واقعیت این است که من احساس میکنم که بحث از مدارش خارج شد، بحث بر سر حوزه و امثال اینها نبود و در آخر به نصیحت کردن کشید. نکته آخر اینکه، مدرنیته را باید درست درک کرد، من نه اینکه با این موافق باشم، من شخصا از نظر فکری با مدرنیته مشکل دارم، ولی مدرنیته اتفاق افتاده است، در عصر مدرنیته شما نمیتوانید بگویید که بیایید در گوش هم پچپچ کنیم که کسی نشنود، اصلا اقتضای ارتباطات متفاوت شده است، شما چگونه میتوانید که یک تولید علم داشته باشید، نظریهای را بیان کنید و هیچ کسی نفهمد و فقط خودمان بفهمیم؟ نهایت کاری که میتوانید کنید این است که بحث را در فضاهای نسبتا محدودتری مطرح کنید. ایشان میفرمایند که بحثها را با علما مطرح کنید، در جریان نیستند، ما سابقه این را داریم، مستندات داریم، من قبل از اینکه همایشی را برقرار کنم، با این آقایان صحبت کردم، خودشان میگفتند که این بحثها را پیش طلبهها نگویید که نقد شود، اسم نمیبرم، به آنها گفتم که شما موسسه فقهی دارید، جلسه تشکیل بدهید تا بیایم و پیش شما بگویم، اگر خود شما وقت ندارید، بگذارید با شاگردان شما حرف بزنم، ایشان گفتند که ما سرمان شلوغ است و وقت نداریم، ان شاالله کسان دیگری پیدا میکنیم، در موسسات دیگر هم مطرح کردیم، هیچ همکاریای نکردند. من چند سال است که از بس دویدم، دیگر خسته شدم که کرسیهای آزاداندیشی حوزه به ما مجال گفتگو بدهند، اما حتی یک جلسه تشکیل ندادند، وقتی شما سازوکارهایی را تعریف نکردید برای اینکه من خیالم آسوده باشد که اگر نظریهای داشتم، میتوانم در فضای داخلی و در فضای صرفا علمی مطرح کنم، بعد به من میگویید که نگو! من میگویم که من به حرف خودم یقین دارم، من برای حرف خودم حجت دارم، اگر شما شک دارید، شما نگویید. اما من یقین دارم و از این هم نمیترسم که چهار نفر دیگر بفهمند، این از اقتضائیات مدرنیته است. اگر ابایی از این کنم که اگر بگویم که مثلا لباس روحانیت به این صورت است، به شک میافتند، آن وقت باید زبانمان را ببندیم، نمیشود حرفی زد، میگویم که اقتضای رسانه همین است.
ای کاش ایشان که داوطلب مناظره شدند، بهتر داوطلب میشدند. نه اینکه در همان طلب اولیه بنویسند که تمام کسانی که با شما مناظره کردند، پشیمان شدند و دور بعد از آن و قبل از اینکه ما هیچ واکنشی نشان دهیم، یک یادداشتی را از آقای جیکاک منتشر کنند و بگویند که مراقب ریشهای نسوز در حوزه باشید و در آخر هم با اکبرنژاد تطبیق کند، همان کسی که به مناظره دعوت کرده است. من حقیقتا دعوت به این مناظره را توهین به خودم تلقی میکردم، من با کسی که من را متهم به جاسوسی کرده است، حرف بزنم، اگر شما میفرمایید که ما باید این حلم را داشته باشیم، خوب بود که در اصل مطالبه این باشد، دو روز صبر میکردید، خدا شاهد است اگر این اتفاقات نمیافتاد، من این را زودتر قبول میکردم و اصلا نیازی به این بحثها نبود. طبیعتا بحث بسیار گستردهتر از این است و ادله ما هم بسیار بیشتر از اینها است. ان شاالله در قالب کتاب که منتشر شد، عزیزان پیگیری میکنند.
مباحثات دنبال این بود فضایی فراهم شود تا دیدگاههای مختلف مطرح شود و نظرات گوناگون ارائه شود، برای اینکه مخاطبان ما بتوانند به یک جمعبندی برسند. از حضور و همراهی شما سپاسگزاریم.
منقول است یکی از طلاب شیخ انصاری برایشان واردشد وپرسیدشیخنا جهت سب ملای رومی چه نسبتی به وی دهیم(نقل بمضمون باتغییری در کلمات)..شیخ مهرش را روی کرسی اش گذاشت وسجده شکری گذاردحاضرین سبب را پرسیدند…ایشان گفت الحمدلله هیچ ابهامی دراذهان طلابم نبودغیرازاین…….واما فرستادگان پیامبر تاانجاییکه تصاویرمردم ایران مخصوصادرباریان در اثار منقوش ومتجسم وجود دارد ایرانیان محاسن بلندی داشته اند…واین فرستادگان به روم باستان بوده کهچنین الگو گرفته اند اثار منقوش ومجسمه های انزمان براین نوشته شاهدند…..
هنوز علت وفلسفه بعضی از تصمیمات گردانندگان انصاف نیوز برایم غیرقابل توجیه وتفسیر است…….این خطوط قرمز خودساخته وبعضا طنزالود که ساخته اید چیست؟؟؟؟؟چیزی که واقعیت داشته واتفاق هم افتاده است وانرا بعنوان یک نقل می گوییم ومی نویسیم وارسال میکنیم ….به لای قبای کی میچسبدکه انرا علیرغم چندین بار ارسال منعکس نکرده اید…..مثلا تضرر ان به این حضرات گوینده چیست؟؟؟؟؟؟؟
سلام-آقا من تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم در مخیله من چنین بحثی با خودم در نگرفته بود و کسی را هم ندیده بودم در این باره سخن بگوید بحث تازهای بود مطلب جدیدی آموختم هم از شما که منتشر کردید وهم بحث کنند ه ها متشکرو خدا خیرتان دهد
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی……….قابل توجه ادمین انصاف….