آیا دوم خرداد ۷۶ در ۱۴۰۰ تکرار شدنی است؟
/ فعالان سیاسی پاسخ میدهند /
بابک مجیدی، انصاف نیوز: آیا موجی که دوم خرداد 76 براه افتاد تکرار شدنی است؟ مردم دوباره به صندوقهای رای بازخواهند گشت و امیدوار خواهند شد؟ شرایط باید چگونه باشد تا دوباره چنین موج اجتماعی و تحولخواهانهای شکل گیرد؟
اینها سوالاتی است که چند فعال سیاسی –سعید رضویفقیه، رضا شریفی، حسین سخنور و بامداد لاجوردی- به آن پاسخ دادهاند.
سعید رضوی فقیه تکرار آن اتفاقات را در شرایط فعلی محتمل نمیداند و معتقد است که برای چنین اتفاقی به زمینهسازی زمانمند تحولخواهان و روشنفکران نیاز بوده که در این سالها عملکردشان چنین سمت و سویی نداشته است. او همچنین تاکید میکند که اصلاحطلبان باید نزدیکبینی سیاسی و تلاش برای انتخاباتهای نزدیک و پیش رویش را کنار گذاشته و برنامهای بلندمدت بچیند.
بامداد لاجوردی میگوید «نه» قاطع مردم در سال 76 به تمامیتخواهان هزینههای گزافی چون قتلهای زنجیرهای و ترور و… را بهدنبال داشته و شاید مردم با کسب تجارب سالهای 76 و 88 دیگر نخواهند هزینهی انتخاب رئیسجمهوری آزادیخواه را بدهند و به همین خاطر متوسل شوند به تغییر آهستهی تمامیتخواهان، همانطور که دیدگاههای فرهنگیشان نسبت به سال 76 تغییراتی کرده است.
حسین سخنور هم چندان امیدی به تکرار دوم خرداد در سالهای آتی ندارد و میگوید چهره، نیرو و پتانسیلی در نیروهای اصلاح طلب وجود ندارد که بتواند موجآفرینی 76 که هیچ، حتی بتواند موجی مشابه 92 ایجاد کند او همچنین لازمهی تکرار چنین رخدادی را تغییرات ساختاری حاکمیت میداند.
رضا شریفی اما معتقد است اینکه موج اجتماعی شکل گیرد و مردم از تجربیات تاریخی خود استفاده کنند و دست به حرکتی تحولطلبانه بزنند، چیزی است که قطعا در آینده اتفاق خواهد افتاد اما اینکه مختصات آن چه باشد را شرایط آینده تعیین خواهد کرد.
عماد بهاور فعال سیاسی اصلاحطلب نیز میگوید: اگر این سه دسته: اول نیروهای میانهرو و عقلگرا و طرفدار توسعه در داخل حاکمیت، دوم فعالین سیاسی حرفهای و احزاب اصلاحطلب و دموکراسیخواه در بطن جامعه و سوم جنبشهای اجتماعی فراگیر دور هم جمع شوند، تحول سیاسی به نفع دموکراسی رخ خواهد داد.
متن کامل را در ادامه بخوانید:
رضویفقیه: آفت نزدیکبینی سیاسی و اعتیاد به انتخابات است
انصاف نیوز: اتفاقی مانند دوم خرداد 76 تکرار خواهد شد؟
رضوی فقیه: پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش نوعی پیشگویی است، ولی باتوجه به شرایط موجود شاید بتوان با قید احتمال در این باب اظهار نظر کرد. از آنجا که ما در بیست و سه سال گذشته فرصتهای زیادی را در بستر مبارزات پارلمانتاریستی از دست دادهایم و آرایش سیاسی کشور هم به گونهای نیست که دوباره یک جنبش اصلاحطلب یا تحولخواه بتواند از طریق انتخابات وارد ساختار قدرت شود و شرایط مساعدی برای اصلاح از بالا ایجاد کند، بنابرین بعید میدانم به این زودیها در کشورمان حادثهای مانند دوم خرداد تکرار شود. از سال 76 تا کنون ما چندین فرصت طلایی در مبارزات پارلمانتاریستی داشتهایم و مردم هم در چندین انتخابات به طور گسترده و پرشور شرکت کردند و به نحو قاطع و تعیین کننده حرف آخر را زدند و شرایط را به نفع اصلاح طلبان تغییر دادند: در انتخابات مجلس ششم دو سال بعد از دوم خرداد، در سال 80 و دورۀ دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی و همچنین در سالهای 92، 94 و 96. در همۀ این موارد ما از فرصت انتخابات استفاده کردیم و توانستیم تغییراتی در موازنهی سیاسی کشور ایجاد کنیم. ولی تقریبا همهی این پیروزیها در نهایت به ناکامی انجامیده و عملا دستاوردی نداشته و در تاثیرگذاری این انتخابها تردید جدی ایجاد شده، و در عینحال شرایط سیاسی کشور هم به نحوی است که نهادهای غیرانتخابی اجازه نمیدهند اصلاح طلبها در انتخابات تمام قد و با تمام قوا حاضر شده و رقابت کنند و تازه اگر اصلاح طلبان با تمام قوا هم حاضر شوند معلوم نیست اکثریت مردم که از عملکرد اصلاح طلبان به طور کلی و در مجموع رضایت خاطر ندارند دوباره به آنها رای بدهند. از سوی دیگر بخشی از کنشگران سیاسی، روشنفکرها، جوانها، دانشجوها و فعالان جنبشهای اجتماعی که خواهان تغییر هستند و با اصلاحات همراه بودند و نیروی محرکۀ آن به شمار میآمدند نیز از عملکرد اصلاح طلبان در برآوردن مطالباتشان ناامید و سرخورده شدهاند و بنابراین حتی اگر به فرض خیلی بعید دوباره فرصتی هم برای حضور اصلاح طلبان در یک انتخابات رقابتی فراهم شود امکان رأیآوری آنها بالا نیست و خودشان هم البته به این مساله واقفند.
باتوجه به این مفروضات پاسخ من به پرسش شما این است که نه! عجالتا تا اطلاع ثانوی یعنی تا تغییر شرایط و به هم خوردن این موازنه بعید میدانم اتفاقی مانند دوم خرداد، یعنی یک پیروزی خیره کنندهی انتخاباتی برای طرفدارن تغییر و هواداران اصلاح در کشور رخ بدهد.
در چه صورتی این اتفاق خواهد افتاد و الزامات وقوع اینگونه اتفاقها چیست؟
برای اینکه رخدادی مانند دوم خرداد تکرار شود، عوامل زیادی باید دست به دست هم بدهند. باید در زمانی طولانی به تدریج زمینههای لازم برای وقوع تحولات بزرگ اجتماعی مثل انقلاب اسلامی 57، جنبش اصلاحات یا جنبش سبز فراهم شوند. این پدیدهها محصول عوامل متعددی هستند که در یک فرایند طولانی شکل میگیرند و به این نتیجهها منتهی میشوند. کنش آگاهانه و مستمر کنشگران تاثیرگذار یکی از عوامل لازم برای شکلگیری چنین رخدادهایی است. به گمانم این دست پدیدهها در چنان بستر اجتماعی و سیاسی رخ میدهند که قبلاً نیروهای فعال اجتماعی و سیاسی و نیز روشنفکرها آنرا آماده کرده باشند. اینگونه پدیدهها اگرچه به عوامل غیرارادی وابستهاند اما بنا به ماهیت خود بازتاب آگاهی و ارادۀ بخشی از جامعه نیز هستند. اما متاسفانه ما با رصد تحولات سالهای اخیر مشاهده میکنیم که عملکرد نیروهای خواهان تغییر و تحول و اصلاح در سمت و سوی فرصتآفرینی و زمینهسازی برای وقوع اتفاقاتی مانند دوم خرداد نیست.
کنشگران باید با آگاهی، دور اندیشی و با شکیبایی این زمینهها را ایجاد کنند و بعد وقتی فرصت و موقعیت فراهم شد در بزنگاهای تاریخی از فرصتها استفاده کنند. متاسفانه فعلاچنین کنشگری معطوف به زمینه سازی و فرصت آفرینی برای اهداف بلندمدت دیده نمیشود.
این کنشگریها چه سمت و سویی باید داشته باشند و کنشگران چه کارهایی باید انجام دهند؟
اینکه چه باید بکنیم یا چه باید بکنند بستگی به شرایط دارد. وقتی در شرایطی مثل حال حاضر هستید که پشتوانه اجتماعی خود را از دست دادهاید و قدرت حاکم هم با توجه به همین ضعف در اتکا به بدنۀ اجتماعی و فراتر از آن قطع ارتباطتان با بدنهی اجتماعی، به شما بیمهری میکند و شما را نیرویی موثر به شمار نمیآورد؛ کارآمدی چانه زنی در بالا کلا منتفیست و طبیعتا تنها کاری که میشود کرد توانمند سازی کادرها و نیروهای کنشگر و برقراری و بازسازی پیوندهای ارتباطی با جامعه است. یک نیروی سیاسی بدون پشتوانهی اجتماعی مثل قطار بدون لوکوموتیو است و هیچ توانایی برای ایجاد تغییر و حتی چانهزنی ندارد. بنابراین مهمترین کاری که اصلاح طلبان و کنشگران سیاسی میتوانند بکنند در درجه اول نقد خودشان و بررسی نقاط ضعف و قوتشان در گذشته است که موجب کامیابیها و ناکامیهایشان بوده. در درجۀ دوم بر اساس این نقدها از گذشته و ارزیابی از شرایط و موقعیت فعلی جامعه، باید برنامهای برای آینده تنظیم کنند، آن هم یک برنامهی درازمدت و نه کوتاه مدت. متاسفانه در حال حاضر اصلاح طلبها تمام هم و غمشان نزدیکترین انتخابات پیشِ رو یعنی انتخابات 1400 است که این نشان دهندهی نزدیکبینی سیاسی و اعتیاد به انتخابات است. این وضعیت اتفاق تازهای نیست. از دوم خرداد به اینسو شاهد بودهایم که هم و غم اصلاح طلبها اولین انتخابات پیش رو بوده و هیچگاه حاضر نبودهاند حتی از یک انتخابات هم بگذرند و برای انتخابات بعدی سرمایه گذاری کنند. مگر آنکه مثل مجلس هفتم امکانی برای رقابت یا مانند انتخابات اخیر بختی برای رای آوری نداشته باشند که در این صورت به نام همراهی با مردم فقط روغن ریخته را نذر معبد کردهاند. پس اصلاح طلبان باید بعد از نقد و بررسی عملکردشان در گذشته و ارزیابی و تحلیل وضعیت کنونی، یک برنامهی دراز مدت برای آینده داشته باشند، نه برای 1400 بلکه شاید برای 1420! نه برای خودشان، بلکه برای نسل آینده. سپس باید براساس آن برنامه وارد عمل شوند و با بدنهی اجتماعیشان یعنی جامعهی مخاطب و هدفشان هرچه که هست ارتباط انداموار بگیرند. با این جامعۀ هدف اعم از طبقات تهیدست، طبقهی متوسط یا حتی طبقهی فرادست، زنان و جوانان، هر چه که هست باید ارتباط تعریف شده و سازماندهی شده برقرار شود. این ارتباط هم باید بر اساس برنامه و عمل باشد و خود به خود و صرفا با شعار ایجاد نمیشود. اینکه ما تا دیروز به نفع کارگران و اقتصاد متمرکز شعار میدادیم و حالا یک شبه تصمیم بگیریم پشتوانهی اجتماعی خود را عوض کنیم و مثلا از طبقهی متوسط به عنوان طبقۀ تاثیرگذار جامعه دفاع کنیم در عالم واقعیت تاثیرگذاری ندارد و برای کنشگران سیاسی پشتوانۀ اجتماعی ایجاد نمیکند. باید در طول زمان ارتباط منسجم میان طبقات اجتماعی و اقتصادی و نمایندگان سیاسی شان ایجاد شود. کنشگران سیاسی باید با ایجاد شبکههای فعال دائمی اعتماد طبقات و اقشار مردم را به دست آورند نه اینکه در موسم انتخابات شعارهایی مطابق با پسند آنها بدهند.
سخنور:موجآفرینی 76 که هیچ، موجی مشابه 92 هم محتمل نیست
حسین سخنور در پاسخ به اینکه آیا امکان تکرار دوم خرداد 76 وجود دارد، به انصاف نیوز میگوید: با توجه به شرایط موجود و پتانسیلی که در دل خود اصلاحات و اصلاح طلبان وجود دارد، پاسخ شما نه و منفی است. من فکر میکنم فرد دیگری نمیتواند اتفاقات دوم خرداد 76 را رقم بزند. شاید هم منطقشان این است که همهی آن چیزی را که میتوانستند بیازمایند آزمودهاند و آزمودن مجدد را دیگر خطا میدانند. در نهایت اساسا چهره، نیرو و پتانسیلی در نیروهای اصلاح طلب وجود ندارد که بتواند موجآفرینی 76 که هیچ، حتی بتواند موجی مشابه 92 ایجاد کند و متاسفانه پاسخ سوال شما خیر است.
او در مورد الزاماتی که چنین شرایطی را فراهم میکند، گفت: بستگی به شرایط خود مجموعهی اصلاح طلبان دارد و بخشی از آن داخلی است، بخش دیگر هم خارج از توان و تصمیمگیری آنها میگذرد. مجموع اینها -یعنی هم توان داخلی نیروهای اصلاح طلب و هم خواستهی حاکمیت- به شکلی است که موانع جدی به وجود آورده است؛ تا حدی که وقتی شما میپرسید تحت چه شرایطی میشود این امیدواری دوباره به وجود بیاید، تقریبا باتوجه به ساختار موجود انگار نزدیک به یک امر محال است.
ولی اگر تاکید دارید که «در چه شرایطی؟»، تغییرات ساختاری در سطح حاکمیت باید بوجود آید و بعد از آن هم در بین خود اصلاح طلبها، تا بتوان امیدوار بود که چنین اتفاقهایی دوباره مثلا در سال 1400 تکرار شود.
او در مورد این تغییرات توضیح داد: بخشی از آن برمیگردد به اینکه در بخشهای مختلفی چون اقتصادی –مهمتر از همه- و سیاسی و شرایط بینالمللی تا چقدر میخواهند تغییراتی که باید خیلی زودتر از اینها به آنها تن میدادند را تن دهند. آنچه محل پرسش شما بود تقریبا فرمولها و توصیههایش خیلی بدیع نیست و بارها تکرار شده، برای مثال تنشزدایی درسطح منطقهای یا بینالمللی که آنقدر با مسائل اقتصادی گره خورده است که این نکات خیلی ساده در عمل به این راحتیها تحقق پیدا نمیکند.
لاجوردی: خوف جامعه از هزینههای رئیس جمهور آزادیخواه
بامداد لاجوردی نیز رد پاسخ به سوال اول مبنی بر اینکه آیا دوم خرداد 76 تکرار شدنی است، به انصاف نیوز گفت: همین که ما در سال 99 بدنبال مشابه شخصیتی میگردیم که سال 76 ظهور پیدا کرده، بنظرم از طرفی مایهی تاسف و از سوی دیگر پرسش برانگیز است که «چه شده که چنین اتفاقی برای ما افتاده؟». ولی احساس من این است که انگار جامعه هنوز مطالبات خود را از یک دولت اصلاح طلب نتوانسته به سرانجام برساند، انگار نتوانسته از حضور یک دولت اصلاح طلب ارضا شود و به دنبال خواستههایی رود که در مرتبهی بعدی قرار دارند. از این جهت نکتهی تامل برانگیزی است.
در سال 76 مسئلهای وجود داشت بین جامعه که مردم بین نان و آزادی باید دست به انتخاب میزدند. یعنی از یک طرف ممکن بود این افق دید را میداشتند که اگر رقبای آقای خاتمی پیروز میشدند، آنها یک نان امن و رفاه اقتصادی برایشان میآوردند. اما جامعه زمانی که قرار شد انتخاب کند، آزادی را انتخاب کرد؛ احتمالا تلقیاش این بود که اگر آزادی داشته باشد میتواند در مورد اینکه چه کسی نان آنها را از سفرهشان میبرد یا چه کسی دست آنها را از سفرهشان کوتاه کرده سوال بپرسند. ولی این اطمینان را داشت که اگر قرار است کسانی بیایند که فقط برایشان ثروت و اصطلاحا نان بیاورند، طبیعی است که آنها دیگر این حق را نخواهند داشت که بپرسند قرار است این نان را با چه چیزی بخورند؟ قرار است با پنیر بخورند یا با کباب؟ استعاری عرض میکنم.
نمیتوان بطور مشخص پاسخ داد که آیا جامعه میتواند انتظار داشته باشد که کسی مانند آقای خاتمی ظهور کند یا نه، به جهت این نکتهای که خواهم گفت: من احساس میکنم جامعه دوست دارد یک رئیس جمهور آزادیخواه، طبیعتا به نسبت زمانهی خودش مثل آقای خاتمی، بیاید و تجربهی آزادی را دوباره داشته باشد. اما یک خوف بزرگی دارد و آن هم زنده شدن دوبارهی تقابل جریان اصلاح طلب با جریان تمامیتخواه است؛ که یک اتفاق تاریخی است و تنها محدود به دههی 70 نمیشود. ما در مشروطه هم همین وضعیت را داشتیم، در ملی شدن نفت هم همین وضعیت را داشتیم؛ در دورههای مختلف تقابل تمامیتخواهی و اصلاح طلبی را به اشکال مختلف داشتهایم. امروز جامعهی ما همچنان در تمنای بازگشت یک رئیس جمهور آزادیخواه است، اما کابوس قتلهای زنجیرهای، ترور روزنامهنگارانی مثل حجاریان، بمباران ایدئولوژیک صداوسیما در مورد رئیس جمهوری که منتخب مردم است، تصرف خیابان توسط پیراهن سفیدهایی که میشناسیدشان، حمله به کوی دانشگاه، برهم زدن سخنرانی روشنفکران و… مثل کابوسی است که ممکن است مردم را مردد کند که آیا حاضرند چنین فشار روانی را تحمل کنند یا نه. من اسمش را میگذارم حالت خوف و رجاء؛ یعنی هم امید دارند که چنین رئیس جمهوری بازگردد و هم خوف این را دارند که انگار ضمیمهی آن رئیس جمهور آن افراد هم هستند.
از طرفی امید دارند که آن وضعیت رفاه، آن وضعیت تعامل ما با دنیا، آن وضعیت اقتصادی مطلوبی که وجود داشت، نهادهای مدنی تا حدی داشتند شکل و قوام میگرفتند، شکل بگیرد با یک رئیس جمهور اینچنینی، ولی خب آن روزها حقیقتا پر تنش و پراسترس بود و جامعه درگیریهایی داشت که شاید خیلی از آدمها دوست نداشتند آنها را تجربه کنند ولی به هرحال درگیرش بودند. به همین خاطر ممکن است جامعه احساس کند بجای اینکه با رای میلیونی به تمامیتخواهان نه بگوید و آنها را برافروخته، عصبی و پرخاشگر کند، با پنبه سر تمامیتخواهان را ببرد. یعنی طی زمان آنقدر آنها را استحاله کند، تغییر دهد و نگرششان به جهان و سبک زندگی و… را تغییر دهد که هم خودش یک آزادی نسبی داشته باشد و هم آنها دیگر خیلی برافروخته نشوند. اگر امروز استانداردهای فرهنگی جریان تمامیتخواه را با دههی 70 مقایسه کنید میبینید که امروز آنها خیلی شلتر میگیرند. یعنی گویا به یک مسامحهای رسیدهاند در طول زمان، نه اینکه انتخاب خودشان باشد. درکل فکر میکنم شهروندان به این نتیجه رسیدهاند که به قول سعدی «مرا بخیر تو امید نیست، شر مرسان».
در نهایت، بنظرم اتفاقی مثل دوم خرداد 76 با آن شدت و حدت و با آن تلقی قهرمانانهای که ما داریم خیلی بعید است که تکرار شود. هم بعید است که تمامیتخواهان تن به چنین چیزی دهند و هم بعید است که احزاب اصلاح طلب بخواهند چنین کاری انجام دهند. چون بالاخره تجربهی 88 هم پیش روی احزاب سیاسی هست. یعنی آنها ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که هزینهی یک تقابل جدی با تمامیتخواهی، همچنان در ایران زیاد است و ممکن است گران تمام شود؛ هم برای مردم، هم برای روشنفکران و هم برای فعالان سیاسی. یعنی شما اگر هزینهی 76 و 88 را حساب کنید شاید واقعا انتخاب عقلانی -نه هیجانی- این باشد که فعلا آهسته برویم و آهسته بیاییم.
او در پاسخ به اینکه الزامات شکل گرفتن چنین اتفاقاتی چیست، گفت: آنزمان ما یک خودانگیختگی در داخل جامعه داشتیم که خودش چنین چیزی را طلب میکرد. نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که در آن دوره ما به هیچ عنوان تجربیاتی که در دورهی 8 سالهی اصلاحات داشتیم و تجربیاتی که در 88 داشتیم را نداشتیم. یعنی بالاخره جامعه اینها را بهخاطر میسپارد و بر آن مبنا تصمیمگیری میکند. به همین خاطر میگویم که ممکن است به یک شکل دیگری آن اتفاق تکرار شود ولی با آن شکل –حداقل با شرایط فعلی- خیلی دور از ذهن است که دوباره جامعه چنین ریسکی کند و چنان هزینهای را برای تقابل با آن جریانی که من نامش را تمامیتخواه میگذارم متحمل شود. چون بخشهای مختلف جامعه در 88 و 76 هزینه دادند؛ بهطور مستقیم زندانی شدند، بطور مستقیم کارشان را از دست دادند و یا از فعالیت سیاسی محروم شدند، بنابراین فکر نمیکنم جامعه حاضر شود دوباره با آن سبک و سیاق فعال شود.
شریفی: موج مردمی تحولخواهانه قطعا رد آینده رخ خواهد داد
به پارامترهای بسیاری بستگی دارد؛ دوم خرداد محصول فرایندی تاریخی بود که به هرحال بعد از جنگ، دولتی روی کار آمد به نام دولت سازندگی که هدفش توسعهطلبی و افزایش شاخصهای توسعه بود؛ منتها چون تک بعدی بود و از جنبههای دیگر توسعه، مثل توسعهی فرهنگی و سیاسی غافل بود، طبعا دوم خرداد پاسخی به آن توسعهی یک بعدی بود. سالهای گذشته هم با فرازونشیب فراوانی همراه بوده، اما اینکه فکر کنیم دوم خرداد با آن مختصات میتواند تکرار شود، طبیعتا بعضی از پارامترها منحصربهفرد بوده و دیگر قابل تکرار نیست، اما اینکه یک موج اجتماعی شکل گیرد و مردم از تجربیات تاریخی خود استفاده کنند و دست به حرکتی تحولطلبانه بزنند، چیزی است که قطعا در آینده اتفاق خواهد افتاد اما اینکه مختصات آن چه باشد را شرایط آینده تعیین خواهد کرد.
او در پاسخ به اینکه چه مختصات و ویژگیهایی سببساز موجی چون دوم خرداد خواهد شد، گفت: همانطور که گفتم با همان ویژگی تکرار نمیشود، الان 23 سال از آن جریان فاصله گرفیم، 23 سال تجربه کسب شده است؛ هم از سوی فعالان سیاسی و هم حاکمیت و مردم. تجربهی سوم تیر را بعد از آن داشتند، تجربهی 88 را بعد از دوم خرداد داشتند، تجربهی 92 و 96 دولت اعتدال و حامیان آن را داشتند، بنابراین با این تجربیاتی که هم فعالان سیاسی، هم مردم و هم حاکمیت کسب کردهاند، نمیتوان به پلهی 76 بازگشت؛ اما اینکه از تمام این تجربیات استفاده بکنیم و نهایتا دوباره به یک جمعبندی تازه برسیم و یک خیزش همهجانبه برای بهبود شرایط اتفاق بیافتد –با در نظر گرفتن تمامی تجربیات تاریخی- غیر ممکن نیست و شاید در آینده میتواند اتفاق بیافتد.
او در پاسخ به اینکه «چقدر احتمال دارد باتوجه به ناامیدی فعلی، چهرهای از درون صندوق رای اعتماد جلب کند؟» گفت: بالاخره ما 23 سال از آن اتفاق فاصله گرفتیم و مردم انواع و اقسام راهها و آدمهای مختلف را آزمودند. افرادی که وعده دادند و پای آن ایستادند و کسانی که وعده دادند و به وعدهی خود عمل نکردند، کسانی که وعدههای غیرممکن دادند و با آنها رای گرفتند؛ اینها تجربیاتی است که مردم کسب کردند و شاید یکی از دلایلی که دیگر براحتی نمیتوان آنها را پای صندوق رای آورد این است که ابزارهای لازم برای صحتسنجی و اعتبار سنجی وعدههای کاندیداها را دارند.
اما اینکه در آینده ممکن است کاندیدایی ظهور کند که با علم به همهی محدودیتها و با علم به شرایط، صادقانه با مردم صحبت کند و بتواند چشمانداز روشنی از آینده برایشان ترسیم کند و برنامهی عملیاتی دهد و وعدههای غیرممکن ندهد، حتما حرفش شنیده میشود و مردم میپذیرند. شاید دلیل قهر مردم با صندوقها در ماههای اخیر این است که واقعا مرد میدان پیدا نکردند و احساس کردند که جماعتی آنها را صرفا برای روز رایگیری و تا پای صندوق رای نیاز دارند و بعد از گرفتن رای خیلی با آنها کاری ندارند و آنچه خودشان میخواهند را انجام میدهند. بنابراین اگر واقعا موجود صادقی ظهور کند و بتواند با درک کامل شرایط و همهی محدودیتها برنامهی روشن و عملیاتی ارائه دهد برای بهبود وضعیت معیشتی، رفاهی و اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مردم، بنظر میرسد امکان اینکه حرفش در جامعه شنیده شود و انگیزه برای بازگشت و آشتی مردم با صندوق رای ایجاد کند، همچنان وجود دارد.
بهاور: اگر انتخابات جنبشی شود، صندوق رای برای پیشبرد دموکراسی موفق میشود
عماد بهاور هم در این باره به انصاف نیوز میگوید: هر رویداد و تغییری دارای یک الگو است. این الگوی تغییر تکرار شدنی است به شرطی که تمام اجزا و شرایط تحققاش نیز تکرار شود. باید دید که چه تحولاتی در طی سالهای قبل از دوم خرداد رخ داد که منجر به آن رویداد مهم شد. ممکن است موارد متعددی را بتوان برشمرد. جریان شناسی سیاسی در مقطع دوم خرداد خیلی به فهم این مسئله کمک می کند و اینکه این جریانات سیاسی تحت چه شرایط داخلی و بین المللی شکل گرفتند. اما یک نکته روشن است: اگر سه دسته از نیروهای اجتماعی، با هم همراه شوند، تحول سیاسی به نفع دموکراسی رخ خواهد داد. اول نیروهای میانهرو، عقلگرا و طرفدار توسعه در داخل حاکمیت، دوم فعالین سیاسی حرفهای و احزاب اصلاحطلب و دموکراسیخواه در بطن جامعه و سوم، جنبشهای اجتماعی فراگیر.
در دوم خرداد ۷۶ این همراهی و همگامی اتفاق افتاد، همچنان که در سالهای ۸۰، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ نیز چنین بود. امکان تکرار آن وجود دارد اما به دلایلی که در این بحث نمیگنجد، شرایط پیچیدهتر و پارامترهای دیگری وارد ماجرا شد که تحقق آن را به مراتب مشکلتر کرد. رقبا، این نوع الگوی تغییر را فهم کردهاند، و برای عقیم کردن آن هزینههای سنگینی متحمل شدهاند.
بهاور همچنان دربارهی وجود چهرهای که بتواند دوباره اعتماد جامعه را برگرداند گفت: بحث چهرهها نیست. بحث بر سر همان زمینهها و شرایط است که اقتدارگراها به هر ترتیب و با درس گرفتن از تجارب گذشته، مانع تحقق آنها میشوند. اگر آن زمینهها و شرایط مهیا شود، حضور یک چهره میتواند موج امید به تغییر در میان مردم ایجاد کند و جنبشهای مردمی بهپا خیزند و به تغییری بزرگ دامن بزنند، در غیراینصورت از بهترین و پیشروترین چهرهها نیز کاری بر نمیآید.
صندوق رای فقط یک ابزار انتخاباتی نیست؛ بلکه فضایی است برای بروز و ظهور کنش جمعی مردم برای طرح مطالبات و حرکت به سوی آرمانها.
لذا صندوق رای تنها در صورتی میتواند برای پیشبرد دموکراسی موفق باشد انتخابات جنبشی شود. البته بدیهی است که منظور بنده از جنبش، جنبشهای اجتماعی اصلاحطلب و خواهان تحقق حقوق قانونی مردم است.
انتهای پیام
اسهال طلبان بی وطن در چه فکری هستند
طرف را به ده راه نمیدادند سراغ خونه کدخدا را میگرفت
آقای سعید حجاریان چندی پیش گفت که اگر انتخابات واقعا آزاد در ایران برگزار شود اصولگرایان و یا اصلاح طلبان پیروز آن انتخابات نخواهند بود و من هم با ایشان موافقم بنابر این ما نمیتوانیم در شرایط کنونی از دموکراسی صحبت کنیم , در خرداد ۷۶ اگر چه اصلاح طلبان و اصولگرایان هواداران خود را داشتند ولی نباید فراموش کنیم بسیاری از مردم با هدف انتخاب بد در مقابل بدتر در انتخابات شرکت کردند .
در انتخابات ۱۴۰۰ به باور من اصلاح طلبان و اعتدالیون نباید در انتخابات شرکت کنند به این دلیل که اولا مردم استقبال نخواهند کرد ثانیا یک رییس جمهور اصلاح طلب دوباره کشور را وارد چرخه بیهوده جنگ قدرت می کند که به سود کشور نیست , شرایط کنونی ایران در زمینه سیاست خارجی و داخلی بحرانی است و در این شرایط بحرانی کشور به یک صدای واحد برای مقابله با انبوه مشگلات نیاز دارد , به باور من رییس جمهور باید همسو با مجلس و رهبری نظام باشد به عبارتی دیگر حکومت باید یکدست شود , مقوله دموکراسی را باید بگذاریم برای روزی که از این شرایط بحرانی عبور کرده و کشور تا حدودی به شرایط نرمال باز گشته باشد , دموکراسی واقعی هم بدون تغیرات ساختاری امکان پذیر نیست و تغیرات ساختاری هم بدون جامعه مدنی قدرتمند ممکن نیست .
قبلا نوشته بودم …ان صبوبشکست وان پیمانه ریخت…حتی خاتمی هم ان خاتمی امیدوار نیست…
باسلام حتی اقای خاتمی هم کاندید بشود هیچوقت اول اتفاق تکرار نخواهد شد مردم به امیدی به خاتمی رای دادند وازهمه لیشترازخاتمی ناامید شدند چون خاتمی رای مردم گرفت برنظرمردم اعتنانکرد مردم
اصلاح طلبان ایران رهبرانی چون خاتمی و روحانی دارد
حزب مشارکت و حزب سازندگی
در انتخابات ریاست جمهوری در ایران اصلاح طلبان همیشه با یک نامزد ورود کند در سال ۱۴۰۰ فقط دکتر عارف
جناب نیکرو…..خاتمی هم امیدوار بود….ولی چه کردند که حتی به حداقل هایی هم امیدوار نیست….نمیدانم دیگر به زبانی انرا فریاد بزند….