نگاهی به کتاب «مجاز در حقیقت؛ ورود استعارهها در علم»
علی غزالیفر، دکترای فلسفه در یادداشتی دربارهی کتاب «مجاز در حقیقت؛ ورود استعارهها در علم» نوشتهی حسین دباغ در وبسایت الف نوشت:
عجیب است. آری، استعاره در شعر و ادبیات جایگاه والایی دارد. در سایر زمینهها نیز بهکار میرود. در زندگی روزمره هم دیده میشود. اما بهنظر نمیرسد که نسبتی با علم داشته باشد. اگر استعاره تنها در یک حوزه نباید باشد، آن یک مورد قطعا علم است. میتوان گفت علم، منطقه ممنوعه استعاره است؛ زیرا استعاره گونهای مجاز است و لذا نوعی تحریف یا تغییر واقعیت بهشمار میآید و حال آنکه علم میخواهد واقعیت را آنگونه که هست بهطور واضح، دقیق و شفاف گزارش دهد و تبیین کند. نتیجه آنکه سرشت علم ذاتا اقتضا میکند که در آن استعاره بهکار نرود. این نگاه اولیه به علم است که زمانی بسیار رواج داشت. تا وقتی که نگاه پوزیتیویستی حاکم بر علم بود، بهطور کلی، هرگونه مجازی خوار شمرده میشد و استفاده از آن در علم مطلقا جایز نبود. اما آیا واقعا ماجرای نسبت میان علم و استعاره به همین صورت است؟
برای پاسخ به این پرسش باید سرشت استعاره را بدانیم. البته این کار بسیار دشوار است، به حدی که یکی از اندیشمندان در اینباره میگوید: «از میان معماهایی که در گفتار انسانی وجود دارد، استعاره هنوز یکی از پیچیدهترین اشکال آن باقی مانده است». استعاره معمای بزرگ و پیچیدهای است. این کتاب پژوهش دقیق و منظمی است که هم به سرشت استعاره میپردازد و هم به مسئله چگونگی راهیافتن استعارهها به علوم.
نویسنده در پیشگفتار این مسئله، و سپس، ارزش و اهمیت آن را بیان میکند. فصل اول علیرغم عنوان طولانی “نگاهی به استعاره در جایگاه حقیقی آن؛ ادبیات و فلسفه” بسیار کوتاه است. در این بخش، بهطور خلاصه، دیدگاه ادیبان در مورد استعاره و نظریات کلی فیلسوفان درباره آن گزارش میشود. در فصل دوم، “نظریههای فلسفی درباره استعاره”، به تفصیل سه نظریه مهم و برجسته دوران معاصر توضیح داده میشود که عبارتند از: دیدگاه تعاملی مکس بلک، دیدگاه علّی دونالد دیویدسون و دیدگاه شناختی جورج لیکاف. علت انتخاب این سه مورد آن است که با چنین نگاهی به استعاره میتوان ورود آن را به علم تبیین کرد. نویسنده همه فروع و شاخوبرگهای این نظریات را با نقدهایی که به آنها وارد شده، آورده است. پس از اینکه از مباحث مربوط به سرشت استعاره باخبر شدیم، حالا میتوانیم رابطه آن را با علم بررسی کنیم. فصل سوم متکفل این امر است. اما استعاره با چه چیزهایی در علم میتواند رابطه داشته باشد؟ پاسخ دو چیز است: مدل و آنالوژی. از این روی “استعاره، مدل و آنالوژی در علم” عنوان این فصل است. در این فصل رابطه نزدیک استعاره با آنالوژی تشریح میشود و نشان داده میشود که مدلهای علمی را میتوان استعاره بهشمار آورد. فصل چهارم مصداقی برای این مباحث است با این عنوان: “رابرت بویل، لویی پاستور و چارلز داورین: چند مطالعه موردی”. در این بخش میخوانیم که ابداعات بویل در شیمی، کشف واکسیناسیون توسط پاستور و نظریه داروین درباره طبیعت همراه با بهکارگیری استعاره بودهاند. و اگر شهامت و خلاقیت آنان در استفاده از استعاره نبود، چه بسا آن نوآوریها مطرح نمیشد.
بهطور کلی دو دیدگاه فلسفی درباره استعاره وجود دارد. یک دیدگاه آن است که استعاره در زبان امری تزیینی، تفننی و زائد است و میتوان آن را نادیده گرفت. در برخی موارد نیز باید چنین کرد؛ مثلا در علوم و منطق. ارسطو چنین نگاهی دارد. اما در مقابل این دیدگاه، برخی فیلسوفان همچون افلاطون و رمانتیکها بر این باورند که استعاره برای زبان ضروری است و نمیتوان آن را به هیچوجه و در هیچ زمینهای کنار گذاشت. استعاره دیگر یک تکنیک هنری زبانی نیست، بلکه از ضروریات زبان است. از نظر آنان سرشت زبان ذاتا استعاریست. در دوران معاصر همین نگاه غلبه کرد و امروزه چنین نظری درباره استعاره سیطره دارد. اما دیدگاههای امروزی منحصر به تکرار و تقلید نظریات افلاطون و رمانتیکها نیست و چیزهایی بسیاری درباره استعاره اضافه شده است. از جمله مهمترین مطالبی که در این زمینه اظهار شده، آن است که اساسا استعاره امری زبانی نیست، بلکه امری شناختی است و مربوط به حوزه درک و فهم و شناخت انسان از امور میشود. تا پیش از این استعاره را مربوط به سرشت زبان میدانستند، اما امروزه میگویند که سرشت فهم استعاری است و لذا استعاره کارکرد شناختی پیدا میکند. با این نگاه تا راهیافتن استعاره به علم فاصله چندانی باقی نمیماند. علم به منزله نوعی شناخت اساسا واجد خصلت استعاری خواهد بود.
بر همین اساس میبینیم که در نظریههای علمی مفاهیم استعاری بسیاری وجود دارد. برای مثال مفاهیمی همچون سیاهچاله، مقاومت هوا، ابر الکترونی، بار الکتریکی، میدان مغناطیسی، طول موج، انتخاب طبیعی و امواج صوتی همگی نوعی استعاره هستند. کارکرد استعارهها در علم مثبت است. آنها در فرآیند شکلگیری نظریههای علمی نقش مهمی ایفا میکنند. همچنین زایاکردن زبان علم یکی دیگر از خدمات استعاره به علم است. این تأثیر سرنوشتساز هنگامی بهتر درک میشود که میبینیم برخی از اندیشمندان اعتقاد دارند استعاره در علم حیاتی پزشکی هم چنین نقشی را ایفا میکند. برای مثال، نیل کیپرینگ، یکی از فیلسوفان علم معاصر، بر این باور است که استعاره، بهطور عام، در علم، و بهطور خاص، در پزشکی نقش مهمی دارد که هیچ چیز دیگری جانشین آن نمیشود. او تصریح میکند که علم پزشکی همانند شعر تخیلی است. تخیل حتی در علم پزشکی نیز نقش مهمی بازی میکند و باید بپذیریم که استعارهها در علم پزشکی کاربرد دارند. البته برخی اندیشمندان کاربرد علمی استعاره را فقط در مقام گردآوری دادهها مهم میدانند و بعضی دیگر بر کارکرد آن در مقام داوری میان نظریهها تأکید میکنند.
نکته دیگر آنکه کارکرد مثبت استعارهها منحصر به درون یک علم نیست، بلکه در رابطه میان علوم نیز بسیار بهکار میروند. عملکرد استعارهها، در این زمینه، بدین صورت است که حوزه کمترشناختهشده توسط حوزه شناختهشدهتر مورد توجه قرار میگیرد. برای مثال دو حوزه علمی کامپیوتر و روانشناسی را میتوان نام برد؛ با استفاده از بحث حافظه انسان و تشبیه حافظه کامپیوتر به آن میتوان به شناخت بیشتر و بهتری در مورد آن دست یافت. واضح است که اصطلاح “حافظه کامپیوتر” نوعی استعاره است. از اینگونه مثالها میتوان موارد فراوانی برشمرد. در سراسر اثر هم، در کنار مباحث نظری، نمونههای مصداقی برای مباحث ذکر میشود.
ارزش ممتاز این کتاب آن است که به مسئله مهمی در زمینه فلسفه علم پرداخته که در کتابهای رایج فلسفه علم به این تفصیل مورد بحث قرار نمیگیرد. تألیف آن به زبان فارسیِ ساده، شیوا و شیرین دیگر مزیت آن بهشمار میآید.
انتهای پیام