دی ماه سیاه
رضا بابایی در یادداشتی با عنوان «دی ماه سیاه» در روزنامهی اطلاعات نوشت:
ایران کشوری است که مردم آن نه با بحرانها بیگانهاند و نه با فجایعی که از دل این بحرانها بیرون میآیند. ایران عصر مدرن در تاریخ پرشتاب خود، هرگونه فاجعه ممکن را، از جنگ تا قحطی، تجربه کردهاست، اما با وجود در نظرگرفتن استانداردهای ایرانی نیز دیماه امسال، روزهایی سیاه و آکنده از حوادثی سخت بوده است.
ترور، قرارگرفتن کشور در وضعیت جنگی، جانباختن دهها نفر در مراسم تشییع، انهدام هواپیمای مسافربری با شلیک پدافند خودی و سیل وسیع در جنوب شرق کشور، فقط تعدادی از فجایعی هستند که در فاصلهای کمتر از دو هفته بر این کشور گذشته است. موج خبری پیرامون این فجایع، در داخل و خارج کشور به تدریج در حال فروکش است و شبکههای خبری، ما را در برابر درک تلخ این موقعیت تنها میگذارند. در حقیقت سوژهها به پایان عمر خبری خود رسیدهاند و اکنون نوبت ما است تا بیندیشیم با این زخمهای مهلک و برجا مانده بر بدنهایمان چه باید بکنیم.
هیچ فاجعهای در یک شب اتفاق نمیافتد. آنچه اکنون برما میگذرد ثمره روندهای ساختاری است که خودمان در سالهای طولانی دنبال کرده بودیم. مردم سیستان نه امروز، بلکه سالها است غرق شدهاند در امواج بی خردی ما. آن هواپیما و مسافران تکه تکه شدهاش، پیشاپیش در آتش بیاعتنایی ما سوخته بودند. فاجعه از دل بحرانهای از پیش موجود متولد میشود نه از بطن حوادثی ناگهانی. هر کدام از این فجایع نشان از بحرانهای ماندگاری دارند که با فراموشی نمیتوان از دست آنها جان به در برد. آنچه در دیماه اتفاق افتاد فشردگی اتفاقی فجایع در بازه زمانی مشخص نبود، بلکه سایهای دهشتناک بود از بحرانهایی که طی این سالها حل آنها را به تعویق انداختهایم. دی ماه سیاه امسال که به قیمت جان صدها شهروند ایرانی تمام شد، بحرانهای سیاسی، نظامی و محیطزیستی حکمرانیمان را در پیش چشمان ما آورد. هرچند آنچه در واکنش مسؤولان دیده شد، نشان از آن داشت که آنها عمق هرکدام از این فجایع را به درستی درنیافتهاند و بدتر از آن اینکه فاجعه را به عنوان فاجعه درک نکردهاند. هنگامی که حرف از جبران زده میشود به این معنا است که ما هنوز به درستی درنیافتهایم که اتفاقی جبرانناپذیر رخ داده است.
در یک جامعه هنگامی که بحرانها عمیق میشوند و فجایع مترتب بر آنها زیاد میشوند، مهمترین خطری که پیشروی شهروندان و سیاستمداران آن جامعه قرار دارد این مسأله است که آنان دیگر فاجعه را به صورت فاجعه درک نکنند و آن را فقط به چشم یک اتفاق یا مشکل ببینند. گویا اندامهای حسی شهروندان و سیاستمداران ما در برابر درد بیحس شدهاند. فشردگی زمانی فجایع، جامعه را دچار شوکی میکند که هرگونه حس دردی را به فراموشی بسپارد. باید فاجعه را پذیرفت و اعتراف کرد که هیچ تلاشی، از دست رفتن جان صدها شهروند ایرانی را جبران نخواهد کرد. فقط با پذیرش این جبران ناپذیری است که میتوانیم اراده لازم را برای حل بحرانها و جلوگیری از تکرار این حوادث هولناک به دست آوریم. از حصار امن بیحسی ملی باید بیرون آمد؛ زیرا کمترین وظیفه ما در برابر این جانهای از دست رفته، اطمینان یافتن از این مسأله است که هیچگاه اجازه نخواهیم داد این فجایع، باری دیگر در این کشور تکرار شوند. بدون این گام نخستین، وظیفه مهم ما در برابر جانهای از دست رفته به انجام نخواهد رسید و تندباد فاجعه سهمگینتر از گذشته بر کشور ما وزیدن خواهد گرفت.
انتهای پیام