خرید تور تابستان

ترامپ به سیاست‌های انتخاباتی‌اش بازگردد

بحث درباره احتمال وخیم‌تر شدن اوضاع خلیج فارس و وقوع درگیری مستقیم میان ایران و آمریکا هم‌چنان در رسانه‌های غربی ادامه دارد و نویسندگان و کارشناسان پرشماری همه روزه به دولتمردان آمریکا توصیه می‌کنند جلوی وقوع این اتفاق را حتی اگر نامحتمل باشد از همان نطفه بگیرند، چرا که وقوع درگیری بیش و پیش از هر چیزی به خود ایالات متحده آسیب خواهد رساند.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا از نیویورک تایمز؛ مخالفین جنگ در آمریکا بر این باورند که وقوع جنگ در خاورمیانه می‌تواند تمام استراتژی سیاسی ترامپ را داغون کند. یکی از کسانی که به این موضوع باور دارند، راس دوتات ستون‌نویس نیویورک تایمز است. نویسنده‌ای که با این‌که در ابتدای نوشته‌اش می‌گوید که اطمینان کامل دارد که جنگی پیش نخواهد آمد، اما در ادامه به ترامپ و اعضای دولتش توصیه می‌کند با نگاهی منطقی اوضاع را بررسی کرده و تصمیمی نگیرند که پشیمانی ابدی برای آمریکا به همراه داشته باشد.

راس دوتات در مقاله- یادداشت طولانی خود که نیویورک تایمز به نقل از تایم آورده (و ما گزیده‌ای از آن را می‌خوانیم) آرا و نظرات موجود در آمریکا در مورد احتمال بروز درگیری در خاورمیانه را نیز با خوانندگان در میان گذاشته است.

بعضی وقت‌ها نوشتن یادداشتی درباره اتفاقی که مطمئن هستی به وقوع نخواهد پیوست، اهمیت زیادی دارد. در یادداشتی که الان پیش‌رویتان است، آن اتفاقی که مطمئنم رخ نخواهد داد جنگ با ایران است. جنگی که دونالد ترامپ به‌روشنی گفته که خواهان آن نیست و به این دلیل هر کاری خواهد کرد تا از وقوع درگیری مستقیم با ایران اجتناب کند. اما از آن‌جا که اخیرا سیاست خارجی رئیس‌جمهور مبتنی بر جنگ‌افروزی بوده، ناچارم برای محکم کاری یک بار دیگر هم تکرار کنم که ورود ایالات متحده آمریکا به ورطه درگیری مستقیم نظامی با جمهوری اسلامی ایران اتفاقی وحشتناک خواهد بود.

در اوایل دوران زمامداری ترامپ اعتقاد داشتم که در سیاست خارجی او یک انسجام روشنی وجود دارد، حتی اگر این انسجام صرفا مرهون سنتز و درواقع برایند تصادفی کلی رقابت‌های نیروهای صاحب قدرت در کاخ سفید باشد. بر اساس این سنتز؛ روسای جمهور اخیر آمریکا تقریبا همگی دیدگاهی مثبت و خوش‌بینانه در مورد نوعی گذار دموکراتیک داشتند؛ که این خوشبختانه حتی شامل امیدواری اوتوپیایی و به‌عبارت بهتر آرمانگرایانه جهان اسلام و حتی همکاری با دولت چین هم می‌شد- همان عاملی که دلیل اصلی در قدرت‌گیری و صعود چین نیز بود. بنابراین به نظر می‌آمد اتفاقا چیزی که در خاورمیانه بزرگ مورد نیاز است، کاهش سرعت حرکت به سوی دشمنی و درواقع دشمن‌سازی است. روندی که باعث می‌شود ملت‌سازی و شغل‌سازی و اقتصادسازی در این نقطه از دنیا جایش را به دشمن‌سازی و متحدسازی در روند جنگ بدهد؛ که در کل به نفع چین و روسیه است و اتفاقا آمریکا باید محور مقابله‌اش با پکن و مسکو را در این موارد بنا کند.

در عمل، این کاهش سرعت شامل دور شدن و بازگشت یا تلاش به دور شدن و بازگشت از سیاست نظامی‌گرایانه دولت بوش در مورد افغانستان و روی آوردن به سیاست اوباما مبنی بر تشنج‌زدایی در رابطه با ایران می‌توانست باشد. اما سیاست سخت‌گیرانه ترامپ در قبال جمهوری اسلامی ایران این باور را در آمریکا عمومی کرد که دشمنی جمهوری اسلامی با آمریکا یک امر مسلم و واقعیتی غیرقابل انکار است و باید در جوانب مختلف با آن‌ها مقابله کرد، و البته بهتر است به متحدان همیشگی سنی و اسرائیلی خود بازگشته و در کنار آن‌ها مخاصماتمان را با تهران مدیریت کنیم.

حتی مخاصمه در این حد نیز می‌توانست قابل قبول باشد؛ اما آن انسجام موجود در سیاست خارجی ترامپ زمانی شروع به از بین رفتن و تشتت کرد که دولت ترامپ تصمیم گرفت وارد فاز فشار حداکثری بر تهران از طریق تشدید تحریم‌ها شود. چرا که اگر شما بخواهید بر یک قدرت منطقه‌ای فشار حداکثری وارد آورید، تا یک زمانی می‌توانید این کار را انجام دهید، بگذریم از این‌که این باعث می‌شود پروژه متحدسازی‌تان در آن منطقه دچار خدشه شود. این باعث می‌شود برای دولتی چون ترامپ چاره‌ای نماند مگر بازگشت به آرزوهای بلندپروازانه و دراماتیک دو دولت پیش از خودش در قبال خاورمیانه: یعنی یا باید سیاست تشنج‌زدایی و صبر و انتظار دیپلماتیک اوباما را پی بگیرید و یا سیاست بوش را مبنی بر افزایش فشاار با هدف تغییر رژیم و آغاز روند دموکراتیزاسیون. سیاستی که در زمان بوش هم نشان داد چندان واقع‌بینانه نیست!

فکر می‌کنم ترامپ فرض اول را پی گرفته و خیال می‌کند که این فشارها می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای یک توافق دراماتیک؛ و این در حالی‌ست که جان بولتون و مایک پمپئو به دنبال راه حل دوم هستند و بلندپروازانه و خوش‌بینانه می‌خواهند ماجرای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را در مورد جمهوری اسلامی ایران نیز تکرار کنند.

اما مفروضات اولیه مبتنی بر هر انگیزه و اطلاعاتی هم باشند، فشار حداکثری در نهایت می‌تواند افزایش ریسک جنگ را نیز در پی داشته باشد. چنین می‌شود که بسیاری گمان می‌برند که سیاست فشار حداکثری کاخ سفید در نهایت می‌تواند تنها به دو نوع پاسخ برسد: تحمل فشارها و مقاومت یا برخورد نظامی.

البته علاوه بر دو دیدگاه فوق؛ دیدگاه دیگری نیز در آمریکا وجود دارد که جنگ با ایران را خطرناک می‌داند. مثلا دیوید فرنچ ستون‌نویس تایم عقیده دارد که جنگ با ایران –اگر رخ دهد- نتایجی وخیم‌تر از تمام جنگ‌های اخیر آمریکا به دست خواهد داد؛ یا دیوید فرام که یکی از مدافعین جنگ با عراق بود می‌نویسد که جنگ با ایران تمام شکست‌ها و اشتباهات ما در جنگ عراق را در مقیاسی چند برابر بزرگ‌تر تکرار خواهد کرد، «بدون متحدی واقعی، بدون توجیهی، و بدون هیچ طرح و برنامه‌ای برای بیرون آمدن از این ورطه».

البته قبول دارم که در آمریکا تاکنون اشاره صریحی به جنگ صورت نگرفته اما به قول الی لیک نویسنده بلومبرگ «با این‌که کسی جنگ را نمی‌خواهد، ولی همیشه افزایش تنش خطر افزایش اتفاقات غیرمترقبه را نیز به همراه دارد» و این ما را به آن گفته معروف می‌اندازد که می‌گوید «افزایش ریسک آغاز جنگ ما را به این نتیجه می‌رساند که سیاست فشار حداکثری شاید چندان هم منطقی و عاقلانه نبوده است».

من اما بر این باور نیستم و عقیده دارم ترامپ همین الان هم می‌تواند از بروز جنگ جلوگیری کند.

لفاظی‌های ترامپ در کمپین انتخاباتی سال ۲۰۱۶ نشان داد که دولت جدید قصد دارد علیه سیاست‌های محافظه‌کارانی که قصد دارند هر مقابله‌ای را به جنگ بکشانند، سیاستی منطقی‌تر به کار گیرد. رئیس‌جمهور اکنون در متن یک جنگ اقتصادی با چین است که بی‌تردید در قیاس با اهداف آمریکا در منطقه خاورمیانه اهمیتی بیشتر دارد. از این روست که پیشنهاد می‌کنم ترامپ به آن سیاست‌های منطقی کمپین انتخاباتی‌اش بازگردد…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا