استبداد و سرطان: دو عامل سقوط شاه
/سلیمی نمین و ناصری در گفتوگو با انصاف نیوز/
زهرا منصوری، انصاف نیوز: عباس سلیمی نمین میگوید ملت ایران برای رهایی از سلطه و استبداد انقلاب کردند تا به استقلال برسند و مذهب از مارکسیسم و ناسیونالیسم بیشتر توانست وحدت را در ایران ایجاد کند. از سوی دیگر عبدالله ناصری میگوید بی تدبیری حکومت شاه در حوزهی سیاسی و اجتماعی و همچنین بیماری سرطان شاه از عوامل سقوط شاه بود و امام خمینی توانست با شعارهای مترقی محوریت انقلاب را در دست بگیرد.
در سال 57 انقلابی به رهبری امام خمینی به پیروزی میرسد، اما پیشینهی این انقلاب چیست و سیر این مبارزات مردمی به چه صورت بود؟ اقتصاد، مذهب و استبداد شاه چه نقشی را ایفا کردند؟ در این باره با عباس سلیمی نمین، پژوهشگر و فعال سیاسی اصولگرا و عبدالله ناصری فعال سیاسی اصلاحطلب گفتوگویی کردیم که متن آن در پی میآید:
مردم فهمیدند اول باید به سلطه و استبداد پایان دهند
عباس سلیمی نمین، پژوهشگر و فعال سیاسی اصولگرا با بیان اینکه قطعا رخدادها به هم پیوسته هستند، عملکرد ملت ایران در نیمهی دوم دهه 50 عقبهی تاریخی دارد، گفت: «اگر در مبارزات ملت ایران سیری کنیم، متوجه میشویم در هر مرحلهای تجاربی کسب کردند و نهایتا به یک جمعبندی برای سلطهی بیگانه در کشور و استبداد برآمده از این سلطه نائل آمدند.»
سلیمی نمین در گفتوگو با انصاف نیوز میگوید: «استمرار این تجربیات را در نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، در قیام 15 خرداد و همچنین انقلاب اسلامی 57 میتوانید ببینید. در نهضت مشروطه به دلیل اینکه حاکمیت کشور توسط بیگانه رقم نخورده بود دربارهی استبداد یک مشیای داشتیم، یعنی اینکه استبداد را قابل اصلاح میدانستیم به همین دلیل به دنبال مشروطه کردن قدرت استبداد و نه براندازی استبداد رفتیم.
ملت ایران این برداشت را داشت که چون استبداد ریشه در مسایل داخلی دارد، میتواند آن را در واقع اصلاح کند و لازم نیست به انقلاب دست بزند. کودتای بیگانه در سال 1299 رخ داد و این کودتا شرایط را بسیار پیچیده کرد یعنی ما هم استبداد و هم سلطهی بیگانه را داشتیم که این دو در خدمت هم بودند و تغییر را در کشور بسیار سخت کردند. بنابراین در نهضت ملی شدن صنعت نفت ما فقط یک تغییر را خواستیم و یک مطالبهی محدود را پی گرفتیم یعنی ملی شدن صنعت نفت و نه بیرون راندن سلطه بیگانه و ساقط کردن استبداد.
حتی بخشی از مطالبات خود را نتوانستیم برآورده کنیم. نفت نباید غیرعادلانه توسط بیگانه تاراج شود و این یک مطالبهی جزیی و محدودی نسبت به مطالبات حداکثری مثل بیرون راندن سلطه انگلیسیها از کشور و پایان دادن عمر استبداد بود. اما در همین هم ما شکست خوردیم. وقتی سلطهی بیگانه و استبداد را هدف نگرفتیم، کودتای دیگری در ایران در سال 1332 رقم خورد. در این کودتا استبداد و سلطه به یاری هم شتافتند و ملت را با مشت آهنین سرکوب کردند و یکبار دیگر هم ملت در قیام 15 خرداد به میدان آمد و در آنجا هم قتل و عام شدند، کشتار وسیعی صورت گرفت و نشان داد که به هیچ وجه هیچ مطالبهای با وجود سلطه و استبداد قابل پیگیری نیست. بنابراین پس از قیام 15 خرداد ملت به این جمع بندی رسیدند که نمیتواند در این زمینه مطالبات حداقلی داشته باشد. نمیتواند به گونهای از سلطهگران درخواست کند تا از سلطه حمایت نکنند یا تلاش کند کشور را از زیر سلطه بیگانه خارج کند. زیرا اینها کاملا یکدیگر را مورد پشتیانی قرار میدهند و منافع آنها در پیوند ناگستتنی با یکدیگر است.
پس ملت ایران به این نتیجه رسید که برای اینکه بتواند استقلال خود را به دست بیاورد و در ایران تغییر شرایط رخ دهد، هم باید مطالبهی حداکثری داشته باشد و هم اینکه باید به عمر سلطه و استبداد پایان دهد. کسانی در ایران از طریق کودتا قدرت داشتند، مثلا انگلیسیها که در سال 1299 توانستند به نفت ایران سلطه پیدا کنند و آمریکاییها به کمک انگلیسیها در سال 1332 توانستند بر ایران استیلا پیدا کنند، همچنین وقتی استبداد پدر و پسر (پهلویها) روی کار آمد؛ این جمع بندی ملت ایران از یک سابقهی مبارزاتی طولانی است اگر این تجربیات نبود قطعا به یک انقلاب سراسری منجر نمیشد زیرا همچنان سلایق مختلف سیاسی وجود داشت اما ملت ایران براساس تجربیات خود برخی از سلایق سیاسی را پس زد، یعنی سلایق سیاسیای که معتقد بودند، میتوان آمریکاییها را سرعقل آورد و به آنها گفت به نفع شما نیست از این استبداد رو به افزایش و شدید شدن آن حمایت کنید. این تفکر در دههی 40 و 50 هم وجود داشت اما دیگر ملت به این تفکر اعتنایی نکرد و نزد آنها جایی نداشت.
پس ملت اندیشه و تفکری را دنبال کرد که راسخ بود، یعنی اندیشهای که میتوانست هردو مشکل در هم آمیخته یعنی سلطه و استبداد را یکجا بساط آنها را جمع کند و آنها حول رهبری امام منسجم شدند، بعدها که برخی از جریانات سیاسی نتوانستند تفکر خود را بسط دهند و مردم آنها را نپذیرفتند، نهضت آزادی و جبهه ملی تلاش کردند تفکر خود را به مردم بقبولانند اما آنها نپذیرفتند. ناگریز شدند در ماههای پایانی انقلاب سراسری ایران به رهبری امام بپیوندند، یعنی قبول کنند استبداد و سلطهی بیگانه در ایران مشروعیت ندارد، در حالی که پیش از این هم با سلطه بیگانه به نوعی مماشات داشتند و با استبداد مخالفت میکردند، اما میخواستند فیتیلهی آن را در ایران پایین بکشند، یعنی به نوعی با استبداد مماشات داشتند و مشروعیت آن را به رسمیت میشناختند، ضداستبداد بودند اما نه در این وادی که استبداد باید برود بلکه باید میزان آن کم شود و با ملت مدارای بیشتری کند.
غارت نفت ایران توسط آمریکاییها و سپس انگلیسیها یک شرایط سختی را بر ملت ایران تحمیل کرد اما آن را ناشی از این میدانستند که بیگانه کودتا کرده و مسلط شده بنابراین نفت را غارت میکند، یعنی نفت را با کمترین پرداخت از ایران میبرد. انگلیسیها در دوران رضا خان برای نفت 16 سنت پرداخت میکردند و بقیهی آن را برای خود برمیداشتند و علاوه بر این از نفت دزدی میکردند. دریادار شاهین فرماندهی نیرو هوایی دولت مصدق پس از اینکه انگلیسیها از ایران بیرون میروند، نامهای رسما به دکتر مصدق مینویسد و میگوید مشاهده کردیم انگلیسیها لولههای متعددی را از ایران به طرف عراق به صورت پنهان کشیده و از آنجا نفت را صادر میکردند تا حتی آن 16 سنت هم پرداخت نکنند، در واقع به جای خرید نفت از ایران آن را غارت میکردند و این غارت منجر به فقر ملت ایران میشد تا ملت از بدیهیترین امکانات و تسهیلات برخوردار نشوند.
در تهران در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، لوله کشیهایی بر سر گذرها توسط دکتر مصدق با استقراض از مردم دنبال شد، دکتر مصدق یک بودجهای را فراهم کرد تا در سال 1331 بر سر هر گذر و محل یک لولهی آب بگذارند و مردم از آن آب استفاده کنند، قبل از آن از جوی آبی که در آن کرم داشت و باعث هزارگونه مریضی بود، استفاده میکردند و این وضعیت شهرهای بزرگ بود؛ روستاها اصلا محل توجه نبود در حالیکه 70 درصد جمعیت در روستاها بودند. طبیعتا ملت ایران تغییر اقتصادی هم میخواستند اما میدانستند با استبداد و سلطه مبارزه نکنند این شرایط تغییر نخواهد کرد و مقدم بر همه چیز استقلال خود را دنبال میکردند زیرا متوجه میشدند اگر استقلال حاصل نیاید به راحتی سلطه و استبداد میتوانند آنها را سرکوب کنند و مطالبات حداقلی را کاملا زیر پا بگذارند، اگرچه تسلط بر نفت یک درخواست حداقلی بود اما این خواستهی حداقی هم به بدترین شکل سرکوب کردند. در دههی پنجاه استقلال از اولین مطالبات ملت بود تا بدین ترتیب به سلطهی بیگانه پایان دهیم و سپس مطالبات خود را حل کنیم، البته چون ایران برای آمریکاییها بهشت برین بود، بعد از پیروزی ملت ایران را رها نکردند و نگذاشتد در مسیر استقلال خود سرعت دهند؛ زیرا با تمام وجود کارشکنی کردند، یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی طرحهای خود را برای به شکست کشاندن ملت ایران دنبال کردند.»
سلیمی نمین دربارهی نقش مذهب در انقلاب 57 گفت: «مذهب در انقلاب 57 کلیدی بود، یک عاملی باید وحدت ایجاد میکرد، وقتی میگوییم قصد داریم سلطه را از ایران خارج کنیم، سلطه و استبداد یک قدرتی دارد و با نصیحت ایران را رها نمیکند باید یک قدرتی شکل میگرفت تا از آن رها میشدیم. سلطه و استبداد از نظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی قدرتی داشت و دارای یک نفوذی بود، در ساختار مدیریتی توانسته بود عوامل مختلفی را تربیت کند و در مناصب کلیدی بگمارد، برای مثال انگلیسیها افرادی را مثل رزم آرا داشتند که به شدت مخالف تسلط ملت ایران بر نفت بود، زیرا خاستگاه انگلیسیها این بود؛ رزم آرا به مجلس میرود و در نطق تاریخی خود ملت ایران را تحقیر میکند و میگوید شما عرضهی این کارها را ندارید، رزم آرا آدم انگلیسیها است و او را تربیت کردند تا از منافع آنها حمایت کند، بنابراین خارج کردن سلطهگران از ایران به یک قدرت ملی نیاز داشت، یعنی شکل گیری قدرتی تا در برابر سلطه بایستد.
عوامل مختلفی میتوانست انسجام و اتحاد در ملت ایران ایجاد کند، مثل ناسیونالیسم، مارکسیسم و هرکدام از آنها یک ظرفیتی داشت و ما ظرفیتهای هرکدام را در موقعیتهای گوناگون در طول تجریبات تاریخی سنجیدیم؛ مثلا در جریان ملی شدن صنعت نفت بر روی ناسیونالیسم بسیار کار کردیم اما ناسیونالیسم ظرفیت انسجام کمی داشت ضمن اینکه ایثارگری حول آن خیلی شکل نمیگرفت، بعدها بسیاری از روشنفکران واقعی مثل جلال و شریعتی به این نتیجه رسیدند که اگر میخواهیم به استقلال برسیم روی عامل اسلام به عنوان پدیدهای که میتواند اتحاد حداکثری در کشور ایجاد کند، یعنی همهی اقشار مختلف را بهم پیوند دهد کار کرد؛ مثلا مارکسیم میتواست یک سری روشنفکر را دور خود جمع کند اصلا تودهها در برابر آن موضع داشتند.
اما اسلام توانست یک اتحاد حداکثری را به وجود بیاورد و قدرت ملی را شکل دهد، این قدرت ملی ارادهی خود را بر سلطه تحمیل کند. توانست چرخه سلطه و استبداد را در ایران زمینگیر کند، وقتی اتحاد صورت گرفت اعتصابات سراسری شکل گرفت و این اعتصابات سراسری و اسلام توانست بدنهی ارتش را که بیشتر بدنهی مسلمانی داشت و خانوادههای آنها مذهبی بودند را از راس ارتش جدا کند، پس ابزار سلطه را کاملا از هم پاشاند. در حالی که اگر مارکسیست مبنا بود ارتش منسجمتر میشد، زیرا اگر فکر میکردند با مارکسیسم روبرو هستند این تلقی میشد که آنها از اتحاد جماهیر شوروی تغذیه میشوند؛ پس به دنبال انسجام میرفت. در حالیکه وقتی ارتش خود را در برابر پدر و مادر خود و نیروهای همین ملت و اعتقادات میدید، بنابراین متزلزل میشد و شلیک نمیکرد و کمکم از درون فرومیریخت، زیرا چرا باید پدر و مادر خود و یک عده مسلمانی که با شعار الله اکبر آمدهاند را مورد قتل و عام قرار دهد؛ اسلام مورد تایید بیشتر اقشار جامعه بود و تودههای مردم اعتقاد بالایی داشتند، قشرهایی بودند که کمتر با دین ارتباط داشتند اما آنها هم به طور طبیعی به اسلام یک کرنشی داشتند و این موجب اتحاد شد و قدرت ملی را شکل داد و این قدرت ملی توانست به سلطهی بیگانه پایان دهد. زیرا ملت با هم متحد بودند و حاضر نیودند همچون گذشته چرخه سلطه باشند، زیرا استبداد به غیر از این نبود که بر دوش مردم سوار بود. وقتی استبداد نیروی انسانی را از دست داد طبیعتا دیگر هیچکاری را نمیتواست انجام دهد و فرار را بر قرار ترجیح داد.
وقتی که جمعیت چهار میلیونی در تاسوعا و عاشورا شعار مرگ بر شاه گفتند، شاه کاملا روحیه خود را از دست داد زیرا میدانست اگر فقط این جمعیت چهار میلیونی در تهران به طرف کاخ او برود، نیست و نابود میشود و آدم ترسو و خوشگذرانی بود، صحنه را ترک کرد و بساط سلطه ضربهی جدیای خورد زیرا بساط سلطه بر دوش محمدرضا پهلوی بود و پس از آن آمریکاییها دچار مشکلات جدیای شدند.»
شاه احساس حقارت میکرد
عبدالله ناصری فعال سیاسی اصلاح طلب در گفتوگو با انصاف نیوز میگوید: «پس از کودتای 28 مرداد، شاه بر این اساس پیش رفت که با کمک انگلیس و آمریکا و با اولویت پشتیبانی آمریکا یک کشور مدرن و صنعتی را کم کم شکل دهد. باتوجه به سرمایهی عظیم نفتی که در اختیار داشت و فروش قابل توجه نفت گامهایی را برای توسعه اقتصادی و صنعتی ایران برداشت و تا حدودی هم موفق بود.
اگرچه به همین میزان که پیش میرفت از توجه به توسعهی سیاسی غافل ماند، در دههی چهل و پنجاه که اندیشههای مارکسیستی و عدالتخواهانه در دنیا رشد پیدا کرده بود و هم اینکه جنبشهای مسلحانه با اندیشههای سوسیالیستی هم شکل گرفته بودند، در واقع انتظار اجتماعی را در حوزهی توسعه سیاسی بالا برد اما شاه به این موضوع توجهی نکرد و همین محدود بودن فضا و کنشهای سیاسی و به موازات آن قویتری شدن دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی شاه زمینه را برای انفجار آمده کرده بود.
از آنجا که ایران جامعهای مذهبی، دینی و سنتی بود آن ابزار را روحانیت به رهبری آقای خمینی توانست دست بگیرد و این ظرفیت اجتماعی را مدیریت کند. انقلاب سفید و کاپیتالیسیون برای جامعهی سنتی و مذهبی حساسیت برانگیز بود، آقای خمینی توانست این ظرفیت اجتماعی را ایجاد کند و همچنین از این موقعیت استفاده کند و مدیریت بسیج تودهای را به دست بگیرد.
اگر شاه از سال 56 با شروع نهضت آقای خمینی بیتدبیری نمیکرد و متناسب با خواست مردم فضای سیاسی را بازمیکرد به این راحتی روحانیت به رهبری امام نمیتوانست حکومت را تغییر دهد. ظرفیتی که آقای خمینی ایجاد کرد و بیتدبیری حکومت شاه به حوزهی سیاسی و اجتماعی و همچنین بیماری سرطانش کمکم شاه را از سال 54 و 55 دچار خود کم بینی و حقارت کرد و امیدواری در او کم رنگ شد.
همهی این عوامل در کنار هم جمع شد و این جنبش تودهای عظیم دینی را ساماندهی کرد، چون شعارهای انقلاب و مطالبات آقای خمینی بسیار ترقیخواهانه و روشنفکرانه بود و همهی جریانات و جبهههای سیاسی در داخل ایران را تسلیم و مرهون خود کرد زیرا شعارها عملا محوریت را به آقای خمینی داد و نهایتا انقلاب پیروز شد.
انتهای پیام
… امروز مشکلات مردم 100 برابر اعتقادادتشان یک صدم شده ! و قمپوز ها هم هزاران برابر ؟؟؟
یه جوری مینویسید استبداد ،مثل اینکه کشورهای منطقه اون زمان غرق در دموکراسی بودند۰
شاه سابق مستبد نبود حاضرم مناظره کنم .
روحیه استبداد اجازه پیشرفت نمی دهد ، اگر جنگنده های اف 14 خریداری شده توسط شاهنشاه نبود ایران انقلابی با اعدام آنهمه تیمسار چگونه میتوانست در مقابل عراق تا دندان مسلح بایستد ؟!!!!!!!!!!
هم آقای سلیمی نمین و هم آقای ناصری بی انصاف هستند که شاه را حقیر و مستبد معرفی می کنند و فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی باید پاسخگوی تک تک اتهاماتشان باشند .