چرا مردم روسیه به پوتین «آری» میگویند؟
محمدکاظم احمدی، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت: همه پرسی تغییر قانون اساسی روسیه در این کشور برگزار شد و با تغییر قانون، پوتین میتواند برای شانزده سال دیگر رئیس جمهور این کشور باشد.
چرا پوتین و مردم روسیه به این نقطه رسیدند که خطر حرکت به سمت یک شبه دیکتاتوری را به جان بخرند؟
پاسخ به این پرسش در نوع نگاه و تاریخ مردم روسیه نهفته است. مردم امروز روسیه به قدری عمر دارند که روزهای سخت شروع عصر دموکراسی، بازار آزاد و یا خصوصی سازی را به خاطر داشته باشند. روزهایی که کشور در حال فروپاشی بود و هر روز حکومت جدیدی ادعای استقلال میکرد و کشور جدیدی در نقشه جهان ظاهر میشد، روزهایی که اعتصابات و کمبود مواد اولیه، سرخوردگی و سرافکندگی روسها را در داخل و خارج به همراه داشت. ولی تعداد اندکی از روسها هنوز زنده هستند که دشواری دورهی حاکمیت و خودکامگی شوروی را به یاد داشته باشند. چیزی که برای نسل جدید باقی مانده بیشتر نوستالوژیهای مردمان روسیه از روزگاری است که این کشور در دنیا به عنوان یک ابر قدرت مطرح و در زمینه مسابقه تسلیحاتی و یا تسخیر فضا پیش قراول بود.
روسها هنوز روزهای ناخوشایند یلتسین اسطورهی دموکراسی را به خاطر دارند که با امیدهای بسیار پا به میدان گذاشت ولی با حسرتهای بسیار این میدان را ترک کرد، در چنین روزگاری بود که پوتین فرزند خلف «کا گ ب» سکاندار اصلی امپراطوری شوروی به میدان آمد و آرام آرام قدرت را قبضه کرد و مجد و عظمت روسیه را به وی باز گرداند.
زمانی که پوتین سکان کرملین را به دست گرفت، تمام ذخایر ارزی روسیه به عنوان وارث یک امپراطوری ورشکسته از 8 میلیارد دلار فراتر نمیرفت اما پوتین بعد از ۲ دوره ریاست جمهوری این مقدار را به 500 میلیارد دلار رساند. پیروزیهای روسیه تا اینجا بیش از مردم روس، به پوتین اعتماد به نفس داده است، پوتینی که تا قبل از سال 2007 صراحتاً از عدم تغییر قانون اساسی سخن میگفت اینک به این نتیجه رسیده است که با پشتیبانی مردم حتی توانایی این را دارد که از سد قانون اساسی نیز بگذرد، مردم روسیه نیز نگران آینده بدون پوتین هستند چرا که خاطره خوشی از دموکراسی ندارند و به گفته میشل اشتورمر روزنامه نگار و پژوهشگر حوزه مطالعات روسیه «وضعیت سیاسی دلخواه مردم روسیه برخورداری از دموکراسی از نوع غربی نیست. آنها به خودکامگی روشنفکرانهای علاقمندند که در آن تناقض وجود نداشته باشد و بتواند به سرنوشت مردم روسیه حاکم باشد».
با این وجود میتوان پیش بینی کرد که با وجود اقبال کمتر مردم به پوتین در صندوقهای رأی نسبت به گذشته باز هم برنده این ماجرا پوتین است چرا که ارج و منزلتی که مردم روسیه برای ایوان مخوف به عنوان متحد کننده روسیه قائل هستند به مراتب از گورباچوف و یلتسین به عنوان اسطورههای دموکراسی که نتوانستند روسیه را از ناکامیاش نجات دهند بیشتر است؛ در چنین شرایطی پیش بینی نتیجه همه پرسی چندان مشکل نخواهد بود.
چرا که مردم روسیه تصویر وهم آلودی از فضایی که پوتین در آن نباشد را دارند، در بیست سال گذشته که روزگار خوشی برای مردم روسیه بوده، پوتین همیشه در صحنه حاضر بوده و تلاش کرده هر لحظه این واقعیت را که بنیان گذار روسیه جدید است را به مردم یادآوری کنید و با قرار دادن یاران وفادار به خود هرگز از صحنهی سیاست دور نشده تا جایی که هنگامی که دمیتری مدودف بعد از آنکه بر صندلی ریاست جمهوری یعنی قدرتمندترین جایگاه در کشور تکیه زد در سخنانی بیان کرد که در این پست نیازمند مشاوره و راهنمایی ولادیمیر پوتین است.
روسیهی امروز بودن پوتین ماهیت و تشخصی ندارد و به گفته اشتورمر «روسیه بعد از دوران امپراطوری (شوروی) در راه تبدیل شدن به یک دولت-ملت جدید است که بزرگی و ملی گرایی روسیه را در هم میآمیزد. روسیه صاحب ذخائر و منابع زیادی برای صادرات است اما مشکل آن، این است که امروز ایدئولوژی ندارد. روسیه امروز در بین همهی کشورهای جهان صاحب کمترین ایدئولوژی است.» این خلاء در زمان حکومت شوروی با عقاید سوسیالیستی و کمونیستی پر میشد و دولت تمام تلاش خود را بر یک دست سازی جامعه انجام میداد اما با از میان رفتن شوروی این ایدئولوژی نیز منسوخ شده است، از طرفی مردم روسیه علاقه چندانی به دموکراسی از نوع غربی آن ندارند چرا که آن را عامل بدبختی و سیاه روزی خود میبینند، دموکراسی غربی برای آنها به معنا فقر، کمبود مواد اولیه، تکه تکه شدن کشور، و جنگهای داخلی است. روسها این را به خوبی میدانند که کشور پهناوری چون روسیه با فرهنگها و نژادهای گوناگونی که در آن زیست میکند به رهبری مقتدر و سکانداری ماهر نیازمند است، پوتین نیز این مسئله را به خوبی درک کرده طرفی اجازه به وجود آمدن شخص قدرتمند با شخصیت کاریزماتیک را در کنار خودش نیز نداده است و سعی میکند مردان اطرافش در واقع مانند تپههایی باشند که بدون وجود آبی که از قله جاری است زندگی برایشان ناممکن است. حضور شخصیت مدودف برای مدت طولانی در کنار پوتین نیز بدین منظور است مدودف به عنوان شخصی با ظاهری آراسته، دارای افکار لیبرال و دیدی خوشبینانه در مورد بازار آزاد و خصوصی سازی هرگز چندان جدی گرفته نمیشود. در حالیکه سه چهارم کابینه پوتین را اشخاصی با سابقه امنیتی تشکیل میدهد مرد شماره دو روسیه یعنی دمیتری مدودف یک وکیل است که هیچ سابقه امنیتی و نظامی در کارنامه خود ندارد و سابقه آشنایی وی با پوتین برخلاف دیگر همراهان پوتین نه به کا گ ب بلکه به دوره خدمت پوتین در شهرداری سنت پترزبورگ برمیگردد که پوتین به خاطر معاملاتی دچار دردسر حقوقی گردیده بود و این مدودف بود که پوتین را از کوره راههای حقوقی بهسلامت به بیرون هدایت کرد. مدودف این را به خوبی درک میکند که بدون کمک و محافظت پوتین مانند شخصی در میان گله گرگهاست که هر آن امکان دارد دریده شود. پوتین نیز با درک این واقعیات با در دست گرفتن قدرت، رسانه و سرمایه عملاً جلوی بروز هر گونه اپوزسیون قدرتمند دیگری را گرفته. بوریس نیمتسف در نزدیکی کاخ کرملین در سال 2014 درست زمانی که در حال سازماندهی یک تظاهرات ضد دولتی بود کشته شد، اگر چه مجریان این قضیه دستگیر شدند ولی هرگز مشخص نشد که چرا باید یکی از اعضای نظامی وابسته ارتش چچن تحت رهبری رمضان قدیرف رئیس جمهور چچن که از یاران باوفای پوتین است دست به چنین کاری بزند و رمضان قدیرف شخصی بود که از قتل بوریس نیمتسف حمایت میکرد، قدیرف با حمایت پوتین توانسته برای مدت طولانی چچن را کنترل کند. ماجرای دیگر مربوط است به دستگیری و سپس اعزام روسلان شاودینف که یکی از اعضای اپوزسیون مخالف پوتین و مدیر پروژه تحقیقات فساد در خصوص مقامات و مدیران دولتی به یکی از پایگاههای قطب شمال برای خدمت سربازی بود عملکردی که بیش از هر چیزی انسان را به یاد شیوه برخورد حکومت تزار و شوروی میاندازد که مخالفان سیاسی خود را به سیبری و مناطق بد آب و هوا تبعید میکردند. این برخوردها پیام روشنی برای مخالفان پوتین است که چه عواقبی میتواند در انتظار آنها باشد از قتلهای تصادفی گرفته تا اعمال شبه قانونی.
مردم روسیه هر چه که باشند به این باور رسیدهاند که به بیش از یک رئیسجمهور دموکرات نیاز دارند، به شخصی که به عنوان مرشد به وی نگاه بکنند و
از او الگو بگیرند و روسیه را در شرایط سخت از طوفانهای سهمگین به سلامت عبور بدهد.
انتهای پیام
دیکتاتورها با هم دوست می شوند.
تقدیس دیکتاتورهای بعنوان شرور عالم عملی شرورانه ست
مردم روسیه سیصد سال ه که طرفدارِ حکومتهای اقتدارگرا هستند؛ از دورهی تزارها که حمله کردند به انقلاب فرانسه گرفته تا الان که گل کاریهایشون خاورمیانه رو برداشته.
لطفا کم مردم رو شستشوی مغزی بدید
کا گ ب دانشگاه تولید تروریست در جهان است و میبینم که دارید تطهیر میکنید