خرید تور تابستان

گزارشی از متن و حاشیه انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی

ترانه بنی یعقوب در روزنامه‌ی ایران نوشت: «ما آرزو داریم آخرین قربانیان اسیدپاشی باشیم. آرزو داریم هیچ اسمی کنار اسم ما قرار نگیرد و جمع ما هیچ وقت بزرگ‌تر از این نشود. اگر قانون تشدید مجازات اسیدپاشی زودتر تصویب می‌شد، اگر خرید و فروش و نگهداری و حمل اسید جرم بود، اگراسید یک سلاح قتل نفس بود، اگر همه فکری به حال این خشونت می‌کردند، شاید الان چشمهای نرگس می‌دید، شاید من و زینب الان در خانه بودیم کنار خانواده.»

اینها حرف‌های الهام سلطانی 30 ساله است. زن جوانی که 9 ماه پیش قربانی اسید پاشی شد. او این حرف‌ها را در اولین نشست علمی انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی در جمع صاحبنظران، استادان دانشگاه و پژوهشگران حوزه خشونت می‌گوید. او در بخشی از این برنامه که با حضور دیگر قربانیان اسیدپاشی برگزار شد از رنج‌ها و دردهایش می‌گوید، رنج‌های خودش و دیگر آسیب دیدگان اسیدپاشی. او تأکید می‌کند زندگی قبل از اسیدپاشی برایش چهره متفاوتی داشته و بعد از آن هم صورت دیگری.

صاحبنظران در این نشست گرد هم آمدند تا برای این خشونت که طبق آمار غیر رسمی در ایران سالانه 70 تا 80 قربانی می‌گیرد، فکری کنند. انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی سال 96 ثبت رسمی شد. این انجمن در مدت زمان راه‌اندازی‌اش برای قربانیان مشاوره‌های گروهی و فردی برگزار کرده. کلاسهای هنری را برای توانمندسازی برگزار کرده تا قربانیانی که بعد از این حادثه به انزوا می‌روند، دوباره به جامعه بازگردند. حالا پیشگیری از این حادثه یکی از اهداف مهم آنهاست. مسئولان این انجمن آرزو دارند، قربانی جدیدی در انجمن آنها را نزند.

الهام یک سمت صورتش را با باند پوشانده، همان قسمت صورتش که با اسید سوخته. حرفهایش را با شعری که خود سروده آغاز می‌کند: «خفته‌ها! زنگ چیز خوبی نیست/ شیشه‌ها! سنگ چیز خوبی نیست/ وصله‌ها را به من بچسبانید…» الهام با لحنی زیبا و غمگین از زندگی‌اش می‌گوید؛ از اینکه خواهر، مادر و همسر بوده تا روزی که تصمیم می‌گیرد به صورت توافقی از همسرش جدا شود. اما مدتی بعد از جدایی، همسر سابق این بلا را سرش می‌آورد: «بعد از جدایی سعی کردم زندگی‌ام را بسازم. کار می‌کردم و با درآمد اندک حضانت پسرم را هم قبول کردم. همه چیز خوب پیش می‌رفت. من از زنی سرخورده به زنی با انرژی، شاد و با هدف تبدیل شده بودم. روزی هشت نه ساعت کار می‌کردم.همین که خودم را پیدا کرده بودم خوشحال بودم. دنبال اهدافم بودم. روزهای طلایی را پیش رویم می‌دیدم. ساز می‌زدم. خودم را برای تولد 30 سالگی‌ام آماده می‌کردم…»

مکثی طولانی می‌کند و بعد ادامه می‌دهد: «اما 15 بهمن ماه من دیگر نمی‌خندیدم چون اسید لبخندم را شسته بود. دیگر ساز نمی‌زدم چون انگشتی برایم نمانده بود. روز تولدم رسید اما دیگر تولدی در کار نبود. زمان برای من متوقف شده بود. زمان همان جا ماند. آمارها می‌گویند سالی 70 نفر در ایران قربانی اسیدپاشی می‌شوند. من به نمایندگی از همه این 70 نفر می‌گویم که شاید اگر قوانین مقابله با اسیدپاشی یک سال زودتر تصویب می‌شد، اگر خرید و فروش و نگهداری و حمل اسید جرم بود، اگر اسید یک سلاح قتل نفس به شمار می آمد شاید ما 70 نفر این وضعیت را نداشتیم. اما این اتفاق افتاده. همه ما آرزو داریم، آخرین نفر باشیم. هیچ اسمی کنار ما قرار نگیرد و جمع ما هیچوقت بزرگتر از این نشود.»

محسن مرتضوی دیگر قربانی اسیدپاشی هم در این بخش از برنامه سخن می‌گوید. او تأکید می‌کند هرچند زنان قربانیان اصلی اسید پاشی هستند اما او، اکبر و بابا و امیررضا و دیگران هم بی‌نصیب نمانده‌اند. طنز تلخی توی حرفهایش هست، همان طور که توی نگاهش: «اولین بار که مصاحبه یک قربانی اسید پاشی را خواندم جمله‌ای دیدم که متعجبم کرد. او گفت صورتم را گم کرده‌ام. ساعت‌ها با خودم فکر می‌کردم که این جمله چه معنایی دارد؟ معنی حرفش را نفهمیدم تا اینکه چند سال قبل این اتفاق برای خودم افتاد و فهمیدم چه معنایی دارد. اینکه صورت آدم هویت آدم است، اینکه خیلی‌ها از روی چهره تو را قضاوت می‌کنند و… اشتباه نکنید، منظورم زیبایی صورت نیست. یک قربانی اسید پاشی دائم با این سؤالات روبه روست که چه اتفاقی برایش افتاده؟ باورتان می‌شود گاهی آدم‌ها نمی‌توانند سن واقعی ما را حدس بزنند! می‌دانید ما گاهی در معرفی خودمان می‌مانیم.»

محسن ادامه می‌دهد: «تا سال‌ها درگیر خودم بودم همان‌طور که همه قربانیان تا مدتها بعد از این اتفاق به خودشان فکر می‌کنند؛ به‌جراحی‌ها و دکتر رفتن‌ها و… بعد مدام خبر اسیدپاشی جدیدی می‌شنیدم، خبرهایی که لرزه بر اندامم می‌انداخت مگر می‌شود این حادثه این قدر تکرار شود؟ خلاصه برایتان بگویم هر خبر تازه‌ای از اسید پاشی تبدیل می‌شد به تلخ‌ترین حادثه زندگی‌ام. اسید فقط یک بار ما را نسوزانده، ما روزی ۱۰۰ بار با اسید می‌سوزیم. اسید هر روز ما را می‌کشد، درد ده‌ها عمل جراحی را به جان خریده‌ایم، دیگر دلمان نمی‌خواهد باز کسی به جمع قربانیان اضافه شود.

اگر می‌گوییم خرید و فروش اسید محدود شود، برای خودمان نیست. برای آن بچه ۱۱ ساله‌ای است که در اسلام آباد کرمانشاه قربانی اسید پاشی شد. ما دور هم جمع شدیم و انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی را راه‌اندازی کردیم تنها برای اینکه بتوانیم بخشی از هویت سوخته‌ای را که برایتان گفتم به قربانی‌ها بازگردانیم و از انزوا و خانه نشینی نجات‌شان دهیم. برای اینکه از تکرار این حادثه جلوگیری کنیم، برای اینکه هر روز قربانی جدیدی در انجمن ما را نزند.»

آرزو هاشمی‌نژاد 17 ساله است اما کم سن‌ترین قربانی اسید پاشی نیست. رعنا در شهر بم تنها 11 سال دارد و در سه سالگی قربانی اسید پاشی پدرش شد. آرزو در 8 سالگی. زن دایی روی او ومادرش اسید پاشید. دختر جوان سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید هر حادثه پیامدهایی دارد اما او سعی کرده پیامدهای این حادثه کمتر اذیتش کند. جنگیده و همیشه سعی کرده حرف مردم و قضاوت‌هایشان برایش مهم نباشد. خانواده همیشه کنارش بوده تا اینکه توانسته با این حادثه کنار بیاید. با اعتماد به نفس بالایی می‌گوید معتقد است قصاص راه حل این خشونت نیست و تنها آن را بدتر می‌کند. آرزو می‌گوید بخشش را انتخاب کرده، این دختر جوان اسید پاشش را بخشیده. می‌گوید بخشش از همه چیز بهتر است. آرزو این روزها «معرق» می‌خواند و یکی از اعضای فعال انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی است.

زهرا خدام همسر محسن مرتضوی است او گوشه‌ای از رنج‌هایی را که بر خانواده قربانی اسید پاشی می‌رود در این جمع مطرح می‌کند. اینکه همسرش را 4 ماه بعد از اسیدپاشی در کما دیده. اینکه مجبور شده‌اند همه زندگی‌شان را بفروشند تا خرج عمل‌های متعدد محسن را بدهند. او شب‌هایی را به یاد می‌آورد که محسن از کابوس اسیدپاشش بلند می‌شد و فریاد می‌زد. رنج‌هایی که خانواده قربانی را هم از پای می‌اندازد؛ روزهایی که دختر از پدرش وحشت داشت برای اینکه نمی‌توانست او را بشناسد. او از روزهای طولانی بیمارستان می‌گوید و آرزو می‌کند همه برای این اتفاق تلخ، فکری کنند.

در این نشست علمی همچنین حقوقدانان، جامعه شناسان و روانشناسان ابعاد مختلف این موضوع را بررسی کردند و برای کاهش و ریشه کنی این آسیب اجتماعی راهکارهایی ارائه دادند.

اعضای انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی می‌گویند شاید آنها تنها انجمنی هستند که دوست ندارند عضو جدیدی داشته باشند. آنها آرزو دارند هیچ قربانی جدیدی به جمع‌شان اضافه نشود. از همه می‌خواهند کنارشان بایستند و کمک کنند تا با شدیدترین خشونتی که ممکن است بر فردی روا شود، مقابله کنند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا