به یاد پرویز مشکاتیان
روزنامه اعتماد نوشت: «در میان سازهای ایرانی، سنتور از دیرباز با صدای افسونگرش جایگاهی عزیز را به خود اختصاص داده است.
در یکی از مجسمههای دوره آشوری که جشنی را نشان میدهد که به افتخار آشور بانیپال (۶۶۷-۶۲۶ پیش از میلاد) بر پا شده است، سازی را میبینیم که میتوانیم آن را نیای سنتور امروزین بدانیم و دیرینه سالی این ساز را دریابیم. سنتور در واقع ریشهای عبری دارد و در تورات واژه «سنتور» به زبان آرامی به چشم میخورد. این ساز که داده مشرق زمین است به دلیل زیبایی صدایش مورد توجه اروپاییان قرار گرفت و در آغاز قرون وسطی در اروپا گسترش یافت. نام سنتور در زبان فرانسه کهن Doulcimele و در زبان ایتالیایی Dolcemele است که از واژه یونانی Dolcis melos نشات میگیرد. نوع دیگری از سنتور به نام Psalterion در اروپا وجود دارد که به سنتور ایرانی بسیار شبیه است. این ساز به شکلها و نامهای گوناگون در ترکیه، مصر، بینالنهرین، کشمیر، تبت، چین و نقاط دیگر وجود دارد و از جمله خویشاوندان این ساز میتوان از «سیمبالوم» یاد کرد.
سنتور از قابلیتهایی شگفتانگیز برخوردار است و نوازنده چیرهدست میتواند به مدد ترکیبات متنوع مضرابهای راست و چپ و با روشهای گوناگون ضربه زدن مضراب به سیمها انواع، نوانسها و آکسانها و تزیینها و ریتمهای شگفت را ایجاد کند. نیز میتوان با اشارههای قوی یا ضعیف مضراب راست به سیمهای زرد حین اجرای ملودی در ناحیه وسط (سیمهای سفید) و استفاه بجا از نتهای اکتا، ملودیهایی زیبا و همساز ایجاد کرد. این قابلیتها در هیچ یک از سازهای ایرانی وجود ندارد و هم از این روست که سنتور با صدای سحرانگیز خود در میان سایر سازها، جایگاهی متفاوت را به خود اختصاص داده است.
صدای طناز سنتور از دیرباز بسیارانی را شیفته خود کرده است و نقل شده که ناصرالدین شاه قاجار هر شب با صدای آرامبخش سنتور «محمدصادق خان»، نوازنده نامدار عهد ناصری به خواب میرفت. کهکشان موسیقی ایران در عرصه سنتورنوازی ستارگان پرفروغی را به تماشا گذاشته که از میان قدما میتوان «علیاکبر شاهی»، «سماع حضور» و «حبیب سماعی» را نام برد و از معاصرین به «فرامرز پایور»، «حسین ملک»، «رضا ورزنده»، «داریوش صفوت»، «فضلالله توکل»، «منصور صارمی»، «مجید نجاحی» و «پرویز مشکاتیان» اشاره کرد.
یکی از چهرههای درخشان عرصه سنتورنوازی بیتردید «پرویز مشکاتیان» است که به رغم عمر کوتاه خود کارنامهای پربار از خود بر جای گذاشت و با این که یک دهه از خاموشی او میگذرد، صدای افسون ساز سنتور او هنوز دل و جان علاقهمندان به موسیقی ایرانی را مینوازد و کسی نتوانسته جای خالی او را پر کند. درباره مشکاتیان و ساز او میتوان ساعتها سخن گفت و نوشت. میتوان در نخستین کنسرت او در ۸ سالگی در مراسم گردهمایی دانشآموزان در مدرسه امیر معزی نیشابور گفت. میتوان از سالهای شاگردی او نزد «نورعلی خان برومند»، «محمدتقی مسعودیه»، «عبدالله دوامی»، «سعید هرمزی»، «یوسف فروتن» و «داریوش صفوت» نوشت و همکاریهای پربار او با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و گروه عارف و شیدا موسسه چاووش را مرور کرد. میتوان از شگفتیهایی که در همداستانیاش با محمدرضا شجریان و آلبومهای «سه عشق»، «بیداد»، «بر آستان جانان»، «نوا» و «دستان» آفرید، سخن گفت. از پرویز مشکاتیان میتوان بسیار گفت و نوشت اما به جای این همه با غزلی از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی خاطر خود را معطر میکنیم که در سوگنامه هنگام مشکاتیان آن را سرود و یاد آن رامشگر افسوس ساز را گرامی میداریم.
ای دوست! وقت رفتن و خاموشیات نبود
وز این دیار، دور فراموشیات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیره، روز همآغوشیات نبود
دود چراغ موشی دزدان تو را چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشیات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشیات نبود
در پرده ماند نغمه آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاووشیات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچگاه فراموشیات نبود
ای سوگوار صبح نیشابور سرمهگون!
عصری چنین سزای سیهپوشیات نبود»
انتهای پیام