آمریکا و بازی مهار چین؛ سوتفاهمی برای ایران
هادی حق پرست، کارشناس ارشد روابط بین الملل، در یادداشتی برای انصاف نیوز دربارهی نگاه ایران به سیاست آمریکا در قبال چین نوشت:
در طول نیم دهه گذشته در فضای تحلیلی و اجرایی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برداشتهای نسبتاً نادرستی از روابط ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین صورت گرفته است. این سوتفاهم و سوبرداشتها غالباً به قالبهای ذهنی و تلقی ما از سیاست بین الملل باز میگردد. تلقی که همواره با انگارههای دینی و اخلاقی ما درهم تنیده است. اگر ما در برابر سیاستهای سلطهگر و غیراخلاقی بسیاری از کشورها در جهان مانند آمریکا یا اسرائیل ایستادگی میکنیم، دستوراتی است که از اعتقادات و مذهب ما گرفته شده است و ما در نگاهی آرمانی برای تحقق فضای مطلوب بین المللی تلاش میکنیم. در بعضی مواقع منافع ملی خود را حتی به معنای متعارف آن در نظر نمیگیریم. اما با کمال تأسف سایر کشورها از جمله چین مانند ما فکر نمیکنند.
آنها با ذهنیت و نگاهی کاملاً واقعگرایانه تنها به منافع ملی و نیازهای خود در جهت گسترش قدرت و نفوذ خود در جهان میاندیشند. این مهم در مورد چین به خصوص از دهه 1970 در دستور کار سیاست خارجی قرار کرفت و مذاکرات محرمانهای در زمان مائو و حتی توسط خود او (علارقم شعارهای تند و اقدامات او در نقاط مختلف جهان علیخ امپریالیسم و کمونیسم مطالحه گر با امپریالیسم) آغاز گردید و از مذاکرات مقدماتی چوئن لای با کیسینجر آغاز و به مذاکرات ریچاردنیکسون با مائو تسه دانگ منتهی شد. که اگر چنین نمیشد چین نه در برابر غرب، که در معده و روده کمونیسم شرق بلعیده و هضم شده بود.
سفرای چین و آمریکا در طی یک دوره زمانی 16 ساله از 1955 تا 1971 جمعاً یکصد و شش جلسه در رابطه با بحران تایوان مذاکره کردند. مائو در یکی از جلسات با کیسینجر خطاب به او میگوید:
ما میتوانیم متحدا علیه آن حرامزادهها (شوروی) اقدام کنیم. ممکن است که ما در بعضی موارد از شما انتقاد کنیم و شما هم همین کار را بکنید. به قول رییس جمهور شما (نیکسون) این از اختلاف ایدئولوژی ما مایه میگیرد. شما میگویید کمونیستها بروند گم شوند، ما هم میگوییم امپریالیستها بروند گم شوند. بعضی وقتها ما این چیزها را میگوییم، نمیشود که نگفت (چین، کیسینجر، 1389، چاپ دوم).
ما در سیاست خارجی خود این شعارهای توخالی امپریالیسمها بروند گم بشوند را جدی تلقی کرده و پی آن دویدهایم. اول که در این سطح از رابطه و توافق میان چین و آمریکا در زمان رهبر انقلاب چین و نسل اول رهبران انقلاب بود و البته مخالفان جدی هم داشته است و در نسلهای دوم و سوم شرایط حاضرتر و ضرورت روابط میان دو کشور توسط هر دو طرف در سطح عالی احساس میشده است. در نسل چهارم و پنجم در چین بسیاری از رهبران خود تحصیل کرده غرب و با مبانی آن آشنا هستند و درک سیاستهای غرب که مبانی سیاست و نظم بین الملل نیز بود، چندان دشوار نبوده است. 43 درصد رهبران چین در آمریکا، 15 درصد در انگلستان و 11 درصد در آلمان تحصیل کردهاند.
دوم اینکه این مربوط به دوران جنگ سرد است که دو کشور علیه یک دشمن مشترک متحد شوند، اما پس از آن و دفع خطر شوروی، این رابطه همچنان ادامه دارد و علارقم نمایشهای سیاسی مکرر چین و آمریکا مبنی بر اختلافهای جدی و اساسی یا ایدئولوژیک، روش اداره سیاست و اقتصاد، روند رو به رشد چین و تبدیل شدن آن به یک کشور صنعتی و حتی ابرقدرت صنعتی بدیهی به نظر میرسد و اساساً زمینههای توسعه راهبردی و اقتصادی چین را شرکتهای چندملیتی آمریکایی فراهم آوررند.
چین قرار است به قطب صنعت جهان و قدرت اول اقتصادی تبدیل شود، و آمریکا در جایگاه کشوری فراصنعتی قرار گرفته و موقعیت فعلی خود را به چین بدهد و با خارج شدن آمریکا از بسیاری از تعهدات جهانی خود مانند توافق اقلیمی پاریس، یا شراکت فراآتلانتیک، در همین راستا هست که جای خود را خالی و برای چین باز کند. و مابقی نمایشهای سیاسی در راستای همان توصیه مائو هست که نمیشود این چیزها را نگفت. ایالات متحده در جایگاه انگلستان پس از جنگ بین الملل دوم و چین در جایگاه آمریکا نشسته است. تکیه ایالات متحده در عصر فراصنعتی بودن خود دیگر اپل یا مایکروسافت نیست، بلکه از آن به تکیهگاههایی مانند هالیوود و هاروارد منتقل خواهد شد. این هاروارد است که به رهبران جهان روش و شیوه اداره سیاست و اقتصاد را میآموزد و هالیوود است که به مردم جهان روش زندگی و پوشیدن یا خوردن و حتی آرزوهایشان را تعریف میکند. چین از دهه هفتاد تا به امروز بیش از هر کشور دیگری نیازمند ثبات و امنیت در جهان بوده و برهمین اساس در راستای طرح توسعه خود نظم، قوانین و چیدمان قدرت بین المللی را پذیرفته و به آن احترام گذاشته است. از این پس اما اگر چنانچه اختلاف نظر یا رقابتی یا حتی موضعی علیه آمریکا یا دقیق ترر بگوییم، مخالف آمریکا میگوید، در این جهت نیست که تصمیم دارد نظم یا ساختار جهانی را به هم بریزد، یا علیه آن اقدامی کند؛ بلکه تلاش میکند که مرهمی برای حسادتهای خود به آزادی و استقلال عمل آمریکا پیدا کند. چین اگر به اقدامات آمریکا اعتراض میکند از آن رو نیست که مخالف اقدام آمریکا است یا قصد مقابله با آن را دارد، بلکه او میخواهد از همان استقلال عمل و استثاگرایی و سطح قدرت برای خود داشته باشد.
چین برنامهای برای تغییر نظم بین الملل فعلی ندارد، چراکه مدتهاست تصمیم گرفته است در همین نظم بین الملل جایی برای خود باز و تثبیت کند.
انتهای پیام
می گویند سیاست پدر و مادر ندارد .ما در رویای یک جهان شیعی متحد هستیم و فرصتها را یکی پس از دیگری از دست می دهیم .ما با کشورهای اعراب دشمن شده ایم .با ترکیه هم که خوب نیستیم و پاکستان و مصر هم مذهب سنی دارند .در حالی که میشد تمرکز خودمان را روی اقتصاد کشور بگذاریم و بازار اعراب و دیگر کشورها از جمله تاجیکستان و بقیه را به خودمان اختصاص دهیم .اتومبیل. خوب تولید کنیم و دیگر فراورده های نفتی و غیر نفتی تولید کنیم و به فروش برسانیم .آن را تقدیم چین و غرب کردیم .و خودمان شدیم مصرف کننده .در حالی که ما کمبود بودجه داریم .ژاپن و آلمان چندین میلیارد دلار مازاد بودجه دارند .آنها هم زمانی با آمریکا جنگیدند .