چه کسی رومینا را کشت؟
مدخلی بر جامعه شناسی قتلهای ناموسی
عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به بهانهی قتل رومینا اشرفی دربارهی جامعه شناسی قتلهای ناموسی نوشت:
خرداد ماه سال ۱۳۹۹ “رومینا” دختر سیزده ساله تالشی توسط پدرش به قتل رسید. او وارد رابطه ای عاشقانه و نامتعارف شده بود. رابطه با مخالفت جدی پدر واقع شد. او از خانه گریخت. توسط نهاد قضایی تحویل خانواده داده شد. پدر در خواب سر دختر را برید. ابزار قتل داس است.
اگر بر قتل ها، سازمان مفهومی قائل شویم، این مورد در رده قتلهای ناموسی قرار می گیرد. قتل هایی که بر مشخصات خاصی از موضوع قتل، روانکاوی قاتل و ساختار فرهنگی محیط استوار هستند و از سایر انواع قتل تمیز داده می شوند. مانند هر قتلی، فاعل در کسوت مرتکب شونده قتل شناخته می شود بااینحال به نظر می رسد بحث پیچیده تر از این فرمول ساده است. در این یادداشت عمل و عاملیت قتلهای ناموسی مورد کندوکاو قرار می گیرد. چه کسی رومینا را کشت؟ در این راستا حداقل سه محور تحلیلی قابل طرح می باشد:
۱. ابن خلدون در “مقدمه” برنقش عصبیت در تاسیس دولت و انسجام جوامع تاکید نموده است. عاملی انسجام آفرین که خودی و غیرخودی را پررنگ می نماید. عصبیت که ریشه در خویشاوندی، قومیت، دین یا سرزمین دارد. در مرکز معرفتی قتلهای ناموسی مفهوم “عصبیت” نهفته است و به کلیدواژگان تعصب و غیرت می رسد. واژگانی که تکلیف مشخصی در جامعه ایرانی ندارند. گاه ستایش می شوند و گاه نکوهش. از تعصب بر تیم فوتبال تا شهر و مذهب. بااینحال یک نکته مشخص است هرچه ساختار اجتماعی به مدار سنتی حرکت کند غلظت تعصب و غیرت ورزی افزایش میابد. اعضای گروه از عصبیت مذکور بهره می برند. نزد هم کیشان مقام میابند. ارج می بینند و بر صدر می نشیند. “احساسات تند” عیار غیرت ورزی مذکور است.
۲. دورکیم در کتاب “تقسیم کار” جوامع را به دو گونه مکانیکی و ارگانیکی تفکیک می کند و بر اساس آن، دو گونه همبستگی را تشریح می نماید. جوامع مکانیکی دارای روابط چهره به چهره با ساختار عمودی قدرت هستند که فرد در جامعه حل شده است و هنجارهای اجتماعی پدرسالارانه غلظت دارد همچون قبایل بدوی و گروه های زیستی سنتی. همبستگی این جوامع از نوع همانندی است. حال آنکه جوامع ارگانیکی در جهان پساصنعتی از وجه حقوقی مدنی، بوروکراسی، روابط پراکنده قدرت برخوردارند و فردیت در آن رشد یافته است. تمایز به پیچیدگی رسیده است.
ساختار اجتماعی شهرهای ایران در تنوعی از این دو فرماسیون هستند. شهرستان تالش واجد خصلت هایی فرهنگی است که یادآور جامعه مکانیکی است. سنت عنصر تعیین کننده بسیاری از مفاد رفتاری است. الگوهای فکری تحت باورداشت هایی سامان داده می شود که عمدتا مکانیکی است. فردیت کمرنگ است و جامعه همچون چشمی بزرگ فرد را نظاره می کند. او را در خویش “می بلعد”. همانندی به هضم شدگی پیوند می خورد. اینگونه اعمال خاصی را در ذهن او تشویق می کند. تصدیق می کند. از آن جمله است “غیرت” به روی ناموس در تفسیر حداکثری خویش. مالکیت در حد اعلای خویش ظهور و بروز دارد. غیرت در چنین جوی همچون یک منشور اخلاقی عمل می کند که بر همه چیز سایه افکنده است. چرا؟ چون جنسیت بر همه چیز سایه افکنده است. جامعه ای که سکسوالیته را شدیدا تقبیح می کند به طرزی پارادوکسیکال در آن غرق می شود. همه چیز جنسی می شود. از فرط اجتناب، همه چیز جنسی می شود. گویی قانونی اجتماعی است که اجتناب در منتها الیه خودش، به خودش فرا می روید! بنابراین جزای فرار از منزل و دل سپردگی به مرد غریبه “دهشتناک” خواهد بود. اینگونه جامعه “داس” به دست پدر می دهد. جامعه است که او را تهییج کرده است. جامعه است که امر واقع شده را در ذهن او چنان بزرگ کرده که در جهان فهمش نگنجد! آدمی از چیزی که نمی فهمد، می هراسد! فهم دشوار است و فهم دیگری دشوارتر. هراس یا به فرار منجر می شود یا به انکار و یا به هجوم تمام عیار. در قتل های ناموسی، هجوم تمام عیار رخ می دهد. جامعه با انگشت رومینا را نشان می دهد. جامعه با دهانش رومینا را فریاد می زند. دختر فراری! برچسب ها فعال می شود. تنفس برای خانواده دشوار می شود. بی غیرت! جامعه رومینا را می کشد. با چه؟ با انگ هایی که به رومینا و پدرش و خانواده اش می زند! پدر در متن هنجاری محیط، تشویق می شود. هول داده می شود. توجیه می شود. ارزش هایی درونش فعالانه دست به کار می شوند تا جسارت عمل را ایجاد کنند. تا بتواند داس بر گردن دختر بنهند. ببرد! ببرد! ببرد!
[ تکرار کنید ] این ها ثانیه به ثانیه رخ داده. به دست پدر به اراده جامعه. چه کسی رومینا را کشت؟ همسایه ها! فامیل! مردم شهر! جامعه ای که همدلی نمی کند!
۳. علاوه بر مفهوم عصبیت و علاوه بر ساختارهای جامعه، فرد کجاست؟ آیا فرد اراده ای ندارد؟ اسیر بی چون و چرای “فشار اجتماعی” است و مفهوم انتزاعی؟ خیر! پدر انتخاب می کند. اینکه بین تدبیر و تهییج کدام را به دست بگیرد، انتخاب می کند. بین فردیت خویش و دخترش و “ای وای” های جمعیت انتخاب می کند. بین کنش بالغانه و رفتار مناسک گرای والدانه انتخاب می کند. بین تعقل بر بحران و سر بریدن جگرگوشه خویش انتخاب می کند. “جگرگوشه” از مفهوم می افتد. اهمیتش را از دست می دهد. فاعل انتخاب می کند تا وجاهت اجتماعی بیابد. “گناه” وزن می گیرد. سنگینی اش بر اراده پدر فشار می آورد. واژه بر عرصه ی فهم، بازی می کند. همانگونه که کلمات بر آگهی ترحیم به کار گرفته می شوند تا پیشوند نام پدر “کربلایی” بیاید و نزد مخاطب احترام بخرد! دریوزگی مفهومی و بازی زبانی بر توجیه فاجعه. فرهنگی که “آزادگی” صاحب کربلا را به معرفت نرسیده، صفت کربلایی را بر نام خود یدک می کشد. او همچنان مسول است. مسول انتخاب “دست” و “داس” و “دختر” !
اینگونه در یک جمع بندی می توان پرسید چه کسی رومینا را کشت؟ چه کسی قاتلِ قتل های ناموسی است؟ فرد؟ جامعه؟ فرد! جامعه! همان جامعه ای که انگشت “شرمت باد” را بر فرد نشانه می رود. تحریکش می کند تا به خشونت متوسل شود. آنگاه به سکانس دوم منتقلش می کند تا جهان پساجنایت را دراماتیزه کند. همانجا تنها رهایش می کند. طردش می کند. اینگونه “سیستم شرمسارسازی” به حیات خویش ادامه می دهد. این سیستم که اعضایش اعضای معمولی جامعه هستند در تمام آن لحظاتی که _به زعم خودشان_ “فشارهای کوچک” بر فرد تحمیل می کنند. فشاری که بیش از معنایابی و تفلسف اخلاقی، بر ارضای حس کنجکاوی و حقیرسازی دیگری بنا نهاده شده است. یکبار به قتل می رساند، یکبار طرد می کند و یک بار بدنام می نماید. قتل های دیگری را می توان حدس زد که رسانه ای نشده است. چند قتل دیگر؟ نمی دانیم. چند صدا و چند خانواده و چند عاطفه کشته شد؟ چند زندگی فروپاشید؟ چه کسی رومیناها را کشت؟ آیا شما نبودید؟!
انتهای پیام