خرید تور نوروزی

مزرعه واقعی حیوانات | سعید رضوی فقیه

سعید رضوی فقیه در یادداشتی با عنوان «مزرعه واقعی حیوانات؛ نقد اخلاقی سرمایه‌داری» در «ایران فردا» نوشت:

از سال ۱۹۴۵، یعنی دقیقا‌ً از نقطه‌ی آغاز جنگ سرد، تا کنون همواره کتاب مزرعه‌ی حیوانات ارول چونان خطابه‌ای افشاگر و ناسزانامه‌ای شداد و غلاظ علیه نظام‌های کمونیستی و به‌ویژه اتحاد از هم فروپاشیده‌ی شوروی تلقی شده است. شواهد و قرائن نیز نشانگر آن ست که نویسنده با این تفسیر و تاویل همدل بوده و اساساً با همین قصد و نیت داستان را ساخته و شخصیت‌ها و رویدادها را پرداخته است. با این همه به رغم ارزش‌های ادبی داستان شاید بتوان تفسیر و تاویلی دیگر از آن به دست داد جز آنچه در این هفت دهه در میان خوانندگان و منتقدان رایج بوده است. شاید بتوان گفت مزرعه‌ی واقعی حیوانات نه فقط نظام شوروی یا دیگر نظام‌های کمونیستی و سوسیالیستی بلکه همچنین و حتی مقدم بر آن‌ها نظام سرمایه داری است که آدمیان را تا حد حیوانات تنزل داده و یکسره مسخر دست صاحبان سرمایه کرده و در خدمت آسایش، سرخوشی و شادنوشی ایشان درآورده است. رویایی که جرج ارول در ناخودآگاه ذهن آفرینندۀ خویش دیده رویایی صادقه است اما تاویلش لزوماً نه همان است که خواب‌گزاران می‌انگارند یا حتی خود نویسنده تحت تاثیر پذیرفته‌ها و پیشداوری‌های خودآگاهش می‌پندارد.

در نظام سرمایه‌داری جامعه‌ی انسانی تا حد یک مزرعه‌ی حیوانات تنزل یافته و اکثریت مردم به مثابه بردگان در خدمت خواجگان صاحب‌سرمایه در آمده و بنابرین در حد اشیایی بی‌اراده و اختیار به ابزارهایی برای تولید سود بیشتر برای سرمایه و سرمایه‌دار تبدیل شده‌اند. به عبارت دیگر نظام سرمایه‌داری و دستگاه ایدئولوژی‌ساز و اندیشه‌پردازش، مناسبات خود را خارج از قلمرو اخلاق و در مرتبه‌ی ماقبل انسانی و ماقبل اخلاقی تعریف کرده است.

گذار از همستیزی طبیعی به همزیستی اجتماعی

صرف‌نظر از مقولاتی سیاسی نظیر حقوق، قانون و دولت، مقوله‌ای مهم‌تر یا دست‌کم به همان اندازه مهم نیز هست که به کار حل و فصل منازعات می‌آید و آن هم اخلاق است. اخلاق، فارغ از اقتدار قانون و دولت و صرفاً با اتکا به اقتدار وجدان اخلاقی به تعیین حد و مرز منافع خود و دیگران می‌پردازد و گاه از مرزهای همزیستی نیز فراتر رفته و به افق همدوستی نزدیک می‌شود.

همستیزی و منازعه‌ ناشی از خودخواهی و حب ذات است که در طبیعت آدمی و نیز دیگر حیوانات یافت میشود و در ردیف غرایز قابل دسته‌بندی است. این خصلت میان انسان و دیگر حیوانات مشترک است با این تفاوت که آدمی به خلاف دیگر حیوانات در منازعه بر سر منافع با همنوعان خود نیز همان می‌کند که با دیگر انواع و دقیقاً از همین رو است که هابز می‌گوید: «انسان گرگ انسان است.» اقتدار قانون و دولت بر این خودخواهی دیگرستیزانه مهار می‌زند و همزیستی انسان‌ها را در کنار هم و در بستر مناسبات اجتماعی با جبری بیرونی و البته غیر طبیعی امکان‌پذیر می‌کند. اما اخلاق به خلاف قانون می‌کوشد الزام بیرونی قانون و دولت را درونی کرده و همزیستی را با رضایت خاطر همراه و الزام اخلاقی را با اختیار هماهنگ کند به نحوی که فعل اخلاقی نه از سر ترس، طمع یا اکراه بلکه به میل و دلخواست و ناشی از اختیار آزاد شخص سر بزند و سپس با رضایت خاطر وی همراه باشد. در واقع بدون قانون و اخلاق زندگی انسان‌ها انسانی نخواهد بود. با این تفاوت که اخلاق بر رضایت درونی و انتخاب آگاهانه و آزادانه‌ی آدمی متکی است در حالی که قانون به اقتدار بیرونی دولت و قوه‌ی قهری آن.

زیست اخلاقی در برابر زیست طبیعی

آدمی باید اختیار خود را چنان به کار ببندد که با اختیار دیگران سازگار باشد. بی‌توجهی به سازگاری با اختیار دیگران آدمی را به موجودی خودخواه و غیر اخلاقی تنزل می‌دهد و بی‌توجهی به اصل اختیار و اراده‌ی آزاد، انتخاب آدمی را در انجام یا ترک فعلِ بایسته، به تبعیت اجباری از قانون فرو می‌کاهد. در واقع اصالت داشتن دیگری و دیگران در اخلاق و کنش‌های اخلاقی بر این اصل انسان‌شناسانه استوار است که هر فرد آدمی -چه خود و چه دیگری- یک غایت مطلق است و نمی‌توان و نباید او را چونان ابزاری برای مقاصد و اهداف و امیال خود نگریست. در غیر این صورت به زندگی تحت قوانین جبری طبیعت بازگشته‌ایم که تنها یک خود به رسمیت شناخته می‌شود و هر چیز و هر شخص دیگر چونان ابزاری است برای برآوردن امیال آن خودِ یگانه.

سرمایه‌داری و ترجیح الگوی زیست طبیعی

در اینجا صرفاً به اشاراتی کوتاه در باب تعارض بازار آزاد به مثابه نظم طبیعی مناسبات اقتصادی با اخلاق انسانی و اصل بنیادین اخلاق یعنی اختیار و آزادی انتخاب افراد انسان اکتفا می‌شود. مهم‌ترین مسئله این است که وقتی بر اصالت قوانین طبیعی در اقتصاد و مناسبات اقتصادی تاکید می‌کنیم، جامعه‌ی انسانی را در عقب‌گردی تاسف‌بار به منازعات حیوانی تحت قوانین جبری طبیعت از جمله غرایز حیوانی بازمی‌گردانیم. یعنی انسان‌ها را پس از تشکیل جامعه‌ای قانونمند و تاسیس نهادهای قانونی از جمله نهاد دولت به وضعیت طبیعی جنگ همه علیه همه عقب می‌رانیم. در چنین وضعیتی انسان دستکم در حوزۀ رقابتهای اقتصادی همچنان گرگ انسان است.

این نکته که در اندیشه‌ی طرفداران بازار آزاد -در واقع بازار افسار گسیخته و بی‌قانون- مناسبات تابع قوانین طبیعی است نه تنها از طرف مدافعان سرمایه‌داری پذیرفته شده است بلکه از دگم‌های مقدس و پرسش‌ناپذیر این مذهب سودپرستانه به شمار می‌آید. در واقع طرفداران ایدئولوژی اصالت مطلق سود از همین رهگذر می‌کوشند اقتصاد به اصطلاح لیبرالی را به عنوان علم جا بزنند با این توجیه که در این نظام اقتصادی قوانین طبیعیِ حاکم بر مبادلات فقط توصیف می‌شوند و بس. قوانینی که با محاسبات ریاضی قابل‌شناخت و اثباتند. افسانه‌ی علمی بودن اقتصاد کاپیتالیستی حکایت آن رباخوار طماع است که نرخ بهره و بهره در بهره را خود تعیین می‌کرد و سپس با محاسبه‌ی آن‌ها از طریق ضرب و جمع به بدهکاران ویران شده‌ی خود می‌گفت این‌ها ادعای من نیست بلکه قوانین لایتغیر ریاضیات است.

اگر معنای لیبرالیسم اقتصادی آن است که قدرتمندان آزادی داشته باشند در منازعه‌ای طبیعی ضعیفان را تسخیر و استثمار کنند چرا در لیبرالیسم سیاسی هیولای قدرتمند دولت آزاد نباشد که دامنه‌های قدرت طبیعی خود را تا هر جا که جبر طبیعت مجال می‌دهد، از جمله در عرصه‌ی اقتصاد، بگستراند؟

اسطوره‌ای که این برداشت از لیبرالیسم اقتصادی بر آن استوار شده حیات وحش است و نه تصویری اخلاقی و انسانی از یک جامعه. اخلاق حتی در نظام‌های سودانگارانه‌ی محض نیز نمی‌تواند چنین تصویری از جامعه‌ی انسانی را بنیاد ارزیابی و ارزش‌گذاری خود از کنش‌های ارادی انسان‌ها قرار دهد. در این تصویر خبری از انسان آزاد و خردمند نیست بلکه بازیگران همه مقهور قوانین جبری طبیعتند که جز از سر غریزه کاری نمی‌کنند. در چنین وضعیتی نه تنها آزادی بردگان مسخر بلکه آزادی خدایگان مقتدر نیز قربانی طبیعت‌گرایی جبرانگارانه می‌شود، چرا که خدایگان نیز جز به تبعیت از قانون طبیعت رفتار نمی‌کند.

مسخ آزادی انسانی در نظام سرمایه‌داری

نیروی کار همچون دنباله‌ی ابزار تولید تلقی می‌شود و برایش مانند ابزار تولید و مواد خام بازار و نظام قیمت‌گذاری تدارک می‌شود. ارزش نیروی کار در مقایسه با ارزش سرمایه در تمام تاریخ سرمایه‌داری بسیار ناچیز بوده است. از سوی دیگر کلیت جامعه‌ی انسانی به مثابه بازار مصرف یعنی چونان دستگاهی برای خرید و مصرف کالا نگریسته می‌شود.

اما شاید بتوان گفت خطرناکترین و غلط‌اندازترین مغالطه‌ی نظریه‌پردازان بازار مطلقاً آزاد در باب آزادی، نادیده انگاشتن دو وجه یا دو سویه‌ی آزادی است. آزادی انسان دو سویه دارد، یک سویه‌ی فاعلی و یک سویه‌ی فعلی. نفس کشیدن در فضای باز و هوای آزاد برای کسی که مجرای تنفسش را بسته‌اند، در سویه‌ی فعلی آزاد است اما در سویه‌ی فاعلی نه. صرف آزاد اعلام کردن انسان بر روی کاغذ بی آن که شرایط بهره‌مندی از آزادی فراهم باشد مسخ کردن مفهوم آزادی و فریفتن مخاطب است. در لیبرالیسم واقعاً موجود همه‌ی انسان‌ها حق دارند و آزادند هرچه می‌خواهند بخرند اما متاسفانه اکثریت نمی‌توانند از این حق و آزادی استفاده کنند. برای این اکثریت چه آزادی اسمی داشته باشند و چه نداشته باشند نتیجه یکی است. در چنین شرایطی رقابت آزاد افراد با هم مثل رقابت شناگرانی است که وزنه‌های سنگین را با غل و زنجیر به دست و پای بخش اعظمشان بسته باشند.

نظام سرمایه‌داری را می‌توان نظامی از بنیاد غیر اخلاقی یا ماقبل اخلاقی تلقی کرد. از این حیث شاید بی‌ربط نباشد تعبیر و تاویلی دیگر از داستان مزرعه‌ی حیوانات عرضه شود. ارباب پیشین یعنی آقای جونز نماد نظام سلطنت مطلقه است که مردم را چونان سوژه یا رعیت مورد بهره‌برداری قرار می‌دهد در حالی که هیچ شان انسانی برای ایشان قائل نیست. در این مرحله آزادی هست اما تنها برای ارباب. با سرنگونی سلطنت مطلقه و جایگزینی فئودالیسم با نظام سرمایه‌داری، بورژوازی مسلح به ایدئولوژی خوش‌ظاهر لیبرالیسم تحریف شده یک‌بار دیگر مناسبات پیشین را، البته به شکلی دیگر و با توجیهاتی دیگر بازتولید می‌کند. در شرایط جدید ارباب‌ها تغییر کرده‌اند اما رعایا در باطن همچنان رعیتند و مناسبات غیر اخلاقی ارباب و رعیتی همچنان پابرجا است. با این خوانش جدید، مزرعه‌ی واقعی حیوانات همین نظام سرمایه‌داری واقعاً موجود است که در آن زندگی می‌کنیم. دستگاه تبلیغاتی این نظام تلاش می‌کند به ما بقبولاند که همه در آزادی و بهره‌مندی از فرصت‌ها برابرند در حالی که برخی برابرترند، بسیار بیش از آنچه بتوان تصور کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا