خرید تور نوروزی

عوامل تنزل فهم دینی | سیدجواد میری

شفقنا در مقدمه‌ی گفت‌وگو با سیدجواد میری نوشت: هنوز به قطعیت نمی‌توان درباره اینکه جامعه ایرانی دچار تنزل فرهنگی شده است یا نه، قضاوت کرد زیرا تنزل یک امر پارادوکسی‌کال است و باید با احتیاط با آن برخورد کرد زیرا ممکن است به ابزاری برای فشارهای مدنی تبدیل شود، در همین راستا با سیدجواد میری، عضو هیئت علمی(دانشیار) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که مشروح آن را در زیر می‌خوانید.

شفقنا- اگر قرار باشد تعریفی از فرهنگ ارائه دهید، تعریف شما از این واژه چیست؟

در حوزه علوم‌ انسانی، اجتماعی و فلسفی بحث‌های فراوانی در این زمینه صورت گرفته که فرهنگ به چه معناست، فرهنگ معمولاً در مقایسه با مفهوم دیگری با عنوان تمدن تعریف و مقایسه می‌شود. بعد مادی دستاوردهای انسان را به‌عنوان تمدن می‌شناسند و بعد معنوی آن را فرهنگ می‌نامند، مثلاً یک ساختمان که در دوره قبل از میلاد مسیح ساخته شده از میراث تمدنی بشر است و یک رمان زیبا مثل آثار داستایوفسکی میراث فرهنگی و معنوی جامعه انسانی است.

فرهنگ تعاریف بی‌شماری دارد و مقولات فرهنگی را می‌توان در قالب‌های گوناگون مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. مثلاً مقولات فرهنگی را می‌توان از منظر جامعه‌شناسی هم بررسی کرد.

شفقنا- به نظر شما دلیل پس رفت و تنزل فرهنگ در جامعه ایرانی چیست؟

اگر قرار باشد به مسئله تنزل فرهنگی بپردازیم باید آن را با گذشته مقایسه کنیم، بخشی از این مقایسه در قالب تجربه‌های زیستی نسل‌های گذشته است که از طریق گفت‌وگو و تضارب نسلی به آن رسیده‌ایم و بخشی هم مربوط به آینده است که نامعلوم و مبهم است. به نظر من اینکه تمام دوران طلایی‌یمان را به گذشته مربوط می‌دانیم و برایمان حالت نوستالوژیک دارد نیازمند نقد است زیرا همه دستاورد‌های بشری، زیبایی‌ها و دوران طلایی زندگی انسان مربوط به گذشته نیست، حتی در بسیاری آداب و رسوم در دوران گذشته سخت‌گیری‌ها و اشکالات فراوان وجود داشته مثلاً در بسیاری از ادوار تاریخی دختران را برخلاف میلشان و بنا به اجبار شوهر می‌دادند و اگر در خانه شوهر به او ستمی می‌شد خانواده از او حمایت نمی‌کردند و معتقد بودند که باید با لباس سفید از خانه همسرش باز گردد و اگر طلاق می‌گرفت از جامعه طرد می‌شد و این رفتار در بسیاری جوامع شکل اغراق‌گونه داشت، مثلاً در هند اگر زنی همسرش را از دست می‌داد طبق آیین هندوها زن را هم زنده‌زنده می‌سوزانند تا نمادی از یگانگی و وفاداری با شوهرش باشد. جالب اینجاست که این فرهنگ آنقدر پر رنگ بود که برخی از شاعران ایرانی که متأثر سبک هندی بودند در اشعارشان این رفتار را ستوده‌اند.

بنابراین مفهوم تنزل فرهنگی یکی از مقولاتی است که باید با احتیاط با آن برخورد کنیم زیرا یک عده‌ای این مفهوم را به‌عنوان ابزار به کار می‌گیرند و عنوان اهرم فشار بر جامعه مدنی از آن استفاده می‌کنند. به‌عنوان مثال جامعه‌ای که به دنبال توسعه و گسترش آزادی‌های مدنی است و تلاش می‌کند تا برای دستیابی به حق و حقوقش حاکمیت را بازخواست کند، حاکمیت می‌تواند این عنوان را علیه او استفاده کند و آن را به‌مثابه ولنگاری، بی‌اخلاقی و بی‌دینی تلقی کند و همین نگرش در جهت مخالف خواست جامعه قرار می‌گیرد.

گاهی حاکمیت از همین ابزار استفاده می‌کند و می‌گوید دین و دیانت از جامعه رخت بربسته و جامعه ولنگار شده است در صورتی که در ایران قبل از انقلاب هم اصول دین‌داری در جامعه حاکم بود اما حریت در جامعه وجود نداشت، بنابراین نمی‌شود گفت که تنزل دینی یا فرهنگی رخ داده است چون اگر این اتفاق افتاده باشد باید بگوییم دقیقاً از کدام دوره سخن می‌گوییم و خود این مفهوم تنزل فرهنگی یا انحطاط فرهنگی که به گونه‌ای در مکتب فرانکفورت به آن اشاره شده است و افرادی مانند تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر و هربرت مارکوزه در مورد آن به‌گونه‌ای سخن گفته‌اند که قابل تأمل است. مثلاً آدورنو در مورد موسیقی یا حس موسیقایی یا پرورش حس موسیقایی می‌گوید وقتی در عصر پیشاصنعتی انسان‌هایی مانند بتهوون و باخ پا به عرصه وجود می‌گذارند و نت‌های گوش‌نوازی را خلق می‌کنند و سعی می‌کنند آن را به دیگران آموزش دهند، این اتفاق بسیار خوبی است که توانسته یک سنت موسیقایی را شکل دهد و ذائقه بسیاری از مردم را هدایت کند زیرا هنر فاخر برای یک عده خاص که عموماً طبقه اشراف‌اند شکل می‌گیرد.

ممکن است از دیدگاه مارکسیستی این دیدگاه نقد شوند اما این صنعت تکنولوژی برای آن ایجاد می‌شود که تولید انبوه کند اما به همان نسبت باید عواملی که زمینه‌ساز درک باخ یا بتهوون باشند هم تولید شوند و بعد این شائبه ایجاد می‌شود که همه می‌توانند این هنر را درک کنند اما ذائقه همگان برای دریافت آن شکل نگرفته است. بنابراین تکنولوژی خود نوعی از انحطاط فرهنگی ایجاد می‌کند و موسیقی را مبتذل می‌کند و از میان می‌برد زیرا جنبه تفاخر آن را می‌گیرد.

در بین بسیاری از مذاهب باطنی که اغلب شیعه ۱۲ امامی هم هستند، دین  یک امر دم دستی نیست و آن‌ها معتقدند که فرد به محض به دنیا آمدنش به واسطه خانواده نمی‌تواند دین را انتخاب کند. در مذهب «نُصَیریه» که در میان سوری‌ها و مذهب «دُروزی‌» در لبنان افراد را از کودکی تعلیم دینی نمی‌دادند و در سنت آن‌ها فرد در ۴۰ سالگی بالای کوهی ‌رفت و با کسی که نماینده حکمت بود ملاقات می‌کرد و آن‌ها این آموز‌ه‌ها را به او ارائه می‌کردند و دین امری نبود که در دسترس همگان باشد. آن‌ها معتقد بودند فرد باید به سطحی از شعور و دانایی رسیده باشد که بتواند آن را درک کند زیرا دین بالاتر از سایر علوم چون فلسفه، ریاضی و… اینهاست و همه این علوم را باید یاد بگیریم و سپس به دین برسیم. ما تصور می‌کنیم همه باید دین‌دار شوند و این نگرش خود، نوعی تنزل ذائقه و فهم دینی را ایجاد کرده است. مثلاً هرکسی نباید در زمینه‌های دینی اظهار نظر کند، فرض کنید کسی که سال‌ها تحصیل کرده و تبدیل به عالم و مفسر بزرگ قرآن شده است نکته‌ای را بیان می‌کند اما چند طلبه که سابقه مطالعاتی چندانی ندارند او را نقد می‌کنند و یا حتی به او بی‌احترامی می‌کنند و این امر در ذهن متبادر می‌شود کسی که ۵۰ سال تحقیق کرده و حالا به این نتیجه رسیده است فهمش غلط است و فهم کسانی که دین سینه‌سینه به آن‌ها رسیده است از او بالاتر است. این دقیقاً نوعی تنزل است و البته می‌شود این بحث را وسیع‌تر و در دایره تمدنی دید که صحبت از انحطاط می‌شود. در اینجا می‌توان دقیق بیان کرد که انحطاط چیست، آیا انحطاط زمانی رخ می‌دهد که باورها، سیره‌ها، روش‌ها، آداب و رسوم به معنای عام کلمه به جای اینکه ذیل عقلانیت، تعقل، خرد، شعور و آگاهی قرار گیرد از آن فاصله می‍گیرند؟ و نسبت این‌ها آرام آرام از هم دور می‌شود و مانند اینکه فرهنگ و آداب و رسوم باید راه خود را بروند و عقلانیت و خرد نیز باید راه خود را پیش گیرد و راه این دو از هم جداست و وقتی این اتفاق رخ می‌دهد نوعی از انحطاط و تنزل اتفاق خواهد افتاد.

شفقنا-  آیا شما به وقوع این تنزل معتقدید یا همچنان فکر می‌کنید باید با احتیاط با آن برخورد کرد. مثلاً وقتی تیراژ کتاب‌ها یا روزنامه‌ها را بررسی می‌کنید می‌بینید که یک کتاب با ۱۰۰ نسخه منتشر شده است و یا کنسرت خواننده‌ای که اشعارش هم سرقت ادبی است در عرض ۵ دقیقه فروش رفته است یا فیلم‌های سینمایی طنز و بی‌مفهومی که این روزها پر فروش می‌شود گویای نوعی سطی نگری مخاطب است، به نظر شما  این موارد نماد‌هایی از تنزل فرهنگی نیستند؟

نسبت به این سؤال دو نکته وجود دارد، بشر در گذشته با سنگ‌ها و بنا‌ها صحبت می‌کرد و وقتی این سنگ‌ها و بنا‌ها را پایه گذاشت آن‌ها را به‌عنوان زبان مشترک بشری مطرح کرد و این سنگ‌ها بودند که بیانگر نگرش انسان بودند و وقتی مسجدی را مشاهده می‌کردید پی می‌بردید که چرا چینش آن با کلیسا و کنیسه فرق دارد، زیرا آن‌ها از یک دیانتی صحبت می‌کردند یا از زبانی نشئت می‌گرفتند که این زبان با زبان دیانت مسیحی و یا بودایی فرق داشت. همانقدر که متون کلیسایی چیزهایی را بیان می‌کردند ساخت و ترکیب معابد و کلیساها نیز به همان میزان گویا بودند و در قدیم تصور می‌کردند که صنعت چاپ این تمدن را از میان خواهد برد و منظور از صنعت چاپ همان تکنولوژی است که آرام آرام جایگزین این موارد شد. امروز ما در کرانه یک امپراطوری اینترنتی هستیم و شبکه‌های اجتماعی رشد عجیبی داشته‌اند و جهان به سمت دیجیتال شدن پیش رفته و یک عالمیت جدید را  رقم زده است و این‌که می‌گویید میزان آمار و سرانه مطالعه پایین آمده، باید در یک بازه زمانی بررسی شود اگر این زمینه‌ها را نشناسیم نمی‌توانیم این آمارها را درست تجزیه و تحلیل کنیم.

ما درست در همین بزنگاهی قرار داریم که بشر در قرن پانزده و شانزده میلادی با آن مواجه بود. در میان این تحولات عده‌ای عمیقاً اصرار داشتند آن زبان اول را حفظ کنند و اعتقادی به عنوان ماسون (به معنی بنا) وجود داشتد و آن‌ها معتقد بودند، خدا بهترین معمار عالم است و خداوند زمانی که جهان را معماری کرده با باز زبان خودش با مردم سخن گفته است. معمارها هم وقتی ساختمان‌ها را می‌‌ساختند گویا با همین زبان خود با مخاطب صحبت می‌کردند و چون عده‌ کمی این زبان را می‌فهمیدند این زبان تغییر کرد و حالا ما در زمانی زندگی می‌کنیم که زبان در حال منسوخ شدن است و یک فرهنگ گفت‌وگوی جمعی شکل گرفته است و قدرت‌های موازی خلق شده‌اند و ما نیازمند انسان‌هایی هستیم که چند زبانه باشند.

در این شرایط سؤالی مطرح می‌شود که ذائقه افراد مبتذل‌پسند کجا باید شکل گیرد زیرا ایران تنها کشوری که میزان درآمد سالانه‌اش با درآمد ماهانه کشورهای همسایه‌اش نمی‌خواند حالا کشورهای اروپایی بماند، فرض کنید در کشوری که چهل سال است آلات موسیقیایی را در رسانه‌اش نشان نمی‌دهد، کودکان باید از کجا موسیقی را بشناسند. اگر بگوییم صدا‌وسیما مسئول ذائقه‌سازی است باید سؤال کنیم چقدر در این زمینه کار کرده‌ است، ما هنوز سر نشان دادن ابزارآلات موسیقی دعواهای فقهی داریم و در ابتداییات مانده‌ایم، پس چگونه می‌خواهیم سیاست‌گذاری کنیم. وقتی اجازه ندهیم ذائقه فکری، هنری و فرهنگی شکل گیرد چگونه می‌توان در این زمینه توقع داشت؟

اگر بحث موسیقی را با مداحی در تلویزیون مقایسه کنید کاملاً به این تفاوت نگاه پی می‌برید.  زیرا در تلویزیون فرصت برای مداحی تنگ نیست، برخی مداحان نه محتوای خوبی ارائه می‌دهند و نه سبک و دستگاه مناسبی دارند و اگر این مداحی‌ها را با تعزیه یا شبیه خوانی در گذشته مقایسه کنید می‌بینید که عموم آن‌ها دستگاه‌های موسیقایی را می‌شناختند. بسیاری از مداحی‌های امروز بنیان عمیقی ندارند و همین عوامل سبب می‌شود ذائقه مخاطب شکل نگیرد و تولید محتوا خارج از حوزه رسمی نهادهای فرهنگی شکل بگیرد و درست مانند اینکه همه تولیدات زیرزمینی‌اند و تربیت فرهنگی به صورت سیستماتیک صورت نمی‌گیرد و از همین منظر تنزل فرهنگی ایجاد می‌شود و به همین خاطر محصولات  فرهنگی، هنری، موسیقایی و …  که در دسترس عموم قرار می‌گیرند و معمولاً بسیار ارزان و غیر فاخراند.

شفقنا- به نظر شما جامعه ایرانی دچار بی‌هویتی فرهنگی شده است؟

بی‌هویتی فرهنگی پدیده‌ای است که انگار به طور سیستماتیک از طریق رسانه‌ ملی در حال تزریق در جامعه است، برای من واقعاً سؤال است که در ایران شخصیت فرهنگی و موضوع خاصی وجود ندارد که تمامی کانال‌ها در حال پخش سریال‌های کره‌ای‌اند؟ و مردم در حال فراگیری و حفظ تاریخ کره جنوبی هستند در حالیکه تاریخ ایران را نمی‌دانند این بی‌هویتی به این معنا نیست که ما پیشینه تاریخی نداریم اما عقبه تاریخی عظیمی پیش از اسلام، پس از اسلام، حتی پیش از تشیع و پس از تشیع داریم و اگر این فرهنگ به‌صورت انتقادی بازخوانی و برای نسل‌های آینده تشریح نشود قطعاً نوعی بی‌هویتی، بی‌توجهی و بی‌تفاوتی در‌‌ آن‌ها ایجاد می‌شود.

شفقنا-  جامعه ایرانی به دلایل گوناگون اجتماعی، اقتصادی و… دچار تنش شده است برای از بین بردن این تنش‌ها چه باید کرد؟

بسیاری در حاکمیت درصدد اجرای یک شیوه واحد هستند و آن هم اینکه سبک‌های متفاوت را از میان ببرند و فقط یک سبک را رواج دهند اما باید دقت کرد که در جامعی که سبک‌های گوناگون وجود دارد، تنوع و تکثر هم وجود دارد و آن جامعه یک جامعه پویاست و ما باید در حوزه عمومی فهمی را ایجاد کنیم که مصلحت و منافع عمومی رعایت شود و هرکس با سبک خودش زندگی کند اما حداقل‌ها را داشته باشد و نمی‌توان به دنبال حداکثرها بود. یکی از بزرگترین خبط‌های تاریخی پس از انقلاب اسلامی این بود که سیاست‌مداران به دنبال اتفاق نظر حداکثری بودند و این امر امکان‌پذیر نیست و جامعه بشری با تنوع و تکثر‌هایی که دارد باید حداقل‌ها در آن‌ رعایت شود. یکی از موارد حداقلی هم این است که تنوع و تکثر را به رسمیت بشناسیم تا جایی که به مصلحت عمومی ضربه نزند و این نگاه اساس اندیشه‌های سیاسی کشورهای پیشرفته و موفق است.

شفقنا- از چه زمانی تغییر مسیر رشد فرهنگ تغییر کرده است؟

در این زمینه نظرات گوناگون تاریخی وجود دارد و برخی معتقدند ما اصلاً دچار عقب‌گرد فرهنگی نشده‌ایم و اتفاقاً به سمت تمدن نوین اسلامی و توسعه بومی پیش می‌رویم و این توسعه سبب بلوغ فرهنگ ایران شده و این نگاه یک نوع قرائت است. دومین نگرش معتقد است که همه مشکلات ما از زمانی شروع شده که اعراب به ایران حمله کردند و ایران اساساً دین و آیینش را از دست داد و آنجا بود که دوره تنزل و انحطاط فرهنگ ایرانی آغاز شد. برخی در مقابل آن‌ها می‌گویند ایرانی‌ها در قبل و پس از اسلام پیشرفت داشتند و مصیبت ایران از زمان مغول‌ها شروع شد و برخی می‌گویند انحطاط ایران در نیمه دوم ساسانیان شکل گرفت زیرا  ‌آن‌ها دین مسیحیت را پذیرفته بودند و آرام‌آرام مسیحیت از شمال و شمال غرب ایران در کشور در حال نفوذ بود و حکومت فکر می‌کرد باید دین و سیاست را یکی کند و اتفاقاً در زمان ساسانیان خشت اول این موضوع نهاده شد و در زمان صفویان بر آن تأکید شد و بسیاری از مانوی‌ها و مزدکی‌ها را کشتند و تکثر در جامعه ایرانی از میان رفت و در آن زمان در داخل ایران قبل از اسلام اختلافات مبنایی ایجاد شده بود و برخی انحطاط را ذاتی می‌دانند و معتقدند سیر انحطاط از یک نقطه تاریخی آغاز می‌شود.

شفقنا- منظورمان از افول فرهنگی در دوره‌های اخیر است آیا این افول در دوره اخیر صادق است؟

وقتی در جامعه‌ای انقلاب صورت می‌گیرد، یکسری ارز‌ش‌ها که برآمده از انقلاب‌اند در جامعه شکل می‌گیرد از این منظر اگر نگاه کنیم جای بحث دارد. برخی معتقدند وقتی انقلاب در ایران رخ می‌دهد این واقعه سرآغاز انحطاط جامعه ایرانی است و اینها گفتمان «ضد انقلاب» است و البته ضد انقلاب به زبان سیاسی بلکه از منظر جامعه‌شناسی. برخی معتقدند وقتی انقلابی رخ می‌دهد اتفاقاً فضاهای جدیدی در کشور ایجاد می‌شود و این نقطه رشد، توسعه و بالندگی است و  برخی هم می‌گویند هرجا انقلاب صورت گیرد عقب‌گرد و قهقهرا رخ می‌دهد، اما باید توجه کرد آیا این انقلاب ارزش‌های بنیادینی را خلق کرده است که باعث توسعه، رشد و بالندگی شود و یا برعکس. باور من این است که انقلاب در معنای فلسفی کلام ظهور «سوژه ایرانی» بود. امام خمینی(ره) در این زمینه می‌گویند انقلاب ایران انفجار نور بود و آن را خیلی حماسی تعبیر می‌کنند و منظور این است که در انقلاب نوعی روشنگری اتفاق افتاده است و اتفاقاً فرق انقلاب ایران و دیگر کشورهای منطقه در این است در آن‌ کشورها حاکمان از حقوق خود به رعیت واگذار می‌کنند اما در ایران این ماجرا برعکس است، زیرا حق ملت قبل از انقلاب توسط حاکمان غصب شده بود باید پس گرفته می‌شد، وقتی این سوژه شکل گرفت، نمی‌توان به «سوژه» گفت دوباره «آبژه» شود زیرا بستر تاریخی و فلسفی آن شکل گرفته است.  این دو افق تفاوت فراوانی دارد که اگر به آن نپردازیم نمی‌توانیم تحلیل درستی داشته باشیم.

به نظر من اتفاقاً مردم دچار تنزل نشده‌اند بلکه تفکر غالب بر حاکمیت دچار تنزل از ارزش‌های انقلابی شده، این روند یک زنگ خطر است زیرا قدرت فعلی حاکمیت برآمده از انقلابی است که اتفاقاً یکی از بنیان‌های اصلی‌ا‌ش همین تفکر «سوژه محور» بوده است. خوانش آیت‌الله خمینی(ره) که معتقد بود انقلاب یک نعمت است و یک انفجار نور است دقیقاً همین ظهور سوژه ایرانی است.در هر صورت انقلاب یک رخداد تاریخی است و این رخداد سبب شد به جای اینکه فقط شاه سخن بگوید و حق حاکمیت داشته باشد، حق ملت نیز اعاده شود و اگر قرار باشد انقلاب را غیر از این تفسیر کنیم دچار اشتباهیم و باید به این  واقعیت تن بدهیم که انقلاب ظهور سوژه ایرانی است و ما  از این منظر دچار تنزل شده‌ایم، به نظر من ملت در کلیتش دچار تنزل نشده و اگر تنزلی رخ داده در تفکر غالبی است که در حاکمیت شکل گرفته و نمی‌خواهد طبعات ظهور سوژه را بپذیرد.

البته این پذیرش باید در طول زمان رخ دهد و اگر حاکمیت قصد دارد تداوم یابد باید این تفکر را بپذیرد، حاکمیتی مثل شوروی وقتی این موضوع را نپذیرفت دچار فروپاشی شد و حکومتی مانند چین سعی کرد جامعه را از منظر اقتصادی فربه کند اما از نظر سیاسی آن‌ها را تحت قیمومیت خود نگاه دارد و این شیوه هم تبعات خاص خودش را در پی دارد و اگر تحولات هنگ‌کنگ را پیگیری کنید می‌بینید که این شیوه دارای چه مشکلاتی است ولی حاکمیتی مثل فرانسه قبول می‌کند که سوژه حاکم بر خودش است و ملت حق حاکمیت دارد و بعد حاکمیت را ذیل ملت تعریف می‌کند و این هم سبک دیگری در این زمینه است.

به نظر من بحث تنزل از آن بحث‌های پارادوکسی‌کال است و البته رفتارهای جمعی ایران را می‌شود از منظر روان‌شناختی هم مورد بررسی قرار داد ولی وقتی در قالب تمدنی به آن نگاه می‌کنیم در همین بحث‌ها که مطرح شد جای می‌گیرد.

شفقنا- وقتی حاکمان از دل مردم‌ بیرون می‌آیند نباید به مردم شبیه باشند؟

انقلاب ایران از درون مردم شکل گرفت، حاکمیت پساانقلابی هم از درون انقلاب شکل گرفت ولی وقتی تاریخ اجتماعی را در این ۴۰ سال و حوادث جامعه ایران را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم صرفاً اینطور نیست و به نظر می‌آید که دیالکتیکی بین مردم و حاکمیت وجود دارد و در جاهایی هم قدرت هست اما صرفاً قدرت سخت نیست و قدرت نرم است، اما وقتی قدرت دچار غیر‌سازی شود و اجازه شبکه‌سازی، ظهور و بروز به آن‌ها داده نشود یقیناً ما دچار کج فهمی‌های بنیادینی در جامعه می‌شویم.

وقتی روشنگری در جامعه باشد چرخش آزاد ایده‌ها شکل می‌گیرد و این چرخش باید مدیریتی و گفتمانی باشد. مثلاً نمی‌شود در جامعه‌ای سه هزار مدیر دائماً از یک پست به یک پست دیگر بروند و دائماً طی چهار دهه یک گفتمان غالب باشد زیرا هر گفتمان‌ یک عمری دارد و همین مسئله باعث می‌شود ذائقه‌سازی شکل نگیرد و این امر تبعات گوناگونی برای اجتماع در پی دارد و یکی از آن دقیقاً همان تنزل فرهنگی است.

شفقنا- اوضاع نابسامان اقتصادی چه تأثیری بر فرهنگ دارد؟

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌‌فرماید: کسی معیشتش درست نباشد معادش هم درست نیست.در جمهوری اسلامی رگه‌ای از این تفکر وجود دارد و البته تلاش می‌کند این حدیث را دقیقاً برعکس تعبیر کند و می‌گویند اول به معاد فکر کن، معیشت به خودی خود درست می‌شود اما این تفکر اسلامی نیست. اگر در جامعه شبکه‌های تولید وجود نداشته باشد معیشت مردم درست نمی‌شود. وضعیت صنعتی شدن کشور که تقریباً از دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ شروع شده است اما تا به امروز در چه وضعیتی است؟ آیا ما دهه به دهه که جلوتر رفتیم، صنعت‌مان قوی‌تر شده و توانسته‌ایم در سطح جهان قوی‌تر حضور داشته باشیم؟ جامعه‌ای که طبق آمارهای ۳۶ درصد نیروی مولدش بیکار است و زنان دانشگاه رفته آن شغل مناسبی ندارند و جامعه‌ای که امر جنسی در آن حل نشده و به صورت یک معضل در آمده است، آیا این جامعه می‌تواند به معادش فکر کند و  فرهنگ در آن شکوفا شود. این‌ها معضلاتی است که باید حل شود و من فکر می‌کنم اتفاقاً نظریه «کارال مارکس» که زیر بنای جامعه اقتصاد و معیشت است اگر معیشت و تولید درست نشود و توضیح درآمدها مشخص نباشد و درصدی از عدالت اجتماعی در آن وجود نداشته باشد بعید به نظر می‌رسد آن جامعه روی خوش ببیند یا جامعه پویایی باشد. یقیناً وقتی زیربنای درستی وجود ندارد فرهنگ هم به جایی نخواهد رسید.

شفقنا- کدام نهادها می‌توانند فرهنگسازی کنند؟

یکی از مهم‌ترین نهادهایی که در جامعه وجود دارد نهاد خانواده است که می‌توان در این زمینه مؤثر واقع شود و بسیاری از نهادهای دیگر مانند مدرسه، دانشگاه، حوزه‌های دینی نیز می‌توانند در این زمینه مؤثر واقع شوند. بسیاری از انجمن‌های علمی و فرهنگی هرچه قوی‌تر عمل کنند، می‌توانند هم‌افزایی بیشتری ایجاد کنند و جامعه را به سمت تعالی عمومی رشد دهند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا