«آذر صنیع»، نخستین زن بانکدار ایرانی
شهناز دیواندری در مجلهی کارخانهدار نوشت:
آذر صنیع به پیروی از پدر به دانشکده دندانپزشکی رفت و در این رشته فارغالتحصیل شد. او دوره کوتاهی به تدریس در دانشگاه مشغول بود و جزو اولین زنانی بهشمار میرفت که به تدریس در دانشگاه پرداخت. آذرنوش نتوانست در حرفه دندانپزشکی مشغول شود، اما زندگی او طوری رقم خورد که در جریان ازدواج با همسر سوم خود ابوالحسن ابتهاج وارد عرصه بانکداری، اقتصاد و مدیریت شد
ابوالحسن ابتهاج كه مديري قدرتمند و تا حدودي مستقل بود، به خاطر برخي اختلافات با حكومت و ظاهرا به دليل عدم نصب عكس شاه در بانك تازه تاسيس «ايرانيان»، مدتي به زندان افتاد
بعد از به زندان افتادن ابتهاج، آذر هر روز به بانک ایرانیان سر میزد. این درخواست ابوالحسن بود که در غیابش آذر امور بانک را به دست گیرد؛ چراکه معتقد بود او زنی بادرایت و باهوش است که استعداد بالایی در مدیریت دارد. ابتهاج که به زندان رفت، آذر دستور داد تا عکس محمدرضا شاه پهلوی را در تمام شعب بانک نصب کنند. داستان مقاومت ابوالحسن ابتهاج برای نصب نکردن عکس شاه به دیوار شعبههای بانک ایرانیان، خود یکی از چند بهانهای بود که او را روانه زندان کرد.
آذرنوش صنیع به همراه همسرش ابوالحسن ابتهاج بانک ایرانیان را راهاندازی کردند؛ در واقع آذر اولین زنی بود که عضو هیاتمدیره یک بانک و در سال 1338 برای مدتی مدیرعامل آن شد. تا قبل از مدير عاملي نيز اغلب فعالیتهای وکالتی و خریدوفروش املاک و سهام بانك بر عهده او بود
با وجود اینکه ابتهاج ممنوعالملاقات بود، آذر با ذکاوت تمام توانست با چادری که به سر میکرد و به او هویت دیگری میبخشید؛ با نام همسر یکی از زندانیان وارد زندان شود. او روزی دوبار برای ابوالحسن ابتهاج از خانه غذا میبرد و در همان زمان کوتاه مسائل بیرون را با ابتهاج در میان میگذاشت.
آذر در طول دوران زندانی بودن ابتهاج توانست خبرنگاران و افراد بانفوذ زیادی را تحت عناوین مختلف خانوادگی به ملاقات با همسرش ببرد تا بلکه بتواند نقشی در آزادی او داشته باشد.
آنچه از آذر صنیع در یادها مانده، زنی با چشمانی سیاه را قدی متوسط است که در قویالاراده بودن او هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. آذر صنیع خیلی در حافظه تاریخ بانکداری ایران و نیز اسناد تاریخی ثبت نشده؛ اما آنچه پیشروی شماست، برشهایی از زندگی آذر است که بیشتر از خاطرات ابوالحسن ابتهاج روایت شده است.
ابوالحسن ابتهاج در کتاب خاطراتش آذر را صمیمیترین یار و یاور خود خطاب کرده است. ابتهاج تاکید دارد، آذر تا جایی که از دستش برمیآمده در تمام مراحل زندگی، بهویژه در دشوارترین روزها از جمله دورانی که ابتهاج زندان بوده، او را یاری کرده. ابتهاج، آذر را یکی از مهرههای اصلی در ایجاد و حفظ بانک ایرانیان دانسته و او را اولین مدیرعامل زن یک بانک معرفی کرده است.
ابتهاج در کتاب خاطراتش مینویسد: «آذر به تمام معنی برازنده بود؛ طوریکه به هر جایی پا میگذاشت، همه متوجه او میشدند و در نتیجه مورد حسادت دیگران واقع میشد. او زنی بود قویالاراده و مهربان و در بعضی موارد کمکهای مالی او به دوستان و آشنایانش دردسرهایی برای ما ایجاد میکرد. آذر حتی نسبت به کسانی که خاطرش را آزرده میساختند، بسیار باگذشت بود. او در دوستی به حد افراط وفادار و در دشمنی بسیار سرسخت بود.»
ابتهاج مدعی است که با آذر در یکی از مهمانیهای برادرش آشنا شده. او ماجرای آشنایی خود را با آذرنوش صنیع اینچنین راویت میکند: «سرنوشت بر این بود که من بر حسب اتفاق در یکی از مهمانیهای برادرم با آذر آشنا و پس از ۲۶ سال از همسر اولم مریم معززالدوله نبوی جدا شوم. من و آذر در سال ۱۳۳۵با هم ازدواج کردیم. من از مریم اولادی نداشتم.»
ابوالحسن ابتهاج واکنش مطبوعات را در مورد ازدواجش با آذر بسیار هیجانی میخواند. او در کتاب خاطرات خود در مورد حواشی این ازدواج اشاره کرده و مینویسد: «ازدواج ما نهتنها در ایران؛ بلکه در خارج از کشور نیز هیجانی ایجاد کرد و منجر به ساختن داستانهایی شد که تا مدتها نقل محافل و مطبوعات بود.»
انتهای پیام
عجب، همه چی داشتم این یکی را کم داشتیم. با تشکر وامتنان فراوان که باتلاش های بی وفقه وخستگی ناپذیر در پی ارتقای دانش ما می باشید.حالا نگفتی ناقلا،آذر خانم،چند تا بچه داشت،چندتا ویلا درسوئیس وپاریس داشت،….
بادرودفراوان به نویسنده این متن بسیارزیباکه فقط قسمتی از زندگی خانم دکترآذرنوش ابتحاج رابه مانشان میدهد ،خانم دکتر واقعا شیرزنی بود که تابحال ندیده بودم باسختی وپشتکارودردورنجهایی که ازدرگذشت دوپسرش داشت بازهم شیرزنی بودکه هرچه بگویم کم گفتم ،یادشان جاوید وروحشان شاد
بادرودفراوان به نویسنده این متن بسیارزیباکه فقط قسمتی از زندگی خانم دکترآذرنوش ابتحاج رابه مانشان میدهد ،خانم دکتر واقعا شیرزنی بود که تابحال ندیده بودم باسختی وپشتکارودردورنجهایی که ازدرگذشت دوپسرش داشت بازهم شیرزنی بودکه هرچه بگویم کم گفتم ،یادشان جاوید وروحشان شاد