حوزه علمیه و جایِ خالیِ مطهری
محمدعلی عبداللهی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یادداشتی به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله مرتضی مطهری، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
استاد مطهری حقِّ بزرگی بر فرهنگ و دانشِ ما دارد. آثار، گفتار و روشِ او در تعلیم و تعلّم پس از گذشتِ چهل سال هنوز تازه است. سیره علمی عملی او برای معلمان و استادانِ ما نمونهی عینیِ یک راه و روشِ تأثیر گذار است. نگارنده در این یاد داشت میخواهد انگشت تاکید بر چند نکته بگذارد که مطهری را در میانِ استادان و متفکرانِ دیگر برجسته کرده است:
۱. استاد مطهری درحالیکه از استعدادِ کم نظیر و هوشِ سرشار برخوردار بود، پرکار و پر تلاش نیز بود. انسانهای با هوش بیشتر خود را بی نیاز از تلاش میبینند. همین گمان نادرست باعث شده است بسیاری عمرهدر دهند و نتیجه دلخواه نگیرند. مطهری اما چنین نبود. کسانی که با او اُنس و اُلفتی داشته او را از نزدیک دیدهاند میگویند پیوسته در حال مطالعه، تأمل و بررسی بوده است.
آنچه مطهری در جان و مغز خود از علم و دانش داشت آسان به دست نیامده بود، با تلاش و جستجو به دست آورده بود. تعاطی او با فلسفه داستانی جذاب دارد که در مقدمهی کتاب خواندنی و مفید علل گرایش به ما دیگری آورده است. او در همین مقدمه نشان داده است که چگونه توانسته است با راه یافتن به درس علامه طباطبایی و خواندن فلسفه، سرانجام ذهنِ پرسشگرِ خود را آرام کند. خواندن این مقدمه را به جوانان بهویژه علاقمندانِ فلسفه توصیه میکنم.
۲. مطهری نتیجه و محصول حوزه علمیه است. اما این بدان معنا نیست که نظامِ تعلیم و تربیتِ حوزهی علمیه، به خودیِ خود مطهری میپروراند. شاهدِ سخنِ من این است که هنوز جایِ مطهری درحوزه علمیه به صورتِ معنا داری خالی است. مثالِ مطهری نشان میدهد که آنچه در حوزه علمیه تعلیم داده میشود شرط لازم است اما کافی نیست. مطهری مانند دیگران در سنّت تعلیمیِ حوزه علمیه تعلیم یافته بود، آنچه مطهری از علوم مختلف در حوزه علمیه نزد استادان فرا گرفته بود دیگران نیز به همان خوبی فرا گرفته بودند اما آنچه مطهری را مطهری کرده است به گمان نگارنده چند چیز است که دیگران به آنها توجه نداشته ولی او توجه داشته است:
الف) تعلیم یافتههای حوزهی علمیه بیشتر (تاکید میکنم بیشترِ انها تا معدود استثناها را نادیده نگرفته باشم) کمتر کتاب میخوانند هرچند کتابی که میخوانند خوب، دقیق و عمیق میخوانند اما این کافی نیست. دانشِ آنها در یک وسیع و همه جانبه نیست. آثار و گفتارِ مطهری نشان میدهد که او در موضوعاتی که به آنها پرداخته است از دانش وسیعی بر خوردار بوده است.
ب) دانش آموختههای حوزهی علمیه به تاریخ، ادبیات و جغرافیا توجه ندارند. بی توجهی به قلمروهای یاد شده آنان را در عمل یعنی در مقامِ نوشتن، بیان کردن و عرضهی آنچه آموختهاند ناتوان میکند. مطهری هم تاریخ میدانست هم ادبیات. دانشِ او در باب تاریخ و ادبیات_ به معنای وسیع کلمه_ برای او این امکان را فراهم آورده بود که در مقام نوشتن نگارندهای خوب و توانمند و در مقام خطابه و تبلیغ خطیبی کم نظیر اگر نگویم بی نظیر و در مقام تبیینِ مسائلِ دشوار علمی بی مانند باشد. راقمِ این سطور میداند که در دوران اخیر بعضی از این دانشها و دانش های دیگری به عنوان درس جنبی در برنامه آموزشی حوزه علمیه گنجانده شده است، اما تا وقتی این نوع آموزش جنبی منتهی به نتیجهای در خور نشود معلوم است که قرین توفیق نیست.
ج) بنان و بیانِ مطهری نشان میدهد که او میدانست آنچه از علوم مختلف فرا میگیرد به چه کار میآید. برای به کارگیریِ آنچه آموخته بود مهارتهای لازم را به دست آورده بود. او به خوبی توانسته است اندیشههای نظری به ویژه فلسفی خود را به عرصه حیاتِ اجتماعی زمانِ خود بکشاند. بسیاری از دانش آموختههای حوزه علمیه نمیدانند آنچه میآموزند به چکار میآید و یا چگونه باید به کارآید. مطهری از این جهت برای حوزه یک نمونه است، باید سیره علمی و عملی مطهری به دقت بررسی و براساس آن برنامهی آموزشیِ متناسب با روزگار ما تدوین شود.
۳. تعلیم و تعلّمِ فقه درروزگارِ مطهری مانند روزگار ما وجه غالب و مسلّطِ حوزه علمیه بوده است. دانش آموخته حوزه میبایست به مقام اجتهاد به معنای مصطلح دست مییافت تا مکان و منزلتی در میان حوزویان پیدا میکرد. یعنی وجه بارز یک عالم در حوزه علمیه این است که بتوانداحکام شرعی را استنباط و ردِّ فرع به اصل کند. سیطره فقه بر سایر دانشها توازن علمی را بر هم می زند و کسی که در چنین محیط نامتوازن علمی رشد کند معلوم است که شخصیتی تک بعدی و نه لزوماً متخصص بار میآید. هنوز هم به گمان من تغییرهای صورت گرفته در نظام آموزشی حوزه نتوانسته است توازنی قابل قبول و متناسب بانیازهای جامعه، پدید آورد. مطهری اما به درستی تشخیص داده بود که شخص باید در حوزه علمیه مجتهد شود اما نه به معنای مصطلح بل به معنای اسلام شناسِ متخصص. طلبه در درجه اول اسلام شناسی است که درشاخه ای از دانشهای مرتبط متخصص میشود.
مطهری مانند دیگران در حوزه علمیه، ادبیات عرب، منطق، معانی بیان، اصول وفقه فراگرفته بود. در فقه به درجه اجتهاد مصطلح نیز رسیده بود اما در عین حال باید مطهری را اسلام شناسی دانست که در فلسفه متخصص است. او در زمانهی عُسرت و غربت فلسفه به درستی تشخیص داده بود فلسفه بسیار مهم است. هر قوم وملتی که فلسفه نداشته باشد فرهنگ و تمدن هم ندارد. ذهن تیز و جستجو گر مطهری که پاسخ پرسشهای خود را در فلسفه مییافت، این توفیق را داشت که از درس فیلسوفان بزرگی چون علامه طباطبایی و امام خمینی استفاده کند.
همراه و همزمان با مطهری بودند کسانی که فلسفه میخواندند و خوب هم می خواندندند اما فلسفه خوانی و فلسفه دانیِ مطهری با دیگران چندتفاوت مهم داشت:
الف) مطهری در مقدمهی مقالهی پنجم کتابِ مهم فلسفه و روش رئالیسم به درستی تذکر داده است که او و استادش علامه طباطبایی تلاش میکنند نظامی فلسفی به دست دهند. این سخن نشان میدهد که او دستگاه فلسفی خاصی دارد با این حال او در پاورقیهای عالمانه و استادانه همان کتاب نشان میدهد که بر خلافِ رویکرد فیلسوفان مسلمانِ پیش از خود دستگاهِ فلسفی مطلوبِ خود را دستگاهی بسته تلقی نمیکند. او دستگاه فلسفی خود را به روی هرگونه انتقاد و تولید فکر جدیدی باز گذاشت. بعضی به درستی توجه دادهاند که مطهری ازکانت فیلسوفِ بزرگ آلمانی تأثیر پذیرفته است و دریکی از پاورقیهای روش رئالیسم نوشته است که: تا ذهن را نشناسیم نمیتوانیم فلسفه داشته باشیم. آثار مطهری نشان میدهد که او با وجود منابعِ اندک بسیار تلاش کرده است دستگاههای فلسفی رقیب را درست و دقیق فهم کند و پس از آن در باره آنها داوری کند. مشهور است که مطهری در درسگفتارهای شرح منظومه وقتی سخنی از هگل نقل و نقد میکند، حمید عنایت (مترجم دو جلد کتابی که استیس در باره نظام فلسفی هگل نوشته است)، به نشانهی اعتراض میگوید مگر شما هگل خواندهاید؟ از کجا میگویید هگل چنین میگوید؟ مطهری میگوید سخنِ هگل را برپایهی کتابی که شما ترجمه کردهاید شرح و بسط میکنم. حمید عنایت از تعجب انگشت میگزد و مطهری میگوید: رُبَّ حاملِ فقه اِلی مَن هو اَفقه مِنه.
ب) دانش فلسفی مطهری و تلاش های او چنان درخشان است که فلسفه اسلامی را از چند جهت باید به قبل از مطهری و بعد از مطهری تقسیم کرد:
اولاً؛ از جهت مقایسه و سنجش بحثهای فلسفی مطهری را باید یک نقطه عطف تلقی کرد. او در بیشتر اثار خود به ویژه در روش رئالیسم و درس گفتارهای شرح مبسوط منظومه تلاش کرده است بحثهای فلسفی مختلف را با یکدیگر مقایسه کند. اوبا چنین کاری بیشک به غنای بافت مطالعاتی فلسفه اسلامی کمک قابل توجهی کرده است.
ثانیاً؛ به لحاظِ روش شناختی نیز او گام بسیار مهمی در فلسفه اسلامی برداشته است. به ما آموخته است که چگونه برای تقرب به یک مسئله فلسفی و فهم دقیقِ آن، نخست باید پیشینه تاریخی آن را بررسی کرد. او در مقالات فلسفی نوشته است که وقتی میخواهد دیدگاه یک فیلسوف را بررسی کند ازخود میپرسد که چرا این فیلسوف مسئله راچنین آغاز کرده و چنین به پایان رسانده است؟ آیا جور دیگری نمیشد؟.
ثالثاً؛ مطهری را باید پیشگامِ طرح بعضی از مسائل جدید فلسفی به ویژه معرفت شناسی دانست.
ج) مطهری فلسفه را دانشی مهم، مؤثر و کاربردی تلقی میکرده است. او تلاش کرده است نشان دهد چگونه فلسفه در حیاط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی بشر به کار میآید. او توانسته است با استفاده از نظرورزی و تحلیلِ فلسفی در قلمروهای مختلفی بحث کند، بنویسد و تاثیر گذار باشد.
۴. یکی از ویژگیهای کم مانند مطهری رعایت اخلاق علمی است. او در مواجهه با تفکر رقیب و دفاع از باورهای خود، اخلاقِ پژوهش و اخلاقِ باور را رعایت میکرد. درداوری و قضاوت جانبِ انصاف را نگه میداشت، با حوصله و دقّت سخن رقیب را بررسی میکرد، با شجاعت، صراحت و غیرت از باورهای خود دفاع میکرد. من از این خصلت او به غیرت دینی تعبیر میکنم. غیرت دینی بحثی است مربوط به قلمروِ اخلاقِ باور. او در مقدمه کتابِ مهّم، جذاب و خواندنیِ عدل الهی با خدای خود عهد کرده است که از باورهای دینیاش در برابر شبهاتِ مخالفان و رقیبان دفاع کند. او در تمامِ عمرِ پرثمر علمی خود چنین کرد و سر انجام به همین دلیل نیز مغز او هدف گلولهی کج اندیشان و متعصبان قرار گرفت و به شهادت رسید. درباب سیره علمی و عملی مطهری، نقش او در فرهنگ و دانش ما سخن بسیار میتوان گفت و باید گفت.
انتهای پیام