تریدینگ فایندر

مرگ سفید در سکوت!

کیانوش جهانپور، مشاور وزیر اسبق بهداشت، در یادداشتی در صفحه‌ی شخصی خود با عنوان مرگ سفید در سکوت! نوشت:

در همه این سال‌ها که مرگ خودخواسته برخی همکاران، به‌ویژه رزیدنت‌ها، بیشتر به چشم آمده، بنایی بر نوشتن درباره آن نداشتم؛ همیشه نگران دامن زدن به موضوع و البته پیامدهای موج دوم و سوم آن بودم. اما گویا این چرخه معیوب بنای توقف ندارد!

موضوع پزشکان جوان و دستیاران علوم پزشکی، سال‌هاست به یکی از نقاط کور نظام سلامت ایران مبدل شده؛ مسئله‌ای که در صورت‌های رسمی هرگز به‌عنوان بحران شناخته نمی‌شود، اما در واقع و بدون تعارف، یکی از نشانه‌های انحطاط ساختاری در حکمرانی منابع انسانی سلامت در ایران است.

معضلی که نه‌تنها از وجه عاطفی، بلکه از منظر سیاست‌گذاری و روان‌اجتماعی باید به آن پرداخت. لکن در نظام سلامت متمرکز و بوروکراتیک، پذیرش وجود بحران یعنی اعتراف به شکست ساختار تربیت و کار!

خودکشی رزیدنت‌ها اگر علنی و به‌عنوان طغیان در برابر اپیدمی سیستمیک مطرح شود، عملاً مشروعیت ساختار آموزشی و درمانی را زیر سؤال می‌برد؛ ساختاری که بدون تعارف، بر بردگی آموزشی، کار بدون مزد واقعی و فشار روانی و جسمی مضاعف بنا شده است.

سیاست رسمی، انکار یا فردی‌سازی مسئله است؛ یعنی تبدیل یک بحران نهادی به «اختلال شخصی» برای فرار از مسئولیت ساختاری. جمله‌ای که زیاد شنیده می‌شود این است: «مگر ما رزیدنت نبودیم؟

رزیدنت پزشکی، نمونه‌ای از نخبه درمانگر در موقعیت فرودست است که عموماً صدای نهادی ندارد؛ نه در صنف، نه در مجلس، نه در رسانه‌های عمومی. در حالی که مرگ یک کارگر یا سرباز محترم ممکن است وارد چرخه خبر شود، رزیدنت با برچسب «دانشجو» یا «درون‌سیستمی» در حباب سکوت آموزشی و اداری دفن می‌شود.

ساختار دانشگاه‌های علوم پزشکی عملاً زندان ذهنی و ارتباطی رزیدنت است؛ او نمی‌تواند اعتراض کند بی‌آنکه مجازات آکادمیک نبیند. در هیچ سطحی، نظام سلامت کشور دارای سیاست سلامت روانی فعال برای کارکنان خود نبوده و نیست. پزشکان و رزیدنت‌ها در سیاست‌گذاری «منابع»‌اند، نه «انسان‌های آسیب‌پذیر».

خدمات مشاوره یا حمایت روانی اگر هم باشد، اغلب صوری است و در فضای ترس از لو رفتن ضعف، انجام نمی‌شود. در کشورهای توسعه‌یافته، پس از هر مورد خودکشی پزشک یا رزیدنت، کمیته‌های بررسی علل نهادی تشکیل می‌شود؛ اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد — حتی در حد کمیته‌های موربیدیتی و مورتالیتی بیمارستانی.

پایداری نظام درمانی دولتی در ایران اغلب بر کار ارزان و بی‌اعتراض رزیدنت‌ها استوار است. به رسمیت شناختن بحران روانی آنان مستلزم بازنگری در نظام پرداخت، محدودسازی شیفت‌های طولانی و شناسایی حقوق حرفه‌ای آنان به‌عنوان پزشک در حال خدمت است، نه دانشجو. اما این امر هزینه‌زا و مستلزم چانه‌زنی صنفی است؛ چیزی که دانشگاه و دولت تمایلی به آن ندارند.

افزایش ریسک خودکشی در بازماندگان و حلقه‌های عاطفی رزیدنت‌ها، از نظر سلامت عمومی فاجعه‌آمیز است. هر رزیدنت از دست‌رفته، صدها رزیدنت دیگر را در سوگ خاموش حرفه‌ای فرو می‌برد. این اندوه‌های انباشته، کارایی حرفه‌ای و اعتماد به نظام درمان را می‌فرسایند. اما چون اثرات آن در آمار اقتصادی پدیدار نمی‌شود، از رادار سیاست‌گذاران حذف می‌گردد.

بیاییم اعتراف کنیم: مرگ‌های خودخواسته رزیدنت‌ها، بیش از آنکه نماد ضعف فردی باشند، آینه شکست جمعی ما در حکمرانی منابع انسانی سلامت‌اند.
تا وقتی سیاست سلامت از «انسان» به «سیستم» و از «مراقبت» به «عملکرد عددی» تبدیل شده، توجه به مرگ رزیدنت‌ها برای دولت و حاکمیت مقرون‌به‌صرفه نیست.

اما تاریخ نشان داده است: سیستمی که مراقبینش را می‌سوزاند، در نهایت اعتماد جامعه را از دست می‌دهد.

باز هم هر جور صلاح می‌دانید، که صلاح مملکت خویش خسروان دانند

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا