خرید تور نوروزی

درس‌های آلبر کامویی برای روزهای کرونایی

علی دادخواه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «درس‌های آلبر کامویی برای روزهای کرونایی » نوشت:

کامو سه دوره نوشتار دارد که رمان مورد بحث ما یعنی ” طاعون ” مربوط به دوره دوم این نوشتارهاست. سه گانه پوچی او یعنی: اسطوره سیزیف، بیگانه و کالیگولا در دوره اول نوشتارهای او و با هدف تبیین مسئله ” پوچی ” در جهان و زندگی نوشته‌اند. “کالیگولا” که نمایشنامه است آخرین این‌نوشتارهاست و کامو در سال ۱۹۳۸نوشتن آنرا آغاز و در سال۱۹۴۴ منتشر و ۱۹۴۵ به نمایش درآورده است. البته از رمان‌هایی که به مسئله پوچی و راه حل مقابله با آن می‌پردازند را همچون ” کوری ” ژوزه ساراماگو می‌توان نام برد. (ارجاع به یادداشت ” شهر کوران، علی دادخواه، گیل خبر، ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۷) ولی از جهت تاثیر گذاری و گیرایی متن رمان ” طاعون‌” کامو را بهتر می‌دانم، زیرا آن پیچیدگی‌های چند لایه اثر ماگو را ندارد.

محوریت اصلی (دال مرکزی) سه گانه پوچی کامو ” مرگ ” است. مرگ به عنوان ” تقدیر” زندگی!. در حقیقت کامو برنامه زندگی یا همان ” تقدیر” را ” نیستی”! می‌داند و از این رهگذر است که او به پوچی و بی معنایی زندگی اشاره می‌کند. تصویر سازی که دقیقا مطابقت می‌کند با نظرات حکیم خیام نیشابوری درباره زندگی با این تفاوت که خیام از ” نیستی ” به ” هستی ” می‌رسد و البته بالعکس. در واقع خیام به ما می‌گوید زندگی تا به این حد ناگوار، متغیر و ناپایدار ارزش دلبستگی و وابستگی را ندارد و باید دم یا همان لحظه‌ها را غنیمت شمرد که البته ” زندگی ” همین ثانیه‌ها و لحظات است که چون رودی می‌گذرد و بقول هراکلیتوس:” هیچ کسی نمی‌تواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد. “! و باید نهایت استفاده را از این ” کهنه رباط ” نمود. به روایت داریوش شایگان، خیام بر آن بوده تا در تجارب وجودی خویش، زمان را به ته برساند و دل از آن برگیرد و نوعی آگاهی ژرف را در ” بی زمانی” تجربه کند.

محتمل است که کامو فکر نوشتن ” طاعون ” را در سه گانه‌های خود داشته و پیش زمینه آن را در ” کالیگولا ” آماده کرده است در حقیقت این کالیگولاست ” که جانشین طاعون ” شده است. همانطور که “مرسو” در رمان بیگانه هم به نوعی تداعی کننده مرگ و پوچی است. پرسناژ “مرسو” نسبت به همه چیز زندگی بی تفاوت است او مرتکب قتل شده است، آنهم بدون انگیزه ای خاص و منفعلانه(و بهتر است بگویم جبرگرایانه) و همه چیز را می‌پذیرد. او آموخته است که :” بالآخره آدم یک چیزی پیدا می‌کند که دلش را خوش کند. ” و می‌گوید :” این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالبا تکرار می‌کردکه انسان، بالاخره به همه چیز عادت می‌کند. ” البته کالیگولا بالعکس مرسو است. او به مثابه یک ضد قهرمان، او خشمگین است، می‌خواهد انتقام بگیرد او تبهکاری است که آگاهانه درد را بجای درمان انتخاب کرده است. ” کالیگولا انسانی است که شوق زیستن او را به نابودی دیگران بر می‌انگیزاند. ” (دلهره هستی؛ آلبر کامو، ترجمه محمدتقی غیاثی، ص ۲۳، انتشارات‌نگاه) کالیگولا با مرسو وجه تفاوتی در نداشتن احساس پشیمانی و گناه دارد، هر چند در ظاهر هر دو بی تفاوت بنظر می‌آیند ولی مرسو معتقد است که باید اعدام شود و همه باید از او متنفر باشند. مرسو و کالیگولا دو مواجه متفاوت در برابر پوچی و ملال زندگی دارند. یکی منفعل است و دیگری ” منکر همه ارزش‌ها است” و علاوه بر انکار خدا “انسان‌ها را نیز انکار می‌کند. “(همان‌منبع) و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که کامو به‌دنبال راه حلی برای مقابله با این بی معنایی است. و از این جهت با سارتر که در پی تفسیر آنست متفاوت است. کامو می‌خواهد بداند و به ما بگوید چگونه در چنین جهانی زندگی کنیم. ولی آن حالت بی تفاوتی مرسو که حتی نسبت به مرگ مادرش وجود دارد و یا جامعه ستیزی کالیگولا، این راه حل‌های فردگرایانه و غیراخلاقی ابدا مورد نظر کامو نیست و برای همین او شخصیت ” ریو ” را در رمان “طاعون‌ ” خلق می‌کند.

رمان طاعون به‌نوعی یک بیوگرافی است، چون آلبرکامو زمانی که آنرا می‌نوشته در ارتش مقاومت فرانسه علیه نازی‌ها بوده است. و از این رهگذر “طاعون” استعاره ای از نازی هاست و شما در کتاب کلماتی مانند ” آزاد شدن شهر “! را می‌خوانید. کامو در حقیقت این کلمه شناسی را از روبرتو روسلینی وام گرفته است. (کامو اهل تئاتر و نمایشنامه نویسی بوده است.) و این “آزاد شدن ” رهایی از فاشیسم است. همانطور که روسیلینی در “رم، شهر آزاد ” آنرا پیش می‌کشد. البته کامو ابتدا نام ” زندانیان ” را برای این رمان خود انتخاب کرده بود و به همین دلیل است که در ابتدای کتاب جمله ای از دانیل دفو نویسنده معروف بربتانیایی (وخالق روبینسون کروزوئه) نقل می‌کند که : ” تجسم اسارت بوسیله اسارت دیگر بهمان اندازه معقول است که بخواهیم چیزی را که واقعا وجود دارد بوسیله چیزی که وجود ندارد نشان دهیم. “! (من این جمله را در ترجمه فرشته افسری از طاعون ندیدم).
فارغ از این سردرگمی‌های معمول ولی سخت در نویسندگی که کامو هم در این رمان با آن مواجه بوده چه در نامگذاری و چه در روایت گری (و خود کامو هم با ناراحتی به دشواری کار در نوشتن طاعون اشاره کرده)، کامو به سبک داستایفسکی در ” تسخیرشدگان ” از قول سوم شخص مفرد (راوی که در بخش آخر کتاب مشخص می‌شود دکتر ریوست) داستان شهر ” اوران‌” را برای ما روایت می‌کند که مردم تماما اسیر مرزهای شهر خود و زندانی طاعون شده‌اند! طاعون نماد یک شر غیراخلاقی و یک تباهی آشکار است که زندگی انسان‌ها را به سقوط می‌کشاند و تمامی روابط معمول زندگی آنان، احساسات، عقاید و سنت‌های آنان و حتی تاریخ شان را در می‌نوردد. تا جایی که بوسیدن در شهر ممنوع می‌شود تا چرخه انتقال طاعون قطع شود. و یا حتی شیوه تدفین مردگان هم از اهمیت خاصی برخوردار بوده از بین می‌رود و در مراحل آخر زنان و مردان به شکل غیراخلاقی در یک گور دفن می‌شوند و بدلیل کمبود زمین برای دفن مردگان کوره‌های آدم سوزی راه می‌افتد. تباهی آشکار و تبعید بخوبی در کتاب به نمایش درآمده است که هر دو از مظاهر فاشیسم و توتالیتاریسم هستند. مثلا در بخش سوم صفحه ۲۳۴(ترجمه افسری، انتشارات آسو) می‌خوانید :” شکی در این نیست که عشق مان همچنان وجود داشت، اما در عمل هیچ فایده ای نداشت؛ همچون جرمی خنثی در وجودمان خانه داشت. ولی مانند زندانی ای با حکم حبس ابد، عقیم مانده بود‌ عشق ما به درجه‌ی صبری بی ثمر و انتظاری بیهوده و سرسخت تنزل یافته بود. از این نظر شاید حال عاشقان جداافتاده‌ی شهر ما به حال آن منتظران در صف غذا شبیه بود، با همان حس تسلیم و همان رنج طولانی، خستگی ناپذیر و خالی از رویا. ” آری! تمامیت خواهی میل دارد که در خصوصی ترین امور شهروندان هم ورود کند و از این جهت شبیه طاعون است!. و از این جهت جالب است که بدانید در همان دوره جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه، نازی‌ها به ” طاعون قهوه ای “! در بین فرانسویان شهرت داشتند. (پیراهن قهوه ای‌ها همان نیروهای SA ارتش هیتلری بودند که آتش به اختیار و خودسر تربیت شده و وظیفه شان حمایت از آرمان‌های نازیسم بود.)البته کامو در این رمان تحت تاثیر رمان موبی دیک هرمان ملویل هم بوده است، وقتی که ایهب کاپیتان ظالم کشتی پکوئود برای انتقام شخصی از یک نهنگ (نماد شر بزرگ) تمامی مردان کشتی خود (جز راوی داستان ” اسماعیل “) را به کام مرگ می‌فرستد.

از نکات جالب این‌کتاب شیوه روایت گری آنست، شما بعنوان خواننده با چند راوی مواجه هستید که تارو و ریو و دیگران هستند ولی راوی اصلی خود دکتر ریوست که بعنوان سوم شخص مفرد داستان را روایت می‌کند ودر حقیقت کتاب دفترچه خاطرات اوست. ولی او از اهالی شهر اوران است و در بطن وقایع بوده و خودش در مبارزه با طاعون از افراد اصلی محسوب می‌شود(به سبب حرفه پزشکی) و اینجاست که پیچیدگی کار کامو مشخص می‌شود. زیرا اولا راوی سوم شخص دور از اتفاقات داستان ایستاده و آنرا روایت می‌کند و نمی‌تواند جزییات را چنان که هستند بیان کند ولی ” ریو ” در میانه میدان است. و دوما، اگر ریو در غالب اول شخص مفرد داستان را روایت می‌کرد لاجرم خود را مبدل به قهرمان‌می کرد ولی کامو در این رمان از خلق قهرمانان دوری می‌کنددر قسمت آخر از رمان (صفحه ۳۸۱) و از قول پیرمردی میگوید :”دکتر درسته که می‌گن می‌خوان یه بنای یادبود برای درگذشته‌ها بسازن؟ ” و ریو جواب می‌دهد:” روزنامه‌ها که این طور می‌گن، ولی در مورد این که قرار یه بقعه ساخته بشه یا فقط یه تابلو باشه چیزی نمی‌دونم” وپیرمرد ادامه می‌دهد :” مطمین بودم که این کار رو می‌کنن، بعدش هم شروع می‌کنن به سخنرانی کردن، حتی می‌تونم صداشون رو بشنوم که فریاد می‌زنن، ” اون عزیزان از دست رفته ما… ” بعدشم که انگار نه انگار اتفاقی افتاده. می‌رن خونه هاشون و خوراکی‌های خوشمزه شون رو می‌خورن “! حرفهایی که ناخودآگاه من رو بیاد دیالوگ خیلی خوب بازرس سامرست در فیلم1995 Se7en انداخت :” تو می‌خوای يه قهرمان باشی, دلت می‌خواد پهلوون باشی, اما بذار خیالت رو راحت کنم, مردم قهرمان نمی‌خوان, اونا چيزبرگر می‌خوان! ” در حقیقت در اوران همه در تلاش و همبستگی با هم هستند، حداقل در بین آن کسانی که برای نابودی طاعون تلاش می‌کنند‌. هیچ کسی بر کس دیگر به سبب جایگاه سیاسی، حقوقی، حرفه ای و یا مذهبی اش برتری ندارد. ‌و قهرمانی هم وجود ندارد. برای همین است که ما شاهد بحث‌های چالشی دکتر ریو با پدر پانلو (کشیش) هستیم وقتی ریو حکمت دستگاه خلقتی که در آن کودکان بی گناه به سبب طاعون کشته می‌شوند را نمی‌پذیرد. آنها کنار هم آمده‌اند تا شهر را نجات دهند این نه یک ماموریت الهی بلکه تنها عملی برای نجات انسان هاست. در حقیقت دکتر ریو قدیسی بدون خداست، همانطور که تارو و یا رمبرت هستند. ریو درست می‌گوید :” اه… یه آدم نمی‌تونه هم زمان هم دیگران رو درمان کنه و هم جواب همه چیز رو بدونه، پس بیا‌با تمام سرعتی که می‌تونیم دیگران رو درمان کنیم. این واجب تره ‌. ” (همان منبع صفحه ۲۶۳) بله مسیله اساسی این است که باید شهر و مردمانش را نجات داد. و این درست در تقابل فردگرایی که پیش از این در اوران بوده است. و این از فضیلت‌های بلایایی مثل طاعون (و یا کرونا)ست که به ما می‌فهماند ما تا به چه اندازه بهم احتیاج داریم. رمبرت روزنامه نگار این را می‌فهمد و حتی از پیوستن به معشوقه اش که در شهری دیگر خودداری می‌کند(درست زمانی که نتیجه تلاش‌های بی وقفه اش برای فرار از قرنطینه جواب داده) و در جواب تارو می‌گوید :” مساله این نیست، من تا پیش از این احساس می‌کردم که در این شهر کاملا غریبه ام و به همین خاطر هم خیلی غمی برای شماها نمی‌خوردم، اما حالا که این مدت این جا بودم و این همه چیزی رو که باید می‌دیدم دیدم، احساس می‌کنم چه بخوام، چه نخوام، متعلق به این شهرم و این بیماری بلاییه که به همه‌ی ما مربوطه.

عشق مانند ادیان سعادت فردی را برای انسان‌ها مطرح می‌کند، در حالیکه ما نیازمند سعادت جمعی یا Common happiness هستیم. این همان نقدی است که هاناآرنت در نقد مفهوم عشق در نزد سنت اگوستین و الهیات مسیحیت مطرح‌می کند. یک فردی که سعادت خود را در شادی با دیگری می‌بیند و به او تعلق اروتیک یا رمانتیک دارد ابدا به سعادت جامعه توجهی ندارد و نمی‌تواند که داشته باشد زیرا او در دیگری محو شده است. همانطور که طرفداران و یا سمپات‌های یک ایدئولوژی(چه مذهبی و چه فلسفی) در آن هضم می‌شوند. و از این رهگذر طاعون کامو برای ما در مواجه با همه گیری کرونا درس بزرگی دارد. جامعه ای که بیش از پیش عشق باور(حالا در معانی امروزین آن)، لذت طلب و فردگرا شده است. در حالیکه ما به بخشایش و عهد بستن با یکدیگر نیاز مبرم داریم. کرونا یا طاعون ما رو عریان‌می کنند و اینجاست که جوهره اصلی ما نمایان می‌شود، این دیالوگ از کتاب حکومت نظامی نوشته آلبرکامو (ترجمه یحیی مروستی) را برایتان‌نقل می‌کنم‌و امیدوارم با خودتان و در خلوت تان به هفته‌هایی که گذشت در رنج و محدودیت و مصیبت همه گیری کرونا بیاندیشید چه کسی هستید و چه باید بشوید؟

دیه گو: این لباس را از تنت بیرون بیاور تا به تو بگویم.

طاعون: تو دیوانه‌ای!

دیه گو: لخت شو! لابد نمی‌دانی که وقتی مردان نیرومندی چون تو یونیفرم خود را ترک می‌کنند، دیگر شخصیتی ندارند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. به عنوان یکی از طرفداران آلبر کامو احترامم رو نثار نویسنده متن و سایت شما تقدیم میکنم. یک نویسنده رو با تمام آثارش باید شناخت…کاموی بیگانه(البته ابتدا ازکتاب پشت و رو) که در 22 سالگی نوشت تا آدم اول که گل الود درمیان ماشین له شده دوست او پیدا شد وبه نوعی بیوگرافی خود اوست. بقول خودش:من زاده افتاب و فقر و زیبایی دریا هستم. پیشنهاد میکنم نمایشنامه عادل ها(راستان) و انسان طاغی را دوستان مطالعه کنند ومتاسفم که در بحث کتابخوانی حتی یک نظر ندیدم.
    ضمنا کتاب صوتی طاعون در ایران صدا به تازگی منتشرشده و چه زیبا…
    کامو صداقت محض را نماد تنها مسیحی(مؤمن) واقعی میدانست وبیگانه کسی بود که به جرم صداقت بیگانه شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا