مفاهیم توخالی در ماههای کرونایی (بخش سوم)
«جواد طباطبایی»، فیلسوف ایرانی در بخش سوم یادداشتی با عنوان «مفاهیم توخالی در ماههای کرونایی» در کانال تلگرامی خود نوشت:
با واژگان توخالی اندیشیدن، و ادارۀ کشور با چنین واژگان توخالی، مانند «مدیریت جهانی» احمدی نژاد، تا زمانی که در خلأ حرف میزنیم، خشت پر زدن است، اما آنجا که واژگان توخالی به محک واقعیتهای سرسخت میخورد، مانند همان مدیریت جهانی، کلِّ ادعا میتواند با نرسیدن مواد اولیۀ پوشک بچه دود شود و به هوا برود. استضعاف مردم امریکا نیز اگر در حدِّ یاوههای سیاستمداران امروزی بماند اشکالی ندارد، اما اگر قرار باشد حرف جامۀ عمل بپوشد مایۀ رسوایی گویندۀ است، که البته آن هم اشکالی ندارد، اما اشکال آنجاست که گویندۀ سخن از اعتبار دولت مایه بگذارد؛ به عنوان مثال، مانند احمدی نژاد در چشم مردمی که هر روز از چهارراهها شهرهای خود عبور میکنند و بچههای کار، انواع معتادان و بیکاران و دیگر قربانیان بزههای اجتماعی گوناگون را میبینند نگاه کند و از آمادگی دولت خود، که جز با پول مفت نفت نمیچرخد، برای مدیریت جهانی سخن بگوید، نخستین آسیبی که میتواند بزند به اعتبار نهاد دولت است. این نوع دروغ گفتن و در چشم مردم نگاه کردن ارزش سخن گوینده و بیشتر از آن اعتبار نهاد دولت را چنان خدشهدار میکند که دیگر ترمیم آن به آسانی ممکن نباشد و وقتی اعتبار دولت خدشهدار شد، در شرایط بحران، فاجعهای میتواند به دنبال داشته باشد : مردم نسبت به دولت، به عنوان حافظ قلمرو مصالح عمومی، بیاعتنا میشوند؛ دولت حرف میزند و مردم به راه خود میروند و به او دهنکجی میکنند، زیرا به این نکتۀ اساسی پی میبرند که دولتِ موجود دولتِ حافظ منافع ملّی و مصالح آنان نیست. سیاست هر کشوری برای تأمین منافع ملّی و مصالح کشور و مردم آن است، و نه ابزار اجرای خیالات رجال سیاسی آن! اینکه کسی بخواهد در خیالات خود به یاری مردم مستضعف امریکا بشتابد، حقِّ اوست، اما اینکه بخواهد پولی را که باید صرف بچههای کار، حلبیآبادهای شهرهای بزرگ، و کپرنشینهای سیستان و بلوچستان شود صرف رفاه مردم امریکا کند، در کشوری که حتیٰ نمیتواند ابتداییترین نیازهای بخش بزرگی از مردم خود را تأمین کند اگر گسستهخردی نیست پس چیست؟ رجل سیاسی نظامی که در چهار دهۀ گذشته میلیاردها دلار را بر باد داده، از صرف نظر کردن خسارت جنگ تحمیلی عراق به بهانههای واهی تا حیف و میلهای بیرویّۀ احمدی نژادی، و امروز برای دریافت پنج میلیارد دلار دست طلب به سوی بانک جهانی دراز کرده است که آن را هم دریافت نمیکند، حق ندارد تأسف بخورد که اگر تحریم دولت کینهتوز نبود میتوانست به یاری مردم مستضعف آن بشتابد. رئیس دولت کینهتوز را همان مردم مستضعف انتخاب کردهاند نه شورای نگهبان!
نمایندۀ مردم در مجلس باید نمایندۀ مردم ایران باشد نه غمخوار دروغین ملّتِ دولتِ کینهتوزی که ملّتِ او را تحریم کرده است. این غمخواری نمایندۀ مردم ایران در مجلس با دست خالی نسبت به ملّت مستضعف امریکا از نمونههای جالب توجه خدشهدار کردن مرزهای اخلاق خصوصی و سیاست، از سویی، و انتقال از دیانت به سیاست، از سوی دیگر، است که از سدهای پیش، از اخوانالمسلمین تا علی شریعتی و طیفهای گوناگونی از اهل دیانت، همۀ اهل دیانت مرتکب آن شدهاند. سیاست قلمرو تأمین منافع ملّی و حقوق شهروندی است. هیچ کسی در هر مقام سیاسی که قرار گرفته باشد نمیتواند در اولویت این دو امر مهم کوچکترین تردیدی به خود راه دهد. هیچ نمایندهای برای دفاع از بشریت برگزیده نمیشود : تنها در نظامهای تمامیتخواه، بویژه در کمونیسم روسی و فاشیسم آلمانی، است که دولتها خود را متعهد به پیشبرد انقلاب جهانی میدانستهاند. در نظامهای سیاسی دموکراتیکی مردم نمایندگان خود را برای تأمین منافع خود و کشور انتخاب میکنند. بدیهی است که هر دولتی در مناسبات با دیگر کشورها مصالحی نیز دارد، اما این مصالح نمیتواند در تضاد با منافع مردم، و بیشتر از آن به بهای قربانی کردن منافع مردم، تأمین شود. در هر کشوری مردم حاکمیت دارند و در هر موردی که نیازی به پیشبرد سیاستی متفاوت باشد باید پیش از آن به رأی مردم مراجعه کرد. نمونۀ اردوگاه سوسیالیسم به سرکردگی روسیه درسی عبرتآموز است که حاکمان آن بخشی از ثروتی را که به مردم آن کشور تعلّق داشت در راه صدور سوسیالیسم هزینه کردند و در قلمرو سیاست داخلی و خارجی به یکسان شکست خوردند! بنابراین، حتیٰ اگر قرار باشد ملّت ایران کمکی به مردم مستضعف امریکا بکند این کار با تصمیم یکی از نمایندگان مردم ممکن نيست.
انتهای پیام
نمیدانم چرا..وحقیقتا نمیدانم چرا؟؟؟؟؟ دراین دیار ازصدرتاذیل از خواص تا عوام..از عالم تا جاهل …نمی توانند مطلبی را بدون اقلی از اشکال وایراد بنویسند…فرض کنید درزمانی مطلقامتفاوت با الان فلان اندیشگر مطلبی را بیان کرده ….وحالا مدعیان سوپر روشنفکر (از نوع دینی اش مثلا)انرا ابزاری برای تخفیف وتحقیر اندیشه ویا خواسته گوینده ان (اندیشمندی که 43 سال قبل فوت نموده..)میکند وحتی زحمتی بخود نمیدهد که فرضا شریعتی را با احمدی نژاد یا میرسلیم در یک موازنه قرار دهد….بقول عربها ..ولک وین تا وین؟؟؟حالا بگذریم اینهم مصیبت ما مردمان این دیار است.که تفاوت داوری ها واحیانا مخالفت با بنیاد های فکری شخصی رادر اینزمان وبا وضعیتی کاملا متفاوت را در نوشته هایشان اشکارکنند(به نوعی عناد)…بقول اهل هنر به این میگویند فالش رفتن…….