فردوسی پور همچنان سبز؛ ایستاده در برابر سارقان امید
افشین حکیمیان در یادداشت ارسالی به کانال راهبرد نوشت:
عادل فردوسی پور فرزند همین مختصر بودوباش مدنی است. همین نصفه و نیمه نمودی که از زیستِ مدنی در این مرزوبوم اگر باقی است.
بودوباشی محجوب، دانا، آگاه، فرزند زمانه، پایی در همین خاک و سروگوشی در اینجا و آنجای جهان، آگاه به عصر همین امروز و البته نازونیاز همین مرزوبوم. باحوصله و شکیبا.
بردبار و سعیِ ساعی تمام در به پیش راندن. درجا نزدن و دل به یأس و نااُمیدیها ندادن. مأیوس نشدن و بنگاه نااُمیدی باز نکردن.
همه حال در پی خلقِ اُمید. روزنی پیدا کردن تا که راه به استیلای تمام تاریکی بستن. اُمیدافزایی و گریختنِ از یأس. رو ندادن به هر آنچه زایل میکند، اُمید را در آدمی. پوستکلفتی.
ماندن و تاب آوردن و ردونشانی را جستن. کاشتن. پیگرفتن. نه گریز و نه البته سر در لاک خویش. نه پا به فرار و نه گریختن از خیل خلایق و رو به تمنای میل خویش داشتن.
جستن و یافتن. واقعیت سفت و سخت و تاریک را دیدن و قبول کردن و با این همه از نااُمیدی گریختن و سعی تمام تا که روزنههای اُمید را همچنان روشن نگه داشتن. در دل تاریکیها شمعی افروختن. در دل خشکیها سبزهای را به بار نشاندن. خم به ابرو نیاوردن. قهقهه زدن در میانهی همه تلخیها و درشتیها و تاریکیها.
مأوایی در خود حتما داشتن، تا بدان طی طریق کردن و چشم دیده و دل به همه بنگاههای در کاشتِ یاس ندادن. مایهی اُمید شدن؛ در زمانهای که از در و دیوار همه تیرهگی میبارد.
در روزگاری که آنورِ آبیهای از جنس و جنم منوتو و ایراناینترنشنال و چه و چه، شب و روز در پی سرقت اُمیدند. در پی سوداگری از قِبَل تیرهگیهای خیل خلایق. در پیِ دریوزهگی از سیاهی روزوروزگار مردم.
عادل فردوسیپور نشانی از مختصر جوانه زدنهاست. راهی به بیرون یافتن. در همه حال به بد و بیراه مشغول نشدن و طرح و فکری نو درانداختن.
باید از این جوانهها همچنان سبز بشود که دلها کمی روشنی و گرمی گیرد. تا که خیلِ خلایق را اندک اندک، کورسویی از روشنی پیدا شود.
باید اصحاب از جنس و جنم فردوسیپورها زیادت بگیرد که نااُمیدی از قطعیت بیافتد. تا فرصتی برای زندگی پیدا شود. تا اندک رخصتی برای رهایی یافت شود..
تا چیزکی از امید آموختن؛ که: “اُمید بعدی از روان است؛ لزوما وابسته به مشاهدهی خاصی از دنیا یا برآورد خاصی از وضعیت نیست. امید پیشگویی نیست. سوگیری جان و جهان و سوگیری قلب است؛ از جهانی که بلاواسطه تجربه میشود برمیگذرد و جایی فراسوی افقهای آن لنگر میاندازد”.
و فردوسیپور از قافلهی آنهاست که فریاد سر میدهند که: “جنایت علیه امید تنها جنایتی است که بخشش و رستگاری ندارد.”
انتهای پیام
خجالت نمی کشید شما لمپنها وقتی جوونهای مردم جونشونو کف دستشون گذاشتند و رفتند همین گمنام و بی کس کف خیابون هنوز. مجیز گ گویی می کنید برای امثال ااشغالها؟
جناب سلی خان عزیز که احتمالا سلیمان باشی….. البته ادبیات کلامیت به سلطان هم بی شباهت نیست…. متاسفانه یک کمژ بی دقت نوشتی چون برای خیلی ها معلوم نمیشه که تو با این تعریف ها از فردوسی پوز مشکل داری یا با نویسنده و نظرش…..، به هر حال مطمئن هستم اون جوون های عزیزی که به نا حق پرپر شدن واسه این بود که یکی قدرت حذفشون داشت و از اون ور هم طاقت حرف حساب نداشتن….. پس یکجوری ننویس که بقیه فکر کنن اگر تو هم قدرت داشتی نویسنده ر حذب میکردی…..قصدم نسیحتذمیست بلکه یک نظظر دوستانه است به همین دلیا اسمم را هم میگذارم قربانت. علی روحانی