فقر ما را با خود برده است
رحیم محمدی استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «فقر ما را با خود برده است/ واکاوی مفهوم فقر انتظاری» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
در دو سال اخیر (سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸) که تحریمهای همه جانبهی امریکا تشدید شده و ناکارآمدی سیاست و کشورداری آشکارتر شده، این واقعه به رشد منفی اقتصاد ایران، کاهش شدید درآمد و دارایی حقیقی، و نزول رفاه خانوارها و اشخاص منجر شده است. به عبارت دیگر افزایش نرخ تورم، افزایش حاشیهنشینی، گران شدن کالاها و خدمات، افزایش بیکاری، و کاسته شدن درآمد و دارایی شاغلان، تأثیر بدی بر زندگی و افکار عموم مردم ایران در شهرها و روستاها گذاشته است، و در این زمان چهرهی دیگری از فقر نیز برای اهلِ ایران گشوده شده است.
امروزه که بیش از ۸۰ درصد مردم ایران در شهرها ساکناند و تحصیلات مدرسهای و دانشگاهی خود را بهتر کردهاند و کموبیش رسانههای همگانی و شبکههای اجتماعی را هم در اختیار دارند؛ از یکسو نیازها و حاجتهای واقعی این مردم عوض شده و از سوی دیگر انتظارات و توقعاتشان به کلی تغییر کرده است.
در واقع اگر یک روزی کسانی شکمشان سیر بود و جایی برای خوردن و خوابیدن داشتند، کلی شاکر بودند و یه پا برای خودشان شاهی بودند، امروزه دیگر آن میزان نیاز و آن نوع انتظارات به کلی فروپاشیده است. فقر امروزی به دلیل «آگاهی به فقر» که به صورت عمومی اتفاق افتاده است، سهمگینتر و پُر زورتر از گذشته شده است. مهمتر از همه آدمهای امروزی به علل و بانیان فقر هم آگاهی یافتهاند و آنها را میشناسند.
انسانهایِ امروزی انتظارشان از زندگی به صورت اساسی تغییر کرده است، از این رو هم گسترهی نیازها افزایش یافته، و هم انواع نیازها بیشتر و متنوعتر شده است. امروز آدمی که مدرک یک دانشگاهی مثل پیام نور را دارد و از تهران به حاشیه تهران کوچ کرده یا خانهاش را کوچکتر کرده، و اینترنت هم نمیتواند بخرد تا به دنیای اطلاعات وصل شود و در شبکههای اجتماعی حاضر شود، خود را بدبخت و فلکزده احساس میکند.
امروز دیگر جامعه و آدمها و نیازها را نمیتوان به عقب برگرداند، کسانی که فکر میکنند نیازهای انسانِ شهری و روستایی امروزی به اندازه حجرهنشینان دوره جوانیشان است یا میشود با اِشکنه پیاز سر کرد، درکی از زمانه و انسان امروزی ندارند و ذهن و روانشان در گذشته گیر افتاده است، یا این حرفها را برای فریب میگویند.
ما وقتی یاد فقر میافتیم یا از این درد انسانی صحبت میکنیم، در نظر اول «فقرِ مطلق» به خاطرمان میآید؛ آنهایی که غذای کافی برای خوردن ندارند، لباس مناسبی برای پوشیدن ندارند، خانهای با وسیلههای حداقلی ندارند، و اگر مریض شوند که میشوند، پولی برای پزشک و دارو ندارند.
این درست است، فقر مطلق دردِ جانکاه و سهمگینی برای انسانها است، اما مشکل امروز ایران فقط محدود به گروهی از مردم که گرفتار فقر مطلق هستند، نیست. ایران امروز در سطح کلان به یک «جامعه فقیر» تبدیل شده است. در «جامعه فقیران» ثروتمندان و دارایان هم فقیر و «فقیرخو» میشوند و آرزوهایشان کوچک میشود. آنهایی هم که یک دارایی و درآمد متوسطی دارند، آنها نیز به فقر و «احساس فقر» مبتلا میشوند. امروز به درستی فقیر شدن در ذهن ما غالب شده است و فکر میکنیم در قیاس با زمانه و در قیاس با مردم کشورهای دیگر، فقیرتر شدهایم و این فرآیند همچنان ادامه دارد.
امروز گروهی که توان مالی متوسطی دارند، نوسان قیمتها و بیثباتی بازارها و بسته شدن فضاها و کاهش فعالیتهای اقتصادی، موجب شده مدام کار و شغلشان تهدید شود و روز به روز کسب و کارشان کوچکتر شود و نیازها و درمانها و سفرهای تجاری و علمی و سیاحتیشان تعطیل شود. این گروه عملاً در یک فقر فکری و روحی و پریشانی فرو رفتهاند. به سخن دیگر؛ امروز بخش قابل توجهی از مردم ما در فقر زندگی میکنند و بخش دیگر مردم هم در خوفِ فقیر شدن زندگی میکنند.
ترسِ از فقر چیزی کمتر از خود فقر نیست. مردمی که ترس از فقیر شدن آنها را فرا گرفته، در انتظار فقر نشستهاند و در این وضعیت چیزی متولّد میشود که من آنرا «فقر انتظاری» مینامم. در شرایط فقر انتظاری که «تورم پیشرونده» هم به آن دامن میزند، ترسِ از دست دادن داشتهها و اندک داشتهها، عمومی میشود و مردم از این میترسند که روز به روز معیشت و زندگی و رفاه و دارایی خود را از دست میدهند. این است که مردم به فقدان اُمید و ناامنی روانی و اضطراب دچار شدهاند و به انسداد آینده گرفتار آمدهاند، و آیندهای برای خود و بستگان خود نمیبینند، و ناچاراً بخشی از آنها به آیندهای در بیرون از ایران فکر میکنند و بخشی هم به اقتصاد سیاه روی میآورند.
کسانی که پیوسته این فکر و خیال آنها را فراگرفته که من نه تنها پیشرفتی نمیکنم، بلکه روز به روز از این هم که هستم فقیرتر میشوم. یا خود ما وقتی فکر میکنیم؛ در یک سال گذشته چقدر فقیرتر شدهام، احساس عقبماندگی و حقارت میکنیم. این آدمها نوعی فشار روحی و روانی و فکری سخت تحمل میکنند. این فشارها به حرص و آزمندی بیشتر آدمها دامن میزند و آنها را از کمک کردن به فقیران بینوا هم منع میکند.
کسانی هم که پیوسته این فکر و خیال آنها را فراگرفته که عمر من در این شرایط دارد، تباه میشود. این گروه نیز فشار روحی و روانی سختی تحمل میکنند و لاجرم به فکر کوچ کردن و مهاجرت به خارج میافتند و کار و دارایی خود را به خارج، حتی شده به گرجستان و ارمنستان و آذربایجان، منتقل میکنند.
در جامعه فقیران، ثروتمندان هم از ثروت و دارایی خود احساس لذت نمیکنند و احساس ناامنی و بدبختی به آنها دست میدهد. زیرا فقر غالب در جامعه، و جمعیت اکثرا نیازمند، و دولت بیپول، موجب میشود آنها به فقرنمایی و «فقر نمایشی» و «پنهانکاری» روی بیاورند. آنها احساس میکنند، امنیت داراییشان به خطر افتاده است، احساس میکنند نمک به زخم فقیران جامعهشان میپاشند. از اینرو امروز ثروتمندان ما هم از کشور مهاجرت میکنند و دارایی و زندگی خود را به کشورهای دیگر میبرند. این را هم بگویم؛ خالی شدن کشور از ثروتمندان به معنی خالی شدن از نخبگان اقتصادی و تکنیکی و از دست دادن تکنوکراتها و کارآفرینان و مدیران است. این یعنی فقیرتر شدن سرمایه انسانی و فقیرتر شدن سرمایه مدیریتی کشور.
از این رو، فقر امروز نه فقط فقیران و تهیدستان ما را با خود برده است، بلکه توانگران و ثروتمندان ما را هم با خود برده است و جامعه ما به جامعه نیازمندان با «اخلاق گدایان» تبدیل شده است. در این شرایط حتی آدمها و گروههای ثروتمند هم ذهن و خاطره و روابطشان فقیرانه و گدامنشانه شده است و باید فقرنمایی کنند.
بنابراین مشکل جامعه فقیران، مشکلی به مراتب بزرگتر از گروهی فقیر مطلق در جامعه است، در جامعه فقیران روحیات و «اخلاقِ گدایان» بر عموم غالب میشود. وقتی احساس فقر و تنگدستی بر جامعه و زمانه، غالب باشد رحم و مروت و اخلاق هم از آن کوچ میکند و مردمان زمانه خشن میشوند و نسبت به درد و گرسنگی دیگران بیرحم میشوند.
انتهای پیام