امیدواری در اوج ناامیدی
محسن جلالپور، رییس پیشین اتاق بازرگانی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «امیدواری در اوج ناامیدی» نوشت:
دلم نمیآید در آیندهای که میدانم از همیشه سختتر خواهد بود، سفره هفت سین بچینم و رُل آدمهای امیدوار را بازی کنم اما میدانم امید از دل همین ناامیدیهاست که زنده میشود.
اجازه دهید وضع موجود را به زعم خودم توصیف کنم و بعد بگویم چرا به آینده امید دارم.
در حال حاضر تورم رو به افزایش است و رشد اقتصادی رو به کاهش و سفره مردم به تناسب ضعیف شدن پایههای اقتصاد ایران هر روز کوچکتر میشود. بسیاری از کارگاههای کوچک و بزرگ تعطیل شدهاند یا در حال تعطیل شدن هستند و روزبهروز بر تعداد افراد بیکار افزوده میشود و در مجموع مردم از نظراقتصادی و مالی در مضیقه و فشار مضاعف قرار دارند که این وضعیت را تنها میتوان با دوران جنگ تحمیلی مقایسه کرد.
در همین حال اوضاع دولت هم هیچ تعریفی ندارد.این موجود ذاتا کم خرد و بلوف زن در طول سالهای رونق فروش نفت، تا توانسته چک بیمحل کشیده و شعار داده و امروز که درآمد نفتی درکار نیست،چکهایش یکی یکی برگشت میخورند.
در چنین شرایطی دولت نه میتواند به فروش نفت امید داشته باشد و نه به دریافت مالیات بیشتر. نه فروش سربازی کفاف هفت سر عائلهاش را میدهد و نه واگذاری شرکتهای دولتی. سرمایه اجتماعی هم رو به افول است و اعتماد هم در پایینترین حد خود قرار دارد.
طرفه آنکه هرچه شرایط رو به سختی میرود، انتظار سیاستمداران از مردم بیشتر میشود. ساختار سیاسی انتظار دارد مردم شرایط حساس کنونی را درک کنند. این در حالی است که مردم میگویند به اندازه کافی شرایط حساس را درک کردهاند و دیگر اعتمادی به سیاستگذاران ندارند. به این ترتیب رابطه قدرت و مردم هر روز بیشتر از گذشته یکسویه میشود و انگار هیچ راهی برای گفتوگو وجود ندارد.
فشاری که در عرصه مالی به مردم وارد شده با خستگی و یأس مردم همراه بوده است. یأس ناشی از این بوده که به زعم مردم، سیاستمدار اصلاً وخامت اوضاع را درک نکرده است. این وضعیت باعث شده مردم امید و انرژی خود را از دست بدهند و خسته و ناامید شوند. این خستگی و نا امیدی در صحنههای مختلف اجتماعی و سیاسی در سال 1398 نمود داشته و سیگنالهای قدرتمندی از خیابان و صندوق رأی برای ساختار سیاسی ارسال کرده است. پس اگر مختصر عقلی برای سیاستمدار قائل باشیم، باید در سال پیش رو انتظار گشایش داشته باشیم.
اما چرا؟
چون همیشه اینگونه بوده که وقتی مردم به بهبود شرایط امیدوار شدهاند، سیاستمدار با کنار گذاشتن روشهای درست حکمرانی،موتور ناامید کردن جامعه را روشن کرده و زمانی که مردم به دلیل نارضایتی از اوضاع ناامید و معترض شدهاند،سیاستمدار با کمی اصلاح و تغییر رویه، به صرافت راضی کردن مردم افتاده است.
دکتر مسعود نیلی تنها حلقه اتصال ما به عقلانیت را کمبود شدید منابع میداند و معتقد است: «سیاستگذاری در کشور ما مانند خودرویی است که فقط در سربالایی خوب و عقلانی حرکت میکند و به محض اینکه در جاده صاف یا سرازیری قرار میگیرد، از مسیر منحرف میشود.» بنابراین به نظر میرسد اکنون که در شرایط فقدان منابع قرار گرفتهایم و نهادهای تصمیمگیری و سیاستگذاری در کنترل گروههای رادیکال قرار گرفته است، میتوانیم امیدوار باشیم که این موقعیت خاص سیاسی برای آنها که سعادت مردم را در قطع ارتباط با جهان و بالا رفتن از دیوار سفارتها میبییند فرصتی برای یادگیری ایجاد کند. هرچند این یادگیری برای مردم ایران بسیار پرهزینه است اما برخی تحلیلگران آن را «اجتنابناپذیر» میدانند.
همان طور که اشاره شد، سال 1398 بدترین سال از منظر نارضایتی مردم و افول سرمایه اجتماعی بود. قاعدتا سیاستمدار باید این پیام را به تکرار شنیده باشد که اگر شنیده باشد، به گمانم سال 1399 سال گشایشهای غیر قابل انتظار در کسب وکار و زندگی مردم باشد.تازه واردان عرصه سیاست در حالی باید مسوولیت بخش مهمی از سیاستگذاری را بر عهده گیرند که جیب دولت و ملت از همیشه خالیتر است و هیچ راه حلی جز عقلانیت نمیتواند کشور را از این شرایط بسیار دشوار عبور دهد.
انتهای پیام