«دست از مسابقه برداریم»

مریم نصر اصفهانی، جامعهشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «در حال ریختن چای در آبدارخانه، به دوستم میگفتم تیرامیسویی که صبح خوردهام چطور حالم را عوض کرده. آقای آبدارچی پرسید: «خودتون درست کرده بودید؟»
گفتم: «نه، دختر نوجوان همکار دیگرمان درست کرده بود.»
دوستم سریع گفت: « تیرامیسو چیز خاصی نیست، ما وقتش رو نداریم.»
دیدید چه شد؟ گمان میکنم همهٔ ما تجربهاش را داشته باشیم:
ـ «نه، الکی میگه. دستپختش عالیه.»
ـ «نه بابا! خیلی هم کدبانوئه خانم دکتر.»
ـ «تازه سفرههای رنگین خانم مهندس رو ندیدی»
ـ «خیلی هم بچهدوسته و ارتباطش با بچهها خوبه، ادا درمیاره. بهترین مامان میشه»
ـ«خیلی هم خوشتیپ و مانکن هستی»
ـ «با اینکه کارش خیلی سنگینه، ده برابر زن خانهدار برای بچهاش وقت میذاره.»
ـ «دندانپزشکی یکی از هنرهاشه، باید مهمونی دادنش رو ببینید.»
ـ «با اینکه خانهداره و سه تا بچه داره، تمام کارهای حسابداری شرکت شوهرش رو هم انجام میده.»
و…
ما خیال میکنیم داریم تعریف میکنیم.
اما اینها ادامهٔ همان «همهچیزتمامی» به قول ما اصفهانیهاست که از دختر دم بخت طلب میکنند. اینکه «از هر انگشتش یک هنر بریزد» و جادوگری کند. این میشود که راحت نمیشود «بلد نبود».
«نقص» است که باید انکار یا پوشانده شود.
درست است که شاغل تماموقت هستی، ولی نمیشود به آراستگی خانه اهمیت ندهی (اگر نمیرسی، کمک بگیر و بخشی از حقوقت را بهجبران بده؛ بقیهاش را هم بده برای آرایشگاه و باشگاه که نگویند زن شاغل «شلخته» است)
اغلب عمدی در کار نیست. چیزی در ما درونی شده است. ناخودآگاه خیال میکنیم بابت «همهفنحریف نبودن» به بقیه بدهکاریم.
نیستیم.
ما آدمهای محدودی هستیم با علایق متفاوت. به نظرم هر «نه بابا، دستپخت خانم دکتر عالیه» که برای «آبروداری» یا «دلداری» میگوییم، مشارکت در تقویت «اسطورهٔ ابرزن» است که گرچه ظاهراً تعریف است، در باطن مساوی فشار مضاعف و اضافه بار روانی و احساس ناکافی بودن دادن است.
بیایید همین امروز دست از دویدن در این مسابقه برداریم. همین حالا بایستیم. آب بخوریم و مشخص کنیم اولویتمان در زندگی شخصی و روابطمان چیست و چطور میتوانیم بهنحو اصیلی در مسیر شکوفایی و تحقق آن حرکت کنیم.»
انتهای پیام



