امام سجاد (ع) و بیاعتنایی به «حاکم قدرتمند ستمگرِ ناشنوایِ حق»!
حجت الاسلام احمد حیدری در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز به مناسبت میلاد امام سجاد ع نوشت:
همان قدر که «امام و پیشوای عادلِ حقپذیر» ارزش دارد و سزاوار تکریم است، «امام و پیشوای ستمپیشه و ناشنوایِ حق» بیارزش و سزاوار بیاعتنایی است و مؤمن خداترس، به هیچ وجه به چنین پیشوایی اعتنا نمیکند و حرمت نمیگذارد که حرمتگذاری به او گناهی بس عظیم است. امام سجاد(ع) جانشین به حق پدر شهیدش، در راستای سیره اجدادش چنین شجاعتی داشت که به «امامِ ستم» بیاعتنا باشد.
کمی بعد از شهادت امام حسین(ع) دودمان سفیانی اموی منقرض گردید و بعد از مدتی کوتاه حکومت به دودمان مروانی اموی منتقل شد. عبدالملک بن مروان که به زهد، عبادت و تلاوت قرآن مشهور و به «کبوتر مسجد» معروف بود(الفخری، ص122؛ تجارب السلف، ص76)، بعد از پدرش مروان، دومین خلیفه مروانی شد و بیش از دو دهه در کمال قدرت خلافت کرد. روزی با شکوه خلافت برای زیارت کعبه وارد مسجد الحرام گردید و به طواف مشغول شد. امام سجاد(ع) که در آن ساعت به زیارت کعبه مشرّف بود، با این که متوجّه ورود شکوهمندانه خلیفه شد، بیاعتنا به جلال و جبروت او به طواف خود ادامه داد. خلیفه دید مردی جلوی موکب او به طواف مشغول است و هیچ توجهی به موکب ندارد، به خشم از اطرافیان پرسید: این کیست که جلوی ما طواف میکند و به ما هیچ توجّهی ندارد؟ و شنید که او «علی بن الحسین» است. دستور داد امام را به حضور وی بیاورند! وقتی امام را حاضر ساختند، با خشم و طلبکارانه گفت: « ای علی بن الحسین ما قاتل پدرت نیستیم که اینگونه به ما بیاعتنایی میکنی! چرا هیچگاه به نزد ما نمیآیی و شرفیاب حضور ما نمیشوی؟!» امام دید او را جوابی دندانشکن لازم است؛ پس فرمود: «قاتل پدرم با کشتن پدرم، دنیای خودش را خراب کرد و پدرم هم آخرتش را خراب خواهد کرد و تو هم اگر طالب چنین سرنوشتی هستی، میتوانی ادامه دهنده باشی!»
عبدالملک متوجه خطای خود شد و دید بنیهاشم را نمیتوان در سخن و احتجاج شکست داد، پس به مهر روآورد و با توجه به فقر و ناداری ظاهری امام [آن زمان دوره تنگدستی کمنظیر هاشمیان و وابستگان و شیعیانشان بود زیرا حکومت اموی سالها آنان را به عنوان «فتنهگران و یاغیان علیه خلیفه» از حقوقشان محروم ساخته و امام عهدهدار اداره آنان بود] با خضوع گفت: «منظورم این است که سفره ما گسترده و پرنعمت است، تو هم بیا و از آن بهره بگیر!»
قابل توجه است که عبدالملک نمیگوید نزد ما بیا و هرگاه بر حقیقتی جاهل بودیم، عالممان کن و هر گاه از راه راست به کژی گراییدیم، استوارمان گردان و در پیمودن راه رضای خدا یاورمان باش؛ زیرا خود را عالم و برتر از امام و بینیاز از نور هدایت و علم و یاری ایشان میداند بلکه میخواهد امام را رهین منت خود سازد!
امام لازم میبیند با توسل بر خدا، بینیازی مطلقش را از غیر خدا به رخ خلیفه متکبّر اموی بکشد از این رو با تواضع بندگی بر خاک مینشیند و ردایش را پهن کرده و دست نیاز به سوی بینیاز مطلق دراز کرده و عرض میکند: خدایا حرمت بندگانی که زیر لوای ولایت و سرپرستی خود گرفتهای را به عبدالملک بنمایان!
به ناگاه ردای امام پر از جواهرات، چشمهای عبدالملک را به درخشندگی خود میخکوب میکند. آنگاه امام با قاطعیت و کوبندگی بینظیر به عبدالملک میکوید: «کسی را که نزد خدای جهان چنین جایگاهی است، چه نیاز به دنیای توست؟» بعد هم با خضوع بندگی به خدا عرض میکند: «خدایا مرا به اینها حاجتی نیست، اینها را بازگیر»(خرائج راوندی، ج1، ص255).
امید است در ایام شعبان که سالروز تولد امام سجاد، پدر شهیدش اباعبدالله و عموی والامقامش حضرت ابالفضل علیهم السلام است، به سیره آن بزرگواران اقتدا کنیم.
انتهای پیام
همیشه نمرودیان برای مشروعیت بخشیدن به ستمشان شعارهای کم وبیش یکسانی می دهند…..