«تندروی» به مثابه «واقعیتی اصلاحطلبانه» یا «رویایی محافظهکارانه؟»
یادداشتی از مهدی معتمدی مهر با عنوان ««تندروی» به مثابه «واقعیتی اصلاحطلبانه» یا «رویایی محافظهکارانه؟»» را به نقل از روزنامهی شرق میخوانید:
«در یک جامعه پیشادمکراتیک، نامتعادل و توسعه نایافته که عموم نهادهای مدنی و سیاسی از دوام تاریخی چندانی برخوردار نمیشوند، دور از انتظار نیست که رفتارهای سیاسی احزاب، فعالان، جناحها و جریانات سیاسی و اجتماعی، متاثر از فساد سیستماتیک، فقدان برنامه جامع بلندمدت و همچنین، به جهت فقدان تجربه دیرپای مشارکت در تعیین سرنوشت مردم و عدم دسترسی به اطلاعات آزاد، گرفتار ناپایداریهای اساسی و فراز و فرودهایی شوند که از آن به «تندروی» از یک سو یا «فرصتسوزی» و حتی «راستروی» و یا «زد و بندهای ناسازگار با قواعد کنش سیاسی دمکراتیک» از سوی دیگر تعبیر میشود.
قابل پیشبینی است که این ساختار سینوسی، به تلاطمهای ناسازنده و ناساز با واقعیتها، نیازها و ضرورتها، ناکارآمدی و در نهایت به تعلیق سیاستورزی مصلحانه یا حتی محافظهکارانه اصیل بیانجامد. در ترسیم وضعیت کنونی، میتوان تصریح کرد که تنها «حاکمیت» نیست که به دروغ، ریاکاری، فساد و ناکارآمدی مبتلا شده است و بلکه، بخش عمدهای از اپوزیسیون، احزاب، جریانات و نهادهای سیاسی و مدنی نیز از این عارضه به دور نماندهاند.
بخشی از جریان محافظهکاری از این امکان برخوردارند که بقای سیاسیشان را متکی بر عوامل سختافزاری و حمایتهای غیرمتکی به پایگاه اجتماعی و آرای مردم ادامه دهند و از درآمد نفت و ساختار قدرت تغذیه کنند، اما اصلاحطلبانِ نابرخوردار، حتی در شرایط برابر هم، متحمل شکستی با هزینههای سهمگینتر نسبت به رقیب محافظهکار خود میشوند. پس از وقایع اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ و به ویژه پس از آبان ۱۳۹۸، پایگاه اجتماعی اصلاحات روند تنزلی با شیب تندی را نشان داد و از همین روست که ضرورت نقد اصلاحات و تلاش برای بازسازی تشکیلاتی و ارتقای جریانی، بازتاب و ضرورتی مضاعف در رسانهها، افکار عمومی و در بین کنشگران سیاسی اصلاحطلب پیدا کرده است. متاسفانه این ضرورت، هنوز در «ذهن سیاسی» قرار دارد و به عینیت، شکوفایی و فراگیری نرسیده است.
نقد و بازخوانی دورههای سیاسی در چارچوب راهبردها و رفتار کلان سیاسی احزاب که در پلنومها و قطعنامههای احزاب معتبر کشورهای توسعهیافته، امری عادی و متدول است، اگرچه به ندرت، موضوع برخی مقالات و گفتگوهای ارزنده معدودی از اصلاحطلبان را شامل میشود، اما هنوز، نه تنها سنت رایجی در میان احزاب کشور ما به حساب نمیآید، بلکه مورد اعتراض و حتی انکار برخی اصلاحطلبان عاقبتاندیش قرار گرفته و حتی در قالب تندروی یا چپروی ارزیابی میشود.
دیدگاههای انتقادی آقای حجاریان که اخیرا در گفتوگو با روزنامه همشهری مطرح کرد، نگاه کلان ایشان درباره «بازسازی هویت اصلاحطلبی» را باز مینمایاند و نشان از تلاشی دلسوزانه، آگاهانه و مسئولیتپذیرانه برای حل «مساله مشروعیت» دارد. محتوای این گفتگوی کمنظیر، قابل تقدیر و حاوی نکات عمیق و اثرگذاری است. حجاریان، افزون بر طرح پایههای انکارناپذیر و تبیین اصول بنیادین اصلاحطلبی، هویت اصلاحطلبانه، شاخصهای متمایزکننده «تندروی» از «کندروی» و «تعلل» و «فرصتسوزی» به برخی ظرایف تاریخی مانند نقش غیرسازنده جناح راست و شخصیتهایی مانند آقای لاجوردی، شعبه هفتم دادستانی و وزارت اطلاعات دوران هاشمی اشاره میکند و از ضرورت مرزبندیهای نوین ریشهای و مبتنی بر التزام به چارچوبهای دمکراسیخواهی، ابعاد پدیده تندوری و پیامدهای نگاه تک بعدی به آن نیز سخن میگوید و در نهایت، به چگونگی بازسازی اجتماعی و سیاسی «اصلاحات» و ضرورت طرح بنیانهای راهبردی مانند «عدالت» و «شهروند برابرحقوق» و «الگوی سیاستورزی» میپردازد و بر لزوم ارایه ارزیابی روشن و صریح اصلاحطلبان از «سیاست خارجی» در چارچوب مولفههای صرفاً مرتبط با «منافع ملی» تاکید میکند.
حجاریان به درستی و با دقتی تاریخی تصریح میکند که جریان متکثر و چه بسا چندپاره اصلاحات، بیش از آن که به جهت تندرویها آسیب ببیند، پایگاه اجتماعی و اخلاقی خود را به خاطر فرصتسوزیها، پنهانکاریها، شتابزدگیهای راستروانه و رفتارهای غیرمسئولانه از دست داده است. حجاریان به درستی میگوید که اگر هم تندرویای در کار بوده است، حجم وسیعتر آن، به محافظهکاران و حامیان ایشان باز میگردد که از حمایتهای ویژه و ابزار سختافزاری بیشتری برخوردار بودهاند. تندرویهای اصلاحطلبان، موردی و برخاسته از کنشهای فردی با حیطه اثرات محدودتر رقم خورده است، اما تندرویهای محافظهکاران، همهجانبه و متاثر از امکان عدم پاسخگویی و متناسب با میزان منابع کلان قدرت و ثروتی است که در اختیار داشتهاند.
حجاریان در این مصاحبه تاریخی، هوشمندانه بر بنیانهای شکلی و ماهوی «اصلاحات» تاکید میکند و نیز، واقعیاتی را راجع به بهرهگیری حداقلی یا حداکثری عناصر و احزاب اصلاحطلب از ظرفیتهای دمکراتیک قانون اساسی بازگو کرده و از ساختار تحصنها و مبانی استعفاهای مجلس ششم و حتی وجوه اعتراضی و مسالمتآمیز وقایع پس از خرداد ۱۳۸۸ دفاع میکند و پرده از فرجام و نیت «اصلاحطلبانِ شرمگین» و دلایل جهتگیری نوین محافظهکاران در راستای عبور از «جمهوری» و سرعت دادن به روند بیمحتوای نهادهای منتخب مردم بر میدارد.
نقد حجاریان، واجد نکات ارزنده و دقیقی است اما از کاستیهای جدی نیز بیبهره نیست. نگاه مرحلهای حجاریان به مساله اصلاحات که سابقه تاریخی آن را از خرداد ۱۳۷۶ آغاز میکند و همچنین، نپرداختن به عامل ساختاری و نهادی تجمیع قدرت که شاید متاثر از نوعی محاسبهگری جریانشناختی و تعلق عاطفی به کاریزمای انقلاب است، او را به گسستی تاریخی و ناتوانی از پردازش روایتی متقاعدکننده از رویدادهای خشونتآمیز دهه نخست انقلاب دچار ساخته است.
حجاریان در تبیین زمینهها، علل و عوامل مصادیق تاریخی مانند اشغال سفارت آمریکا، مسالهای با عنوان خط امام، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، حصر آیتالله شریعتمداری و اعدامهای ۱۳۶۷، از ظرفیت آگاهی خویش نسبت به وقایع این دوره بهره نمیگیرد، از کنار مسایل عمده انسانی و تاریخی، سرسری عبور میکند و از این رو، دچار پرشی تاریخی میشود که راستیآزمایی به سود جریان اصلاحات و اثرگذاری کلام و تحلیل او در اقناع افکار عمومی را، توام با پرسشهای پاسخ داده نشده و دشواریهای اساسی میسازد.
حجاریان با دقتی تاریخی، نقش انصار حزبالله و جریان فکری، امنیتی و سیاسی که پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ متوجه همانندی کیفی و تبعیت معیاری آرای خاتمی در صندوقهای متعلق به اعضای سپاه و خانوادههای ایشان با سایر بخشهای جامعه شد را افشا میکند و نشان میدهد که این دریافت راهبردی، به ایجاد الگوهای نئومحافظهکاری مستقل از ساختارهای کلاسیک پیشین منجر شد. برخی ناگفتههای حجاریان در این گفتگوی تاریخی، توضیح میدهند که زمینههای بازسازی نهادهای حکومتی و ابعاد رویاروییهای صریح محافظهکاران با اصلاحطلبان، تابع چه عوامل و متضمن کدام ابعاد بوده است؟
حجاریان به وقایع تلخ تاریخی مانند کتک زدن وزاری خاتمی، توقیف فلهای مطبوعات و روند بحرانسازیهای متعمدانه میپردازد، اما مساله خلخالی، دادگاه امیرانتظام، اعدام قطبزاده، ارتداد جبهه ملی، ماهیت تعامل راهبردی سران حزب جمهوری با رهبران حزب توده ایران، فضای افتراآمیز، اهانتهای کلامی و حمله به مهندس بازرگان در مجلس اول، کتک زدن اعضای فراکسیون نهضت آزادی، یورشهای مکرر به دفتر نهضت، رد صلاحیت مهندس بازرگان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۶۴، چگونگی برکناری آیتالله منتظری و به طور کلی، نقش غیرسازنده سیاستگذاریهای امنیتی و وزارت اطلاعات دولت دوران جنگ، عوامل و زمینهها، حمایتها و پشتپردههای شکلگیری گروههای فشار در دهه شصت را ناگفته میگذارد و از سیر تاریخی و اجتماعی روندها و ساختارهای اقتدارگرایی عبور میکند.
نقد حجاریان در ارتباط با تبیین مبانی سوءبرداشتهایی که نسبت به «تندروی در اصلاحات» مطرح میشوند، اگرچه ممکن است در راستای نفی مطلق و یکجانبه «تندروی در اصلاحات« قلمداد شود و حاوی برخی واقعیات ناشی از اثرپذیری توجیهناپذیر و غیرضروری احزاب و کنشگران اصلاحطلب از جنبش دانشجویی و ابتلا به نوعی «ژورنالیسم عاطفی» به نظر نرسد یا ناظر بر راهبردهای فاجعهبار و شبههبرانگیزی مانند «عبور از خاتمی» و رویکرد مخرب انتخاباتی اصلاحطلبان در دو انتخابات شورای شهر دوم و ریاست جمهوری ۱۳۸۴ نباشد که منجر به روی کار آمدن پوپولیسم ِ ویرانگر ِ احمدینژادی شد، اما همانگونه که بیان شد، این مصاحبه، متکی بر نگاهی اخلاقی و هوشمندی سیاسی در تراز ملی بود که البته از شخصیتی مانند حجاریان به دور از انتظار نیست.
اگر همانگونه که حجاریان در این گفتوگو لازم دانسته است، این نقد و بازخوانی بتواند به اقدامات عملی در راستای همگرایی اصلاحطلبان راستین و تدوین و تصویب مانیفست اصلاحات به مثابه سندی الزامآور در راستای حل «بحرانهای ساختاری» از طریق «اصلاح ساختارهای بحرانزا» بیانجامد و فراتر از اعلام مواضع سیاسی، زمینههای شکلگیری ساختارهای ائتلافی و جبههای را فراهم آورد، میتوان به سیر روند اصلاحی گذار به دمکراسی، خوشبین و امیدوارتر بود. بنابراین، این مصاحبه را میتوان به مثابه یکی از نخستین گامها برای پیگیری مطالبات اساسی جامعه ایران تلقی کرد.
اگر این گفتوگوی صمیمانه و موشکافانه ما را به این تحلیل نهایی رهنمون کند که گره فروبسته اصلاحات، به تنهایی و به دست هیچ جناح، حزب یا شخصیت سیاسی، به سامان نمیرسد، کاستیهای آن را نباید در راستای گسترش شکاف میان طیفهای متکثر احزاب اصلاحطلب راستین و تفرقه و تفرق یا رهبریطلبیها، مطلقنگریها و خودبرتریبینیهای حزبی و گروهی برای نشستن بر کرسی موهوم «جریان اصلی» ارزیابی کرد. این مصاحبه، یادآور اولویت مرزبندی با فساد خودیها، ضرورت تمرکز بر اصالتهای سیاسی و لزوم احتراز از نفاق اجتماعی و گرفتار آمدن به عرصه رفیقبازی در مناسبات سیاسی است. این گفتوگوی انتقادی، کلام اول حجاریان است اما کلام آخر اصلاحطلبان نیست، شایسته و بلکه ضروری است که در شرایط بحرانی کنونی، دست به دست هم دهیم و در صدد جبران، تکمیل، ارتقا و کارآمدی آن برآییم.»
انتهای پیام