بدون شرح
حسین سخنور، دبیر تحریریهی روزنامهی ارمغان بیداری در شمارهی سهشنبهی این روزنامه نوشت:
آنچه میآید، شرح نیست، سینه شرحهشرحه از فقر و حسرت و مرگ و تبعیض است و آخرکار، کرونا. شرح عکس نیست، شرح حال ما است. این ماسک هیچ خاصیتی نداشته باشد، میتواند ما را به خود بیاورد، ما مرکزنشینان. تیتر روز چهارشنبهمان یادتان هست: «تلختر از فقر»؛ این، همان است.
در آن گزارش آورده بودیم که 55 درصد تولید کشور در 6 استان مرکزی متمرکز است و حاشیهنشینان هیچ سهمی در اندکرفاه ما مرکزنشینان ندارند.
پیرمرد دارد تاکید میکند که در بساط شان چیزی نیست، نه تنها با ماسکاش، بلکه مهمتر از آن، با نگاهاش. در نگاهاش همه چیز هست و هیچ نیست. سالها خستگی و درماندگی هست و شادی نیست. گذشته هست و آینده نیست. مظلومیت هست و امید نیست. اما نه، ماسکاش، نشان از امیدواری دارد و پارادوکس این عکس، همین است.
در کنار این عکس، نقاشی «لبخند ژکوند» را به ذهن بیاورید، یا اگر دسترسی به اینترنت دارید، آن را دانلود کنید. حالا کنار این عکس بگذارید.
عظمت کار داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی در پارادوکس چهره مونالیزا نهفته است. بر لب، خنده است و در چشم، غم و در کل این قدرت جادویی چشم است که بر لبخند فائق آمده و فضای نقاشی را حزنانگیز کرده است.
حالا بازگردید به عکس همین پیرمرد کرد. ماسکاش نشان از امید و چشماناش ناامید و باز همان قدرت چشم و شاید راستگویی چشم.
این چشم است که راست میگوید؟ کدام را باور کنیم، امید به زندگی نمودیافته در ماسک یا فرار از زندگی که در چشمان پیرمرد، حضور دارد؟ چشماناش خیلی باز نیست، اما همینقدر کافی است برای اینکه مثنوی چشماناش را بخوانیم.
البته اگر حال خواندن برای ما باقی مانده باشد، اگر مسئولان در کنار خواندن گزارشهای گوناگونشان، وقتی برای خواندن چشمان پیرمرد داشته باشند، اگر نخبگانمان سر از کتاب بردارند و چشمان پیرمرد را هم بخوانند، اگر هنرمندانمان از گفتن و دیدن چشم و خط و خال یار و اینفلوئنسرها خسته شوند و نیمنگاهی هم به چشمان پیرمرد داشته باشند و هزارویک اگر که بقیهاش را حتی نمی توان گفت.
اما امید ماسک و ناامید چشم، برای پیرمرد است، چراکه اگر این ماسکِ ساخته پیرمرد او را کمی امیدوار کرده، ما را ناامیدتر کرده. ما سر رودخانهایها. ما که باید حواس مان باشد کیسههای برنجمان را آلوده نکنیم، شاید این کیسه، در حاشیه، ماسکی باشد بر دهان پیرمردی.
وقتی به آمار همان گزارش (منتشرشده در شماره 5 روزنامه، صفحه 3) رجوع کنیم و به ردیف درآمد سرانه مردم کردستان برسیم، عدد عجیبی پیشرویمان قرار میگیرد: 7 میلیون و 300هزار تومان در سال، یعنی درآمد این پیرمرد احتمالا ماهی 608 هزار تومان است.
فرض کنید ماسک هم بود، به منطقه آنها هم رسیده بود، داروخانهشان هم احتکار نکرده بود، پیرمرد توان خرید چند ماسک را داشت؟ وقتی گرسنه باشی، ماسک به چه کار آید؟ غول کرونا را هم شکست دهیم (مسئولان قول دادهاند) غول مرحله آخر، فقر و حسرت و مرگ و تبعیض، چه میشود؟ ای کاش، کسی، هرکسی، قولی هم برای آنها میداد تا پیرمرد را شاید روزی، شادتر و امیدوارتر ببینیم.
بالاخره روزی، کرونا میرود و زندگی عادی بازمیگردد، اما آیا خنده به چشمان پیرمرد بازمیگردد؟ چنین روزی میآید؟ ما امیدواریم، اما…
انتهای پیام