“عوامفریبی برای همیشه از ایران رخت بربست”
اصلی در علوم انسانی وجود دارد که میگوید برای تحلیل و بررسی دقیق یک اتفاق و رخداد باید اجازه داد تا زمانی از تاریخ وقوع آن بگذرد تا هم تب و تابها کمی افول پیدا کند و هم اینکه تحلیل بدون جانبداری از نگاهی باشد. یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب حسن روحانی به عنوان هفتمین رئیس جمهور ایران حاوی نکاتی بود که جای تحلیل و بررسی دارد. در میان نکاتی که از این انتخابات به دست آمده است تمایل قشر روستایی در جامعه ما به سمت اعتدال گرایی و اصلاحات نکته قابل توجهی بود. در حالی که دولتهای نهم و دهم در دو انتخابات قبلی بیشتر تمرکز خود را در این بخش قرار داده بودند اما در این دوره به رغم مسائلی مانند پرداخت یارانههای نقدی روستانشینان به اصولگراها اقبالی نشان نداند و به طور چشمگیری به سمت حسن روحانی متمایل شدند. به راستی چه عاملی میتواند باعث شود که اصلاحات که بیشتر آن را در بخش میانه و شهرنشین جامعه میشناسند اینگونه به قلب روستاها وارد شود؟ برای بررسی این مورد به طور طبیعی باید به دنبال فردی رفت که این مسائل را مورد تحلیل قرار داده باشد. دکتر علی نوذر پور از این دسته افراد است که به زبانی شیوا درباره این مسائل سخن میگوید. رئیس کمیته آمایش مجمع تشخیص مصلحت نظام معتقد است مشکلات معیشتی به تمام سطوح جامعه رخنه کرده است و همانطور که جامعه شهری ما با کمبود درآمد سرانه مواجه است. جامعه روستایی هم این وضعیت را تجربه کرد و فقر را احساس میکند.
به گزارش انصاف نیوز، گفتوگوی دکتر نوذرپور با آرمان را در ادامه میخوانید:
در جریان پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری حجم قابل توجهی از آرای او مربوط به روستاها بود در حالی که در انتخاباتی مثل سال 84 اصولگراها با شعارهای خودشان رای روستاها را بطور خوبی به دست آورده بودند. گرایش روستاها در انتخابات 24خرداد به حسن روحانی را از نظر جامعه شناسی چگونه ارزیابی میکنید؟
یک مطلب جدی که در کشور ما اتفاق افتاد این بود که یک جریان سیاسی بر کشور غلبه پیدا کرده بود که این غلبه در نتیجه روند هشت سال گذشته از بُعد شهری و روستایی تبدیل به بُعدی ملی شده بود. به رغم اینکه تصور میشود اصلاحطلبان یا میانهروها حضورشان در جامعه شهری بیشتر است، باید اذعان داشت به این نکته که جریان اصلاحات و اعتدال صرفا در جامعه شهری نیست که پایگاه دارد بلکه در جامعه روستایی هم پایگاههایی دارد. موردی که طی چند سال به وقوع پیوست و بخشی از روستاها را به سمت خودش جذب کرده بود یکی بحث یارانهها بود و دیگری مسکن مهر و دولت آقای احمدی نژاد با این سیاستها توانسته بود طرفدارانی برای خودش دست و پا کند و البته بقیه کاندیداهای این دوره نیز به نوعی اعلام کردند که این سیاست را ادامه خواهند داد. نکته دوم این بود که عمده معیشت جامعه روستایی از طریق کشاورزی است، باید دید آیا در این 2 دوره این بخش توسعه داشته و درآمد کشاورز افزایش یافته است؟ به هر حال باید گفت این اتفاق صورت نپذیرفته است، ما الان در برنامه پنجم توسعه قرار داریم، در چهار برنامه گذشته نرخ متوسط رشد محصولات کشاورزی در برنامه اول 2/8درصد بود، برنامه دوم 7/2درصد، برنامه سوم 9/4درصد و در برنامه چهارم که در دولت نهم اجرا شد این رقم به 4/1درصد کاهش پیدا کرده بود؛ تاثیرات این کاهش در جامعه روستایی به راحتی دیده میشود. نکته بعدی اینکه خودکفایی در محصولات کشاورزی تا پایان برنامه سوم روند رو به رشد داشته اما در برنامه چهارم در برخی محصولات اساسی وابستگی کشور به خارج افزایش پیدا کرده است بطوریکه واردات محصولات کشاورزی از رقم 5/8میلیون تن در سال اول برنامه چهارم به 4/18میلیون تن در انتهای برنامه رسید و همچنین ضریب خوداتکایی برخی محصولات مثل گندم، برنج، حبوبات و … کاهش پیدا کرده است. البته در کنار تمام این موارد نمیتوان از حمایت آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام سید محمد خاتمی عبور کرد و نقش پررنگ آنها را نادیده گرفت.
اما برخی کاندیداها که ظاهری سادهتر و شعارهای به اصطلاح عامهپسند داشتند هم در این انتخابات حضور داشتند. چرا جامعه روستایی ما به سمت این افراد کشیده نشد؟
علت این موضوع این بود که شاید جامعه روستایی ما این تحلیل را داشت که شاید آن کاندیدا یک قرابت و نزدیکی به دولت قبلی دارد و در این میان تنها کاندیدای که این نزدیکی را نداشت و کاملا شعارها و برنامه هایش در یک جریان دیگر تعریف شده بود حسن روحانی بود.
به نوعی اشاره کردید که ضرورت توسعه اقتصادی باعث شد روستاها به سمت دکتر روحانی گرایش پیدا کنند، با تحقق درصدی از توسعه اقتصادی آیا میتوان انتظار این را داشت که بحث توسعه سیاسی هم در جوامع روستایی مطرح شود؟
در حال حاضر مهمترین مساله مشکل معیشتی مردم در روستاهاست اما این به معنای این نیست که آنها به صورت یک بُعدی به مساله نگاه کنند؛ چون دیدهاند آنهایی که صرفا شعار اقتصادی داده اند و از درجات اجتماعی و سیاسی غافل شده اند عملا با ناکامی مواجه بودند، اینها در واقع ابعاد مختلف توسعه است؛ نمیتوان توسعه اقتصادی داشت اما درباره توسعه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بیتفاوت بود. بنابراین برخلاف دورههای قبل که این باور شکل گرفته بود که نیازی نیست در ابعاد سیاسی توسعه شکل بگیرد و با آزادی احزاب، مطبوعات و رسانهها مشکلات کشور حل نمیشود؛ دولتهای نهم و دهم طی هشت سال مرتب شعارهای اقتصادی اش را تکرار کرد و مرتب گفت درآمد نفت سر سفرهها میآید، اشتغال ایجاد میشود اما هبچ کدام از وعدهها به طور کامل محقق نشد. در واقع در این دوره مردم به این جمع بندی رسیدند که یک فضای سیاسی آرام و با ثبات میتواند راهگشا باشد. قاعدتا در شرایطی که آرامش سیاسی و ثبات در تصمیمات دولتمردان وجود دارد این مورد در توسعه اقتصادی تاثیر مستقیم دارد. بطور کلی میتوان اذعان داشت به این نکته که نگاه مردم در این دوره واقع بینانه تر از دورههای قبل بود.
با شرایط فعلی که پیش آمده به نظر میرسد یک قدم به توسعهای که مدنظر است نزدیک شده ایم، برای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 آیا امکان دارد دوباره نیرویی مانند سال 84 ظهور کند؟
عوام فریبی برای همیشه از ایران رخت بربست؛ هشت سال تجربه ناکامی، بی خردی، افول شاخصها در همه دربخشها از کشاورزی گرفته تا صنعت و دانشگاهها تجربه خوبی برای مردم نبود و چنین تجربهای برای همیشه در ضمیر مردم ایران به یادگار باقی خواهد ماند. ضمن اینکه جریان اصولگرا و اصلاحطلب معتدل به فراخور خود دریافتهاند که باید نسبت به ظرفیتهای کشور دریافت واقعبینانهای داشته باشند. افراط و تفریط پاسخگوی حل مسائل و مشکلات کشور نیست و به همین خاطر بود که بعد از انتخابات دیدیم که تقریبا اکثر نیروهای سیاسی موثر کشور و مردم از وضعیتی که پیش آمده احساس رضایت کردند. همه پذیرفته اند که باید در سیاستها و تصمیمگیریها روشی معتدل داشته باشند و باید گفت اعتدال یک جمع بندی ملی است هم برای اصولگراها و هم برای اصلاح طلبان.
در بین دلایل پیروزی دکتر روحانی میتوان به شکاف عمیقی که در بدنه اصولگراها به وجود آمده بود اشاره کرد، علت این شکاف چه بود و چه اتفاقی افتاد که اتحاد سال 84 و 88 به این رقابت کشیده شود و کسی حاضر نشود به نفع دیگری کنار بکشد؟
اتفاقی که سال 84 برای جریان اصلاحات افتاد و به نوعی تصور میکرد که با چند کاندیدا هم میتواند پیروز انتخابات باشد همان مورد برای اصولگراها در سال 92 صورت پذیرفت؛ تلقی آنها این بود که جریان اصلاحات از بین رفته و مرده است و امکان ندارد به قدرت برگردد. به همین علت با خیال راحت رقابت را دنبال کردند و همین خوش خیالی باعث شد اختلافات درونی خودشان بیشتر شود؛ یعنی رقیبی در برابر خودشان نمیدیدند بنابراین تضادهای درونیشان شکل گرفت و همین موضوع باعث شد ظرفیت آنها در برابر اصلاحات کاهش پیدا کند. اما مهمتر از این موضوع نوع عملکرد اصولگراها طی هشت سال گذشته بود و به نوعی دیگر حقی را برای این جریان باقی نگذاشت. افرادی که با نام اصولگرایی آمده بودند و در رقابت بودند قاعدتا بایداز دستاوردهای دولت اصولگرا دفاع میکردند ولی شما نگاه میکردید میدیدید که جز دو نفر که آن هم آقایان جلیلی و حداد بودند بقیه همه منتقد دولت اصولگرای محمود احمدینژاد بودند. به همین خاطر جریانی که به نام اصولگرا آمده بود باید از چه چیز دفاع میکرد و شعار میداد؟ آن چیزی که قبلا پیشنهاد داده بودند ناموفق بود، مردم نمیتوانستند بار دیگر به این جریان اعتماد کنند که برای چهار سال دیگر دولت در اختیارش باشد.
بعد از انتخابات اصولگراها شکست را قبول نمیکنند؛ چه اتفاقی میافتد که این جریان شکست را قبول نمیکند؟
پیروزی جریان اعتدال به معنای این است که ما اجازه ندهیم احساس شکست در جریانی شکل بگیرد، چون احساس شکست به منزله این است که موضع خواهد گرفت و در تقابل خواهد بود، این مورد برای دولت اعتدال خوب نیست. باید این فکر را تبلیغ کرد که این پیروزی اتفاق میمونی برای همه جریانها بوده و کسی شکست نخورده است بلکه مشی اعتدال پیروز شده که مشتمل بر اصولگرایان و اصلاحطلبان است. این ظرفیتها در کنار هم کشور را به سمت توسعه میبرد، اگر این تقسیمبندیها منجر به این شود که یک جریان تبدیل به اپوزیسیون شود و بخواهد چوب لای چرخ بگذارد در شرایط فعلی کشور که نیاز به همکاری همه داریم این مورد ضربه خواهد زد.
به نقش آقایان هاشمی و خاتمی در سوال اول اشاره کردید؛ ما در جامعه شناسی سیاسی بحث داریم که به ریش سفیدی معروف است. جریان اصولگرا هم ریش سفیدهایی بزرگ دارد؛ چرا با اینکه شخصی مانند آیتا… مهدوی کنی پیغام اتحاد میدادند اما دیدیم که ریش سفیدی در اصولگراها جواب نداد اما اصلاحات همچنان به ریش سفیدی اعتقاد دارد؟
جریان اصولگرا لطماتی که اصلاحطلبان در این هشت سال خورده اند را تجربه نکرده است، میتوان گفت انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و عدم انسجام برای اصلاحات تنبیهی شد. بعد از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری جریان اصلاحات شاهد تحقیرهایی بود و لطماتی خورد. دولتی در این مدت سر کار بود که تمام ظرفیتهای اصلاحات را به چالش کشید. به اندازه کافی این موارد تنبیه آمیز بود که این بار منسجم و متحد و براساس ظرفیتهای اجتماعی حرکت کند و حول محور رهبرانش باشد و اجازه ندهد دچار تفرقه شود. جریان اصولگرا هشت سال اوضاع را بر وفق مراد میدید و در راس کار بود و رقیب را مرده فرض میکردند؛ لذا آن ضرورت هایی که در جریان اصلاحات شکل گرفته بود اصلا در جریان مقابل وجود نداشت.
به عنوان سوال آخر؛ مهمترین برنامهای که دولت آقای روحانی با توجه به همه تفاسیری که شما بیان کردید میتواند طی این چهار سال داشته باشد چیست؟
مهمترین مساله همانطور که خود رئیس جمهور هم مطرح کرده است مشی اعتدال درتصمیمات است؛ ما نباید در حوزههای اجتماعی و فرهنگی افراط و تفریط داشته باشیم. در حوزههای سیاسی ما باید بپذیریم که به هر حال ظرفیت گروههای اجتماعی منتقد و رقبا باید مورد استفاده قرار گیرد. باید قبول کرد که چرخ کشور با حضور همه ظرفیتها و مدیران کشور حرکت خواهد کرد، اگر از این موارد عبور کنیم یعنی اینکه بخشی از توانمندیهای کشور نادیده گرفته شده است. دوم اینکه باید پذیرفته شود که در حوزه مدیریتی افراد باید براساس تواناییهای فردی و تخصصی مورد استفاده قرار بگیرند؛ مثل دو دولت قبلی نباشد که هر کسی که کوچکترین نزدیکی با دولت اصلاحات داشت خانه نشین شود و ظرفیت کشور برای هشت سال نادیده گرفته شود. باید پذیرفت که این کشور مدیرانی دارد که سلایق مختلفی دارند اما از بین همین سلیقهها آدمهای با تجربه و کارآمد وجود دارند و باید مورد استفاده قرار بگیرند و به عبارتی شایسته سالاری به معنای واقعی صورت گیرد. نکته سوم هم این است که ثبات در تصمیم گیری و فعالیتهای دولت میتواند خیلی تاثیر گذار باشد؛ امری که ما در دو دوره قبلی نقطه مقابلش را میدیدیم؛ تغییرهای پیاپی وزرا، معاونان و مدیران یک بی ثباتی جدی به وجود آورده بود که این مورد در همه ابعاد خودش را نشان میداد. بنابراین شکلگیری یک دولت باتجربه و کارآمد میتواند تضمینکننده موفقیت این دولت در چهار سال آینده باشد.
انتهای پیام




