میزگرد: مهاجران افغان از قوانین تا روایتها
پریسا صالحی، انصاف نیوز: مهاجران افغانستانی سالها است که در ایران زندگی میکنند، بسیاری از آنها حتی زادهی ایران هستند اما مشکلات چه از نظر حقوقی و چه فرهنگی هنوز در مورد برخورد با اتباع وجود دارد. عبدالحمید نورزایی، روزنامهنگار، محمد یحیی حقانی، فعال اجتماعی و علی زاهدی، کارشناس ارشد علوم سیاسی، هر سه اهل افغانستان مهمان انصاف نیوز بودند تا وضعیت مهاجران افغان در ایران را بررسی کنند؛ گاهی از مشکلات حقوقی و قانونی و برخوردهای سلیقهای میگفتند و گاهی با خاطری آزرده از خاطرات تلخ در برخوردها با اینحا تاکید میکنند که «چیزی که همیشه این مشکلات بزرگ و جانفرسا را برای ما آسان کرده همدردی و درک کردن ملت بزرگ ایران است. ما خاطرات شیرین را فراموش نمیکنیم که خیلی بیشتر از خاطرات بد است اما اینجا نشستهایم تا از مشکلات بگوییم». متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
دنبال شاهدان مرد ایرانی برای گواهی تجرد!
نورزایی: زنان افغانی که تحصیلاتشان تمام میشود برای تمدید اقامت خود نیاز به گواهی تجرد دارند. یعنی یک خانم تحصیلکرده باید اثبات کند که مجرد است تا اقامتش را تمدید کنند، برای این کار باید چند شاهد ایرانی مرد بیاورد. باید در همسایهها بگردد چند مرد پیدا کند که شهادت بدهند یا بروند پزشکی قانونی. یا باید مامور آگاهی در محله پرس و جو کند که ایشان مجرد هستند یا نه و این هرسال باید تکرار شود و این موضوع حیثیت فرد را نشانه میگیرد. خیلی جاها میگویند چرا ازدواج نمیکنی ازدواج کن تا گواهی لازم نداشته باشی. زندگی و حریم خصوصی افراد محترم است نمیشود اینطور وارد آن شد تا اقامت بگیرد. اگر ازدواج کنند دیگر این گواهی لازم نیست، قبلا سفارت افغانستان این گواهی را میداد الان نیروی انتظامی میخواهد. به نظرم زیبنده نیست یک انسان خانه به خانه دنبال چند شاهد بگردد.
بوروکراسی اداری در مورد اتباع بسیار آزاردهنده است باید این را بردارند. یک قانون نانوشته است که هیچ سودمندیای هم ندارد. باید دید یک قانون یا آییننامه چه اهدافی دارد و این اهداف چه سودمندیای دارد، پشت آییننامهی گواهی تجرد هیچ سودمندیای نیست، چرا برنمیدارند و چرا میگذارند این دور باطل ادامه پیدا کند؟
کدام نهاد باید این موضوع را حل کند؟
نورزایی: خود ناجا. باید سهولتهایی را ایجاد کند، مثل دفاتر کفالت که ایجاد کرد و بسیاری از مشکلات حل شد. این مشکل هم به ناجا برمیگردد.
به جز این مورد چه مشکلات حقوقیای وجود دارد؟
نورزایی: مشکل دیگر حجم پروندهها است. مهاجران و جامعهی میزبان در یک جهت، مهاجران و دولت در یک جهت، مهاجران افغان و مهاجران افغان در جهت دیگری باهم منازعاتی دارند. بسیاری از افغانها تحصیلکردهی حقوق هستند، چرا به اینها اجازه داده نمیشود دفاتر مشاورهای را تاسیس کنند و به افغانهایی که مشکلات حقوقی دارند مشاوره دهند و بهنوعی شورای حل اختلافی ایجاد کنند که قسمتی از آن افغانها باشند و قسمتی از آن ایرانیها که پروندهها قبل از ارجاع به دادگاه حل و فصل شود. 15 میلیون پرونده در ایران داریم کافی نیست؟ باید بیشتر شود؟ که روی قوهی قضاییه فشار بیشتر شود؟ ما راضی نیستیم که باری به دوش جامعهی میزبان بگذاریم.
موضوع دیگر ناآشنایی جامعهی مهاجر با سیستم قضایی و اداری ایران است که مشکلات زیادی ایجاد شده، فرد بلد نیست شکایت خود را مطرح کند، پول وکیل هم نمیتواند بدهد. یا باعنوان دیگری شکایتش را مطرح میکند یا نمیتواند از شواهد به خوبی استفاده کند. اینها باعث میشود که ناامید شوند. دستگاهی که به امید عدالت رفتند ولی ناامید برمیگردند. این بازخورد منفیای دارد. ما پیشنهاد میکنیم سازوکاری برای آن اندیشیده شود. از فارغالتحصیلان علوم اجتماعی، حقوق و علوم سیاسی استفاده شود هیچ نیازی نیست که دولت ایران به اینها پولی پرداخت کند.
حتی نیازی به سازوکار خاصی هم نیست، دولت ایران میتواند از پتانسیلهای انجیاوهایی مثل NRC و DRC و بودجههای آنها استفاده کند و در کانالهایی قرار دهد تا مشکل مهاجران حل شود.
آقای حقانی شما به عنوان فعال اجتماعی بیشتر در این مورد میتوانید به ما توضیح دهید.
حقانی: در ابتدا میخواستم به یک سری مسائل کلی بپردازم. دیدگاه ما نسبت به پدیدهی مهاجرت چیست؟ آیا واقعا مهاجرت برای مهاجر و میزبان فرصت است یا تهدید است؟ همیشه یک نوع منتی وجود دارد که ما چندین میلیون مهاجر را پذیرفتهایم و همیشه میزبان بودیم کار بسیار نیکی است اما این یک داد و ستد است. بزرگترین سرمایهای که در جهان است نیروی انسانی است، اگر فشاری بر ایران و حکومت ایران بوده و مهاجران باری بر دوش آنها بودند اما در پیشرفت و آبادانی این کشور نقش چشمگیری داشتند که هیچ انسان منصفی نمیتواند طی این چهار دهه منکر شود.
ولی متاسفانه سوگیری میکنیم و از یک منظر نگاه میکنیم، ما متولد اینجا هستیم، یعنی نسلی که افغانستان را ندیدیم، ولی متاسفانه تا ده سال پیش خیلی جاها خجالت میکشیدم بگویم افغانی هستم. جو جامعه این بوده که افغانی یعنی یک انسان درجه دو.
طی زمان بهتر نشده؟
حقانی: نسبتا با وجود رسانههایی که وجود دارند و به برکت فضای مجازی بهتر شده، حرف من این است که این یک فرصت برای جمهوری اسلامی ایران است. همانطور که برای ما فرصت است، ما اینجا صاحب امنیت و شغل و مزایای دیگری که همهی شهروندان جمهوری اسلامی ایران از آن استفاده میکنند و تبعیضی در آن نیست هستیم. ما در یک مجتمع زندگی میکنیم و همزیستی مسالمتآمیز ما به طرفین ثابت شده، ما سلیقهای برخورد نکنیم که یک مورد را به پای همهی ملت ایران بگذاریم یا اشتباه یک مهاجر را به پای دیگران بگذاریم. من خاطرم هست که دههی هفتاد من سال اول ابتدایی بودم خیلی از بچهها با من همبازی نمیشدند میگفتند این افغانی است، یعنی یک هیولایی از اسم افغانی درست شده بود.
حتی من دیروز در یک جلسهی نقد ادبی در نشر چشمه بودم که در مورد آثار آقای گلشیری بود، بعد از چندکلمه که صحبت کردم، یکی از ادیبان که خیلی به ایشان امید داشتم پرسید که شما متعلق به بلوچستان هستید؟ گفتم نه من افغانم، خیلی سرد برخورد کرد و رفت من تعجب کردم.
به نظرم این برای جمهوری اسلامی یک فرصت است طی چهار دهه هم بوده اما اینکه چقدر توانسته از این فرصت استفاده کند یا نه موضوع دیگری است.
بعد از خفاش شب خیلی از افغانها مفقود شدند
در این موضوع فرهنگ جلوتر است یا دولت؟
حقانی: در طول چهار دهه اگر بخواهیم نمره دهیم، نمیگیرند اما این فرهنگ ایرانی بوده که واقعا جلوتر از دولت بوده است. ما یک ملت هستیم، اگر به تاریخ برگردیم چیزی به نام افغانستان نبوده اما این مسئله است که چرا برخوردهایی میشود که سلیقهای است.
در مورد آزادیهای فردی، مهاجران افغان اینجا بیشتر از خیلی کشورها مثل ترکیه آزادیهایی دارند، مهاجرت یک چیز جهانی است ما در یک دهکدهی جهانی زندگی میکنیم. هیچ کسی از دیگری بینیاز نیست، هجرت در تاریخ بوده و خواهد بود. چرا همیشه یک دید منفی نسبت به مهاجران وجود دارد.
دهه هفتاد یا هشتاد خفاش شبی پیدا شد و جنایتی کرد، خیلی از افغانها مفقود شدند، به خیلی از خانههای افغانها مردم وارد شدند و آتش زدند. کار،کارِ روزنامهها بود که قبل از اینکه طرف تشخیص داده شود گفتند افغانی است. آزادیای که طبق معیارهای جامعهی جهانی است متاسفانه ما نداریم.
من 34 سال دارم در شهریار متولد شدم، اگر یکی از اقوام ما در ساوه یا اصفهان فوت کند و به آنجا برویم برخورد میشود؛ برای خود من این اتفاق افتاده که به من دستبند زدند، حق دارند این قانون است اما قانون که نص منزل الهی نیست، چرا سهولت ایجاد نمیشود؟ یک کارگر باید یک روز بیکار شود برود برگ تردد بگیرد تا برود اصفهان. در اصفهان باید وقت بگذارد و مهر بزند که آمده اصفهان دوباره برگردد یک روز دیگر بگذارد برود برگه را تحویل دهد و کارتش را بگیرد.
در مورد آزادیهای مذهبی هم وقتی تهران و ایران ندای ام القرای جهان اسلام را میدهد، به عنوان یک دوست و منتقد و نه یک مخالف، متاسفانه ادعای وحدت سیر صعودی نداشته است و نتیجهی خوب و ملموسی نداشته؛ بلکه سیر نزولی داشته است. درست است که این یکطرفه نیست شاید دیگران هم همین وجه را داشتند، سالهایی بود که در جلسات وحدت بزرگترین علمای اهل سنت به تهران میآمدند، یوسف قرضاوی با آن ابهتش میآمد، مفتی تقی عثمانی مفتی اعظم پاکستان می آمد، اما من چند وقت پیش به هتل آزادی رفتم و دیدم کسانی آمدهاند که آدم خجالت میکشد اسم آنها را عالِم بگذارد دیگر آنها نمیآیند دلیل نیامدنشان چیست؟
یک معاملهی یک طرفه است، هر چه من میگویم باید انجام شود و این درست نیست خیلی موقعها مامور آن نیروی انتظامی میگویند شما با فرزندانتان کار کنید تا به سمت سلفیت نروند، خب من به عنوان یک طلبه و روحانی چه امکاناتی در دست دارم، آیا نماز جمعه دارم؟ خیر. من هیچ تریبونی ندارم که اسلامی که میشناسم را معرفی کنم.
در طول چهار دهه متاسفانه کرامت انسانی مهاجر افغان در ارگانهای انتظامی و اردوگاهها اصلاً رعایت نمیشود؛ من رفتم تا ببینم اینها چه میکشند، وضعیت بهداشتی و وسایل سرمایشی و گرمایشی مناسب نیست و اصلاً وجود ندارد، فقط توهین و تحقیر است. با متخلف نباید مثل مجرم رفتار شود، متخلف است وارد جمهوری اسلامی ایران شده است اما آدم نکشته است، انسان است. امروز یک سیاهپوست در آمریکا میمیرد تمام دنیا بلند میشود، اما متاسفانه ما اینجا خیلی از این موارد داشتیم، حتی با خود من برخورد شده است. چند روز پیش من سر ساختمان بودم بازرس فرمانداری که یک شخص دولتی است میآید و میگوید: «بیا پایین میندازمت اونجا که باید بندازم.» به نظر من رسانهها خیلی ضعیف عمل کردند و نتوانستند در این مورد فرهنگسازی کنند البته منظور من همهی ملت نیست آن بخشی است که با افغانها نشست و برخاست نداشتند. به طور کلی برخوردهای سلیقهای تا دلتان بخواهد در ارگانهای انتظامی انجام میشود و توهین میشود.
افغانستان جایی است که جمهوری اسلامی سرمایهگذاری کرده و میکند ولی طی این چهار دهه جمهوری اسلامی بین حکومت و ملت افغانستان چه جایگاهی دارد؟ اما همین مهاجرین در غرب به جایی رسیدند که الان مدیریت افغانستان دست آنها است. آیا ایران توانسته از بین مهاجرین نخبگانی را پرورش دهد که واقعاً بتوانند در آنجا به نفع اسلام و منطقه نقش داشته باشند؟
بهتر است این سوال را از آقای زاهدی بپرسیم، شما که برآمده از دانشگاه هستید این وضعیت را در دانشگاه چطور میبینید؟
زاهدی: من متولد ایران هستم و یکی دو بار به افغانستان رفتهام؛ زندگی مهاجر افغانستانی در ایران واژهای به نام مشکلات دارد پس کی قرار است این مشکلات حل شوند؟ اگر طبق نظریهی ساختاری، جامعه مهاجر را به صورت ساختاری نگاه کنیم، اگر در ساختار اجزا با هم جور نباشند همه چیز به هم میریزد، مشکل بزرگی که در ایران وجود دارد و تصمیمگیری است ساختار تصمیمگیری در ایران چه در مسائل داخلی و چه در سیاست خارجی نسبت به افغانستان نوعی تشتت دارد همیشه هم بوده است.
نوذر شفیعی که در کمیسیون امنیت ملی مجلس هم بوده مقالهای دارد به نام «راهبردهای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان» در آن ضعفها گفته شده که از ساختاری همیشه این مشکل وجود داشته و هیچ وقت تصمیم درست گرفته نشده است. تصمیماتی که گرفته شده مثلاً یک ماه بوده بعد یک نفر آمده و آن تصمیم را عوض کرده است.
در ایران یک تصمیمی توسط مدیران بالا دستی گرفته میشود و وقتی به پایین میرسد شخص میگوید نه من انجام نمیدهم یا با آن سلیقهای برخورد میکند. من هشت سال در قم زندگی کردهام خیلی عجیب است انگار برای خودش یک وزارت کشور دیگر دارد.
تعدادی از اقوام همه ما در اروپا زندگی میکنند؛ رسانههای جمهوری اسلامی همیشه میگویند شما چرا اینجا را با آنجا مقایسه میکنید؟ آنها کشورهای غربی هستند و یک سری اهداف منفی دارند و شما را فریب میدهند، یک بخشی از اینها درست است، مثل پیشینهی استعماری آنها. ولی بخشی از این تفاوتها واقعیت است.
در ایران در موضوع دانشگاهها وضعیت در ۳۴ سال اخیر بهتر شده است، ولی رویکردی که باید باشد وجود ندارد. مثلاً اینکه وزارت یک بخش افغانستان داشته باشد وجود ندارد و نمیتواند یک استراتژی داشت باشد و سرمایه گذاری کند. آقای حسین جعفریان که یکی از کارشناسان حوزه شرق آسیا است چند سال پیش مقالهای داشتند که میگفتند ما باید کاری کنیم که حتی یک شاعر افغان هم از ایران برود و یک جای دیگر زندگی کند. در وزارت هیچ استراتژی بلندمدتی وجود ندارد که این نخبهها که در ردههای بالا درس خواندهاند میتوانند بروند به افغانستان و هم نماینده ما باشند و هم تاثیرات مثبتی روی ما داشته باشند؛ چنین نگاهی وجود ندارد.
به بیمارستان رفت، دستگیر شد، دو فرزندش تنها در خانه فوت کردند
شاید سطح زندگی مردم در ایران خیلی با مردم اروپا قابل مقایسه نباشد از این جهت گفته میشود که مقایسه مهاجران افغان در ایران و افغانستان شاید مقایسه درستی نباشد.
حقانی: منظور از این مقایسه، مقایسهی امکانات مادی نیست؛ مثلاً ما میگوییم این قانون چرا تغییر نمیکند. بالاخره نمایندگان مجلس قانون را وارسی میکنند اما متاسفانه بعد از ۴۰ سال اخیر اگر عموی یک نفر در شهر دیگری زندگی کند و فوت کند، صبح تعطیل باشد شخص نمیداند باید در خاکسپاری شرکت کند یا نکند.
آیا واقعاً مهاجرین توسط مرزبانان ایران به هریرود انداخته شدند یا نه، این ادعای بسیار بزرگی است که توسط ملت و حکومت افغانستان مطرح شده است، شاید مستنداتی داشته و دارند و شاید هم ندارند اما در هر حال ادعای بسیار بزرگی است و بعد از آن قوز بالا قوز ماشین مهاجران افغان است که آتش گرفت به عنوان یک انسان و نه یک ایرانی و افغان به این مسئله نگاه کنیم، از هر نظر که به این ماجرا نگاه کنیم به نظر من ادبیاتی که شایستهی مسئولان جمهوری اسلامی ایران بوده تا امروز نشنیدهایم. ماجرای هریرود را ایران قبول نمیکند و افغانستان می.گوید اتفاق افتاده، مسئلهای است که زمان میبرد تا مشخص شود حقیقت چه بوده اما مسئلهی دیگر در دل خاک ایران رخ داده است.
bbc مصاحبهای با محمدحسین جعفریان برگزار کرد که من یکی از مشتاقان ادبی ایشان که سالها در افغانستان بوده، هستم؛ یکی از کتابهای ایشان را همین چند روز پیش آمدم و با علاقه از خیابان انقلاب خریدم، ولی وقتی مصاحبه ایشان را دیدم احساس کردم که جای آن کتاب در کتابخانه من اضافی است. به ۱۳ مهاجر غیرقانونی شلیک شده است، تعدادی از آنها سوختند و تعدادی از آنها در بدترین وضعیت سلامتی قرار دارند. سفیر یک کشور که حکم آن کشور را دارد به دیدار یکی از آنها میرود، بیمار و مجروحی که بر تخت بیمارستان است، دستبند خورده است؛ این برای دو ملت آبروریزی است دو ملتی که ادعای هم دین بودن و هم فرهنگ بودن را دارند. کسی که پاهایش سوخته است و نمیتواند راه برود و سفیرش به دیدنش آمده به احترام آن سفیر دستبند را باز نمیکند؛ البته ما انتقاداتی به حکومت فعلی افغانستان داریم اما این مسئله باعث نمیشود که از این طور موضوعات چشم پوشی کنیم. آقای محمدحسین جعفریان با یکی از نمایندگان مجلس افغانستان به نام مریم سما در بی بی سی مصاحبه کردند؛ آقای جعفریان به شدت ضعیف ظاهر میشوند، قرار است ایشان برای شلیک دلیل بیاورد، اولین دلیلی که میآورند این است که ما فلان سال است که فلان تعداد مهاجر و دانش آموز داریم و حمایت می کنیم، در زبان پشتو ضرب المثلی داریم که میگوید متوجه سوالت نشدم اما جوابت را بگیر ایشان اصلاً در جریان نبود.
محمدحسین جعفریان میگوید چرا حکومت افغانستان روی این قضیه ویراژ میدهد و الان برایشان مهم شده است؛ چرا مهم نباشد ما متاسفانه حکومتی نداشتیم، اگر داشتیم من نمیماندم چرا با این مسئله باید این همه سطحی برخورد شود؟
ما موردی داشتیم که مردی همسرش را برای وضع حمل به بیمارستان پرسه و دو فرزند خردسال خود را در خانه گذاشته بدون مدرک به بیمارستان میرود به جرم اینکه افغان است دستبند میزنند و به اردوگاه میبرند، دو فرزند در خانه فوت میکنند؛ خیلی وقتها اجازه یک تماس داده نمیشود، سیلی میزنند. همین عید قربان پارسال من نمونهاش را در ساوه دیدم. منم خدمت خلف بودم تخلف انجام داده بودم باید برگه تردد میگرفتم و به ساوه میرفتم اما بنابر موضوعاتی که گفتم نرفتم. یک سرباز که شاید سواد هم نداشته باشد اما اینقدر میفهمد که این افغانی است و من میخواهم از حقوق خودم دفاع کنم، نمیتواند تحمل کند؛ چرا باید اینطور باشد؟
این دو حادثه اخیر به همان اندازه که تنشزا است فرصتی است تا از مهاجرین دلجویی شود، به نظر شما آیا این فرصتی برای رقیبان منطقهای ایران هست یا نیست به نظر من چیزی که لازم است حقوق انسانی قطع نظر از اسلام و غیره است اگر ما مسلمان هم نباشیم نباید از حقوق اولیه یک انسان برخوردار باشیم؟
هر روز پاسپورتم را چک میکردند
گفته شده بود که شلیک به ماشین افغانها از سمت قاچاقچی صورت گرفته است.
حقانی: ما مردم را احمق فرض نکنید؛ آقای جعفریان در یک رسانه بین المللی مثل بی بی سی که حالا به معاند یا غیر معاند بودن آن کار نداریم و فکر میکنم نیازی هم به این برچسبها نداریم، میگوید شلیک از طرف نیروی انتظامی بوده، خوب حادثهای رخ داده شما بگویید ما متأسفیم. کسی که در همان ماشین رفقایش سوختهاند را دستبند نزنیم، میتوانید بیرون یک نگهبان بگذارید؛ این مسائل وضعیت را بدتر می کند.
زاهدی: بیشتر بچه هایی که به افغانستان برمیگردند تصویر بسیار منفی از وزارت کشور و نیروی انتظامی دارند. اداره اتباع یا جاهایی که با اتباع سروکار دارند مشخص است، اما گاهی حس میکنم در بدنهی نیروی انتظامی که بدنهی اجرایی قضایی است انگار آموزشی داده نشده که با یک تبعهی خارجی چطور باید برخورد شود؟
در چندسالی که در قم درس میخواندم، یک شب یکی آمد که بیست و یک سالش بود؛ خب اوج غرورش است. آمد گفت «من به نیروی انتظامی رفتم برای اینکه پاسپورتم را تمدید کنم، نگهبانی گفت چرا آستین کوتاه پوشیدی، تند شدم و داخل اداره گذرنامه سه چهارنفری من را زدند»؛ الان به سوئد رفته است اما میرود به چند نفر دیگر هم تعریف میکند خیلی از آنها حتی دینشان را تغییر دادهاند و مسیحی شدهاند.
در میدان ۷۲ تن قم، کیوسک نیروی انتظامی بود من چهار روز در هفته به دانشگاه میرفتم؛ هر روز که میرفتم پلیس به من میگفت بیا اینجا. با اینکه او را میشناختم میگفتم دیروز پاسپورتم را دیدی و دیدی که ۶ ماه وقت دارد ولی باز میخواست کار خودش را بکند یک روز مرا نیم ساعت نگه داشت و میگفت تو با چه حقی اینجا از مالیات ما استفاده میکنی و درس میخوانی و من سرباز باید زحمت بکشم؟! تا اینکه فرمانده آمد و گفت ولش کن بگذار برود. بعضی از دوستان ما هم میگویند که ماموران میآیند و میگویند مدرک داری نشان بده اگر نداری یک چیز بده به کثافت بگذار ولت کنیم، یا یک ویدیوی که چند سال پیش در آمد و سرباز ایستاده بود و به همه سیلی میزد؛ متاسفانه این برخوردها در بدنه نیروی انتظامی وجود دارد بارها هم گفتیم اما رسیدگی نکردند.
نورزایی: یک جنایتی در منطقهای که ما در کرج زندگی میکنیم شد که توسط یک افغان انجام شده بود؛ دادستان دستور داده بود که همهی افغانستانیهای منطقه دستگیر و بازرسی شوند و کسانی که اقامت ندارند را رد مرز کنند؛ شب ساعت دو مامور در خانه ما را زد من با لباس خواب بیرون رفتم من را دستبند زد و به داخل مینیبوس برد. خیلی بد برخورد کردند، حتی با باطوم زدند. داخل ستاد فرماندهی خیلی از بچهها لباس نداشتند و با زیرپوش آمده بودند؛ شب خیلی سرد بود، ما را روی به سینه آسفالت خواباندند یکی بود که خیلی میلرزید و سردش بود، فکر میکنم مریض بود، سربازی که آنجا بود کتش را درآورد و به او داد آسان خیلی برایم به یادگار ماند و هیچ وقت یادم نمیرود درد و رنج آن شکنجه برایم از بین رفت از این محبت بسیار بزرگ. اگر روزی جمهوری اسلامی من را اعدام هم کند، من محبت آن سرباز را فراموش نمیکنم که خودش در سرما ایستاد و کتش را به آن همشهری من داد که سردش بود و میلرزید.
کوچکترین محبتی که شده ما تحت تاثیر قرار گرفتیم. چرا بعضی در سیستم سعی میکنند با بدسلیقگی این پیوندها را از بین ببرند؟ چرا باید کسی که اینجا درس خوانده و به افغانستان رفته علیه ایران موضع بگیرد؟
حقانی: برای نمونه مریم سما. متولد مشهد است و الان نمایندهی مردم کابل در مجلس افغانستان است. آقای جعفریان به ایشان گفت وقتی شما در مشهد ابتدایی میخواندی فلان شخص در مشهد با اتباع افغانستان بد برخورد میکرد و من جلویش ایستادم. شما خودت را بگذار جای آن خانم، امروز مریم سما شده کسی که خیلی چیزها را دیده و درک میکند و نسبت به خیلی از نمایندگان مجلس در ماجراهای اخیر موضعگیری سختتری داشت.
حتی ایرانیها هم با ایشان همراهی داشتند.
حقانی: چیزی که همیشه این مشکلات بزرگ و جانفرسا را برای ما آسان کرده همدردی و درک کردن ملت بزرگ ایران است. ما خاطرات شیرین را فراموش نمیکنیم که خیلی بیشتر از خاطرات بد است ما اینجا نشستهایم تا از مشکلات بگوییم.
مشکلات سیاسیای که به آن اشاره کردید بخشی مربوط به همین موضوع بازگشت به افغانستان و موضعگیریهای علیه ایران میشود؟
نورزایی: مهاجران گوجه و خیار نیستند که ایران آنها را جدا کند، به یک قوم یا مذهب بیشتر رسیدگی کند و به یک قوم کمتر. چرا یک ارگان واحد با سیاستگذاری واحد درمورد مهاجران تصمیمگیری نمیکند؟ آقای جهانگیری گفت من سازمان ملی مهاجرت را راهاندازی میکنم، نیروی انتظامی یک صحبت میکند، وزارت کشور یک صحبت میکند وزارت اطلاعات یک صحبت، سپاه یک صحبت میکند.
مگر مهاجرین کم زحمت کشیدند؟ مگر جلالالدین فارسی یار شفیق امام نبود؟ مگر کاندید حزب جمهوری اسلامی نبود؟ مگر در تبعید امام چند نفر از یارانشان از اتباع افغانستان نبودند؟ مگر در جنگ تحمیلی از افغانها استفاده نکردید؟ مگر در سوریه به خاطر منافع ملی خودتان از پتانسیل اتباع افغانستان استفاده نکردید؟ خب استفاده کردید، چرا وقتی اینهمه استفاده دارند مثل دستمال کاغذی از آنها استفاده شود؟ باید سیاستگذاری روشن باشد. اگر من جرم سیاسی یا کیفری انجام میدهم در چارچوب قوانین برخورد شود. خود افغانی بودن جرم است. من باید از هویت خودم فرار کنم؟ من در دانشگاه روی کتم علامت پرچم افغانستان را میزنم بهترین برخورد را از دانشجوها میبینم ولی یک سری اساتید که دکترا دارند بدترین برخورد را میکنند. این زیبندهی نظام جمهوری اسلامی که ادعای صدور انقلاب و گفتمان انقلابی و اسلامی دارد نیست.
الان اگر همهی تصمیمات به شما سپرده شود اولین موردی که سراغ آن میرفتید چه بود؟
نورزایی: یک ارگان ایجاد میکردم که سیستماتیک و حرفهای با پدیدهی مهاجران برخورد کند، افسران کارآزمودهی مهاجرت در ایران نداریم. از داشتههای تاریخی به نحو احسن استفاده کنیم و از پتانسیلها طوری استفاده نکنیم که علیه دو کشور شود. از آنها برای تقویت روابط دوکشور استفاده شود. بسیاری از افغانها که در بخش اقتصادی فعال هستند کمک حال جمهوری اسلامی در وضعیت تحریمی هستند. تنها کشوری که جمهوری اسلامی میتواند به آن نفت و گاز از راه زمینی صادر کند افغانستان است مهاجرین سالی ۱۴۵ میلیون دلار برای جمهوری اسلامی هزینه دارند. این آمار خود مسئولان است. چرا نباید از پتانسلهای بینالمللی استفاده شود؟ چند موسسه بینالمللی هستند که به شدت محدود کردید. ترکیه ۶ میلیون دلار از اروپا برای مهاجرین گرفته، شما چرا از کمکهای بینالمللی استفاده نمیکنید؟ چرا به همه چیز نگاه امنیتی وجود دارد؟
این کمکها تحت تاثیر تحریمها قرار نمیگیرند؟
نورزایی: نه اینها کمکهای بشردوستانه است. اینها یک قشر آسیبپذیرند، ما چرا باید درد و رنج اینها را بیشتر کنیم؟ بیاییم از فرهنگ و زبان مشترک استفاده کنیم. من پیشنهاد میکنم جمهوری اسلامی دید امنیتی سیاسی نداشته باشد و یک دید اجتماعی فرهنگی داشته باشد.
پرداخت به مسایل مهاجران باید سیستماتیک باشد
سخن پایانیای دارید؟
حقانی: ما باید این فرهنگ را نه در میان ملت، چون ملت تمدن و فرهنگی دارد که بر کسی پوشیده نیست، اما در میان ارگانهای انتظامی باید فرهنگسازی شود که انسان، انسان است و حقوق و کرامت هر انسانی باید حفظ شود. وقتی ما از اسلام ناب محمدی حرف میزنیم یعنی مردم به اموال کسی نگاه نمیکنند و به عمل او نگاه میکنند حتی ما حاضر نیستیم خطاهای خودمان را بپذیریم. فکر میکنیم بد است. اقرار به خطا بهتر از اصرار بر خطا است.
ما حنفی مذهب هستیم؛ در ماه رمضان یک نماز برگزار میکنیم که بیست رکعت است. البته امسال آن را به خاطر کرونا برگزار نکردیم، آنقدر شعور داریم که اجتماعات خودمان را تعطیل کنیم و منتظر دستور ستاد ملی کرونا بودیم اما در سالهای قبل در خیلی جاها وقتی این نماز برگزار میشد خیلی از مردم نمیآمدند چون میترسیدند. مثلاً در همین سهیلیه کرج ۵۰۰ خانوار مهاجر مسلمان که میخواهند خدا را عبادت کنند به آنها اجازه اجاره کردن یک خانه برای عبادت داده نمیشود از طرف نیروی انتظامی برخورد و ممانعت میشود.
در مورد این مراسم توضیح میدهید؟
حقانی: نماز تواریح است. یک نماز است که دفقیر چهار مذهب اهل سنت در ماه رمضان برگزار می شود و جزو سنت ها است.
این قانون است یا همان برخورد سلیقهای؟
حقانی: برخورد سلیقهای. میآیند میگویند شما حق ندارید این کار را بکنید و حکم است ولی ما حق نداریم بپرسیم این حکم کجاست از بازرس فرمانداری میگوییم حتی کارتش را هم نشان میدهد.
مسئلهی بعدی این است که خدمات انسانی باشد، بوده و نباید چشم پوشی کنیم؛ اما مثلاً درمورد بیماری که مشکل کلیوی دارد شما در چهار دههی اخیر یک مهاجر افغانستانی پیدا کنید که مشکل کلیوی داشته و پیوند کلیه از یک تبعه ایرانی گرفته باشد، سراغ دارید؟ آیا جرم است که انسان ایرانی اهدای عضو کند میخواهد این کار را بکند، اما قانونی که نمیدانیم اسم آن را ایرانی یا اسلامی بگذاریم ممانعت میکند؛ ما صدها مورد داریم که نیاز مبرم به پیوند کلیه دارند اما قانون جلوی آنها را گرفته تا یک افغانستانی پیدا شود و کلیه پیوند داده شود.
خیلی از جوانان ما که شناسایی نمیشوند و شاید فارسی را از شما بهتر صحبت کنند، رانندگی میکنند؛ خیلی از کسانی که در زندان هستند به خاطر تصادفات است. چرا ما زمین را مهیا نمیکنیم؟ خیلی از ایرانی هایی که در کشور های دیگر پناهنده شدند ببینید در چند سال، اقامت آنجا را گرفتند؛ مجبور نیستند شش ماه شش ماه آنجا صف ببندند. وقتی ایران را با اروپا مقایسه می کنیم نه از نظر مادی بلکه از این نظرها است.
نورزایی: اصلاً با پاکستان مقایسه کنید آنجا سیستم خیلی بهتر از اینجاست.
حقانی: رسانهها و صدا و سیما آن طور که باید به دفاع از مهاجرت بپردازند، نپرداختهاند. بهروز قوچانی کتابی مینویسد به نام «هیچ دوستی بجز کوهستان» چه چهره ای برای مخاطب خود ارائه میدهد؟ آیا بین این نسل مهاجر افغان کسانی نخواهند بود که چنین خاطراتی را بنویسند؟ میخواهیم چه خاطرهای در ذهن دیگران داشته باشیم؟ چه نقشی داشته باشیم؟
مهاجران وقتی فهمیدند که سهولتها برای مرز ترکیه کمی بیشتر شده خانه و اموال خود را اینجا ارزان فروختند و به آنجا رفتند؛ کسی که در این فرهنگ زندگی کرده و باید برود آنجا زبان یاد بگیرد و با فرهنگی که خیلی با فرهنگ خودش فاصله دارد تطبیق دهد اینها را به جان می خرد، اینکه سوار کشتیها شود و خدایی نکرده خوراک ماهیها شود را به جان میخرند ولی فرار میکند؛ چرا اینطور است؟ اینها تبعات درازمدت منفی دارد.
نورزایی: به عنوان یک افغان خطاب به ملت ایران میگویم چنانچه یکی از همشهریها یا هموطنان من شما را اذیت کردند یا آسیبی از او دیدهاید من عذرخواهی می کنم، همه جا خوب و بد دارد؛ اما اگر شما هم روزی به انسانی به نام افغان خدایی نکرده بدی کردید، از چشم و زبان شما یا دست شما آسیب دیده، شما هم به یاد بیاورید و با وجدانی آسوده عذرخواهی کنید. بگذارید این قلوب پاشیده نشود. عذرخواهی واژهی زیبایی است باعث می شود که کینه و نفرت پراکنی از بین برود.
زاهدی: هر کدام از ما دوستان ایرانی بسیاری داریم، چون دو کشور تاریخ و فرهنگ مشترکی دارند. روابط خوبی داریم و کنار هم بزرگ شدیم، ولی فکر میکنم خیلی وقتها سیاستمدارها کار را خراب می کنند. در همین حوادث اخیر اگر سیاستمداران کمی سنجیدهتر برخورد میکردند قطعاً بین مردم هم این بحثها شکل نمیگرفت. از نظر قرابت فرهنگی ما قابل مقایسه با فلسطینیها یا عراقیها نیستیم قطعاً ما به شما نزدیکتر هستیم.
در موضوع مهاجرین، نگاههای امنیتی بسیار زیاد است اما یک دانشجو در فضای مجازی انتقاد میکند و سریع از حراست وزارت علوم تماس میگیرند و میگویند «کارتت را بیاور! چرا این حرف را زدهاید؟»؛ یکی از ضعفها در ایران ضعف رسانهای است چرا باید اقبال مهاجران افغانی به رسانههای خارجی بیشتر باشد مثلاً در صدا و سیما همیشه طیف خاصی از مهاجرین را می آورند که یک شکل حرف بزنند بگذارند آزادی فکر باشد.
حقانی: متاسفانه این چیزها عام است برای ایرانی و افغانستانی یکی است.
زاهدی: یکی از پیشنهادات ما این بود که یک کمیسیون یا نهاد مستقل تشکیل شود که در آن از سازمان ملل، دولت جمهوری اسلامی، نماینده مهاجرین و وزارت کشور باشد و چند بخش داشته باشد. در حوزه مهاجرین میشد استفادهی اقتصادی هم کرد. این درست است و در همه جای دنیا هم هست که دولت اول برای اتباع خودش فرصت شغلی ایجاد کند اما در این چند سال میشد از همین دانشجویان افغانستانی که حدود ۳۰ هزار نفر هستند استفاده کرد تا فعالیتهای اقتصادی ایجاد شود. مشکل اصلی این است که ساختار تصمیمگیریها منسجم نیست. سال ۸۷ من در دانشگاه پیام نور قبول شدم بعد از ۶ ماه که درس خواندم رفتم گفتند ثبت نام اتباع افغانستان که کن لم یکن است. چرا باید اینطور باشد؟ این تصمیمها همیشه مشکلساز است ما به عنوان نسل جوانی که در اینجا هستیم سعی میکنیم هم مشکلات را ببینیم و هم به سمت بهبود وضعیت برویم.
انتهای پیام