شاملو «نه خداست نه شیطان و نه بتی که میپرستند»
به همراه پاسخ موسسه بامداد از احمد شاملو و نقدی به آن
در پی انتشار یادداشتی در کانال کانون نویسندگان ایران که حاوی نقدهایی به احمد شاملو بود، به قلم عضو هیات دبیران این کانون، موسسهی انتشاراتی بامداد به بخشهایی از آن پاسخ داد.
این کانال چند روز پیش در بخش «یادداشت رسیده» نوشته بود:
متنی که اینجا میخوانید یادداشتی است از علی کاکاوند شاعر و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران در بارهی شاملو که امروز بیستمین سالروز درگذشت اوست. (توجه: مطلبی که در زیرصفحهی “یادداشت رسیده” منتشر میشود نظر شخصی نویسنده است و لزوماً نظر کانون نویسندگان ایران نیست)
**
او نه خداست نه شیطان و نه بتی که میپرستند
آنچه شاملو را شاملو کرد شعرها، نظریات ادبی و سیاسی و درکش از زمانهی خویش بود. مجموع آثار و سخنانش الگویی شد برای تعدادی از شاعران. فعالیتهای پژوهشی او خالی از اشکال نبود، به عنوان نمونه: سعی داشت از حافظ یک روشنفکر امروزی بسازد که البته شدنی نیست. با شاهنامه چون متنی تاریخی برخورد کرد که اشتباه ست. جدا از ادبیات، کارهایی از جنس شو و نمایش داشت شاید به دلیل غم نان: به دکلمه روی آورد، ترانه ساخت، فیلمنامهی عامه پسند نوشت وگویا در فیلمی نیز بازی کرد. جدیتر از همهی مشغلههایش، شعر سرودن را زندگی کرد و به دفتر فرهنگ و ادبیات ما برگی زرین و وزین افزود. در نهایت با سعی و خطا، خواندن، نوشتن، جستن، یافتن و اختیار کردن، به اول راه خودش رسید که شعری بود از جنس زندگی. مجموعهی اینها یعنی یک انسان زمینی و زمانی، فرزند زمانهی خویش بودن. نمیشود از شاملو دیکتاتور ساخت، نمیشود از او رهبر و فرمانده ساخت؛ این با آزادی خواهی شاملو، همین طور با زمینی بودن او در تضاد است. شاملو با همهی سعیها و خطاها، با همهی شعرها و کردارش شاملوست. بت ساختن و پتک ساختن از او فقط از کسانی بر میآید که مدام میخواهند سیستم ارباب-رعیتی را بازتولید کنند و غیر از این، سیستم دیگری را نمیشناسند، همین طور آنان که سعی در شکستن شاملو دارند به اشتباه او را بت دیدهاند. از زندگی حرفهای او تقلید هم میشود، شاعرانی که امروزه سعی میکنند شعرهای خودشان را دکلمه کنند، در فیلم بازی کنند و به هر قیمتی در عرصهی فرهنگ حضور داشته باشند. اما آیا توانستهاند مثل او مسئولیت نظریات و اعمال خود را بر عهده گیرند؟ پس چرا تعداد زیادی از آنها با ساده لوحی طبق برنامههای سیاسی و ضد فرهنگی [جاری رسمی] عمل میکنند و از معلومات، شعرها، نقدها و کردار شاملو فقط لایهای سطحی را گرفته و به کار بستهاند؟ کسانی که نه زمانهی خود را میشناسند نه مردم را؛ نه میتوانند احساسات درون آنها را کشف کنند و نه رفتارهای بیرون آنها را پیش بینی کنند. به نظرم شاعر امروزی نمیتواند ساده لوح باشد وگرنه شاعر امرزی نیست. ببینید چه تعداد شاعر داریم که از همکاری با “صدا و سیما” که دستگاه اعتراف گیری و ابزار شکنجه ست تا شرکت در مسابقات ادبی دولتی (و دعوا در مسابقات غیر دولتی)، شرکت در جشنوارههای حکومتی در قبال پول و دستمزد، انتشار کتابشان در نشرهای بدنام حکومتی، تا تبدیل کردن دهانشان به تریبونی برای نامزدهای انتخابات و انتصابات قدرت حاکم، از رفاقتهای هدفمند برای حذف و سانسور تا زیر پا گذاشتن حقیقت به نفع باند خودی، هیچ فرصتی را برای حضور بی معنا و بیفایدهی خویش از دست نمیدهند. اینان قرار است شاعران مدرن و معاصر باشند؟ آنگونه که شاملو بود؟
آزادی خواهی شعاری ساده است که بسیاری از نویسندگان و شاعران عمق معنای آن را درک نکردهاند. فقط سواد و اطلاع از ادبیات کهن و مدرن ایران و جهان کافی نیست، مراقبت در استقلال و عدم وابستگی به قدرتها، واقع بینی اجتماعی، بازی نخوردن در دستگاههای سیاسی داخل و خارج، در یک کلام: آزادگی، میتواند شاعری را به اندازهی شاملو در جایگاه او بنشاند. او شاعر بزرگ و اندیشمند نمونهی زمانهی ماست. اعتبار فرهنگ معاصر ما به شاعران، نویسندگان و اندیشمندانی از جنس شاملوست، از جنس گوشت و خون و اندیشه و احساس یک انسان حساس در این زمین، در این زمان. یادش گرامی.
علی کاکاوند دوم مرداد ۱۳۹۹
پـاسـخ «موسسهی الف. بامداد»
با درود. در تاریخ سوم مرداد ماه مطلبی با عنوان «یادداشت رسیده» در صفحات کانون نویسندگان منتشر شد که در آن، فعالیتهای ادبی شاملو، درک او از زمانهاش و اشکالات فعالیتهای پژوهشی او در قالب اشاراتی گذرا، سرسری، نارسا، مختصر و به صورت تکجملههایی بریدهبریده در بوتهی قضاوت قرار گرفته است. افزون بر آن سبک نگاه و نگارش تقلیلگرایانه نسبت به دستاوردهای نیمقرن تلاش و پشتکار شاعر و پژوهشگری بلندهمت، عبارتهایی در متن آورده شده است با این مضمون: «جدا از ادبیات کارهایی از جنس شو و نمایش داشت…»، «فیلمنامهی عامهپسند نوشت». مصرانه از نویسندهی یادداشت خواستاریم تا مصادیق «شو و نمایش» و «فیلمنامهی عامهپسند را همراه مستندات تاریخی برای دوستداران بامداد ِ شاعر روشن بفرمایند.
میپنداشتیم که هر نویسنده، محقق، پژوهشگر، صاحبقلم و منتقد لامحاله پس از مطالعهی اثر و فارغ از پیشداوری، با فاصله گرفتن از پیشفرضهای عامیانهی رایج و در عباراتی عاری از کلیگوییهای فاقد مرجع، با ارجاع به اصل اثر و بررسی واکاوانهی آن به کار سنجش عیار صاحباثر خواهد نشست و امید داریم که چنین باشد.
بر آن بریدهجملهها، گویاتر از گفتهها و توضیحات خود شاملو پاسخی نیست. که در زیر میآید.
۱. در خصوص اشکالات پژوهشی «برخورد تاریخی با متنی همچون شاهنامه» احمد شاملو در پایان همان سخنرانی آشکارا توضیحاتی روشنگرانه میدهد که خلاصهای از آن را میآوریم:
«من موضوع قضاوت نادرست دربارهی نهضت تصوف یا اسطورهی ضحاک را به عنوان دو نمونهی تاریخی مطرح کردم تا به شما دوستان عزیز نشان دهم که «حقیقت چه قدر آسیبپذیر است». این نمونهها را آوردم تا آگاه باشید چه حرامزادگانی بر سر راه قضاوتها و برداشتهای ما نشستهاند که میتوانند به افسونی دوشاب را دوغ و سفید را سیاه جلوه دهند. این نمونهها را آوردم تا زمینهای باشد برای آن که به نگرانیهایم بپردازم، نگرانیهای جانگزایی که از فردا، از آینده، روحم را میتراشد و اره به استخوانهایم میکشد؛ حالا که زمینه را به وجود آوردم میتوانم به شما بگویم که در شرایط درونمرزی تعصب اگر برای روشنفکران جامعه کوچکترین امکان عمل کردن به رسالت اجتماعی و انسانی وجود ندارد، از شما که طبقهی تحصیلکرده و آگاه جامعه هستید و این بختیاری را هم داشتهاید که چندگاهی دور از دسترس اختناق به خودآموزی بپردازید، هرگز پذیرفته نیست که هر حکمی و هر ایسمی را وحی منزل تلقی کنید و نسنجیده و اندیشهناکرده هر حکم پیشساختهیی را بپذیرید. این امکان برای شما وجود دارد که چندصباحی از نعمت آزادانهاندیشیدن برخوردار باشید، پس از این امکان تا آن جا که فرصت دارید سود بجویید…. برای شما مجال بحث و جدل هست. شما به این بحث و جدلها، به بدهبستانهای فکری محتاجید، موظفید، ناچارید، زیرا حیات فردای ما به آن بستگی دارد. زیرا فردا دوباره اگر تو اشتباه کنی هستی مرا به خطر میاندازی و اگر من به غلط بروم تو را به بیراهه میکشم. خطر کم دانستن از خطر هیچ ندانستن بیشتر است… «نیمهحکیم بلای جان است نیمهفقیه بلای ایمان». ناآگاهی توده خود خطری بالقوه است، چون ناگهان میجنبد و بی فکر و بی هدف دست به عمل میزند؛ اما اگر تو نتوانی درست اندیشه کنی آن خطر بالقوه به فاجعهیی مبدل میشود.
شما باید در هر لحظه خودتان را به محاکمه بکشید که آیا واقعاً آنچه میگویم و میکنم درست است؟ آیا میتوانم بی هیچ نگرانی و دغدغهیی ادعا کنم که اگر از شرافت انسانی خود بخواهم ضامن صحت اندیشهها و برداشتهای من شود بی لحظهیی تردید این ضمانت را خواهد پذیرفت؟ شما حق ندارید کم بدانید، حق ندارید بلغزید، حق ندارید اشتباه کنید، زیرا فقط دیوانهها میتوانند توهماتشان را حقیقت صرف تلقی کنند و از احتمال اشتباه هم ککشان نگزد».
برگرفته از سخنرانی «نگرانیهای من»/ «حقیقت چقدر آسیبپذیر است»
سخنرانی در هشتمین کنفرانس مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران
دانشگاه کالیفرنیا، برکلی _ آوریل ۱۹۹۰
احمد شاملو شش ماه پس از سخنرانی نگرانیهای من، در بخشی از سخنرانیاش با عنوان «رند و رندی در غزل حافظ» در دانشگاه برکلی مجدداً دربارهی فحوای کلامش در سخنرانی قبلی و سوء برداشتها و جبههگیریهای عجولانه و بعضاً مغرضانهی پس از آن توضیحاتی میدهد که بخشهایی از آن را در زیر میآوریم:
«تو همین دانشگاه، اواسط بهار امسال مطالبی عنوان کردم که اگر برای خودم آب نشد در عوض نان خشک جماعتی را حسابی کرهمال کرد، من عادتاً علاقه به پاسخگویی ایرادها ندارم. اگر طرف حق داشته باشد حرفش را میپذیرم و اگر یاوه میگوید که از قدیم گفتهاند جوابش خاموشی است. اما اینجا قضیه فرق میکند. اینجا کوشش شد با جنجال و هیاهو و عوامفریبی و عمده کردن پارهیی جزئیات و از گوشتش زدن و به آبش افزودن اصل مطلب را لاپوشانی کنند. اینجا با سر و ته کردن مطالب من یک عده سعی کردند با بیاعتبار کردن شخص من که هیچوقت هیچ ادعایی در هیچ زمینهای نداشتهام و هرگز هیچ تعارفی را به ریش نگرفتهام، خودشان را مطرح کنند. تئوریسینهای قشون در به در ِخدایگان هم که درست یک وجب مانده به دروازهی تمدن بزرگ پسخانه را به پیشخانه دوخت، افتادند میان که وسط این هیاهو جُل پوسیدهی بیاعتباری تاریخیشان را از آب بیرون بکشند. به این جهت است که این بار خودم را ناچار میبینم برای نجات نظریات و حرفهای صمیمانهام جوابگویی کنم نه برای رفع اهانتهایی که به شخص من کردهاند. من برخلاف آن اشخاص به شعار «آوازخوان، نه آواز» اعتقادی ندارم. عقیدهی من این است که: «آواز، نه آوازخوان». یعنی ببین چه میگوید نبین که میگوید. بنده بد، تو به جای پاسخگویی به حرف من چرا پای خودم را میکشی وسط؟…
… یک آقای خیلی دستهنقاشی و بر ما چیز مکنید ِ دیگر بدون این که اسم بیاورد برنامه گذاشت فرمود «بعضیها» _ ظاهراً بعضیها اسم مستعار جدید بنده است _ فرق اسطوره و تاریخ را نمیدانند. خب، متن آن سخنرانی را مرکز سیرا (CIRA) چاپ کرده. میتوانید به آن رجوع کنید. دست کم آنجا که سخن به ابوریحان بیرونی و نقد او از دورهی ضحاک میرسد، و این که عرض کردهام بیرونی دورهیی را به نقد تاریخی میکشد که بستر زمانی ِ یک اسطوره است و لزوماً صورت تاریخ ندارد.
یک استاد جاسنگین دانشگاه برداشت نوشت “من مطلب آن آقا را نخواندهام فقط شنیدهام در خارج گفته حق با ضحاک است.” … یک عده گریبان لحن سخنرانی را گرفتند، گفتند و نوشتند که بنده برای افاضات خودم “لحن هتاک ِبیچاک ِدهن” برگزیدهام. این آقایان ماشااللَّه آن قدر کلاسیک و نسخهخطی تشریف دارند که باید گرفت دادشان دست صحافباشی بازار بینالحرمین که عوض کت و شلوار یا قبا و عبا تو یک جلد چرم سوخته قرن دوم و سوم هجری صحافیشان کند. اینها حالیشان نیست که معنی را لحن است که تقویت میکند. نمیدانند یا دانستنش برایشان صرف نمیکند که کلمه برای این آفریده میشود که مفهوم یا مصداق مورد نظر را به طرف شنونده شلیک کند، بخصوص در گفتار. … یک لطیفه است که میگوید نصف شبی بابایی با زنگ تلفن از خواب پرید گوشی را برداشت دید یکی میگوید من همسایهی دست راست شما هستم، مادهسگ سفیدتان تا این ساعت نگذاشته کپهی مرگم را بگذارم. چیزی نگفت گوشی را گذاشت نصفههای شب ِ بعد تلفن همسایه را گرفت گفت ثالثاً ماده نیست ممکن است نر باشد، ثانیاً به آن قاطعیتی که فرمودید سفید نیست و احتمالاً یک رنگ دیگر است و اولاً، پدر سوخته مزاحم، من اصلاً سگ ندارم!
درست حال و حکایت بنده است: من تحلیلی از تاریخ به دست ندادم چون در این رشته تخصصی ندارم. فقط موضوعی را پیش کشیدم آن هم به صورت یک نقل قول و تنها به قصد نشان دادن این نکته که حقیقت الزاماً همان چیزی نیست که تو گوش ما خواندهاند و گاه میتواند درست معکوس باورهای ارث و میراثی ما باشد. ضمناً به تأکید تمام گفتم کهای بسا من در برداشتهایم راه خطا رفته باشم. تاکید کردم که فقط این نمونهها را آوردهام تا زمینهیی بشود برای آن که به نگرانیهایم بپردازم. آقایان اصل را ندید گرفتند و آن قدر به ریش فروع قضیه چسبیدند که کل معامله فدای چانهبازاری شد».
منبع: شاملو، احمد. (فروردین ۱۳۷۰). «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» متن سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی، ۳۰ نوامبر ۱۹۹۰. سوئد: آرش با همکاری زمانه.
۲. اما در خصوص نوشتن «فیلمنامه» های عامهپسند و بازی کردن در فیلمی:
«شاملو: _ داستانش دراز نیست، فقط غمانگیز است. علاقهیی هم در کار نبود، ناگزیری بود برای تهیهی لقمه نانی. روزهایی بود که درآمد من به زحمت کفاف پنیری را میداد که به نان و چای اضافه شود… کار سینمایی من چنین حکایتی داشت: یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم… تقریباً گفتگوهای تمام فیلمهایی را که محمد ارباب میساخت من نوشتهام و سناریوی همهی این فیلمها تقلیدی از داستان فیلمهای دیگر بود. هیچوقت کارگردان یا تهیهکنندهیی نیامد سناریویی از من بخواهد. معمولاً میآمدند قصهیی برای من تعریف میکردند و میگفتند این را بنویس، اسم کجای این کار را میشود گذاشت سناریو نویسی؟
ــ شما در یکی از فیلمهای سینمایی نقش هم بازی کردهاید. این کار یک جور شوخی بوده؟
شاملو: ــ تقریباً بله… هنرپیشه نیامده بود. من گفتم برایت بازی میکنم. چون آن سناریو، واقعاً سناریوی خوبی بود. همان فرار از حقیقت. متأسفانه آقای ملک مطیعی توش دست برد… در مشخصات پارهیی از فیلمها، نام من به مثابه نویسندهی فیلمنامه آمده است. تهیهکنندگان آن فیلمها چرا میبایست پای مرا به میان آورده باشند؟ آنها قصهیی به ذوق خود سر هم میکردند میآوردند پیش من و من حداکثر گفت و گوهایش را مینوشتم».
منبع: شاملو، احمد. (۱۳۶۷). در گفتگو با ناصر زراعتی، مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی، «کار سینمایی من، کارنامهی بردگی بود». ماهنامهی فیلم، شمارهی ۶۸.
«از من سناریو نمیخواستند چون سناریویی که من مینوشتم لزوماً فروشی نداشت، فقط دیالوگ میخواستند. داستانها را معمولاً تهیهکننده و کارگردان راست و ریس میکردند و خلاصهاش را در اختیار من میگذاشتند تا برایش دیالوگ یا اگر مستند بود گفتار بنویسم».
منبع: دربارهی هنر و ادبیات، گفتوگو با احمد شاملو، به کوشش ناصر حریری، ۱۳۷۲، ص ۱۴۰
پاسخی به موسسهی الف. بامداد
این کانال چند روز بعد متن یادداشت محسن حکیمی، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران را در پاسخ به «پاسخ موسسهی الف. بامداد» منتشر کرد.
او در این یادداشت با تاکید بر این که «پیش از قضاوت، به منتقدان فرصت دهیم انتقادهایشان را اثبات کنند» و نقد سیاستهای سختگیرانه برای عقاید و دیدگاههای متفاوت، گفته که فقط آنها نیستند «که انسانها را پیشاپیش محکوم میکنند بی آن که فرصت دفاع از خود به آنان بدهند. بسیاری از ما مردم نیز همین کار را می کنیم، اگرچه نه برای صدور و اجرای احکام قضایی، که خوشبختانه کار ما نیست، بلکه برای «نقد» دیدگاهها و نظرات یکدیگر، همان برخوردی که نسل جوانِ کنونی، به درستی و از سر مخالفت، از آن به عنوان «قضاوت» دربارۀ نظرات دیگران یاد میکند، که منظوراز آن همان صدور پیشاپیش حکم در بارۀ نظرات دیگران بدون دادنِ فرصت توضیح و درواقع دفاع از خود به آنان است. نمونۀ این گونه قضاوت و صدور پیشاپیش حکم برخورد «مؤسسه ی الف. بامداد» با یادداشت آقای علی کاکاوند – عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران – دربارۀ زنده یاد احمد شاملوست که در تاریخ دوم مرداد ۱۳۹۹ در صفحۀ فیسبوک کانون نویسندگان ایران منتشر شده است».
او در ادامه مینویسد:
کاکاوند در یادداشت خود از جمله چنین نوشته است: «فعالیتهای پژوهشی او [شاملو] خالی از اشکال نبود، به عنوان نمونه: سعی داشت از حافظ یک روشنفکر امروزی بسازد که البته شدنی نیست. با شاهنامه چون متنی تاریخی برخورد کرد که اشتباه ست. جدا از ادبیات، کارهایی از جنس شو و نمایش داشت شاید به دلیل غم نان: به دکلمه روی آورد، ترانه ساخت، فیلمنامهی عامه پسند نوشت وگویا در فیلمی نیز بازی کرد».
چنان که پیداست، اینها همه ادعاهای کاکاوند است، که طبعاً او میباید به سهم خود به اثبات آنها بپردازد و صرفاً به ادعا آن هم در چهارچوب تنگ یک یادداشت بسنده نکند، در غیراین صورت، صرف ادعا بدون تلاش برای اثبات آن حمل بر ضعف استدلال خواهد شد. به این ترتیب، اگر بپذیریم که استدلال و اقناع میتواند با طرح ادعاها شروع شود، درست ترین و منطقیترین کارِ یک مخالفِ این ادعاها آن است که از مدعی دلیل بخواهد. و این خواستی است که «مؤسسهی الف. بامداد» به درستی در مقام دفاع از احمد شاملو مطرح کرده است: «مصرانه از نویسندهی یادداشت خواستاریم تا مصادیق «شو و نمایش» و «فیلمنامه»ی عامهپسند را همراه مستندات تاریخی برای دوستداران بامداد ِ شاعر روشن بفرمایند.» (فیسبوک کانون نویسندگان ایران).
تا اینجا نه تنها هیچ ایرادی به «مؤسسهی الف. بامداد» وارد نیست بلکه او به درستی در عین استفاده از حق خود برای دفاع از احمد شاملو به کاکاوند نیز فرصت داده که ادعاهای خود را اثبات کند. اما اگر دادنِ فرصت برای اثبات ادعاها را درست بدانیم و آن را به رسمیت بشناسیم دیگر نمیتوانیم پیش از شنیدن دلیل یا دلایل مدعی دربارۀ این ادعاها حکم صادر کنیم. اینجاست که «موسسهی الف. بامداد» به نادرستی مبادرت به صدور حکم کرده بی آن که به کاکاوند فرصت بدهد که ادعاهایش را اثبات کند: «در تاریخ سوم مرداد ماه مطلبی با عنوان “یادداشت رسیده” در صفحات کانون نویسندگان منتشر شد که در آن، فعالیتهای ادبی شاملو، درک او از زمانهاش و اشکالات فعالیتهای پژوهشی او در قالب اشاراتی گذرا، سرسری، نارسا، مختصر و به صورت تکجملههایی بریدهبریده در بوتهی قضاوت قرار گرفته است. افزون بر آن سبک نگاه و نگارش تقلیلگرایانه نسبت به دستاوردهای نیمقرن تلاش و پشتکار شاعر و پژوهشگری بلندهمت، عبارتهایی در متن آورده شده است با این مضمون: “جدا از ادبیات کارهایی از جنس شو و نمایش داشت…”، “فیلمنامهی عامهپسند نوشت”».
مؤسسهی الف. بامداد «قضاوت» خود را دربارۀ ادعاهای کاکاوند این گونه ادامه می دهد: «میپنداشتیم که هر نویسنده، محقق، پژوهشگر، صاحبقلم و منتقد لامحاله پس از مطالعهی اثر و فارغ از پیشداوری، با فاصله گرفتن از پیشفرضهای عامیانهی رایج و در عباراتی عاری از کلیگوییهای فاقد مرجع، با ارجاع به اصل اثر و بررسی واکاوانهی آن به کار سنجش عیار صاحباثر خواهد نشست و امید داریم که چنین باشد». پرسشی که در اینجا بی درنگ به ذهن خواننده می آید این است: از کجا معلوم که به دنبال درخواست «موسسهی الف. بامداد» از آقای کاکاوند برای اثبات ادعاهایش، او «پس از مطالعهی اثر و فارغ از پیشداوری، با فاصله گرفتن از پیشفرضهای عامیانهی رایج و در عباراتی عاری از کلیگوییهای فاقد مرجع، با ارجاع به اصل اثر و بررسی واکاوانهی آن به کار سنجش عیار صاحباثر» نمینشست؟ این پرسش به ویژه آن گاه بجاتر و موجه تر می شود که ببینیم کاکاوند، به رغم انتقادهایش از برخی فعالیتهای احمد شاملو، یادداشت خود را برای بزرگ داشت این «شاعر بزرگ و اندیشمند نمونهی زمانهی ما» نوشته است: «[شاملو] شعر سرودن را زندگی کرد و به دفتر فرهنگ و ادبیات ما برگی زرین و وزین افزود. در نهایت با سعی و خطا، خواندن، نوشتن، جستن، یافتن و اختیار کردن، به اول راه خودش رسید که شعری بود از جنس زندگی. مجموعهی اینها یعنی یک انسان زمینی و زمانی، فرزند زمانهی خویش بودن. … او شاعر بزرگ و اندیشمند نمونهی زمانهی ماست. اعتبار فرهنگ معاصر ما به شاعران، نویسندگان و اندیشمندانی از جنس شاملوست، از جنس گوشت و خون و اندیشه و احساس یک انسان حساس در این زمین، در این زمان. یادش گرامی». از این مهمتر، کاکاوند کسی است که احترام و علاقۀ خود را به احمد شاملو به عنوان شاعر آزادی نه فقط روی کاغذ و در فضای مجازی، نه فقط در مؤسسههای مجوز گرفته از جمهوری اسلامی، بلکه هنگام خواندن بیانیۀ کانون نویسندگان ایران در گرامی داشت احمد شاملو در کف خیابان و پشت درهای بستۀ گورستان محل دفن شاملو بیان کرده و برای آن مورد ضرب و شتم سرکوبگران قرار گرفته، بازداشت شده و به زندان افتاده است، پروندهای که در دوم مرداد ۱۳۹۷ برای او ساخته شده و همچنان باز است. بنابراین، افزون بر همان عامل اصلی، یعنی پرهیز از قضاوت تا زمان بیان دلایل برای اثبات ادعاهای فوق، عوامل اخیر نیز قاعدتاً باید موجب می شد که «مؤسسه ی الف. بامداد» در صدور حکم در بارۀ انتقادهای ایشان شتاب نکند.
اما آخرین اگرچه نه بی اهمیت ترین نکتهای که باید به آن اشاره کرد سکوت «مؤسسه ی الف. بامداد» در مورد جوهر و جانمایۀ یادداشت کاکاوند است، که اگرچه باید به تفصیل بسیار بیشتری توضیح داده میشد اما باز هم مجال تنگ «یادداشت» مانع این تفصیل شده است. این نکته همان است که در عنوان یادداشت آمده: شاملو «نه خداست نه شیطان و نه بتی که میپرستند» و در متن آن نیز مورد تأکید قرار گرفته است: «نمیشود از شاملو دیکتاتور ساخت، نمیشود از او رهبر و فرمانده ساخت؛ این با آزادی خواهی شاملو، همین طور با زمینی بودن او در تضاد است. شاملو با همهی سعیها و خطاها، با همهی شعرها و کردارش شاملوست. بت ساختن و پتک ساختن از او فقط از کسانی بر میآید که مدام میخواهند سیستم ارباب-رعیتی را بازتولید کنند و غیر از این، سیستم دیگری را نمیشناسند، همین طور آنان که سعی در شکستن شاملو دارند به اشتباه او را بت دیدهاند».
فکر میکنم این نکته – هم از نظر ربطاش با قدر و منزلت احمد شاملو به عنوان شاعری مردمی و آزادی خواه و هم به لحاظ تأثیری که میتواند در نقد فرهنگ «شبان – رمگی» حاکم بر جامعۀ ما داشته باشد – از چنان اهمیتی برخوردار است که لازم است به همان سبک و سیاق خود «مؤسسه ی الف. بامداد» از ایشان بخواهیم که در مورد این نکته سکوت نکنند و نظر خود را دربارۀ آن، که در واقع شأن نزول یادداشت آقای کاکاوند است، روشن بفرمایند.
محسن حکیمی، ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
انتهای پیام
و کرکس شاه آدمخواران در لانه می خزد…(احسان طبری) و شاملو ها وشجریان ها ..مصداق چنین آدمخوارانند.
وسفله ای مانند تو همچنین….
کتاب احمد شاملو اقای شروین وکیلی را بخوانید
تا با واقعیت شاملو اشنا شید
که شاعری متوسط هم نبوده