معنای سنت و مفهوم نص | جواد طباطبایی
بخشی از کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» نوشتهی «جواد طباطبایی»، فیلسوف ایرانی که در کانال تلگرامی او بازنشر شده میخوانید:
«در نقدهایی که بر کتابهایی با مضمون علوم انسانی و ترجمه شده از زبانهای متفاوت نوشتهام نشان دادهام که ما هنوز نتوانستهایم به دقت لازم برای انتقال اندیشۀ اروپایی برسیم و از آن فاصلۀ بسیاری داریم. اشکال فهم ما به زبان و کشور مربوط نمیشود، بلکه ناظر بر بدفهمیهای فرهنگی است که آن را درست درنمییابیم. همین اشاره به مفهوم نصّ و بیشتر از آن مفهوم سنت، یکی از همین مباحث پیچیده است. حتیٰ اگر میتوانستیم بفهمیم که «در یهودیت و مسیحیت که دولتهای دموکراتیکی را ساختند، آنان چه نسبتی با متن مقدس برقرار کردند و قدرت استدلال نصّ را از دست استبداد گرفتند»، آن فهم ما را به کار نمیآمد. این هم درست نیست که «اکنون مهمترین وظیفۀ ما نیز در ایران همین است.» وظیفۀ کسانی مانند فیرحی این نیست که خیال آنان حوصلۀ بحر بپزد، و اسلام را از دین یهود و مسیحیت قیاس گیرند؛ فیرحی به عنوان عالم دینی نخست باید توضیح دهد که اسلام چیست؟ و معنای نصّ و سنت در اسلام چه فرقهای عمدهای با کلام یهودی و الهیات مسیحی دارد! بر پایۀ این تمایزها، اگر بتوان درست توضیح داد، میتوان به اجتهادی رسید؛ از صِرفِ فهمیدن ــ به شرط امکان آن ــ اینکه با تکیه بر کتاب مقدس چگونه دولتهای دموکراتیکی ساختهاند، هیچ نتیجهای برای امروز نمیتوان گرفت. راهی را که فیرحی برگزیده همان است که از یک سده و نیم گذشته از میرزا فتحعلی آخوندزاده تا علی شریعتی و پیروان آگاه و ناآگاه او در پیش گرفته بودند که هواداران آن نظر، پس از صد و پنجاه سال، حتیٰ یک مطلب جدّی نتوانستهاند بنویسند. این راه همان توهّم پروتستانتیسم اسلامی یا شیعی بود که از مقدماتی در مسیحیت نتایجی برای اسلام میگرفت. فیرحی گمان میکند که با وارد کردن مفهوم سنت، که آخوندزاده و شریعتی نمیتوانستند تصوری از آن داشته باشند، طرحی متفاوت از دیدگاه آنان درانداخته است، فیرحی اشتباههای کسانی مانند آخوندزاده و شریعتی را تکرار میکند و نمیداند که اصلاح دینی در مسیحیت در چه شرایطی و با کدام مقدمات دینی و مبانی نظری الهیات ممکن شده است. مفهوم سنت در توضیح فیرحی روشن نیست و بیشتر از آنکه اصولیـ اسلامی یا الهیاتیـ مسیحی باشد دریافتی جامعهشناختی است. او، با بیان اینکه دیگران نتوانستهاند نصّ را از سنت جدا کنند، به کوشش خود برای جدا کردن آن دو از یکدیگر اشاره میکند و میگوید : «در دورههای خیلی اخیر رایج شده که سنت را از نصّ جدا نکردهاند. اگر این اتفاق بیافتد سرنوشتی جز اقتدارگرایی نخواهیم داشت.» تا اینجا معلوم نیست دورههای خیلی اخیر به چه دورهای اشاره دارد و فاعل فعل «نکردهاند» چه کسانی هستند. جملۀ بعد از آن نیز مبهمتر است، زیرا اگر «جدا نکردهاند»، که گویا باید میکردهاند، و راه حل این بوده، چگونه «اگر این اتفاق بیافتد سرنوشتی جز اقتدارگرایی نخواهیم داشت»؟! «این اتفاق» کدام است، جدا کردن یا نکردن؟ معلوم نیست، اگرچه حدس میتوان زد که منظور جدا نکردن نصّ از سنت است. اگر نکردهاند، پس، اتفاق افتاده است و دیگر نمیتوان گفت که اگر این اتفاق بیفتد. «اگر بتوانیم سنت را از نصّ جدا کنیم، هژمونی نصّ را به نفع دموکراسی توانستهایم به کار ببریم.» مسئله این است که چه چیزی را از چه چیزی جدا کنیم و «هژمونی نصّ» چه معنایی دارد؟ اینجاست که ابهام مفهوم سنت اساس استدلال فیرحی را به طور کلّی خدشهدار میکند. اگر منظور از سنت در معنای اصولی آن است، که آن سنت را نمیتوان از نصّ جدا کرد، زیرا سنت نصّ را توضیح میدهد و تنها میتوان سنت را با ابزارهایی که علوم اسلامی در اختیار میگذارد پالود، یعنی آن بخشهایی از سنت را نگاه داشت که وثاقت آنها ثابت است. همۀ علما در طول تاریخ اسلام این کار را کردهاند.
ملاحظات درباره دانشگاه. انتشارت مینوی خرد. 1398. صفحه 111»
انتهای پیام