زمینههای بروز انقلاب 57 از زبان ابراهیم فیاض: کار جلال و شریعتی بود
/ چرا مردم انقلاب کردند؟ /
زهرا منصوری، انصاف نیوز: ابراهیم فیاض معتقد است اگر جلال آل احمد و شریعتی نبودند، انقلابی رخ نمیداد. او میگوید مردم در آن زمان به شدت اهل مطالعه بودند و با آگاهی انقلاب کردند. از طرفی او شاه را سوسیالیست میداند که قصد داشته رفاه مدنظر سوسیالیستها را در ایران پیاده کند اما بعدها به سمت آمریکا گرایش پیدا کرد.
زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بروز انقلاب 57 چیست و مردم چرا انقلاب کردند؟ اقشار و طبقههای مختلف چه نقشی در شکلگیری انقلاب داشتند و همچنین مذهب چقدر تأثیرگذار بود؟ در اینباره با ابراهیم فیاض استاد انسان شناسی دانشگاه تهران گفتوگویی کردیم که متن کامل آن در پی میآید:
خبرنگار: زمینههای بروز انقلاب 57 را چه میدانید؟
ابراهیم فیاض: یک نقطهی بسیار مهم «مقطع انقلاب» است، اینکه انقلاب کی رخ داد؟ در دههی پنجاه انقلاب شد. در هر دههای حکومت پهلوی متفاوت میشود، انقلاب 57 تأثیرپذیر از انقلابات پیشین بود. مثلاً یک تحولی در تاریخ ایران جدید بعد از اسلام و در واقع یک نقدی بر صفویه است. صفویه اول رنسانس به وجود میآید، با جنگهای داخلی نابود میشود و پس از فراز و نشیبهایی ایران وارد دوران مشروطه میشود. در حقیقت صفویه هم مکتب اخباریگری و یا عرفان فقهی و عرفان فلسفی ملاصدرا است. این مکاتب عقلانیت را از صفویان میگیرند، صفویه دچار فساد و فروپاشی درونی میشود و بعد با حملهی یک لات به اسم محمود خان قندهاری نابود میشود.
همه ناامید بودند حتی مذهبیها
یعنی در نبود مذهب انقلاب رخ میدهد؟
در نبود عقلانیت مذهبی؛ بگذارید به آنجاهم میرسیم. ببینید ایران درگیر ملوک الطوایفی میشود، بعد افشاریه و زندیه روی کار میآیند تا اینکه به مشروطه میرسیم. در مشروطه هم با توجه به غرب میخواهند یک تحولی را ایجاد کنند و غربگرایی در ایران رخ میدهد. ظهور متفکران مشروطه در واقع نقدی بر سوفیست و عرفان در صفویه است که عقلانیت را از بین برده است. یعنی بزرگترین ضربهای که مکتب ملاصدرا و اخباریگری به ما وارد کرده، از بین بردن عقلانیت است و بعد ما شکست خوردیم و جامعه دچار فساد شدید و دیکتاتوری شده است. حالا اینها را میخواهند در مشروطه جبران کنند اما فراماسونرها و بهاییت هم وارد میدان میشوند و هردو هم به نوعی مکتب سوفیستی مدرن هستند و میخواهند جایگزین فلسفه ملاصدرا شود و اینکه فلسفه ملاصدرا تبدیل به شیخیه در دورهی فتحعلی شاه قاجار میشود. در دورهی ناصرالدین شاه به بهاییت تبدیل میشود. فراماسونرها هم مکتب ملاصدرا را دنبال میکنند تا یک عرفان روشنگری به وجود بیاید. این دوتا دست به دست هم میدهند و حکومت پهلوی هم براساس همین به وجود میآید.
به حکومت رضا شاه که نگاه میکنید براساس همین فراماسونرها مثلاً همین محمدعلی فروغی به وجود میآید. یعنی کسانی مثل هویدا مطرح میشوند و همینطوری حکومت پهلوی ادامه دارد تا اینکه به جنگ جهانی دوم میرسیم، در مقابل بهاییت و فراماسونری جریان چپ مارکسیستی در ایران به وجود میآید و تا سال 1332 به شدت فعال هستند و حتی تودهایها به مصدق فراماسونر میگویند. پس میان فراماسونری و بهاییت به پشتوانگی حکومت شاه و در مقابل آنها هم حزب توده تحت حمایت شوروی جنگی رخ میدهد.
پس از کودتای 28 مرداد مارکسیستها قلع و قمع میشوند، روشنفکران ملیگرایی مثل مصدق هم از بین میروند و یک خلایی از سال 1332 تا 1342 به وجود میآید و از سال 1320 تا 1332 تمام متفکرانی که امروز در حوزهی علمیه هستند به وجود آمدند. علامه طباطبایی در سال 1323 وارد قم میشود و در همین دهه بروجردی هم وارد قم میشود، خلاصه اوج میگیرند و تمام طلبههای جوانی که مثل آقای بهشتی در انقلاب کارهای میشوند در سال 1320 وارد حوزه شدند. حالا از مشروطه یک نوسازی رضاشاهی رخ داده و از یک طرف با حزب توده مواجه میشوند. علامه طباطبایی شروع به یک بازسازی تفکر دینی در مقابل مارکسیستها میکند. کودتای 28 مراد رخ میدهد چون آقای بروجردی با مصدق هم ارتباطی نداشت و از او خوشش نمیآمد دیگر در این دهه شاه و حکومت پهلوی، بسط ید به آقای بروجردی میدهند و او در دههی 30 تا 40 که مرحوم میشود، حوزهی علمیه قم بازسازی میشود و امام در حاشیهی ایشان بالا میآید.
در دههی 30 تودهایها از بین رفتند و آن 53 نفر به زندان رفتند. عدهای اعدام شدند و پس از آن شکست خوردند و کلاً روشنفکرها به کنار رفتند. حوزهی علمیه هم که خودشان از دهه 20 بازسازی شده بودند و طلبههای جوان و باهوش که پس از نوسازی جامعه در آنجا بودند، دیگر خودشان میخواستند جواب رضا شاه، غربگرایی و حزب توده را بدهند و یک چیزی مثل اصول و رئالیسم علامه -یعنی یک فلسفه جدید- را بنیان نهادند. آقایان بهشتی، مهدوی کنی، شهید سعیدی و خیلی از بزرگان همه شاگردهای این مباحث بودند که ناظر به مارکسیسم و قلب معرفت شناسی هگل بودند، در واقع این اولین کار معرفت شناسی در مقابل معرفت شناسی کانتی بود.
علامه طباطبایی قصد دارد اصول و فلسفهی رئالیسم بنیان نهد و کار بسیار نویی است و مطهری هم شارح آن است. این باعث میشود در دورهی دههی سی در قم تشکیلات آخوندی به وجود بیاید و الان حوزه برای یک تحول اجتماعی آماده است که داستان 42 رخ میدهد، آقای بروجردی هم مرحوم میشود و امام از زیر سایهی او بیرون میآید و برجسته میشود و به مخالفت با شاه میپردازد؛ پس انقلاب آغاز میشود و انقلاب ناظر بر یک نوع غایتگرایی اسلامی است و آن هم ظهور امام زمان است.
میگویند «سالها میگذرد و حادثهها میآید و انتظار فرج از نیمهی خرداد کشم» این شعر را یک سال قبل از فوت، امام میسراید که خانم فاطمه طباطبایی امام را مجبور میکند تا اینها را بگوید، زیرا دیوان قبلی اشعار امام را ساواک نابود کرده بود. در این شعر میگوید همان سال 42 هم که انقلاب کردیم برای غایتگرایی است. در سال 42 امام ظاهراً شکست میخورد و به نجف تبعید میشود و خلاصه اینکه از سال 42 تا 48 زمان بازسازی تفکر اسلامی در تفکر روشنفکری چپ قدیم مثل جلال آل احمد است. اما بعضیها مثل آیت الله میلانی -همان که فتوای قتل فداییان اسلام را صادر کرد- وسط راه میبرند و به شدت به شاهنشاهی نزدیک میشوند. در سال 42 خیلی از آخوندها مثل انجمن حجتیه و مکتب تفکیک هم بریدند. مکتب تفکیک یک عقل شیعی دارند و انجمن حجتیه به عرفان اعتقاد دارد و عقلانیت مذهبی وجود ندارد. در واقع دنباله روی اخباریگری و شیخیه است و شیخیه بعداً به دو شعبه تقسیم میشود، یکی از آنها بهاییت و دیگری انجمن حجتیه است.
همهی آنها یک نوع الوهیت یعنی یک اومانیست عرفانی را قبول دارند. چپ پس از سال 1332 خود را بازسازی دینی میکند یعنی کسانی مثل شریعتی و جلال آل احمد سعی میکنند تا تشکیلات خود را تئوریزه کنند و کتابی دربارهی مرجعیت و روحانیت منتشر میشود و کتابی مهم در آن مقطع است و هنوز هم چاپ میشود و اینکه جلال آل احمد هم ضد روشنفکری صحبت میکند.
آل احمد از سال 32 تا 42 به دنبال مردم شناسی میرود و مردم نگاری میکند تا مردم ایران را بشناسد. همین که امام نهضت را شروع میکند و برای اینکه جاده امام را صاف کند، عملاً دربارهی غربزدگی و هیات روشنفکری مینویسد و از بعد جلال تا به حال هیچ کار درست و حسابی انجام نشده و ما نمیدانیم او چه کارهای مهمی انجام داده. البته ایرج افشار کارهای او را ادامه میدهد؛ مثلاً ایرج افشار یکبار به جلال چیزی را میگوید و جلال مشغول کار بوده و بعد جلال به او میپرد و فحش رکیک میدهد و میگوید نان کارهای خود را بعداً میخوری. امروز مجله بخارا ادامهی جلال آل احمد است. در نتیجه جلال درخلال کارهایی که انجام میدهد، به مذهب هم نزدیک میشود.
شریعتی که در آخر عمر جلال او را میبیند و بعد جلال فوت میکند و شریعتی کار خود را از سال 48 شروع میکند و آن چپ مذهبی جلال به مذهب چپی تبدیل میشود. اگر جلال و پس از آن شریعتی نبود اصلاً از انقلاب خبری نبود. زیرا امام به نجف تبعید شده بود و جای او را آقایان قمی گرفتند و قمیها هم که نمیخواستند انقلاب کنند و علامه طباطبایی که فلسفه ملاصدرا را ادامه میداد و شاگردان او مثل آقای مصباح و مطهری هم همان خط را میرفتند، آقای مطهری به شدت به حکومت شاه نزدیک شد. البته اینها را منتشر کنید لطفاً! آقای مطهری توسط سید نصر وارد انجمن فلسفی و سلطنت فلسفوی راه پیدا میکند.
مذهب راست علامه طباطبایی و سید نصر میخواهند در سال 48 حکومت را از آن حالت شاهنشاهی پهلوی دربیاوردند و آن را اسلامی کنند. یعنی در واقع از سال 48 در مقابل شریعتی، سید حسین نصر توسط علامه طباطبایی و آقای مطهری میخواهند اسلام شاهنشاهی را بازتولید کنند.
علامه طباطبایی میخواهد با استفاده از شاهنشاهی بازسازی دینی کند و میگوید ذوالقرنین همان کوروش است. سپس علامه طباطبایی، آقای مکارم شیرازی و شیخ جعفر سبحانی، با دار التبلیغ سید کاظم شریعتمداری که شاهنشاهی است به عنوان روشنفکر دینی کار میکنند و شاه هم به آن اجازه میدهد و الان آنجا به دفتر تبلیغات تبدیل شده است.
از طرفی سید نصر این جریان را به فراماسونری جهانی -یعنی به هانری کوربن به عنوان فراماسونر بزرگ عرفانی جهانی و عضو سازمان جاسوسی فرانسه- وصل میکند. از اینجا دیگر علامه طباطبایی، سید حسین نصر با آن جلسات کذایی، به فراماسونری جهانی وصل میشوند و در مقابل این نهضت آقای شریعتی قرار دارد.
شریعتی یک نهضت چپ ایجاد میکند و با آقای سید حسین نصر و آقای مطهری در حسینیه ارشاد دعوا میکنند و پس از اینکه این دو فرد دیگر به حسینیه ارشاد نمیروند شاه هم آنجا را میبندد و خود به خود کتاب شریعتی در سطح ایران پخش میشود. خود من هم اینها را میخریدم؛ در نهایت چپ مذهبی راه افتاد. از یک طرف حسینیه ارشاد را بستند، نهضت آزادی هم از سال 42 کنار کشید و وارد ساختار خاص خودش شد. از دههی پنجاه سازمان مجاهدین خلق، فدایی خلق و بعدها پیکار وارد مبارزهی مسلحانه میشوند. شریعتی هم یک سال مخفیانه زندگی میکند و بعد از اینکه 18 ماه در انفرادی زندان است، آزاد میشود؛ خود شریعتی هم از اینکه کاری بتوان انجام داد، ناامید میشود و در سال 54 هم کل مجاهدین خلق کشته میشوند و بعد پیکار به وجود آمد و بعد خیلی از پیکاریها مثل بهرام آرام و افراخته وابسته به شاهنشاهی شدند. دیگر از سال 54 تا سال 56 ایران آرام است و دنیای بهروز وثوقی، هایده، حمیرا و مهستی است، مردم خوشحال هستند و پول نفت هم گران است. شاه دیگر از بقای حکومت مطمئن بود و هیچ مبارزی هم در برابرش وجود نداشت. به یاد دارم در اردن سال 55 مشاور شاه حسین اردنی به شاه گفت با مردم کمی راه بیا و شاه هم به او میگوید من یک ارتش قوی با سلاح آمریکایی دارم، شهربانی در شهر آرامش را برقرار میکند و ساواک هم امنیت را حفظ میکند. در حقیقت شاه هم مست بود.
خلاصه همه ناامید بودند، حتی آن مذهبیها که در زندان بودند، مثلاً آقای کروبی توبه نامه نوشت، همین کروبی مشهوری که اکنون چپ است را میگویم و آقای عسگراولادی مرحوم و ناصر مکارم شیرازی نامهی عفو نوشتند. گفتند دیگر مبارزه در زندان فایده ندارد و باید وارد جامعه شویم. در آن زمان هم مطهری با سید حسین نصر در موضوعات فلسفی همکاری میکرد. در همین موقع آقای مصطفی خمینی مرحوم شد، من به یاد دارم در کازرون برای ایشان مراسم گرفتند و شریعتی هم صحبتهایش در ایران پیچیده بود و ما جوانها هم حرفهای او را خوانده بودیم. اسلامگرایی و شهادت طلبی و اسلام مبارزاتی همه را شریعتی مطرح کرد و کمونیستها هم چپ مذهبی را بازتولید کردند تا اینکه شریعتی هم از دنیا رفت. دانشگاه با فوت آقای شریعتی و حوزه هم با فوت آقای مصطفی خمینی راه افتاد. وقتی آن مقاله در روزنامه اطلاعات علیه امام چاپ شد به یاد دارم در کازرون وسط انقلاب بودیم. در کازرون بعد از فوت آقا مصطفی انقلاب شروع شد. به یاد دارم، معلم ریاضی ما آقای باقری نژاد که چپ هم بود و تازه از زندان آزاد شد که در مجلس شورای اسلامی هم چند دورهای نماینده کازرون بود به مدرسه میآمد و به عربی به شاه سگ بزرگ و کوچک میگفت؛ خلاصه اینکه شاه دید که تحرکاتی در ارتباط با فوت شریعتی و آقای مصطفی خمینی پیش آمده به امام فحاشی کرد و آن مقاله در روزنامه اطلاعات عکس العمل بود
یعنی آن مقاله به نوعی واکنش شاه بود؟
بله! اما الان به اشتباه تحلیل میکنند که ناگهانی همان مطلب را نوشتند، بلکه واکنش بود. شاه خیال کرد این تحرکات پایان مییابد مثل همین که ترامپ سردار سلیمانی را ترور میکند و خیال میکند تمام میشود در حالی که تازه شروع میشود. بعد آن ماجراها، تحرکات، شهادتها و چهلمها در تبریز و اصفهان، آن نماز عید فطر و محرم و تظاهرات مشهور از قیطریه تا آزادی و و ورود زنان و خانوادهها به میدان انقلاب را رقم زد.
از بعد اقتصادی چه عواملی باعث انقلاب شد؟
از بعد اقتصادی هم بینید نفت در آن زمان سه، چهار دلار بود و در دههی پنجاه نفت چهل دلار شد و چون شاه میخواست سلاح بخرد و ایران را نوسازی کند به آمریکا فشار آورد و نفت را گران کرد و وضعیت زندگی مردم بهتر شد.
مثلاً گرمای زیادی در بوشهر بود که آدم اصلاً نمیتوانست فکر کند و کولر گازی آمد و رفاه بالا رفت. قشر متوسط هم به دلیل استخدام در ادارات زندگی خوبی داشتند و رفاه خوب بود. کتابها گسترش یافت و برخلاف اینکه میگویند انقلاب کاستها بود، اشتباه است در واقع انقلاب کتاب بود. یعنی مشروطه انقلاب روزنامهنگاری بود در دورهی مصدق هم این مطبوعات بودند که کار میکردند ولی در انقلاب اسلامی، انقلاب رسانهای کتاب بود یعنی دیگر مطبوعات به قدر کتاب مهم نبودند. عموم مردم کتاب میخواندند. من خودم کتابهای شریعتی را در 12، 13 سالگی خواندم. سال 55 مهندسی که الان خودش در شیراز کارخانه دارد در دانشگاه تهران بود برای من فتوکپی «آری چنین بود برادر» را آوردم و من خواندم. گفت وقتی خواندی در چاه بینداز وگرنه سازمان امنیت یعنی همان ساواک که قبل از انقلاب به آن سازمان امنیت میگفتیم ما را میگیرد. من خواندم و خیلی لذت بردم. گفتم حیف است این را به چاه بیندازم. بشکههای قیری آورده بودند که پشتباممان را قیر کنند، زیر بشکههای قیر آن را پنهان کردم که ساواک نتواند آن را به دست بیاورد. مردم خیلی شدید کتاب میخواندند. من خودم از سال 52، 53 کتاب خواندن در کتابخانه را شروع کردم و بقیه هم شروع کردند مثل من کتاب خواندند.
دیکتاتوری شاه چه تاثیری بر انقلاب ۵۷ داشت؟
دیکتاتوری چند مرحله دارد. شاید ما شاه را دیکتاتور بدانیم ولی مستبد ندانیم. دیکتاتوری بر اساس نوسازی دیکتاتوری میشود. دیکتاتوری یک مقولهی چپ است. وقتی لنین در روسیه دیکتاتوری پرولتاریا را مطرح میکند و مارکس هم قبل از آن گفته بود یعنی نوسازی بر اساس دیکتاتوری پرولتاریا. شاه هم خودش را سوسیالیست میدانست. این مقولهای است که متاسفانه به آن نپرداختهایم. چون شاه تحصیلکردهی ژنو و عاشق فرانسه بود. با ورود فرح در ۱۹۴۸ به صحنه، نوسازیهای اجتماعی شروع میشود. شاید این نوسازیها دو مرحله داشته باشد. کسی که بیشترین نوسازی را به عهده داشت اشرف بود بعد از کودتای ۱۳۳۲ بدنهی نوسازی به دست اشرف میافتد.
اما سیاستهای شاه در این جهت نبود، به توسعه معتقد بود…
چرا بود. مثلاً شروع کرد به توزیع تغذیه در مدارس. شاه خیلی تفکر فرانسوی داشت. هم به فرانسوی خوب حرف میزد هم به آمریکایی. فقط یک اتفاقی افتاد؛ شاه هم تفکرش فرانسوی بود و هم در ژنو درس خوانده بود که شهر فرانسوی سوییس است. وقتی کودتای ۱۳۳۲ رخ میدهد روشنفکری فرانسوی کنار و جای آن را نوسازی آمریکایی میگیرد و زبان انگلیسی زبان غالب ایرانیها میشود، قبل از کودتا حتی خود مصدق هم فرانسوی حرف میزد.
مصدق هم کاملاً فرانسوی بود، شاه هم فرانسوی بود. شاه کاملاً ساختار سوسیالیستی را دنبال میکرد. شدیداً شروع به نوسازی کرد اما با دیکتاتوری. با همان دیکتاتوری سوسیالیستی شروع میکند و سعی میکند نوسازی را ادامه دهد. تا سال ۴۲ این کار را ادامه میدهد و سال ۴۲ وقتی در قم سخنرانی میکند به علما فحش میدهد. اصلاحات ارضی و اینکارهایی که کرد هم سوسیالیستی بود. مارکسیستها و شوروی آن موقع به شدت از شاه طرفداری میکردند.
یعنی میخواهید بگویید وقتی شاه به سمت آمریکا میرود دیگر چپها از او حمایت نمیکنند؟
شاه سال ۴۲ که آن کار را میکند میگوید ما داریم از جامعهی فئودالی تبدیل به جامعهی سوسیالی میشویم چرا که دولت و حکومت است که اصلاحات ارضی میکند. این حرکت از فئودالیسم به سوسیالیسم است که در تفکر مارکسیستی به شدت مطرح است. اما روحانیت و امام مخالفت میکنند. در موضوع اصلاحات ارضی، مخالفت امام در مورد برداشته شدن قسم به قرآن در انجمن ولایتی و جایگزینی قسم به کتاب مقدس است که آن موقع مشهور بود که میخواهد که یکی از دینهای رسمی بهاییت باشد که امام با این مخالفت کرد. امام با تقسیم اراضی مخالفت نداشته است.
وقتی خیابان چهارمردان قم را کشیدند و خانههای مردم را خراب کردند. بعضی فتوا دادند که رفتن به این خیابان حرام است چون خانههای غصبی مردم بوده، مردم از کوچهها مارپیچ به خیابان میرفتند، مستقیم نمیرفتند. آقای بروجردی میگوید این شئون حکومتی است و فتوا میدهد که شما میتوانید در خیابان چهارمردان قم راه بروید. یعنی از شئون حکومتی هم این بوده که تصرف حتی در اصلاحات ارضی موقوف است. در اصلاحات ارضی هم به مالکان پول پرداختند یعنی اینطور نبود که مردم مجانی زمین بگیرند. پدر من هم جزو کشاورزها بود و به آن فئودال پول دادند ولی بعضی زمینها با اجبار حکومت خریداری شد. قسمت عظیم آن زمینها هم دست خود فئودالها ماند. بعضی از آنها را فقط وقف میکردند به کشاورزها که آنهم جاهایی بود که روستا نبود. مثلاً اطراف کازرون فئودالها زمینهایشان را داشتند که اتفاقاً زمینهای بزرگی هم بودند. پدر من که تراکتور داشت با اینها قرارداد میبست و شخم میزد. ما به پشتبام میرفتیم و روی گندمها میپریدیم که دریایی از گندم بود، در گندم فرومیرفتیم. یعنی تولید گندم اینقدر زیاد بود.
میخواهم بگویم چیزی که مشکل داشت بهاییت بود که میخواستند مذهب رسمی مطرحش کنند. وقتی امام تبعید شد به نجف رفت که تفکر چپ در آن به شدت حاکم بود، این را خیلیها نمیگویند. در نجف تفکر حکومتداری سوسیالیستی خیلی حاکم بود. مقر حکومت حزب بعث در مناطق اهل سنت نبود بلکه در نجف و کربلا بود اتفاقاً بیشتر شیعهها در حزب بعث بودند. امام که رفت آنجا و آن جریانات و بازتولید تفکر چپ با شهید محمدباقر صدر و حزبالدعوه را دید یک بار گفت بحثمان نه حوزوی است نه خارجی، بعد شروع میکند ولایت فقیه را بر اساس تفکرات سوسیالیستی تدوین میکند. این تفکر بوده اما از سال ۴۳ تا ۴۸ که امام در نجف بود و با اندیشههای چپ روبهرو شد تفکر ولایت فقیه را بازتولید کرد.
انتهای پیام
چرا درباره تاریخ با کسی مصاحبه می کنید که اطلاعات تاریخی اش فاجعه است؟
یک روایت متفاوت از تاریخ شنیده ای، ذهنت ریخته به هم، فحش نده، برو بیشتر مطالعه کن، اگر توانستی روایت دقیقتری ارایه بده
شخصا درباره صحت وسقم این همه “ادعاهای مهم” نمیتوانم قضاوت کنم وچون مسائل مطرح شده صرفا تحلیل نیستند و گزاره های خبری فراوانی را گفته اند، بهتر است مطلعین و مورخین منصف وکاردان روشنگری و مستندسازی کنند.
اما، انقلاب ها ساخته نمیشوند بلکه وقوعی اجتماعی است که توسط افراد “پررنگ” میشود، وقوع انقلاب حاصل سیلان تاریخی و کاملاطبیعی است، بازسازی تعادلِ تعارضات است.
سلام
همانطورکه جناب “یک آدم” بدرستی ذکر کردند ، این یک تحلیل نیست یک پرگویی مشحون از گزاره های خبریست.
بعد شروع میکند ولایت فقیه را بر اساس تفکرات سوسیالیستی تدوین میکند. این تفکر بوده اما از سال ۴۳ تا ۴۸ که امام در نجف بود و با اندیشههای چپ روبهرو شد تفکر ولایت فقیه را بازتولید کرد!!!
مطمئنید درست پیاده و تنظیم شده متن؟
انگار تنظیم ایراداتی داره…