از تو قهر آید و ز من تدبیر
محمدرضا طاهری، شاعر، در کانال تلگرامی خود نوشت:
از تو قهر آید و ز من تدبیر
هرکه گویم گرفتنیست، بگیر!
🔹 اشتباه نکنید، عنوان این نوشته، بخشی از گفتگوی نماینده دولت با نمایندهی نیروهای امنیتی نیست، بلکه بیتی است از نظامی گنجوی شاعر قرن ششم!
گاهی اوقات پرسش ما مردم این است که آنهایی که با تصمیمها و اقدامهایشان این بلاها را به سر ما میآورند، اساساً دربارهی مردم چگونه میاندیشند و در اتاقهای فکر محرمانه با هم چه میگویند؟ فهمیدنش سخت نیست. باید دید گذشتگانی که همینگونه عمل کردهاند چگونه میاندیشیدهاند.
🔹 در منظومهی هفتپیکر نظامی، بهرام، پادشاه ساسانی وزیری دارد به نام “راستروشن”. راست روشن بر خلاف نامش مردی است ظالم و حیلهگر و کار بلد که خوب میداند چگونه باید رعیّت را دوشید و همچنان بر سر کار باقی ماند. وقتی شاه برای ناز و نوش مدتی حکومت را رها میکند و به گماشتهای میسپارد، این وزیر در جلسهای مهم با گماشتهی شاه نکاتی کلیدی را دربارهی ویژگیهای مردم و چگونگی برخورد با آنها بیان میکند. سخنان او را از زبان نظامی بخوانید، با این توضیح که “سیاست” در اینجا به معنای “تنبیه و مجازات کردن” است:
گفت: خلق آرزوطلب شدهاند
شوخ و گستاخ و بیادب شدهاند
نعمت ما ز راه سیریشان
داد در کار ما دلیریشان
گر نمالیمشان به رای و به هوش
مُلک را چشم بد بمالد گوش
ددگان بر وفا نظر ننهند
حکم را جز به تیغ، سر ننهند
خوانده باشی ز درس غمزدگان
که سیاوش چه دید از ددگان؟
جاه جمشید خوار چون کردند؟
سرِ دارا به دار چون کردند؟
شاه اگر مست، خصم هشیار است
شحنه گر خفته، دزد بیدار است
چون سیاست ز یاد شاه شود
پادشاهی بر او تباه شود
دیو باشد رعیّت گستاخ
چون گذاری نهند پای، فراخ؟!
جهد آن کن که از سیاست خویش
نشکنی رونق ریاست خویش
نفریبی به آشناییِ کس
کسِ خود تیغ خود شناسی و بس
از تو قهر آید و ز من تدبیر
هر که گویم گرفتنیست، بگیر
محتشم را به “مال” مالش کن
بی درم را به خون سگالش کن!
نیک و بد هر دو هست بر تو حلال
از بدان جان ستان، ز نیکان مال
خوار کن خلق را به جاه و به چیز
تا بمانی به چشم خلق عزیز
چون رعیّت زبون و خوار بُوَد
مُلک پیوسته برقرار بُوَد!
اینطور که از اوضاع ما پیداست، بعید نیست که این بیت پایانی را برخی از مسوولین کشور ما هم با طلا نوشته باشند و بر سر در اتاقهای دربسته نصب کرده باشند!
انتهای پیام