رومینا، زبان خشونت و نبود عقلانیت ارتباطی
عالیه شکربیگی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «زبان خشونت و جنایت در جایی پا به عرصه ی وجود می گذارد که فاقد عقلانیت ارتباطی باشد» به موضوع قتل رومینا اشرفی پرداخته است. این یادداشت را در ادامه میخوانید:
برای رومینا و رومیناهایی که قربانی ساختارهای غلط فرهنگی، تربیتی، آموزشی و حقوقی شدهاند و خواهند شد. حقیتا مدت زیادی است که در برابر مشکلات وسیع و گسترده ی اجتماعی – فرهنگی جامعه هنگ کردهام و ترجیح دادم در برابر این رنج ها سکوت کنم، اما گاهی اوقات اینقدر عمق فاجعه دردناک است که سکوت جایز نیست و باید گفت و نوشت، نمی دانم آیا گوش شنوایی برای این نوشته ها هست یا خیر؟ آیا کسانی که به عنوان مسئول در جایگاههای سیاستگذاری و فرهنگی نشستهاند، به این سخنان گوش فرا خواهند داد یا خیر؟ نهادهای فرهنگی که از بودجه های کلان برخوردارند، مشغول چه کاری هستند که ما باید هر روز شاهد یک چنین جنایت هایی در بیخ گوشمان باشیم و دم نزنیم؟در خانوادهها و نهادهای آموزشی چه می گذرد که فرزندان عزیز ایران، اینچنین باید از دم تیغ بگذرند؟ مسئولان ما چرا در برابر چنین فجایعی جز سخنی کوتاه ازسر رفع مسئولیت ، سکوت می کنند؟ مشکل کجاست؟ دربارهی قضیهی رومینا بسیار نوشتند و گفتند و من وارد جزئیات این جنایت دردناک نمی شوم، اما می خواهم از منظرجامعهشناسی به بحث پیرامون این واقعه بپردازم. در سال های اخیر، بسیار اخباری از این نوع را خواندهایم و قلبمان جریحه دار شده و بعد از مدتی رد شده ایم، حال جای این است که به چیستی و چرایی و چگونگی این مسئله بپردازیم، نکات بسیاری مورد نظر است که تلاش می کنم به چند مورد مهم بپردازم.
1-زبان خشونت در جایی می تواند رشد ونمو کند که از کنش عقلانی خبری نباشد و به گفتهی پوپر که به درستی اشاره می کند: «تنها زمانی می توانیم از خشونت دوری گزینیم که در عرصه ی اجتماعی نیز به نگرش عقلی پایبند باشیم. زیرا هر نگرش دیگری به کاربرد خشونت در همهی ابعادش منتهی خواهد شد» واقعا آیا تا به حال از خود پرسیدهایم که در تعاملات خود در خانواده، جامعه و دیگران مهم تا چه حد تابع کنش عقلانی بوده ایم؟
2-تعصب روی مفهومی به نام «ناموس و ناموسپرستی» تا چه حد تابع قواعد و قوانین حقوقی و حمایتی در این جامعه است، وقتی فیلمهایی مانند خانه پدری با محتوای «رخ دادن جنایت روی مقولهی ناموس» ساخته می شود، اعتراض گروههای خاص بلند میشود که مگر ما چقدر از این مسائل در خانوادهی ایرانی داریم که روی چنین فیلمهایی سرمایه گذاری می کنید؟ حال آنان باید پاسخگو باشند؟
3- فرضیهی دیگری که دربارهی رفتارهای خشونت آمیز مطرح است، احساس محرومیت و ناامیدی است، باید بررسی کرد که در چنین جنایات دردناکی، خانواده چقدر توانسته با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد؟ و محرومیت و ناامیدی این پدر که به گفتهی مادر رومینا، فرزند خود را دوست داشته و برای او در شب پیش از قتل تیشرت خریداری میکند، در چه زمینههایی بوده که او را وادار به عمل خشونتزایی چون قتل فرزندش نموده است؟ و یا ناشی از خشونت فرهنگی بوده که در تعامل با مولفه های اقتصادی، اجتماعی رویاروی خانواده قرار داشته؟ به نظرم باید بیشتر بررسی کرد.
4- آیا «خانواده و جامعه» از ارزشهایی چون مدارا و رواداری برخوردار است؟ قابل ذکر است که روا داشتن باید با ارج نهادن به آزادی دیگری همراه باشد و رواداری، ارج نهادن به شخصیت و آزادی و انتخاب اعضای خانواده و جامعه می باشد. رواداری نوعی توانایی است و روادار خود را می شناسد و به خود اطمینان دارد و از عقلانیت برخوردار است، در نتیجه در دست یازیدن به کنش های خشونتزا، خوددار است.
5- عصبیت در خانواده رشد میکند و سپس در قبیله و صنف و فرقه و دستهها و باندها به حکومت خود ادامه می دهد. حکومت عصبیت ،حکومت رابطهها است و خشونتها و چاپلوسی و کلاشی و شیادی. هر عصبیتی خود را به سنتی وصل می کند مثل این که شوهرخالهی رومینا می گوید ما در سنت و رسممان نیست که دختر به کسی بدهیم که دو برابر او سن دارد و یا از دین دیگری برخوردار باشد. عصبیت در خانوادهی پدرسالار، منجر به پیدایش مفهومی به نام ناموس و ناموسپرستی در نظام مردانگی میشود و ناموس هم مانند سایر کالاهای دیگر چون ماشین ، تلویزیون و.. به عنوان یک ارزش مقدس که حافظ آبروی خانواده است باید حفظ شود، ولو با مرگ دختر! اینگونه است که رومینای بینوا دختر عزیز ایران ، قربانی عصبیت خانوادگی و قبیلهای و فامیلی می شود و برای حفظ آبروی خانواده با داس توسط پدرش کشته میشود، داسی که در کتاب اول ابتدایی خواندیم «آن مرد داس دارد، آن مرد اسب دارد و..» اما نفهمیدیم که در گذر زمان کارکرد داس تغییر می کند و حال باید بگوییم آن مرد با داس سر دخترش را می برد!
6- امر خصوصی «کشتن رومینا در خانواده» نیز دارای وجهی عمومی است. وجههی عمومی آن را به عنوان حقی انسانی و شهروندی تعیین می کنیم. جامعهی مدنی معمولا به عنوان عرصهی عمومی در برابر عرصهی خصوصی قرار گرفته و حوزهای است که در آن امکان شکستن ارزشهای سالار بودن فراهم می آید، هر گونه سالاری (مرد سالاری، زن سالاری و فرزند سالاری) تا بتوان با خصلتهایی چون خشونتگرایی، خودآزاری، کودکآزاری، دیگرآزاری و روانپارگی با یک کار فرهنگی دراز مدت مقابله کرد هم در خانه و هم در جامعه و بی تردید ، گذر از چنین رفتارهای نامطلوبی نیازمند پیش گرفتن عقلانیت در ارتباطات «خانواده و جامعه و همه ی تعاملاتمان» میباشد و آنگاه است که برای مجازات متخلفان از قانون تبعیت میکنیم و نه کنش های خودسر که منجر به قتل بیگناهانی چون رومینا و رومیناهای آینده شود.
انتهای پیام