رأی بدهیم یا ندهیم؟ مدارا کنیم!
«محمد فاضلی»، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «مدارا کنیم» نوشت:
مقدمه
چند نفری در روزهای گذشته از من پرسیدند «جمعه رأی بدهیم یا ندهیم؟» سؤال مهمی است و تحلیلام از این وضعیت را با شما به اشتراک میگذارم. سه مقدمه بگویم.
یک. سیاست جمعیترین کنش انسانی است. بقیه کنشهای انسانی (اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) هم جمعی هستند اما میتوانند در جمع محدود و حتی فردی هم انجام شوند. شما برای خودتان شعر بنویسید، ساز بزنید یا کتاب بخوانید؛ خرید کنید یا گندم بکارید؛ یا عاشق شوید. اینها هم جمعیاند اما میتواند به افراد اندکی محدود شود. کنش سیاسی اما از بنیاد جمعیترین است. هیچ کس برای دل خودش رأی نمیدهد، کاندیدا نمیشود، تظاهرات نمیرود و اعتصاب غذا نمیکند؛ کنش جمعی است.
دو. کنش جمعی مثل سیاستورزی، به پشتوانه مشارکت و حمایت دیگران صورت میگیرد. دیگران باید هر کار شما در عرصه سیاست را باارزش تلقی کنند. رأیدهنده باید احساس ارزشمند بودن داشته باشد و دیگران از کنش او حمایت میکنند.
سه. انتخابات مجلس در شهرهای بزرگ و کوچک خیلی فرق دارد. انتخابات در شهرهای کوچک، خصیصه محلی، خویشاوندی، قومی و قبیلهای دارد و اهداف رأیدهندگان بیشتر معطوف به کسب امتیازهایی برای مسائل محلی است. رأیدهی در شهرهای بزرگ و بالاخص تهران، سیاسیتر، با توجه بیشتر به مسائل و وضعیت ملی، حزبیتر و دارای پیوند بیشتر با گرایش سیاسی افراد است.
تحلیل
یک. خصیصه محلی انتخابات در شهرهای کوچک و غیرکلانشهرها، سبب میشود «نرخ مشارکت» در انتخابات نسبتاً بالا باشد (فکر میکنم بالای پنجاه درصد). این بدان معناست که عملاً ایده تحریم انتخابات شکست میخورد.
دو. مشارکت در تهران و سایر کلانشهرها با حداقل نرخ مشارکت حدود سی درصد رخ میدهد. گروههای مختلف دلایلی برای مشارکت دارند. برخی از دلایل عبارتند از:
باور به فایدهمندی انتخابات (بالاخص در حامیان اصولگرایی)
حمایت از نظام (بالاخص در شرایط دشوار سیاست خارجی)
باور به ضرورت حفظ صندوق رأی (صرفنظر از نتیجه) و صیانت از نهاد انتخابات
بیم از عواقب عدم مشارکت در انتخابات برای فرد (تصور نیاز به مهر شناسنامه)
حمایت از حزب و جناح خاص
سه. نرخ مشارکت در کشور در این شرایط احتمالاً نباید از ۴۰ درصد پایینتر شود و بالاتر رفتن آن از پنجاه درصد هم به سختی قابل پیشبینی است.
این سه مورد، درباره کمیت مشارکت بود؛ اما سؤال از کیفیت مشارکت مهمتر است.
یک. فرضیه من این است که رأیدهندگان به کاندیداهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب، بالاخص در کلانشهرها و تهران، حسی از «رأیدهنده شرمگین» خواهند داشت. این وضعیت نتیجه همان «جمعیترین کنش انسانی»بودن سیاست است. رأیدهنده بالاخص در تهران و کلانشهرها احساس میکند «کاری را انجام میدهد که جمع مهمی از دیگران در فایدهمندی آن تردید دارند، همراهیاش نمیکنند و حتی ممکن است او را سرزنش کنند.»
یکی از دلایلی که برای خطای برخی نظرسنجیها در پیشبینی پیروزی دونالد ترامپ بر هیلاری کلینتون ذکر میشد این بود که پاسخگویان از بیان اینکه میخواهند به ترامپ رأی دهند، شرمگین بودند و رأی خود را مخفی میکردند. احساس میکنم این وضعیت به نحو دیگری امروز هم برقرار است. برخی که روز جمعه رأی میدهند، به دلیل احساس ناهمراهی اطرافیانشان، اصل رأی دادن خود را مخفی میکنند.
دو. بخش قابل توجهی از حامیان و طرفداران جریانهای مختلف اصولگرایی هم با کیفیت «رأیدهنده شرمگین» رأی خواهند داد. اصولگرایان برنده قطعی اکثریت قاطع کرسیهای مجلس هستند، اما مشارکت در مسابقهای که گروهی از پیش برنده است، و بخش مهمی از جامعه به فایدهمندی آن باور ندارد، انگیزهساز نیست و حس خوبی در بخشی از جامعه برنمیانگیزد. لذا اصولگرایان نیز به ارضای درونی ناشی از برنده شدن در مسابقه نمیرسند.
سه. انتخابات در این وضعیت برای بسیاری از مردم، به عوض کنش جمعی-سیاسی، به «انتخاب فردی» تبدیل میشود. ما آدمها احتیاج داریم که دیگران کارهایمان را تأیید کنند. ازدواج انتخاب سختی است، اما افراد مهمی هستند که او افراد را به پذیرش ریسک ازدواج دعوت کرده و تشویق میکنند. حمایت اجتماعی دیگران، مخاطرات ذاتی زیستن در این دنیا را کماهمیت جلوه داده و به آدمی شجاعت اقدام میدهد.
وضع جمع کثیری از رأیدهندگان این گونه است که وقتی از دیگران میپرسند «تو رأی میدهی؟» آنچه در پاسخ میشنوند، سراسر تردید است، تردید در فایدهمندی مشارکت تا اینکه «اصلاً نمیدانم به چه کسی باید رأی داد.» آدمی اگر وسط میدان جامعه با صدای بلند فریاد بکشد و بقیه عین روحهای ناشنوا از کنارش عبور کنند و هیچ پاسخی دریافت نکند، میترسد.
برخی از شهروندان هر قدر به دیگران مراجعه میکنند و میپرسند «تو رأی میدهی؟» پاسخ درست و حسابی که برطرفکننده تردید باشد دریافت نمیکنند. اکثریتی بر سر دوراهی ماندهاند و میمانند. این نوع انسان کنشگر، در هر انتخابی، شرمگین است.
نتیجهگیری
یک. اکثریت در دوراهی مشارکت کردن/نکردن (نوعی دوراهی اخلاقی) در انتخابات خواهند ماند و هر کدام را که برگزینند، خیال راحتی نخواهند داشت.
دو. راه مناسب به نظر من این است که خیلی مداراگرانه، روی اعصاب یکدیگر راه نرویم به تصمیم اطرافیان خود و کلیت جامعه احترام بگذاریم.
سه. جامعه ایرانی پیچیدهتر، بزرگتر و در برخی جهات قدرتمندتر از آن است که هر رخدادی نظیر یک انتخابات به روال مألوف، بتواند تغییری چنان بزرگ در آن ایجاد کند که مسیر تاریخ را تغییر دهد. ما تا اطلاع ثانوی همگی بر سر پیچهای تاریخی هستیم و باید انتخاب کنیم. این آخرین انتخاب نیست.
پیروزهای انتخابات دوم اسفند به همه آرزوهایشان نمیرسند و شکستخوردگان، آنها که مشارکت نمیکنند و همه دیگران هم از همه آرزوهایشان باز نمیمانند و تاریخ تعیین تکلیف نمیشود. آنها که میخواهند قدرت را یکدست کنند، توجه ندارند که معضلات در واقعیت بیرونی نسبتهای درون جامعه ایران و نسبت ایران با جهان است، و یکدستی قدرت این نسبتها را حل نمیکند. آنها که فکر میکنند با عدم مشارکتشان مملکت تعیین تکلیف میشود هم تصور درستی ندارند. تاریخ پر از امکانهای ناگشوده و شگفتی است.
انتهای پیام





اما تاریخ امکانهای گشوده هم دارد ، دلیل آن هم سال ۵۷ در ایران !