همه چیز فدای ایدئولوژی
علیرضا احمدی، فیلمساز، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز، دربارهی سینمای ایران و جریانات فکری تاثیرگذار بر آن نوشت:
در این نوشته شما را دعوت میکنم به سینمای ایران از دریچهی جریان فکری که در کشور شکل گرفته است، نگاه کنید و به گفتمان غالب برای امتیاز دادن به فیلمها از منظر این جریان دقت کنید. فیلم روز صفر بهانهای شده است برای مرور صدماتی که این فکر به سینمای ما زده، تا نشان دهیم چطور این جریان فکری در لحظهای که میخواهد چشمش را میبندد و لحظهای دیگر عینک تیزبینی را با سختگیرانهترین حالت به چشم میزند.
سینمای ایران بعد از انقلاب -که جریانات فعال مختلف هم سهمخواهی فکری برای آن داشتند- دوگانهای قدرتمند پیدا کرد و برای این دوگانه یکی از طرفین با تلاش زیاد شروع به ساخت فکر فعالی برای خود کرد و شاید بتوان گفت این جریان که طرفدار سینمای دینی بود پیش از این وجود خارجی نداشت. این دوگانه، سینمای قهرمان و ضدقهرمان است. جریان نزدیک به حوزه هنری و بعد از آن تمام سازمانهای موازی که به مرور شکل گرفتند، در دفاع از سینمای دارای قهرمان مانند بسیاری دیگر از نحلههای فکری و نقد در سینما، شروع به مرور آثار شاخص سینما کرده و نهایتاً بهترین نمونهی خود را در هالیوود پیدا کردند. البته متممی اضافه کردند که محتوای هالیوود مردود اما روشهای ساخت فیلم در روایت و فرم مورد تأیید است و خلاصه این امر مورد تأیید سینمای دارای قهرمانِ فعال است. پایههای این فکر به بستر نگاه آنها کمک میکرد تا بتوانند جریانی را الگو قرار دهند که همیشه در جذب حداکثری موفق بوده است. یکی از نظریه پردازان، مرحوم آوینی بود که به حد کفایت فعال بود اما پس از اتفاق ناگواری که رخ داد، نبود تا به این جریان فکری سر و سامان دهد.
مدتهای زیادی سینمای قهرمان محور در دست فیلمسازانی بود که از دل سینمای قبل از انقلاب در بدنهی سینما مانده بودند و فیلمهایی مثل عقابها را میساختند و نمونههایی مثل مسعود کیمیایی هم کمی با نگاه نقد به وضع جامعه و با داشتن سوابقی که برای طیف فکری مذهبی جذاب نبود، هیچوقت نتوانستند به رهبر جریان سینمای قهرمان محور تبدیل شوند. از دل افراد فعال در سینما که جوانتر بودند آرام آرام افرادی مثل حاتمی کیا هم بیرون آمد که به هرروی تلاشهایی هم در جهت سینمای ضدقهرمان کردند ولی شاید از آنجا که در محافل جشنوارههای فیلم مورد استقبال قرار نگرفت، باز در همان جبهه سابق فعال شدند.
در مقابل، جریان سینمای ضدقهرمان معمولاً وام دار سینمای اروپا بود. شکل روشنفکریای که این جریان به خود گرفته نیز بیشتر به هستهی فکری فلسفهی اروپا در دو سدهی اخیر نزدیک بود و از جهت دیگر خود را به اوضاع کشور منتقد و ناراضی نشان میداد. این جریان فکری با تمام تلاشهایی که پیش از انقلاب میکرد در حاشیه قرار داشت، چرا که سینمای آن دوران قهرمان داخلی خودش را در شکل فیلمفارسی پیدا کرده و رژیمِ مشاهدهی شکل گرفته، توانسته بود به خوبی بازار را همسو کند و برای دیدن قهرمانانش مقابل سینما صف میکشیدند.
اما باید توجه کرد که جریان طرفدار قهرمان پس از انقلاب که در کانونهای مذهبی سینما حضور داشتند قهرمان قبلی را به غایت مردود میدانستند. پس از انقلاب شکل سینمای وامدار از اروپا -که میتوان به غلط آنها را فیلم هنری هم نامید- در خارج از کشور موفقیتهای جدی کسب کردند و در ادامه، این دوگانه پایش را به بحثهای کلان فرهنگی باز کرد که: بله جریان هدایتگر فکری خارج از کشور که از سینمای ضدقهرمان و نمایندههای آن حمایت میکند، میخواهد ما قهرمان نداشته باشیم. خلاصه که این فکر چشمش را به این نکته بسته بود که سینمای اروپا همیشه به این فیلمها در کشور خودش هم سوبسید میداده و حمایت میکرده است. لازم به ذکر است که این گزارهی آخر به مرور شکل گرفت و اوایل موفقیتهای بین المللی را به نفع کلیت فرهنگی کشور نشان دادند و بعدتر خوانشها عوض شد و شاید همهی این بحثها برای گرفتن بودجهی بیشتر برای جریان فکری کم فروغتر در عرصهی جهانی بود که ما این گمان را کنار میگذاریم تا خودمان وارد توهم توطئه نشویم.
القصه، سینمای ضد قهرمان به نظر موفقتر و آبرومندتر حضور داشت و ادامه پیدا کرد، اما سینمای قهرمان از مدل موردپسند طیف مذهبی سینما، کم اثرتر.
اتفاق پیش آمده در جلسهی مصاحبهی مطبوعاتی فیلم «روز صفر» برای علت ضعیف و بیاثر بودن سینمای قهرمانمحورِ موردِ پسندِ طیفِ فکری گفته شده، نمونهی بسیار خوبی است. آقای فراستی که ایدهپرداز اصلی برای جریان طرفدار قهرمان و در ایامی نزدیک به حوزه هنری است و خود را همیشه دوست نزدیک دیگر نظریه پرداز -یعنی آقای آوینی- میداند و پیش از این در مجموعههای مختلف نوشتن و نشر کتاب با هم کار کرده بودند، حین جریان جلسه، در جایگاه تریبون پاسخ به اهالی رسانه، از فیلم تعریف میکند. آقای فراستی خود را فردی سختگیر معرفی کرده که خوب دانستن یک فیلم از نظر او یعنی شاهکار قطعی بودن آن. او اندک نقدی به تدوین فیلم میکند اما به طرز اشتباهی چشمش را به همهی ایرادهای فیلم میبندد. خطای کار اینجا شکل میگیرد که آقای فراستی همیشه میگوید فرم و محتوا از هم جدا نیستند و البته جریان سینمای مورد پسندش هم همیشه در دفاع از این تنیدگی عمل کرده و آنها هم این را خوب میدانند؛ اما وقتی به سراغ نمونهی وطنی میروند چشمهای تیزبینشان ضعیف میشود.
فیلم روز صفر پر از ایراد است، اینجا قصد نقد فیلم را نداریم ولی همین را بگوییم که علاوه بر تدوین بد که آقای فراستی گفت، رنگهای فیلم، ساعات نوری، روایت، دیالوگها، منطق مکانی- زمانی، سراسیمه بودن، کمدی ناخواسته شدن و…حتی بازی بازیگرانی که از آنها تمجید کرد، در فیلم بد است و فقط محتوای قهرمانِ فاعلِ مورد پسند فراستی و طیف فکری او، در اینجا وجود دارد که حالا برای این جریان فکری میشود همه چیز. در حالی که برای فیلمهایی که محتوای آن را دوست ندارند در مورد فریم به فریم فیلم میکروسکوپی عمل میکنند. حالا آسیب وارده چیست؟
پاسخ را خلاصه می گویم، در سینمای قهرمان محور که باید قهرمان فاعل با فضای کشور هماهنگی نیز داشته باشد، همیشه فدای ادای فکری این تیم میشود که به خاطر نداشتن نمونهی خوب هرچیزی را دستاویز میکنند و تا سرحد نهایت تمجید میکنند و این بچهی نو پا، هنوز شکل نگرفته فکر میکند بهترین است و تلاشش برای پیشرفت را قطع میکند و در نطفه خفه میشود.
اگر سینمای به قول طیف فکری گفته شده «جشنوارهای چشم به خارج از کشور دار»، مورد نقد جدی فکری-محتوایی و فرمی در داخل و خارج قرار میگیرد و همین نقدها به آن قوام میدهد اما سینمای قهرمان فعال محورِ مورد پسند این دوستان با رفتار و گفتارِ اغراق آمیز، متاسفانه درلحظهی تولد چون نوزادی نحیف، خیلی زود زنده به گور میشود. جریانهایی که چکش نمیخورند نهایت بی ریخت و زهوار در رفته خواهند شد.
انتهای پیام