روایتی از تکدیگری مادران نوجوان در مرکز شهر
/کار کودک سیکل معیوب یک معضل/
نسترن فرخه، انصاف نیوز: نوزده سال دارد، شکم برآمدهاش نشان میدهد در هفت ماهگی بارداری به سر میبرد، با دست به دختر بچهی شش سالهای اشاره میکند که لا به لای ماشینها در حال فال فروختن است، میگوید: «اون دختر منه»، سیاهی و دود خودروهای در حال حرکت، کوچکی و ظرافت انگشتان کودک را پنهان کرده، کودکی که در آیندهی نزدیک سرنوشتی همچون مادرش را در پیش دارد.
یکی از ابعاد پرمعضل کار کودک، ازدواج کودکان کم سن و سالی است که جز کار و پذیرش مسوولیت زناشویی چیز دیگری از زندگی نمیدانند، بعضی از این کودکان طبق خواست فرهنگ و شرایطی که در آن رشد کردند و طبق جبر جغرافیایی با همین قالب زندگی مجبور به ادامهی راه خواهند بود، موضوعی که «محیا واحدی» فعال حقوق کودک و مددکار جمعیت امام علی آن را تایید میکند و بر این باور است که « ازدواج در سنین پایین بین این کودکان خیلی زیاد است و کار اجباری این موضوع را تشدید میکند، گاهی بچهای 15 یا 16 ساله میبینیم که باردار است و یا همراه فرزندش سر چهارراه میآید، این مساله بخصوص برای دختران بیشتر اتفاق میافتد، این دختران وقتی کودک هستند در خانواده درگیر کار اجباری هستند و وقتی ازدواج میکنند با فرزندانشان سرچهارراه میروند، همهی اینها مثل زنجیر به هم وصل میشود و خانوادهی جدید را تولید میکند.»
واحدی یکی از دلایل اصلی وجود و گسترش آسیبهای اجتماعی را نبود مسوولیت اجتماعی و یا معنویت در جامعه میداند و معتقد است در شرایطی که کودک در آن جامعه کار کند و یا فوت بچهای را در اخبار بشنویم که در اثر اعتیاد پدر مورد ضرب و شتم قرار گرفته و با شنیدن این اخبار به یک حس بیتفاوتی برسیم، در این صورت معنویت و عدالت اجتماعی جامعه به خطر خواهد افتاد.»
مادران نوجوان، همان دختر بچههای دست فروش
هوا سرد است و نم باران کف چهارراه کالج را مرطوب کرده، هر رهگذری را که میبینم لباس گرم به تن دارد و با عجله به سمتی در حرکت است، پشت چراغ قرمز دختر بچهای شش ساله با جثهای نحیف با یک دست لباس پارچهای و صورتی رنگ، تعدادی فال در دست دارد و به پنچرهی هر ماشین گران قیمتی آویزان میشود و تمنای خرید فال و یا کمک دارد، اما بیشتر رانندگان حتی بدون نگاه کردن به صورت این دختربچه با چشمان درشت و غم گرفته شیشههای نیمه پایین خود را تا انتها بالا میکشیدند.
کمی آن طرفتر، زیر پل حافظ دو دختر جوان با لباسهای کولیوار و مندرس آتش کوچکی درست کردهاند و روی زمین نشستهاند، کنار این دو دختر میروم، یکی هچده سال دارد و همسر سوم مرد بیست و شش سالهای است و دختری دو ساله دارد. جوان دیگر نوزده سال دارد و همسر چهارم مردی معتاد است، شکم برآمدهی او حکایت از آن دارد که در هفت ماهگی بارداری به سر میببرد، با دست، همان دختر بچهی لا به لای ماشینهای چهارراه را نشان میدهد و میگوید «اینم بچهام هست، شش و نیم سالشه»
مرجان همان دختر هجده ساله بین گپ دوستانه خندهای میکند و میگوید «شوهرم هرشب پیش یکی از ما زناش میاد ولی خب چون فعلا من زن آخری میشم بقیه با من یکم مشکل دارن» مرجان و حمیده دخترخالههای هم هستند و طبق گفتههای خودشان این شکل ازدواج در بین اقوام و فرهنگشان کاملا جا افتاده است.
میپرسم چرا همسرانتان کار نمیکنند، مرجان با شیطنتی شبیه دختران هجده ساله، میگوید «شوهر من کلا کار نمیکنه، اما شوهر حمیده معتاده، میشینن خونه ولی ما تو سرما و گرما مجبوریم بیاییم خیابون کار کنیم، تازه بیشتر وقتا مردم تا دلت بخواد حرف بد میزنن.»
حمیده کلام مرجان را قطع میکند و با اینکه در اطراف هیچ شخصی صدای ما را نمیشنود، آهسته میگوید: «خاله بیشتر پیرمردا حرفای جنسی میزنن، همه طور آدمی از این حرفا میزنه اما پیر مردا بیشتر میگن»
میگویند اهل آمل هستند و هر روز از شوش برای دست فروشی و تکدیگری به مرکز شهر میآیند، میگویم شنیدهاید «برخی افراد از باندهای کار کودک و این شکل کارها حرف میزنند؟»؛ کنار صورت هر دو لبخند کم رنگی شکل میگیرد، گویی که این حرف را نپذیرفتند.
خورشید رو به افول میرود و زیر این پل تنومند هر لحظه تاریکتر میشود، دختربچه همچنان در بین ماشینها میچرخد و آتش کوچک این دو مادر نوجوان شعلهور مانده است تا دستان سیاه رنگشان را گرم میکند.
حمیده و مرجان از همان لحظات ابتدای مکالمه گویی اعتماد کردند، مرجان خندهای میکند و میگوید «خاله اگه بیشتر از این پیش ما بمونی، مامور بهزیستی و شهرداری که بیان تو رو هم با ما میبرن» بعد هر دو بلند بلند میخندند، اما در مورد رفتار ماموران و روند دستگیری میپرسم که مکالمه را اینطور ادامه میدهند «بیشتر وقتا خوش برخورد نیستن ولی خب ما هم جواب میدیم، یعنی کم نمیاریم، ولی خب سه بار بیشتر بگیرن جریمهی نقدی میشیم، فکر کنم باید دو میلیون پرداخت کنیم.»
حمیده بین صحبتها اضافه میکند که تا به حال سه بار ماموران او را گرفتهاند و اگر بار دیگر این اتفاق بیافتد باید جریمه پرداخت کند و دادگاهی شود.
حالا دیگر خورشید در آسمان حضور ندارد و تنها اثرات محدود آن آسمان را نیمه روشن نگه داشته است، بعد از اتمام مکالمه و خداحافظی، هر دو مادر نوجوان قول دیدار دوباره را میگیرند و من در غروبی خاکستری همراه با آلودگی در خیابانهای مرگز شهر قدم زنان از آنها دور میشوم، اما ساعت هشت شب دوباره از سر همان چهارراه عبور میکنم که میبینم دیگر خبری از مرجان و حتی حمیده نیست، دختر بچهی شش ساله به تنهایی در این سرما با چند فال در دستش کنار همان آتش محقر نشسته و خودش را گرم میکند، گویی سیکل معیوب کار کودک با سرعت در حرکت است و کودکان از ابتدای تولد محکوم به پذیرش تمام آسیبها هستند.
خود کودک درگیر کار معضل دیده میشود
محیا واحدی فعال حقوق کودک و عضو جمعیت امام علی در انتقاد به عملکرد نادرست طرحهای جمعآوری کودکان کار در سطح شهر گفت: «طرح جمعآوری کودکان چندین بار در فازهای مختلف اجرا شده، اما هیچ وقت آن خروجی و دستآوردی که در موردش حرف میزنند اتفاق نیفتاده و کودکان را از چرخهی کار خارج نکرده است. در واقع این روش، پاک کردن طرح مساله است و معمولا کودکی که کار میکند در این روند به عنوان معضل تعریف میشود.
حتی گزارههای چنین طرحهایی هم این را نشان میدهد، مثلا واژهی «جمعآوری کودکان کار» این معنی را میرساند که خود کودک باید بررسی شود و نه مسالهی دیگری و با جمع شدن کودک از سطح شهر موضوع حل میشود، در صورتی که چنین دیدگاهی با ریشهیابی عواملی که باعث شده کودک درگیر کار شود خیلی متفاوت است.
این طرحهای جمعآوری تغییری در شرایط کودک ایجاد نکرده و فقط با چرخهی معیوبی سر و کار داریم که خیلی هم با قوانین حقوق کودک سازگار نیست و بعد از جمعآوری دوباره کودک را به خانواده پس میدهند و آن کودک دوباره سرچهارراه، کارهای پنهان و یا کارهای معارض با قانون حضور پیدا میکند.
در طرح جمعآوری آخر هم این موضوع اثبات شد که نه تنها منجر به رفع کار کودک نشد بلکه با بررسی مناطقی که سابق کودک کار نداشته، حالا از همان مناطق کودک کار و تکدیگر در خیابان دیده میشود، مثلا حالا مشاهده میکنیم از میدان امام حسین تهران هم کودک برای کار در خیابان میبینیم و این یعنی موضوع بسیطتر شده است.
در گذشته محل زندگی این کودکان از محلات جنوب شهر بود اما حالا از محلات دیگر هم برای کار در سطح شهر ورود کردهاند و ریشهیابی ابعاد چند وجهی در این طرحها دیده نمیشود.»
سازمانهای متولی، بودجه و یا ساختار لازم را ندارند
واحدی بر این باور است که در این مورد نباید فقط نسخهی کلی در نظر گرفت زیرا مسایلی همچون فقر، اعتیاد و حتی فرهنگ هم دخیل است و ادامه داد: «گاهی در سازمانهای متولی، بودجه و ساختار لازم وجود ندارد مثلا در جمعیت امام علی در مواردی نیاز به سلب حضانت کودک و معرفی او به سازمان متولی بود اما این مسیر به کندی اتفاق میافتاد، حال این سازمان کودکان را جمع میکند، اصلا این بچهها را کجا نگهداری میکند؟
باید در این مورد برنامهای داده شود که از کودکان به عنوان مبلمان شهری تعبیری نشود تا با جمعآوریشان تغییری در این مبلمان به وجود آید بلکه باید در راستای دیده شدن حقوق کودک و رسیدن به آن حقوق باشد اما در آسیبهای اجتماعی یک ناهمگونی و یک ناهماهنگی غالب در دستگاه میبینیم.
برای چنین طرحهایی بودجه و هزینهای اعمال میشود که نتیجهی لازم هم نخواهد داشت و کودک همچنان سر چهارراه به کار مشغول است، اولین اتفاق برای کودک کار دور شدن از فضای آموزش است و در همین راستا تحمیل شرایطی اتفاق میافتد که هیچ سازگاری با کودک ندارد و او را به تجربههای منفی سوق خواهد داد.»
کودکی که باردار است و یا با فرزندش سرچهارراه میآید…
این فعال حقوق کودک به موضوع ازدواج در سنین پایین کودکان کار اشاره کرد و گفت: «ازدواج در سنین پایین بین این کودکان خیلی زیاد است و کار اجباری این موضوع را تشدید میکند، بعضی وقتها بچهای 15 یا 16 ساله میبینیم که باردار است و یه همراه فرزندش سر چهارراه میآید، این مساله به خصوص برای دختران بیشتر اتفاق میافتد.
این دختران وقتی کودک هستند در خانواده درگیر کار اجباری هستند و وقتی ازدواج میکنند با فرزندانشان سرچهارراه میروند، همهی اینها مثل زنجیر به هم وصل میشود و خانوادهی جدید را تولید میکند.»
واحدی در بخش دیگر صحبتهایش به موضوع برنامهریزیهای کلان و همچنین بودجهبندیها اشاره کرد که تا وقتی زیستگاه این کودکان مورد توجه سیاست کلان قرار نگیرد و کار پی در پی و توامان با فرهنگسازی و نظم اقتصادی را رها میکنیم به تفکری میرسیم که فقط کودک کار را از خیابان جمع کنیم.
باند کودک موضوع سادهانگاری است
محیا واحدی به انتقاد بر موضوع باند کودکان کار پرداخت و گفت:« موضوع باند کودک هم دقیقا طرح مسالهای در راستای ساده انکاری و حتی حذف کودک است زیرا چنین دیدگاهی به وجود میآورند که مثلا چنین برداشت شود که با این بچه کاری نداشته باش زیرا اینها باند هستند و نگاه به کودک دیگر نگاه مجرمانه میشود و خود کودک مشکل و مساله میشود در این صورت برخورد ضربتی صورت میگیرد.
در صورتی که حقیقت این طور نیست و جمعیت امام علی به عنوان انجیاویی که در حوزهی کودکان کار فعالیت میکند به صراحت اعلام کرده که این کودکان برای خانواده کار میکنند، مشکلاتی که در خانواده است معلول مسایل کلی جامعه مثل اقتصاد،فرهنگ و غیره میشود و انعکاس اینها باعث میشود کودک به دلیل فقر و اعتیاد خانواده مجبور به کار شود.
یعنی ما با باند کار کودک و امثال شکیب در سریال آوای باران مواجه نشدیم جز کودکان زبالهگرد که شکلی از مدیریت کار این کودکان به صورت سازماندهی شده است.
بچههای زباله گرد تحت استخدام پیمانکاران شهرداری که بیشتر از کودکان مهاجر هستند، بسیاریشان در کارگاههای بازیافت به صورت کلنی با هم زندگی میکنند، این تیپ کار کاملا سازماندهی شده است و به صورت باند تعریف میشود، اما بقیه بچههای دستفروش و تکدیگر در سطح شهر، اینها در ساختار خانواده هستند.
گاهی سر چهارراهها میبینیم مثلا سر یک چهارراه یا خیابان به صورت فامیلی با هم کار میکنند و این شبهی باند بودن آنها برای این است که جامعه راحتتر از کنار این کودکان بگذرد و این تفکر شکل بگیرد که رفتن در کنار این کودکان مساوی است با سو استفاده.
وقتی سالهای زیادی این بچه در خیابان کار میکند و راهکاری به او داده نمیشود، انباشتی از حس منفی به خودش و جامعه خواهد داشت. این موضوع کودک را به رفتارهای معارض با قانون سوق میدهد و چه بسا دیگر دستفروشی هم نکند و به سمت مواد فروشی برود. فشارهای روانی و اجتماعی روی این بچهها راه حلی ندارد.»
کودک کار در حال افزایش است
واحدی در مورد سیر نزولی و صعودی کار کودک گفت: «در این مورد آمار رسمی و مشخص وجود ندارد اما طبق تجربه چیزی نشان نمیدهد که این موضوع در حال کم شدن باشد بلکه حتی در مناطقی که گزارش کار کودک نداشتیم حالا کودکانی مجبور به کار شدند.
در تمام مسایل جامعه نیاز به یک بازنگری و بررسی عمیق وجود دارد که معیار و میزانش کودکان جامعه باشند. وقتی کودکانی را میبینیم که مجبور به کار هستند یا مورد سواستفاده جنسی قرار میگیرند و حقوقشان زیر پا گذاشته میشود، این جامعه یک زنگ خطر است.
در این مورد مردم هم باید دچار یک پویایی شوند، مثلا سوال همیشگی در ذهن مردم چگونگی رفتار با این کودکان است، شاید اگر مردم یک حرکت اجتماعی و مدنی در ساختار حمایت مدنی برای خود تعریف کنند، جامعه فعال و پویا شود و در برابر این کودکان آگاهی به دست آورد تا در مواجهه با ساختار قانونگذار و مجری مطالبهگری کنند.
در غیر این جامعه به نقطهای میرسد که وقتی بچه در آن جامعه کار کند و یا فوت بچهای را در اخبار بشنویم که در اثر اعتیاد پدر مورد ضرب و شتم قرار گرفته، با شنیدن این اخبار به یک حس بیتفاوتی میرسیم. در این مورد باید در جامعه یک تغییری اتفاق بیافتد زیرا در این صورت معنویت و عدالت اجتماعی جامعه به خطر خواهد افتاد.»
کودک زبالهگرد آرزو داشت فقط یک نفر با او حرف بزند
واحدی در پایان اضافه کرد: «در یکی از طرحهای جمعیت امام علی کودک زبالهگرد آرزوی دردناکی داشت و آن فقط آرزوی صحبت کردن با یک نفر بود، این موضوع به شدت برای یک جامعه زنگ خطر است.
کودکی که آرزو میکند فقط یک نفر با او حرف بزند،چون از صبح که بیدار میشود تا شب که بخوابد فقط با زباله در ارتباط است، در واقع مفهوم بودن و زنده بودن کودک تحتالشعاع ارتباط با زباله قرار میگیرد. زندگی برای این کودک دیگر معنی و مفهومی ندارد. جامعه باید خطای خودش را در این ببیند که مسوول کودکی است که در این شرایط زندگی میکند تا اول مساله را بشناسد، چون اصلا موضوع کار کودک درست شناسایی نشد و چه بسا به الگوهایی که در این زمینه کار میکنند، مثل انجیاوها رجوع نمیکنیم.
اشتباه بزرگی هم که وجود دارد این است که انجیاوها بازوی اجرایی دولت هستند در صورتی که انجیاوها اگر کار عملی میکنند به عنوان یک الگو و دارندهی اطلاعات میدانی است که میتواند برای ساختارسازی کلان به شور گذاشته شود. این تکههای بزرگ اگر کنار هم قرار بگیرد ما شاهد طرح و برنامهای نخواهیم بود که منجر به تشدید مساله و یا شناخته نشدن موضوع شود.»
انتهای پیام
این تازه ابتدای آن تمدن اسلامی است که قرار است ساخته و پرداخته شود !
در تمدن باشکوه غرب شما از این مسایل کم نیست بلکه بیشتر هم هست .
پیشنهاد می کنم یک وزارتخانه جدید ولی کوچک و چابک با نام « وزارت خانواده و جوانان و مقابله با آسیب های اجتماعی » تاسیس شود این وزارت خانه کوچک ولی پویا می تواند متشکل از مرکز زنان و خانواده ریاست جمهوری و سازمان ملی جوانان که پس از ادغام با وزارت ورزش عملا از بین رفت و سازمان بهزیستی و اگر رهبری موافقت کند کمیته امداد باشد . سر جمع بودجه این نهادها کافی است و نیازی به بودجه اضافی نیست . مهم وجود یک ستاد و صف مستقل و دارای حق رای در دولت و پاسخگو.به مجلس و افکار عمومی است .