کرونا؛ مرگ دورِ هَم عروسی است
محمدجواد غلامرضاکاشی، دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی تلگرامی نوشت:
این روزها همه جا سخن از کرونا است. این ویروس جان انسانها را هدف گرفته است. بنابراین گفتگو پیرامون آثار کوتاهمدت آن، به مراتب مهمتر از هر اثر درازمدت آن است. اما کرونا آثار دراز مدت هم دارد. از جمله در سیاست. در این یادداشت از منظر خود به پیامدهای درازمدت کرونا بر سپهر سیاسی ایران خواهم پرداخت. نشان خواهم داد کرونا گرمترین و فراگیرترین صحنه درگیری ذهن و روان ما با یک حادثه جهانی است. به این اعتبار میتواند نیاز ما به درکی جهانی از امور را تقویت کند. میتواند برای نخستین بار، ما را از دوگانهسازیهای ناشی از کوتهبینیهای فرقهای در عرصه فرهنگی و سیاسی برهاند. میتواند در فضای تلخ این همه طرد و انکار، امکانی برای بازبینی خود و دیگران فراهم کند و شاید از زخم کرونا، رحمت بازیابی صلحآمیز خود را پیدا کنیم. مردم میگویند مرگ دور هم عروسی است. کرونا سوگوارمان کرده است. اما بیش از هر زمان دیگری با تجربه مرگ دور هم در عرصه جهانی روبروئیم. شاید برکت یک عروسی را در آستین پنهان کرده باشد.
عرصه سیاسی یک آسمان دارد یک زمین. به آسمانش نگاه کنی، پر از ستاره درخشان است که همه تماشایی و خواستنیاند: آزادی، عدالت، استقلال، فضیلت، معنویت، نوع دوستی و ….. اما زمیناش مملو از طرد و ستیز و تنازع و حذف دیگران است. نکته جالب این است که جدالکنندگان زمینی سبدی در دست دارند و از همه ستارهها نمونهای در آن هست. همه طرفدار همه خوبهای سیاستاند. هیچ کس مخالف دمکراسی نیست، همه جانبدار عدالت و صلح و نوع دوستیاند. اما آنچه آنها را متفاوت میکند نوع اولویتگذاریشان است. کدام ستاره را در رتبه نخست چیدهاند و چگونه بقیه را در دنبال آن سامان دادهاند.
سیاست در وجه گفتاریاش چیزی جز نظام اولویتگذاری نیست. هر جریان سیاسی بسته به موقعیت و فرصتها و بسترهای اجتماعی و فرهنگیاش، سنخی از اولویتگذاری را اختیار کرده است. این نظامهای اولویتگذاری بیهوده و صرفاً در نتیجه تبلیغات قدرت پیدا نکردهاند، حوادث است که قدرت گرفتن سنخی از اولویتگذاری بر سنخ دیگر را باورپذیر کرده است. رویدادها سبب میشوند نظام اولویتگذاری یک جریان سیاسی، بر دیگر جریانات اولویت پیدا کند و باد بر پرچم اقبالش بوزد.
جمهوری اسلامی ایران از یک انقلاب برآمد. ولی نظام اولویتگذاری و شاکله نهادیاش از جنگ برخاسته است. تا کنون برغم حوادث مهمی نظیر جنبش اصلاحات، جنبشهای مدنی و دمکراتیک، و جنبشهای مربوط به طبقات فرودست، همچنان این نظام اولویتگذاری دوام یافته است. اگرچه هر یک به سهم خود تغییراتی را در آن رقم زده است. کرونا اما از سنخ دیگری است و نظام برآمده از آن برای تداوم خود با چالش بزرگ خروج از خاصگرایی مواجه است. در این یادداشت به این نکته خواهم پرداخت.
جنگ و نظام اولویت گذار آن
جنگ مهمترین و گرمترین رویدادی است که دوگانه ماندگار میسازد: مای خوب و ذیحق، در مقابل آنهای خصم و باطل و دیوصفت. با حماسه و فداکاری توام است و ارزشهایی خلق میکند که به کلی از محدوده حساب و کتابهای متعارف دور است. قهرمانساز است. در آن شکست و پیروزی و پایداری و مقاومت ارزشمند است. فرّ و شکوه و شجاعت در آن محوریت دارد. در جنگها اسطورهها و باورهای دینی و عرفانی به خدمت گرفته میشوند تا به صحنه جنگ قدسیت عطا کنند. با این نظام پرقدرت معناییاش، این قابلیت را پیدا میکند که یک نظام اولویتساز عرضه کند و بار معنایی خود را به همه چیز منجمله فرهنگ و دین ساری کند. یک مبنای تازه بسازد برای فهم و تفسیر متون دینی و تاریخی و حماسی. جنگ ما و صدام حسین نظمی از سخن تولید کرد و الگویی از فهم جامعه عرضه کرد و مطابق با این همه الگویی از اولویتگذاری ساخته شد. توسعه، دمکراسی، عدالت، دین، معنویت، و اقتصاد و فرهنگ معنا و جایگاهی به خود اختصاص دادند. سمت و سوی توسعه به سمتی قابل قبول بود که کشور را به یک کل بی نیاز از عالم تبدیل کند. دمکراسی به یک مناسک اثبات پشتیبانی مردم از نظام تعبیر شد. عدالت مصداق خود را در مبارزه با کشورهای قدرتمند جهان پیدا کرد. معنویت پشت کردن به تمنیات مادی و مقاومت در صحنه مبارزه و جنگ حق و باطل فهم شد. فرهنگ انتقال مفاهیم و ارزشهای موید فداکاری و نبرد بود. خلاصه جنگ و مقاومت به کانون بازتعریف همه چیز تبدیل شد و به دنبال خود بازسازی نهادی امور تصمیم گیری و اجرایی.
گفتار برآمده از جنگ واجد ارزشهای انسانی مهمی نظیر فداکاری، گذشت و رشادت است. اما از نحوی خاصگرایی رنج میبرد. یک اقلیت شجاع و از خود گذشته را در کانون قرار میدهد، اکثریت را به حاشیه تماشاگر و تشویق کننده تبدیل میکند و به همه چیز و همه کس با دیده تردید مینگرد. مستعد پرورش نوعی خودشیفتگی و تحقیر و نادیدهانگاری دیگران است. همه کشورهای جهان را به سه گروه تقسیم میکند: اقلیت همسو، اقلیت بیطرف و اکثریتی که در جایگاه خصم نشستهاند. جنگ مقدس چنان اولویت پیدا میکند که همه امور دیگر مدیریت امور عمومی به حاشیه میروند و به بنگاههای تامینکننده امکانات پیشبرد جنگ تبدیل میشوند. به کثرت عرصه عمومی به منزله وجه جداییناپذیر حیات سیاسی بدبین است، و ارزشهای سیاسی نظیر مدارا، نگرش بیطرف و عام در آن کمتر امکان پرورش دارد.
میتوان همه منازعات سه دهه گذشته را حول به پرسش گرفتن این الگوی اولویتگذاری فهم کرد. اصلاحطلبان از دل یک حادثه انتخاباتی ظهور پیدا کردند. آنها مدعی یک نظام اولویتگذاری تازه بودند. میخواستند دمکراسی و توسعه را اولویت دهند و پیرو این اولویتگذاری تازه، به همه مفاهیم آسمانی عرصه سیاست در ایران سامانی تازه ببخشند. در چشم آنها انقلاب و جنگ رویدادهای پشت سر گذاشته شده بود و ضرورت داشت صحنه تازهای آراسته شود و مفاهیم و اولویتهای تازه در دستور کار مدیریت امور سیاسی واقع شود. چهره و کلام اصلاحطلبان مسالمتجو بود، اما فیالواقع به میدان نزاعی تند برای حذف تام و تمام جنگ در نظام اولویتگذاری رسمی نظام وارد شده بودند. به همین جهت جدالی سخت در گرفت.
به قدرت رسیدن راستهای محافظهکار در آمریکا و ظهور بوش و رویدادهای پس از یازده سپتامبر، جنگ دوم خلیج فارس و فرصتهای تازه عمل برای نیروهای ایرانی در منطقه، فرصتهای گفتاری اصلاحطلبان را به حاشیه برد. امید حرکت به سمت مناسبات دمکراتیک تضعیف شد. طبقه متوسط قدرت گرفته در پرتو گفتار اصلاحات، از نیمه دوم دهه هشتاد و همزمان با قدرت پیدا کردن احمدینژاد رو به ضعف رفت. گفتار برآمده از دوران جنگ دوباره قدرت گرفت. به قدرت رسیدن ترامپ پس از دوران اوباما، نیز میدان تازهای برای قدرت گرفتن گفتار برآمده از جنگ تولید کرد. مانورهای نظامی ایران، اثرگذاری بر میدانهای پرمخاطره عراق و سوریه و لبنان، گفتار برآمده از جنگ را دستکم برای شماری از نیروهای ایرانی تقویت کرد.
گفتار برآمده از جنگ به برامدن دوباره خود در افقهای آینده ایران مینگرد. در این بازسازی، جایگاه انتخابات و دمکراسی را تنزل داده است. تصمیم گرفت هزینه پذیرش انتخابات گرم را در انتخابات مجلس سال ۱۳۹۸ نپذیرد و به جای آن تلاش سریع برای یکدستسازی سازمان سیاسی را پیش بگیرد. بر این خیال است که با این اقدام، نظامی قدرتمند و کارآمد خواهد ساخت. با قدرتهای جهانی سخن خواهد گفت. قدرت منطقهای خود را به فرصتهای اقتصادی برای مردم تبدیل خواهد کرد و برای همیشه ثابت خواهد کرد چگونه میتوان از منطق خودبسنده و سازگار برآمده از جنگ، همه مشکلات را حل کرد. آنها به یک قدرت قاهره نظامی میاندیشند و خیال میکنند مردم از بیسامانی در کشور خستهاند و متقاعد شدهاند که به یک نظام قدرتمند تن در دهند. این نگاهی است که همچنان جاری است. تصور بر این است که اگر هم کرونا لختی توقف ایجاد کرده باشد، اما قطاری که به راه افتاده به زودی به مقصد از پیش طراحی شده خواهد رسید.
کرونا و پیامدهای سیاسی آن
کرونا یک اتفاق پیشبینینشده بود. یک مهمان ناخوانده که همه چیز را مبهم کرده است. برای گفتاری که چشمانداز آینده را از آن خود میبیند، کرونا یک ویروس مزاحم تلقی شد. بدشگون و بیوقت آمد. ابتدا رسوخ کرونا در ایران یک شایعه دانسته شد. اما شایعه هر روز چهره سیاه و تلخ خود را نشان داد و به تدریج معلوم شد حادثه گستردهتر از آن است که انکار شود. گفتار برآمده از جنگ نمیدانست با این مهمان ناخوانده چه کند چگونه در نظام اولویتگذاریاش آن را جایگذاری کند.
بلاتکلیفی و تاخر و سکوت اولیه گفتار جنگ بسترساز ظهور گفتار تازهای و نظام اولویتگذاری تازه شد. این بار نه روشنفکران و غرب زدگان، بلکه پزشکان دائر مدار بودند. آنها برنامه و نحوه مواجهه با این پدیده را نوشتند و راهی مراکز تصمیمگیری کشور شدند. مطابق با نظام اولویتگذاری آنان سلامت مردم در اولویت بود. برای تامین سلامت آنان نیز سازماندهی تازهای در فضای زندگی مردم ضرورت پیدا میکرد. گویی کودتایی اتفاق افتاده باشد که عاملانش نه نظامیان بلکه پزشکانند. آنها دستور دادند همه سنخهای تجمع مردم مسدود و محدود شود. فرمان به بستن دانشگاهها و مدارس محدود نشد، حتی پا از گلیم خود درازتر کردند و خواهان تعطیلی نمازهای جمعه و مراکز دینی نظیر حرم امام هشتم شیعیان و امامزادههای مهم دیگر نیز شدند.
این وضعیت برای گفتار برآمده از جنگ قابل تحمل نبود. آنها نباید از قافله عقب میافتادند و منفعل میماندند. نظامیان به خط شدند تا در این زمینه فعال شوند. تحلیلهای تازه به میان آمد مبنی بر آنکه کرونا یک پدیده طبیعی نیست بلکه از آزمایشگاههای جنگی آمریکایی سردرآورده است. اما توفیقی حاصل نشد. میدانداران واقعی کرونا پزشکان بودند و با توسعه بحران به اروپا و بهخصوص به آمریکا، آمریکایی بودنش باورپذیر نبود.
کرونا قطعا در منازعات سیاسی در ایران نقش خواهد آفرید. بدون تردید موازنه میان گفتار برآمده از جنگ، گفتار اصلاح طلبان و براندازان در نتیجه تجربه و حادثه کرونا، دگرگون خواهد شد. ترسیم چشمانداز این تغییرات را باید به آینده سپرد. اینکه ماجرا تا کی تداوم خواهد یافت، چه پیامدهایی از خود به جا خواهد گذاشت، هر نیروی اجتماعی چطور عمل خواهد کرد، وضعیت مردم چگونه خواهد بود، همه در تعیین سرنوشت این منازعه نقش بازی خواهد کرد اما نگارنده خیال میکند میتوان از ماجرای کرونا انتظار دو تحول در عرصه سیاسی ایران داشت.
اول اینکه کرونا مساله سلامت و زندگی و اداره امور متعارف مردم را در کانون قرار داده، و این مسئله بر هر آرمان بلندی تقدم یافته است. به این اعتبار وجه کانونی بسیاری از شعارها تضعیف خواهند شد و نحوی بازآرایی را به همه جریانهای سیاسی دیکته خواهد کرد. جریان برآمده از جنگ، باید نشان دهد چه فکری برای ساختار درهم ریخته کشور در موقعیتهای بحرانی کرده است. باید نشان دهد درکی از دولت به مثابه سقف حافظ سلامتی و رفاه اولیه همه مردم دارد. اصلاحطلبان نیز اگر قرار است آیندهای داشته باشند باید فهم خود را از شعار کانونی دمکراسیخواهی بازآفرینی کنند و نشان دهند دمکراسی مدنظر آنان برای مردمانی که در مواقع بحرانی اینهمه بیپناهند، چه فکری کرده است. مساله اصلی جناحهای سیاسی پس از بحران کرونا فقدان دولت به مثابه ارگان نیرومند مدیریت امور عمومی است. همه باید به این فقدان عمیق و ملزومات اقتصادی، بوروکراتیک، و سیاسی آن بیاندیشند. این مساله کانونی شده است که هم به تداوم مقاومت مقدس مشروعیت خواهد بخشید و هم به خواست دمکراسی. دولت و بازسازی ساختار سیاسی مشروع و کارآمد و نیرومند مساله اصلی است. موضوعی که صرفاً یک امر بوروکراتیک نیست به اعاده اعتماد عمومی و سازماندهی کارآمد حیات سیاسی مردم ارتباط دارد.
دوم بازسازی ارزشهای سیاسی. از حیات سیاسی و تشکیل یک سازمان سیاسی قدرتمند و موثر سخن گفته شد، این خواست جز با خروج از نظام ارزشهای خاصگرایانه تامین نخواهد شد. ما در دوگانهسازیهای آشتیناپذیر زندگی میکنیم. دوگانهسازیهایی که خاصگرایانه، فرقهای و فاقد نگرش عامگرایانه سیاسی است. به این معنا همواره در یک فضای پیشاسیاسی زندگی میکنیم و از فضائل حیات سیاسی محرومیم. در گفتار برآمده از جنگ دوگانه سازی حق و باطل میدرخشد. دوگانهسازی دیکتاتوری و دمکراسیخواهی نیز حاصل دوگانهسازی میدان انتخابات است و سنخی دیگر از خاصگرایی را در جامعه ایرانی تقویت کرده است. هر کدام داغ یک حادثه تاریخی را پشت سر دارند. یکی از اسلام و امر بومی در مقابل سنت غرب دفاع میکند یکی از سنت غربی در مقابل آنچه اسلامی و ایرانی و اینجایی خوانده میشود. کرونا اما حادثهای است که این سنخ از دوگانهسازیها را بی اعتبار میکند.
کرونا اولین حادثه جهانشمول است که ایران به طور مستقیم و جدی در آن درگیر شده است. مشروطه، نهضت ملی نفت، انقلاب اسلامی، جنگ، رویداد دوم خرداد، جنبش سبز یا حوادث آبانماه، همه حوادث اینجایی، ملی، دینی، طبقاتی و گروهیاند. شاید تنها حادثهای که در ابعادی کوچک تر از کرونا جهانی بود و ما مستقیما درگیر آن شدیم، جنگهای جهانی بود. اما ابعاد و عمق کرونا حتی بیش از آن حوادث است. ما ایرانیها همان چیزی را در حالی تجربه میکنیم که یک ایتالیایی، یک آمریکایی، یک اروپایی و یک ژاپنی. تجربه میکند. ما ایرانیها مرتباً منتظر تلاش دانشمندان آمریکایی یا چینی برای پیدا کردن داروی این بیماری وحشتناک هستیم. کرونا برای نخستینبار دوگانهسازیهایی را که ما نیم قرن است در آن زیست میکنیم معلق کرده است. البته زبان و سیاست هیچگاه از دوگانهسازی نمیرهد اما فعلا دوگانهسازیهایی که صحنه سیاسی ایران از آن انباشته است، به تعطیلات رفتهاند.
کرونا یک رویداد جهانی است. همه جهان را نگران کرده است. افزایش بیماری کرونا در ایران تنها ما را نگران نمیکند، همزمان اروپاییها و آمریکاییها را نگران میکند. بهبود کرونا در یک کشور آسیایی و توقف شیوع آن درچین، تنها چینیها را خوشحال نمیکند ما ایرانیها را هم خوشحال میکند. ضایعه تلخ کرونا، اولین رویداد جهانی است که دراین حد عمیق و گرم در حال تجربه آن هستیم. هم انقلاب و هم جنگ، رویدادهای گرم محسوب میشوند، کرونا نیز یک تجربه گرم محسوب میشود. کرونا پیامدهای سیاسی خود را خواهد داشت. همه گفتارهایی که امروزه در صحنه سیاسی ایران جولان میدهند، تنها به شرط درونی کردن این رویداد جهانی شده، قادر به تداوم در حیات سیاسی ایران هستند. کرونا همه ما را فراخوانده است تا علاوه بر دستها چشمها را هم بشوئیم و به نحوی دیگر به امور بنگریم.
کرونا جهانی اندیشیدن را به همه ما تحمیل کرده است. ما کمتر خو کردهایم خود را عضوی از یک جامعه جهانی ببینیم. کمتر خو کردهایم در عرصه جهانی به مثابه یک عضو مسئول عمل کنیم. عضوی قابل اعتماد در تحقق صلح و عدالت در عرصه جهانی. ما هنگام تامل نسبت به ارزشها و مواریث تاریخیمان، کمتر به آن فکر کردهایم چگونه آنها را بازآفرینی و بازخوانی کنیم که به غنای یک حیات جهانشمول مدد کند. این فقدان عاماندیشی، تنها در حضور بینالمللی به ما آسیب نزده است. بلکه در عرصه داخلی نیز آسیبزا بوده است. فقدان این عاماندیشی، مانع شده است که یک جریان سیاسی به رغم تلاشهایی که برای کسب قدرت سیاسی میکند درکی عامگرایانه از منافع ملی داشته باشد. مانع از آن شده است که حکومتکنندگان به جد خود را نماینده یک ملت با همه تنوعاتش بدانند. کرونا بستر چنین تحولی را در درازمدت فراهم میکند.
تجربه کرونا یک تجربه جهانی است. همه ما را در عرصه جهان به تولید ارزشهای جهانی فراخوان میکند. همه ما را به این نکته واقف کرده است که چگونه آنچه به من و ما تعلق دارد، میتواند به همگان تعلق داشته باشد. کرونا ما را فراخوان میکند که همه مواریث فرهنگی خود را با چشماندازی جهانشمول بازفهم و تفسیر کنیم. چگونه میتوانیم مسلمان باشیم و برای جهانیان به اعتبار مسلمان بودنمان، امنیت و آرامش به بار بیاوریم. چگونه میتوانیم ایرانی باشیم و ایرانی بودنمان را فرصتی برای زیست انسانی در عرصه جهان تبدیل کنیم. در صحنه داخلی چگونه با هم رقابت کنیم و در الگوی رقابت و ستیزمان، خیر عموم مردم را مد نظر قرار دهیم. چگونه حکومت میتواند نماینده همه مردمان باشد و در نمایندگی مردم خود، بازیگر فعالی برای ساختن جهانی صلحآمیزتر و عادلانهتر از امروز باشد. کرونا بند رابطههای پیشین ما را پاره کرده است. کشورها مرزهای خود را بر هم بستهاند، مردم در شهرها به خانههاشان کوچیدهاند، از تجمعات بزرگ میهراسیم. اما پاره شدن، میتواند مقدمهای باشد برای گره خوردن بندهای پیشین و نزدیکتر شدن ما به یکدیگر باشد.
انتهای پیام