خرید تور نوروزی

تامل شاگرد مصباح بر مصاحبه هاشمی با آرمان

به گزارش انصاف نیوز، قاسم روانبخش، شاگرد آیت الله مصباح یزدی در یادداشتی در وبلاگ خود با عنوان «تاملی بر مصاحبه‌ی آقای هاشمی رفسنجای با روزنامه‌ی آرمان» نوشت:
گرچه آقای هاشمی دوست ندارد که دولت روحانی دولت او معرفی شود و در این مصاحبه با آرمان نیز به نحوی انکار می‌کند و می‌گوید” این ذهنیت ممکن است در مردم باشد که بگویند من کمک کرده‌ام تا این دولت سرکار بیاید. دلم نمی‌خواهد که آقای روحانی بگوید با کمک دیگران آمده‌ام، هرچند اول گفت. نمی‌خواهم مردم فرض کنند دولت من است و مایل نیستم.” ولی همه می‌دانند که این دولت همان دولت کارگزاران است و نیروهای کلیدی آن نیز همان وزرای آقای هاشمی و معاونان وی می‌باشند. به همین دلیل سعی می‌کند همواره از این دولت دفاع تمام قد داشته باشد ولی انتسابش را به خود چندان به مصلحت نمی‌بیند. اما در عین حال تلاش می‌کند ناتوانی‌ها و کاستی‌هایش را توجیه کند. وی در باره کاستی‌هایش این گونه تحلیل می‌کند” اشکال کار این بود که وقتی آقای روحانی وعده می‌داد، وعده مشروط نمی‌داد و می‌گفت که این کار را می‌کند. می‌دانست ابزاری که باید این کارها را انجام دهد، در دست دولت نیست. آقای روحانی چه تحویل گرفته؟ جز قوه مجریه چیز دیگری ندارد. بودجه قوه مجریه هم باید در مجلس تصویب شود که مجلس هم حساب‌های خودش را دارد. یعنی در بودجه هم فرمانبر است و تصمیم‌گیر نیست. فقط مجری آن هم مجری دست‌بسته است. از لحاظ تبلیغات تقریباً دستشان خالی است که آن هم معلوم نیست چه کار می‌کنند! در مجموع دولتی آمده که فقط اجرای فرمان کارهای اجرایی را برعهده دارد. تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر نیست. فقط در جاهایی می‌تواند تصمیم‌گیر باشد که آن هم با مزاحمینی مواجه است. واقعاً دولت دست‌بسته است. برای مذاکراتی که رهبری راضی است از مذاکره کنندگان تجلیل، تعریف و حمایت می‌کند، می‌بینید، چه کار می‌کنند. در مسائل امنیتی عده‌ای می‌خواهند خرده‌شیشه در نان مردم بریزند و چیزهایی می‌گویند. اگر مردم بدانند و قبول کنند که دولت می‌خواهد به وعده‌هایش عمل کند و ابزارش را ندارد، این اشکالات وارد نمی‌شود.”
هر کس اندک اطلاعی از مسائل سیاسی و کشورداری داشته باشد نسبت به این گونه توجیهات، شگفت زده می‌شود. مگر در قانون اساسی که میثاق دولت و ملت است بر تفکیک قوا تاکید نشده است؟ و مگر مردم بر اساس همین قانون اساسی به آقای روحانی رأی نداده‌اند؟ مگر دولت‌های گذشته اختیارات بیش تری از این دولت داشته‌اند؟ آیا قوه مجریه، شأن دیگری جز اجرا دارد؟ طبیعی است که بر اساس اصل تفکیک قوا و بر اساس اصول قانون اساسی، مجلس باید بودجه پیشنهادی دولت را تصویب کند و سپس بر هزینه کرد آن نیز نظارت داشته باشد. براستی این دولت چه مشکل اضافه‌ای دارد که به خاطر آن ” دست بسته ” تعبیر می‌شود؟ در مسائل امنیتی نیز چه کسانی خرده شیشه در نان مردم می‌ریزند؟ اگر خرده شیشه‌ای ریخته می‌شود باید با قدرت جلوی آن گرفته شود. مگر نه این است که بیش از 100 نماینده مجلس از رئیس جمهور خواسته‌اند که آقای یونسی را عزل کنند؟ آیا شیشه خرده‌ای بالاتر از این می‌توان تصور کرد که معاون رئیس جمهور مطالبی بگوید که روابط ما را با کشورهای عرب دوست مانند عراق و لبنان و کویت و… را در هم بریزد و کشورهای عربی دیگر را نسبت به ما جری تر کند؟ درباره مذاکرات نیز درست است که رهبری اجازه داده‌اند ولی دلواپسان، نگران و دلواپس اصل مذاکره نیستند؛ دلواپس آن هستند که این تیم از پس حیله گرانی بین‌المللی و شیطنت شیطان بزرگ بر نیایند؛ دقیقاً همان که رهبری هم نگران آن هستند. متاسفانه از ابتدای مذاکرات تاکنون به دلیل همین ناتوانی و ضعف تیم خودی و شیطنت امریکایی‌ها امتیازات داده شده از طرف ما با امتیازات گرفته شده تناسبی ندارد.
آقای هاشمی درباره ارتباط با کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی هم می‌گوید”آقای روحانی الان با مساله سوریه مواجه است که خیلی کشورهای عربی درباره آن حرف دارند. در مساله لبنان می‌گویند که شما آن جا چه می‌کنید؟ در مساله عراق نگران هستند. مساله یمن و بحرین هم اضافه شده است. این‌ها مسائلی است که در سیاست خارجی باید دقیق عمل کنیم. آقای روحانی این مسائل و تحریم‌ها را در پیش‌رو دارد. مثلاً در رفاقت با اعراب، آن‌ها همین مسائل را مطرح می‌کنند.”
نگاه آقای هاشمی به مساله سوریه از ابتدا با مسوولان نظام متفاوت بوده است. او مخالفان نظام سوریه را مردم می‌داند و دولت سوریه را دولتی که در حق مردم ظلم کرده و باید در برابر مردم کوتاه می‌آمده است؛ درست همان موضعی که برخی کشورهای عربی اتخاذ کرده‌اند از این رو آقای هاشمی در این مصاحبه می‌گوید” مردم از نمازجمعه بیرون می‌آمدند و خواسته‌هایشان را می‌خواستند که می‌گفتم نباید دولت حساسیت نشان دهد. من معمولاً مردم را اصل می‌دانم. بهتر بود دولت سوریه در همان مراحل اول با مردم کنار می‌آمد. ولی وقتی تروریست‌ها آمدند و کارهای خشن را شروع کردند، مردم این همه آسیب دیدند، 200 تا 300 هزار نفر کشته شدند، میلیون‌ها نفر آواره شدند، اقتصاد سوریه به کلی فلج شده و بخش‌هایی از خاکش به اشغال داعش درآمده است.” گویا ایشان دولت سوریه را عامل این همه کشتار می‌داند و معتقد است مخالفان اصلی اسد، مردم بوده‌اند. اگر چنین بود پس چرا همین مردم پس از چند سال تحمل جنگ سنگین باز هم به ریاست جمهوری اسد رأی دادند؟ هاشمی معتقد است اگر آن روز دولت سوریه تسلیم شده بود این همه کشتار و غارت صورت نمی‌پذیرفت. در حالی که اگر دولت سوریه تسلیم ترورریست‌های مورد حمایت اسراییل و عربساتان سعودی شده بود، امروز نه تنها از مقاومت خبری نبود که امریکا و اسراییل علاوه بر تصرف منطقه عراق و لبنان، در کنار مرزهای ایران مستقر شده بودند. براستی آیا رابطه با کشورهای عربستان تا این اندازه برای ما اهمیت دارد که ما از مواضع حق خود عقب نشینی کنیم و دست از حمایت شیعیان و مسلمانان عراق و لبنان و سوریه و مردم فلسطین برداریم تا آن‌ها حاضر شوند با ما ارتباطی بر قرار کنند؟ نتیجه نگران کننده‌ای که از انفعال سیاست خارجی عاید کشور شده است. آقای هاشمی خود نیز به این نکته اعتراف می‌کند و می‌گوید” الان این‌ها اقدام کردند و آن‌ها قبول نکردند. مثلاً آقای روحانی می‌خواست نامه بنویسد، اما شرط می‌گذاشتند که نامه را باید وزیر خارجه بیاورد و وزیر خارجه ما تحویل بگیرد و ملک تحویل نمی‌گیرد. چون فکر می‌کردند در این شرایط احتمالاً ما تحت فشار هستیم. به هر حال این‌ها خواستند و پیشنهادهایی هم کردند، ولی آن‌ها استقبال نکردند.”
آقای هاشمی با زیر سؤال بردن بیداری اسلامی می‌گوید ” بیداری واقعاً یک واقعیت است. این واقعیت است که الان به خاطر انفجار اطلاعات و شاهراه بزرگ اطلاعاتی که همه جای دنیا را گرفته و همه می‌توانند از خیلی چیزها مطلع باشند، جوانان، مخصوصاً در کشورهای اسلامی بیدار شده‌اند. مردم آمادگی داشتند و این کارها، حاصل بیداری مردم بود. خودشان بهار عرب می‌گویند و در این جا بعضی‌ها تعبیر به «بیداری اسلامی» می‌کنند. در تفاوت اصطلاح حرفی نداریم که بیداری اسلامی یا بهار عربی باشد. مهم این است که مردم و جوانان مسلمان از حکومت‌هایشان ناراضی بودند. ناسیونالیسم عربی هم در حرکات آن‌ها بود و به سرعت پیش می‌رفت.” آقای هاشمی با عدم توجه کافی به نقش انقلاب اسلامی و اسلام در بیداری منطقه آن را حاصل رشد ناسیونالیزم عربی معرفی می‌کند و آن را بهار عرب می‌داند و حاضر نیست نام مقام معظم رهبری را بر زبان جاری کند که ایشان بارها آن را بیداری اسلامی دانسته و تصریح کرده‌اند که این بیداری مرهون رشد اسلام خواهی مسلمانان منطقه است. متاسفانه وی به گونه‌ای سخن گفته است که گویا کسانی که نام آن را بیداری اسلامی گذاشته‌اند بر خلاف نظر خود مردم این منطقه است. در حالی که اگر ناسیونالیزم عربی موتور محرک این بیداری بود می‌بایست حرکت‌های جمال عبد الناصر در منطقه رهگشا باشد و این ناسیونالیزم عربی قرن‌هاست که در میان اعراب وجود دارد، پس چرا تاثیری بر بیداری آن‌ها نگذاشته است؟
آقای هاشمی برای توجیه اختلاف میان ایران و کشورهای عربی به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا در جنگ تحمیلی نیز تقصیر بر عهده ما ایرانیان بوده است. وی می‌گوید ” قبل از انقلاب عمده کشورهای عربی منطقه خلیج‌فارس نوچه ایران بودند. هرطور که دولت و دربار ایران می‌خواست، آن‌ها عمل می‌کردند. انقلاب اسلامی که آمد، دیگر آن خاصیت نبود و برایشان یک نگرانی جدی به وجود آمد. روزهای اول انقلاب هر کسی شعاری می‌داد و گاهی حرف‌های تندی مطرح می‌شد که آن‌ها را ترساندند. آن‌ها هم دنبال مقابله رفتند که نتیجه‌اش جنگ شد.” معلوم نیست که منظور آقای هاشمی از این تحلیل چیست؟
آیا مردم مقصر بوده‌اند که انقلاب کرده‌اند؟ اگر انقلاب اسلامی صورت نمی‌گرفت اعراب همچنان نوچه ایران باقی می‌ماندند؟ آیا ژاندارمی امریکا در منطقه و سرنوکری نوکرها جای افتخار دارد؟ آیا درحالی که سازمان ملل طی بیانیه‌ای عامل جنگ را عراق معرفی کرده این گونه تحلیل کردن، آب در آسیاب دشمن ریختن نیست؟ آیا تحقق جنگ، معلول شعار تند برخی افراد بوده است؟ بر فرض صحت چه کسی و چه کسانی شعار تند داده‌اند؟ آیا منظور شما از این افراد حضرت امام (ره) است که شعار ضرورت صدور انقلاب اسلامی داده‌اند یا دیگران که شعار جدایی بحرین و… مطرح کردند؟ اگر منظورتان حضرت امام (ره) است که ایشان در راستای رهبری الهی خودشان این شعار را مطرح کردند و خودشان نیز توضیح دادند که مرادشان حمله نظامی نیست. و الحمدلله امروز این آرمان محقق شده و کشورهایی مانند عراق و سوریه و لینان و یمن و…. تحت تأثیر آموزه‌های امام (ره) از شرّ بیگانگان رها شده‌اند ولی اگر منظور شعارهای تند امثال سید مهدی هاشمی و برخی دوستان قدیمی ایشان است که شعار آزادی آذربایجان و بحرین راسر می‌دادند طبیعتاً نظام با آن‌ها برخورد کرد و به کشورهای منطقه نشان داد که این گونه شعارها مورد تأیید نظام نیست و هیچ کدام مقام مسؤولی نبوده‌اند. ولی نکته‌ای که جای تأمل دارد؛ اگر آقای هاشمی به حرف خودش معتقد است لازم است به دولت آقای روحانی که از وی حرف شنوی دارد بگوید آقای یونسی را که در دولت مسؤولیت دارد از کار بر کنار و سخنانش را محکوم نماید تا جنگ دیگری میان ما و اعراب اتفاق نیفتد. جالب است که ظاهراً آن چه برای آقای هاشمی اهمیت دارد، رفاه و ارامش و ارتباط با دیگران است نه چیز دیگر؛ وی حتی حکومت قذافی را نیز به خاطر ایجاد رفاه می‌ستاید و می‌گوید” لیبی که یک کشور حقوق‌بشری نبود. کشوری بود که یک نظامی کودتا کرده بود و کشورش را اداره می‌کرد. مستبد بود، اما مردم را در رفاه نگه می‌داشت. وقتی شکست خورد، تمام شد. اوضاع لیبی بعدها چگونه شد؟! تروریست‌ها کشور را چندتکه کردند.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا