پاسخ باربد گلشیری به روزنامه فرهیختگان و عطاالله مهاجرانی
ماجرا از توییت عطاالله مهاجرانی درمورد کانون نویسندگان ایران و شخص هوشنگ گلشیری آغاز شد و به مصاحبهی فرهیختگان با فرزانه طاهری -نویسنده، مترجم و عضو سابق کانون نویسندگان و همسر هوشنگ گلشیری- و اعتراض توییتری باربد گلشیری به سانسورهای متن منتشر شده انجامید.
عطاالله مهاجرانی در توییتی نوشته بود: «کانون نویسندگان ایران در صدد کسب مجوز بود. به جمع پنج نفرهای از کانون که به دفترم آمده بودند، گفتم زودتر اساسنامه تان را بیاورید! گلشیری گفت دوسال بحث شده که اساسنامه با نام خدا شروع شود یا نشود! به نتیجه نرسیده بودند و نرسیدند.
دیدم در اصلاح قانون اساسی روسیه نام خدا آمده!»
توییتی که بدون توضیحی پاک شد و این رشته توییت جای آن را گرفت: «در كانون نويسندگان ايران، مثل جمعيت هاى ديگر اجتماعى، همه اعضاء هم نظر و هم سليقه نبوده اند. جريان راديكال در كانون وجود داشته است. جريان ديگر كه به تعامل با دولت باور داشت، به نظرم گلشيرى چهره شاخص آن در دهه هفتاد بود. ماجراى مخالفت با نام خدا را ايشان روايت كرد.
در آذرماه سال ٧٧ جمع نويسندگان سه بار به دفترم آمدند و در باره شرايط خاص آن روزگار گفتگو كرديم. يك بار هم جلسه با گروه پنج نفره از اعضاى كانون در دفترم برگزار شد. رابط گلشيرى بود. براى تشكيل نشست مجمع عمومى كانون، ايشان به دفتر من آمد و نامهاى نوشتم كه نشست با موافقت ارشاد است. وقتى استيضاح شدم، كانون نويسندگان در حمايت از اينجانب بيانيهاى منتشر كرد. حتما علاقهمندان كانون مىتوانند در اسناد كانون نويسندگان سابقه آن بيانيه را پيدا كنند. همانطور كه در كانون جريان راديكال وجود داشت، در حكومت هم جريانى نمىخواست كانون فعاليت قانونى و رسمى پيدا كند. هميشه در دوران مسئوليتم با نويسندگان شاخص ايران مثل دانشور و براهنى ارتباط داشتم. منصور كوشان نامه ما نويسندهايم را قبل از انتشار برايم آورد و درباره انتشار نامه با من مشورت كرد. جريان راديكال در حكومت با نويسندگان برخورد كرد كه به نظرم بىتدبيرى و عدم شناخت ريشه ماجرا بود.
ماجراى ارتباطم با نويسندگان و شرح گفتگوها را به دقت و با ذكر جزئيات يادداشت كردهام. ماجراى آذرماه ٧٧ و قتل نويسندگان و حال و هواى آن روزگار فصل مهمى از همان يادداشت هاست.»
فرهیختگان «برای بررسی ادعای طرح شده از سوی مهاجرانی» در تماسی با فرزانه طاهری سوالاتی حول آن ماجرا و کانون نویسندگان طرح میکند و در مطلبی باعنوان «برای تشکیل جلسات کانون نویسندگان، از مهاجرانی مجوز گرفتیم» منتشر میکند که با واکنش توییتری باربد گلشیری -فرزند فرزانه طاهری و هوشنگ گلشیری- به شیوهی انجام این گفتوگو و حذف بخشی از صحبتهای فرزانه طاهری در این متن روبرو میشود.
باربد گلشیری علاوه بر توییت عطاالله مهاجرانی، دربارهی تماس خبرنگار فرهیختگان با فرزانه طاهری و آنچه از گفتههای او در متنِ منتشر شده «سانسور» شده است، یادداشتی را باعتوان «به یادآر» در اختیار انصاف نیوز گذاشته است که در ادامه میخوانید:
به یاد آر!
خانهها تاریخهای بیشوکم شخصی هم دارند. از اهالی خانهای میپرسند فلان واقعه پیش از مدرسه رفتن بچهشان بود یا بعدش. پیش از عقد فلانی بود یا بعدش. در خانهی ما تاریخ وقایع اغلب با پیش یا پس از قتل این دوست و آن همکار به دست میآید. تاریخ گفتوگوی هوشنگ گلشیری با مهرداد بهار (یعنی همان کتاب «ما و جهان اساطیری») همینطور به دست آمد؛ فهمیدم که اندکی پیش از قتل زندهیاد احمد میرعلایی بوده است. خبرنگار فرهیختگان نیز که به فرزانهی طاهری زنگ میزند تا ببیند که کانون نویسندگان ایران چه مجوزی از وزیر ارشاد وقت، عطاالله مهاجرانی، گرفته است، طاهری بهتاکید، دو یا حتی سه بار، به او میگوید «پس از قتلها». چند عضو نازنین کانون نویسندگان را حذف کردند و اینک فرهیختگان آن تاریخ خونبار را حذف میکند. آنچه فرهیختگان سانسور کرده است درست همین است. طاهری میگوید «پس از قتل نویسندگان برنامه برای برگزاری مجمع عمومی کانون در منزل خانم بهبهانی بود. «آقایان» تماس گرفتند با گلشیری که نمیتوانید برگزار کنید. گلشیری با مهاجرانی تماس گرفت که دوستانمان را کشتهاند و نمیتوانیم در خانهی شخصی یک نفر جمع بشویم؟»
دیگر اینکه این بار اول نیست که آقای مهاجرانی هوشنگ گلشیری را چون سکهی قلب خرج مطامعی میکند. از میان مکتوباتْ او میتواند به کتاب استیضاح خود رجوع کند و به یاد بیاورد که در مجلس در دفاع از خود گفت که خود گلشیری هم تصدیق کرده که ما به بعضی از آثار او مجوّز ندادهایم. از میان شفاهیات نیز میتواند نمایشگاه کتاب را به یاد بیاورد ــ که من به چشم خود دیدم ــ که گلشیری را اتفاقی آنجا دید و از دعوای دو جناح گفت، که دولت هم زیر فشار است و شما دیگر بر این فشار نیفزایید. پاسخ گلشیری بهطنز این بود: اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.
من نامههای زمان قتلها را خواندهام و میتوانم بگویم که برخلاف ادعای آقای مهاجرانی چند بار به ایشان نامه مینویسند تا پس از قتلها امنیت اعضاء در «محلی عمومی برای برگزاری نشست عمومی کانون نویسندگان ایران» تامین شود. و «به استحضار میرساند که استفاده از اماکن عمومی منوط به دریافت اجازهٔ رسمی از آن وزراتخانه خواهد بود.» اما «با کمال تأسف چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نامههای مزبور پاسخی ندادهاست» تصمیم میگیرند که در منزل زندهیاد سیمین بهبهانی در تاریخ ۱۳ اسفند ۷۷ به طور خصوصی جمع شوند. پس کدام مجوز جلسات؟ «امنیت نشست تأمین شود» معنای مجوز میدهد؟
شخصاً باور دارم که کار آقای مهاجرانی در بهترین حالت کمک به پروندهسازی علیه کوشندگان راه آزادی بیان است تا دست کم گروهی از ایشان را ملحد بدانند، چنانکه دانسته بودند و به عنوان عنصر نامطلوب حذف کردند. تیتر اسفبار فرهیختگان ــ «برای تشکیل جلسات کانون نویسندگان، از مهاجرانی مجوز گرفتیم» ــ نه فقط قلب تاریخ کانون نویسندگان که بزک کردن چهرهی وزارت ارشاد است. اینکه نویسندگان ایران نامه بنویسند که جانشان در خطر است باید عرق شرم بر پیشانی تمام کسانی که بر مسند بودهاند بنشاند.
فرهیختگان به این مقدار البته بسنده نکرده و در پایان از «قدیسپروری» و شاملو گفته. این آخری آنقدر اسفبار است که نمیدانم چه بگویم. میدانیم که دیگر حتی حاضر شدن بر مزار شاملو در سالگردش ممنوع است. خوب است که فرهیختگان از پوستهی روابط عمومی درآید و دست کم یکبار از پانزده سال و شش ماه زندان سه تن از اعضای کانون، رضا خندان مهابادی و بکتاش آبتین و کیوان باژن، بنویسد، چون کوشندگان راه آزادی بیان مدافع آزادی بیان فرهیختگان نیز هستند و متبرک باد این نام فرهیختگان، فقط نامش، که احمد میرعلایی و محمدجعفر پوینده و محمد مختاری و سعیدی سیرجانی و پروانه اسکندری و داریوش فروهر و غفار حسینی، مجید شریف و بسیاری دیگر فرهیخته بودند و بناحق آنان را از ما گرفتند.
در پایان، تا ببینیم کانون آن سالها چه میگفت، بخشی از نامهی کانون نویسندگان به گزارشگران بدون مرز را نقل میکنم به تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۷۸:
«هدف کانون مشخصاً آزادی بیان و قلم است برای همهٔ نویسندگانی که در این کشور زندگی میکنند. میدانیم که بنیادگذاشتن نهادی مستقل از حاکمیت وقت و کسب مجوز قانونی برای فعالیت رسمی و علنی آن هم در کشوری که حتی یک نهاد مستقل از حاکمیت وجود ندارد، کاری است بس دشوار و ما در این راه تعدادی از بهترین دوستانمان را از دست دادهایم و هر لحظه بیم آن هست که کسانی دیگر نیز به این کاروان مرگ بپیوندند […] با امید روزی که همهٔ نویسندگان و خبرنگاران در سراسر جهان بتوانند آزادانه بنویسند و منتشر کنند.»
انتهای پیام