طنز | امواجِ خروشانِ پدیدهی نوبیسوادی
یاشار تاجمحمدی، در «نیم ستون» طنز انصاف نیوز نوشت: رییس سازمان نهضت سوادآموزی در گفتوگو با ایلنا از موج جدیدی از پدیدهی بیسوادی سخن گفت. هرچند وی از شخص یا اشخاص خاصی نام نبرد ولی قشنگ تابلو بود منظورش چیه دیگه. مثلاً آنجایی که گفت:
هرکسی که نتواند یاد بگیرد و آموختههای اشتباه خود را دور بریزد و برای یادگیری موضوعات جدید مقاومت کند، از جنس بیسوادانِ جدید اطلاق میشود.
به نظر میرسد ایشان با ذکر این نکته منظورش را به صورت یک فحشی که میاندازند روی زمین تا صاحبش بیاید و بردارد، مطرح کرد. اما از همهی اینها که بگذریم نکتهی صحبتهای ایشان آنجا بود که هشدار دادند این مساله یعنی پدیدهی شوم و خانمان برانداز نوبیسوادی به شدت افزایش پیدا کرده و به صورت موج بزرگی درآمده است که درآینده امواج خروشان و خودجوش آن، همهی ما را با خود خواهد برد.
مثلاً اگر شما یک جا بگویید دو بعلاوهی دو میشود چهار، با موجی از مخالفتها و محکومیتها روبرو خواهید شد و اگر جسارت بیشتری به خرج دهید و آزادانه اعلام کنید که دوی ضربدر دو هم میشود چهار، یحتمل این امواج خروشان با چماق و چوب و نعرهزنان به سوی شما حملهور خواهند شد.
به هرحال در آینده هیچ چیزی بعید نیست که رخ بدهد. البته ما گمان میکردیم تعداد اینجور آدمهای نوبیسواد، اندک است و به همان مقداری است که میشد از تحلیل آرای انتخابات سال 92 تخمین زد، لیکن گویا تکثیر و رشدشان خیلی بیشتر بوده و ما خبر نداشتیم.
شاید آن روزی که رییسجمهور عدهای را بیسواد خطاب کرد، منظورش همین بوده است. آن بندگان خدا هم کلی ناراحت شده بودند و میگفتند: «اگه ما بی صواد بودیم که نمیطونستیم هرفهای آغای روهانی را بخانیم و بفحمیم به ما گفطه بی ثواد». ولی متوجه نبودند منظور از بیسوادی جدید این است که شما نتوانی آموختههای اشتباه خود را دور بریزی و برای یادگیری موضوعات جدید مدام مقاومت بکنی و دست و پا بزنی که این موضوعات نو را نفهمی.
البته این پدیدهی شوم، ابعاد گوناگونی دارد که حتماً در برخورد با چنین افرادی، ابعاد متفاوت و گونههای متنوع آن را درک کردهاید. برای شناخت بهتر یکی از ابعاد این پدیدهی جدیدهی دنیای مدرن به ذکر حکایتی شیرین و آموزنده میپردازیم:
آوردهاند که فردی در اتوبوس نشسته بود، ميبيند نفر كنارش يك كتاب قطور در دست دارد که روی آن نوشته فلسفه و منطق. از او ميپرسد: ببخشيد قربان، اين يني چي؟ فلسفه و منطق ديگه چيه؟! آن فرد دانا پاسخ میدهد: ببين، مثلاً شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ طرف میگوید: آره. فرد دانا پاسخ میدهد: خوب شما آب اين ماهي رو عوض ميكني؟ بهش غذا ميدي؟ ميگوید: خوب آره. مرد دانا میپرسد: چرا؟ ميگوید: آخه اگه بهش غذا ندم كه ميميره. آن مرد دانا پاسخ میدهد: آفرين! پس فلسفهی تو از غذا دادن به ماهي اينه كه زنده بمونه. ميگوید: عجب!
خوب حالا منطق چيه؟ دانا ميگوید: ببين شما اگه بابات یک وزیر یا یک معاونِ مهربان و مهرورز با وضع مالی متوسط بوده باشه بعدش یهو یه خونهی شونصد متری نوساز بالای شهر بخره چه فکری میکنی؟ آن فرد میگوید: حتماً بهش یه ارثی چیزی رسیده. دانا میپرسد: حالا اگه چنتا ویلا و ماشین مدل بالا هم بخره و خانواده رو بفرسته خارج چطور؟ آن فرد میگوید: یه مقدار بهش مشکوک میشم. فرد دانا میگوید: اگر با هزینهی شخصی چنتا ستاد انتخاباتی هم بگرداند و به چند نمایندهی نیازمند و مستضعف مجلس هم کمک بکند چطور؟ اونوقت فک نمیکنی شاید بابات اختلاس کرده باشه؟ آن فرد پاسخ میدهد: آهان پس فلسفه و منطق اينه!
بعد از يك مدت فرد مذکور که معنای فلسفه و منطق را فهمیده بود ميرود و یک كتاب فلسفه و منطق ميخرد، رفيقش وی را ميبيند و از او ميپرسد: اصغر! اين فلسفه و منطق يعني چي؟ او ميگوید: ببين شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ رفيقش مي گوید: آره. آن فرد پاسخ میدهد: هان! پس بابات اختلاس میکنه!
انتهای پیام