تهديد رسانهها در جهان: از بازداشت تا قتل و تبعيد
/اهالی رسانه در جهان با چه تهدیدهای مواجه میشوند؟ پاسخ دکتر فرقانی و مسعود فروزنده/
زهرا منصوری، انصاف نیوز: مسعود فروزنده -تاریخپژوه- میگوید: «مطبوعات و قدرت مرکزی یک پیوند تضاد تاریخی با یکدیگر دارند. این دو با یکدیگر رابطهی علت و معلولی دارند. اگر میخواهید نبض مطبوعات را شناسایی کنید و تب سنج را در حلق جامعه کنید، به قدرت دولت در کنترل افکار عمومی دقت کنید.» از سوی دیگر محمدمهدی فرقانی – رییس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی – معتقد است اما در همهی کشورها رسانهها با تهدید روبرو هستند، چون منافع عدهای به خطر میافتد و او خطر قرمز رسانهها را مسائل امنیت ملی میداند.
روزنامه ایران در اسفندماه سال 97 نوشت: «فوریه گذشته گروهی از مردان مسلح به خانه یکی از خبرنگاران سرشناس اسلواکی حمله کردند و به ضرب گلوله او را از پا درآوردند. دو ماه پس از این اتفاق گفته شد اعضای گروه تروریستی داعش طی یک عملیات انتحاری مجموعهای از اهالی رسانه را در شهر کابل مورد هدف قرار دادند که این اتفاق به کشته شدن ۹ روزنامه نگار انجامید. سپس در ماه ژوئن یک مخاطب ناراضی وارد تحریریه روزنامه «گازت مریلند» شد و چهار خبرنگار به همراه یک مامور فروش را به گلوله بست. مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که در ماه اکتبر «جمال خاشقجی» خبرنگار سعودی روزنامه «واشنگتن پست» به قتل رسید و این اتفاق که در کنسولگری عربستان در شهر استانبول رخ داد، روابط دو کشور را تیره و تار کرد.
اتفاقات مذکور در مجموع باعث شد طی سال گذشته ۳۴ روزنامه نگار در گوشه و کنار جهان به قتل برسند و از آنجایی که تعداد این افراد نسبت به سال قبل از آن رشد ۸۹ درصدی داشت، کارشناسان ۲۰۱۸ را یکی از مرگبارترین سال ها برای خبرنگاران و روزنامه نگاران نامگذاری کردند. تعداد روزنامه نگاران زندانی شده در این یک سال هم رکورد تازه ای برجا گذاشت و طبق آخرین آمار رسمی گفته شد در سال گذشته ۲۵۱ روزنامه نگار بواسطه فعالیت های رسانه ای خود زندانی شدند.»
از همان روز اولی که حرفهی روزنامهنگاری به وجود آمد، همواره روزنامهنگاران در سراسر جهان از کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه با تهدید، فشار، قتل، بازداشت و اخراج روبرو بودند. با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، ادبیات او در مواجهه با روزنامهنگاران با انتقادهایی روبرو بود. همچنین میروسلاوا بریچ، جمال قاشقچی و دافنه کاروانا گالیتزیا از جمله روزنامهنگاران نام آشنایی هستند که به قتل رسیدند. برخورد با روزنامهنگاران در طول تاریخ چه تغییراتی را پشت سر گذاشته است؟ دولتها بیشتر بر چه حوزههایی حساس هستند؟ مسعود فروزنده و محمدمهدی فرقانی به این پرسشها پاسخ میدهند و به یک بازخوانی تاریخی میپردازند. متن کامل این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
فروزنده: دربار و حواشی آن هدف اصلی اهل قلم بود
مسعود فروزنده، پژوهشگر تاریخ با بیان اینکه حرفهی روزنامهنگاری با رعب و تهدید در آمریکا به اوج رسید، گفت: «مبنای روزنامهنگاری، رقیب را از صحنهی سیاست و اقتصاد حذف کردن است. یعنی تهدید برای رقبا، شهرت برای بنگاههای خبررسانی و تضعیف دولتمردان. روشنفکران در قرن 19 در آمریکا روزنامهنگاران را باجگیر خطاب میکردند. عدهای دیگر آنها را عاشقان شهرت بدون طی کردن پلکان معمولی قلمداد میکردند. نکتهی دیگر این است که دموکراسی به زاد و ولد خبرنگاران و تکثیر واحدهای خبررسانی کمک کرد، در اروپا سازماندهی افکار مهم بود.»
مسعود فروزنده به انصاف نیوز گفت: «اندیشمندان، صاحبان صنوف و سندیکا برای جلب توجه آرای طبقهی کارگر و احزاب و گروههای سیاسی برای گسترش «کمی» هواداران از مطبوعات بهره بردند. اما بیش از همه صاحبان سرمایه به فکر ترویج اندیشههای خود بودند. در ایران با آمدن چاپخانه و روح روشنفکری از مسیر عثمانی تب و تاب خبر رسانی و آگاه کردن مردم بالا گرفت؛ دلیل عمدهی آن به جنگهای ایران و روسیه و شکست ایران از روسیه بود؛ یعنی مردم (طبقه متوسط) و روحانیون خواستند تا دربارهی علت شکست بیشتر فکر کنند. یکی از راهها طی کردن مسیر اروپاییها بود. در واقع آوردن چاپخانه و نشر مطبوعات از چنین ظرفیت فکریای برخاست، اوج این کار در دورهی ناصری بود. اما به دلیل مخالفت دربار بسیاری از اهل قلم دستگیر و تبعید شدند به جز چند روزنامه رسمی، دیگر روزنامهها چاپ نشدند.
هرچه تعداد چاپخانه در تهران و تبریز افزایش یافت، کار و کسب خبرنگاران فزونی میگرفت. در تمامی دوران ناصری و مظفری روشنفکران و روحانیون دو گروه عمدهی تاسیس نشریه، روزنامه، نشریه و کتابچه بودند. علت اصلی اینها به زیر کشاندن و یا اصلاح رفتار دربار بود. برخلاف رویهی اروپا و آمریکا، در ایران دربار و حواشی آن هدف اصلی اهل قلم بود، به یک معنا اهل قلم در عصر ناصری بسیار زود به ورطهی جنگ و نبرد با مرکز قدرت پرداختند، در نتیجه مطبوعات پا نمیگرفتند و حبس و تبعید در انتظار اهل مطبوعات بود. از تضاد این دو گروه، مطبوعات بسیار زود به ورطهی تضاد آشتیناپذیر و نبرد مسلحانه با قدرت افتادند.»
تهدید دو سویه بود
این پژوهشگر تاریخ دربارهی تهدیدهایی که اهالی رسانه در تاریخ روزنامهنگاری با آن مواجه بودهاند، گفت: «این تهدید دوسویه بود. در عصر ناصری اختناق اوج میگیرد، در عصر مظفری اختناق کاهش مییابد و در عصر «محمدعلی شاه» سرکوب افزایش پیدا میکند؛ پس از این دوره تا کودتا (سوم اسفند) کشور درگیر کشمکشهای سیاسی بود؛ دیگر کسی به تبعید و حبس اهل قلم نپرداخت. بیش از صد نشریه، هفتهنامه، کتابچه و روزنامه دوسال قبل از مشروطه تا کودتای سوم اسفند داشتیم. حتی در بوشهر کانون جنبش زنان نشریه داشتند. در تهران بیش از پنجاه نشریه تکثیر میشد. ببینید! هرگاه قدرت متمرکز فاقد اتوریته و یا توانایی کنترل میشود، مطبوعات رشد میکنند.
مطبوعات و قدرت مرکزی یک پیوند تضاد تاریخی با یکدیگر دارند. این دو با یکدیگر رابطهی علت و معلولی دارند. اگر میخواهید نبض مطبوعات را شناسایی کنید و تب سنج را در حلق جامعه کنید، به قدرت دولت در کنترل افکار عمومی دقت کنید. در دورهی پهلوی اول مطبوعات رسمی، نشریاتی که سازمان پیشاهنگی و جوانان و باشگاه فرهیختگان آن را تایید میکردند، چاپ میشد. از بزرگان اهل فکر -علی دشتی و مسعودی- اینها راهبر خبر و مطبوعات بودند. اگرچه در درون نظام پهلوی زیست میکردند، بدترین و سیاهترین دوران برای اهل قلم در دوران پهلوی اول است و منتقدین در این دوره معمولا به زندان میافتادند.
هرچند گروه مترقیون و اهل تجدد از طبقهی روشنفکران برخاستند اما به این دلیل که میخواستند دولت مرکزی قدرت بیشتری داشته باشد به ناچار به کاهش قدرت حوزهی مطبوعات تن دادند. علی اکبر داور، تدین و تیمورتاش اینها ضد مطبوعات نبودند اما وقتی به درون قدرت وارد شدند و متوجه شدند برای به توسعه رساندن پروژههای فرهنگی و اقتصادی کشور به آرامش نیاز است، به محدودیت مطبوعات تن دادند. ماهیت دولت در ایران از عصر ناصری تاکنون از افراد نخبهی فرهنگی، اشراف و زمینداران تشکیل شده است. مردم عادی در دولت نقشی نداشتند، برخی از این دولتمردان اهل قلم بودند. اما نمیتوانند اندیشهی دربار را به آشتی با مطبوعات متمایل کنند.»
اول تذکر و گفتوگو؛ سپس تبعید
مسعود فروزنده دربارهی نحوهی برخورد حکومتها در ایران با اصحاب رسانهها میگوید: «در ابتدا در عصر ناصری و پهلوی گفتوگو و نصیحت میکنند و تذکر میدهند. یعنی فعلا حبس و شکنجه در کار نیست. ناصرالدین شاه بارها با سید جمال گفتوگو کرد تا همکار او شود اما او نپذیرفت؛ با ملکم خان هم همینطور. دربار میخواست از اینها به عنوان یک مهره استفاده کند اما آنها زیر بار نمیرفتند. در این میان برخی از روزنامهنگاران کوتاه میآمدند و برخی نیز به تبعید تن میدادند. در زمان ناصری پس از تذکرات اولیه آنها را تبعید میکردند. اما در زمان رضاشاه اولین اقدام دستگیری قانونی و سپردن پروندهی مهم به دادگستری بود. در دادگستری رضاشاه صدها اهل قلم را به جرایم «مرام اشتراکی» و مخالفت با تامین امنیت عمومی به حبسهای سه ماهه تا ده ساله محکوم کرد.
بسیاری از این اهل قلمها را نمیشناسیم زیرا کسبوکار خود را تغییر دادند. اکنون هم هستند کسانی که به زندان محکوم میشوند، خانوادهی آنها میگویند روزنامهنگاری را رها کن و بقال یا راننده اسنپ شو. در دورهی پهلوی اول قتل سیاسی بیش از دورهی ناصری و محمد علی شاه بود. به اعدامهای اهل مطبوعات در باغ شاه نگاه کنید. ببینید محمدعلی شاه چه کار کرد؟ دوران پهلوی دوم از سال 1320 تا 1333 آزادی مطبوعات وجود دارد. درمقام اول سوسیالیستها، حزب توده، اتحادیههای کارگری و کمونیستها در مقام دوم انگلوفیلها و در مقام سوم ملیگراها و در مقام چهارم اسلامگرایان بیشترین بهره را بردند.
پس از کودتا علیه مصدق از سال 1332 تا 1357 ترکیبی از تهدید و آزادی دیده میشود، ساواک چشم و گوش دربار است. راهکارهای جدیدی مثل تطمیع، تهدید، اخراج، جابهبهجایی، انتصاب و گزینش یا استخدام خبرنگاران جدید را پیش میگیرد یا اینکه خبرنگاران موقتا بازداشت میشدند و هرکسی اجازه نمییافت در روزنامهی کثیرالانتشار قلمفرسایی کند. در این دوره بیشترین تعداد کتابهای مذهبی منتشر شد، تعداد معابر سخنرانی علما چند برابر دورهی قبل شد. روزنامهها و نشریات از دورهی قبل بیش از چهار برابر شد، دیگر رسانهها فیزیکی کنترل نمیشدند و غیرمحسوس بود. زندانیان سیاسی این دوره بیشتر متعلق به گروههای مسلح و چریکی بود و تمرکز ساواک بیشتر بر سازمانهای مسلحانه برانداز بود و البته برخی از چپها از زندان آزاد میشدند و در ساواک مینوشتند، حتی ساواک آنها را در راس صدا و سیما و مطبوعات قرار میداد. در واقع اهل قلمی که ساواک آن را استخدام کرده، زیاد است. روش این دوره نرم است و اما در دورهی رضا شاه روش برخورد با اهل قلم سخت و تند بود.
اما در اروپا این مسائل طور دیگری بود، مثلا گنگهای تبهکار مطبوعات را غارت میکردند، آتش میزدند. صرفا از طرف دولت نبودند و از طرف بنگاههای رقیب، صاحبان سرمایه، قدرت و وزرا مورد تهدید قرار میگرفتند. به جز جرایم مشهودی که شاکیان قدرتمند داشتند، کسانی که در دادگاه محاکمه میشدند، زیاد نبودند. مثلا در اروپا گروههای فاشیست، روزنامههای لیبرال را مورد حمله قرار میدادند. بعد از جنگ جهانی فرماسیون و شکلبندی نظام سیاسی اهل قلم در اروپا متفاوت میشود و آزادی بیشتری دارند. بعدها دولتها از حریم مطبوعات حراست بیشتری میکردند.»
در ایران بیشترین حساسیت برای مطبوعات بر روی شخص اول مملکت است
این پژوهشگر تاریخ با بیان اینکه در ایران بیشترین حساسیت برای مطبوعات بر روی شخص اول مملکت است، گفت: «هرچیزی که به شخص اول مملکت قرار میگرفت، مطبوعات در کانون خطر قرار میگرفتند. تضاد اصلی مطبوعات و دولت برروی شخص اول مملکت بود نه اجحاف زمیندار به مردم و یا وزیری که به حقوق مردم تجاوز کرده است. مثلا اکنون اگر علیه وزیر یا کارخانه پارس خودرو صحبت کنید، کسی با شما کاری ندارد. قانون مجازاتها را اگر در طول تاریخ بخوانید، متوجه میشوید دربارهی چه هستهای نباید صحبت کنید. اما در جهان تضاد اصلی اهل قلم با صاحبان سرمایه، قدرت مرکزی، گروههای اراذل و اوباش و تبهکاران مافیایی بودند. چون تکثر گروههای اجتماعی در اروپا بیشتر از ایران است. در ایران رضاشاه اجازه نمیداد، تبهکاری عربدهکشی کند و یا خانهی مردم را غارت کند و اگر هم این اتفاق رخ میداد، متعلق به آژانهای خود دولت بود. روزنامه در این دوره بیشتر جنبه رپورتاژ دولتی داشت. نقد و انصاف در دادگستری وجود داشت اما اختناق برای اهل قلم برای پاکسازی جامعه بود و وقتی کمونیستها را میگرفتند و یا تعدادی فرار میکردند، از نظر دولت، تهران از وجود آدمهای ناباب پاک میشد.
فرقانی: منافع کسانی به خطر میفتد
محمدمهدی فرقانی، رئیس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه در گفتوگو با انصاف نیوز میگوید: «وضعیت رسانهها در سطح بینالمللی اشتراکات و تفاوتها با یکدیگر دارد. دامنهی آزادی بیان و مطبوعات و رسانهها در کشورهای مختلف تحت تاثیر ساختار سیاسی و شرایط اجتماعی است. در کشورهایی که تا حدی آزادی رسانهها به وسیلهی قانون تنظیم شده؛ دست روزنامهنگاران برای نقد و نظارت بازتر است و دامنهی تهدیدها کوچکتر است. در کشورهایی که حقوق حرفهای روزنامهنگاران در چارچوب قانون و از لحاظ رفتار روزمره دولت با رسانهها از محدودیتهایی برخوردار است، وضعیت متفاوت است. به این دلیل دامنهی تهدیدها یکسان نیست.
اگرچه در همهی کشورها روزنامهنگاران به وظایف حرفهای و قانونی و اخلاقی خود عمل کنند، با فشار و تنگناهایی روبرو خواهند شد. اصحاب قدرت و ثروت اصولا علاقهای به نظارت بر عملکرد، برنامهها و سیاستهای خود ندارند. طبیعتا اگر قرار باشد رسانهها به وظایف ذاتی خود عمل کنند. باید حوزهی نقد و نظارت را جدی دنبال کنند. بنابراین به نمایندگی از افکار عمومی باید بر جریان قدرت و ثروت نظارت داشته باشند. در آمریکا وقتی منافع سرمایهداری به خطر بیافتد، یا ترامپ به عنوان شخصیتی خودشیفته دوست ندارد نظر مخالفی را ببیند و بشنود و وقتی با پرسش روزنامهنگارها و رسانهها روبرو میشود، به تندی با آنها برخورد میکند و خط و نشان میکشد. اگر لازم باشد دستور اجرایی هم میدهد و حتی برای محدودیت رسانهها قانون وضع میکند. رسانهها به دلیل چالش با حوزهی قدرت اعم از سیاسی و اقتصادی مورد نوعی تهاجم، تهدید و فشار قرار میگیرند. البته در این میان روزنامهنگارانی بودند که علیرغم فشارها به وظایف خود عمل کردند.
اما در همهی کشورها رسانهها با تهدید روبرو هستند، چون منافع کسانی به خطر میافتد. اما وظیفهی ذاتی رسانهها دفاع از حقوق عمومی جامعه است. نمیگویم به دشمنی، خصومت و جنگ با دولتها بپردازند، اما چون دولتها صاحب قدرت و منابع اصلی هر کشوری هستند، امکان و احتمال بیشتری دارد گاه این منابع مورد سوءاستفاده قرار گیرد. رسانهها باید بر نحوهی مصرف و تخصیص این منابع و احتمال فساد و یا سوءاستفاده نظارت کنند و آگاهی بخشی کنند. این وظیفهی ذاتی مطبوعات با میل و ارادهی قدرت در تناقض قرار میگیرد.
در ابتدا محدودیتهای رسانه بیش از امروز بود، دورهی اول روزنامهنگاری در غرب در قرن شانزدهم را ببینید. در انگلستان سانسور رایج بود و دولت برای کسانی که روزنامه میخواندند، مالیات بر دانش دریافت میکرد؛ ماموران دولت در چاپخانه و تحریریهها نظارت داشتند. در اواسط قرن 18 و اوایل قرن 19 جنبشهای ضداستبدادی بهویژه در اروپا رشد میکند، در نتیجه این جنبشها به تدریج بر وضعیت روزنامهنگاری و پیشبینی آزادیهای لازم برای روزنامهنگاری ثاثیر میگذارند و دولتها هم به آن تن میدادند زیرا اعتقاد داشتند به نوعی نمایندهی افکار عمومی هستند.
در نیمهی قرن 19 روزنامهنگاری غرب از مرحلهی اول یعنی روزنامهنگاری استبدادی به مرحلهی دوم -انقلابی- رسیدند؛ یعنی مطبوعات در این دوره به جنبشهای اجتماعی در اروپا کمک میکنند. پس ار پیروزی بورژوازی کم و بیش این شرایط تغییر میکند، بعد از این دوره، دورهی مطبوعات تجاری و خبری شروع میشود تا الان هم ادامه دارد. در آنجا مناسبات سرمایهداری حاکم میشود. اولین قانون حمایت از حقوق حرفهای روزنامهنگاران در غرب در سال 1935 به تصویب پارلمان فرانسه میرسد و روزنامهنگاران و کارگران چاپخانه تلاش کردند تا بازیگران این حرفه هم از تعطیلی آخر هفته، حقوق ثابت و … برخوردار باشند. اما در کشورهای در حال توسعه این اتفاق نمیافتد و عملا اگر قانونی هم تصویب شود، اجرای آن با مشکلاتی مواجه است. مثلا ایران فاقد هرگونه قانونی است که استقلال روزنامهنگاری را به رسمیت بشناسد. فقط یک قانون مطبوعات داریم.
خط قرمز همهی دولتها امنیت ملی است
این استاد دانشگاه دربارهی اینکه حساسیت دولتهای مختلف در چه حوزهای
بیشتر است، گفت: «حکم قطعیای نمیتوان داد اما در واقع خط قرمز همهی دولتها امنیت ملی است. از نظر حقوق بین الملل و قوانین داخلی کشوری، پذیرفته شده که رسانهها باید پاسدار امنیت ملی کشور باشند. اما تعریف امنیت ملی در دست دولتها است و حتی میتوانند به میل و درخواست خود آن را تغییر دهند. در نتیجه با دیدگاه و منافع خود میتوانند، محدودیتها را در حوزهی رسانه افزایش دهند. مثلا در زمان جنگ محدودیتهای بیشتری برای رسانهها اعمال میکنند. اما پس از جنگ، آزادی روزنامهنگاران باید به نقطهی قبل بازگردد.
مثلا اکنون کرونا هم به یک مسئلهی امنیتی تبدیل شده است. در آمریکا و شهر نیویورک روزنامهنگاران برای تهیه گزارش از واقعیت کرونا با محدودیت و تهدید روبرو هستند و از فعالیت آنها جلوگیری میشود. در کشوری که ادعای آزادی آن گوش فلک را کر کرده است. در کشورهای در حال توسعه این محدودیتها بیشتر است، مثلا جمال خاشقچی عملا تهدید جدیای برای امنیت عربستان نبود اما به طرز فجیعی به قتل میرسد؛ یا چند خبرنگاری که در مالت و روسیه اسناد افشاگری را بررسی میکردند، ترور شدند. در طی یک سال تعدادی از روزنامهنگاران به همین دلایل به قتل میرسند یا به زندان میروند و با تهدید و ارعاب مواجه میشوند.»
وب سایت خبری آسو دربارهی تهدید اصحاب رسانه نوشت: «تنها چند دقیقه پس از ساعت 7 صبح 23 مارس 2017 میروسلاوا بریچ ولدوسیا (Miroslava Breach Velducea)، روزنامهنگار 54 ساله و مادر سه فرزند، داشت با خودرو پسر 14 سالهاش را به مدرسهای در شهر چیواوا (Chihuahua) در مکزیک میبرد که ناگهان مردی به سوی اتوموبیلش رفت و هشت گلوله به او شلیک کرد. بنا به گزارشها، پسرش زخمی نشد اما بریچ در مسیر بیمارستان درگذشت.
دیگر موارد شناختهشدهی جنایت دولتی علیه روزنامهنگاران میتوان به قتل بیرحمانهی جمال خاشقچی، دگراندیش سعودی و روزنامهنگار روزنامهی «واشنگتن پست»، در 2 اکتبر 2018 در کنسولگری عربستان در استانبول اشاره کرد. سیا نتیجه گرفت که ولیعهد سعودی، محمد بن سلمان، دستور ترور خاشقچی را صادر کرده است. در 19 ژوئیهی 2019، دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل با انتشار گزارشی مرگ خاشقچی را «اعدام فراقانونیِ برنامهریزیشده» خواند.
بنیانگذار وبسایت ویکیلیکس، جولیان آسانژ، در زندان بلمارش (Belmarsh) در انتظار تصمیم بریتانیا دربارهی امکان استردادش به آمریکا به سر میبرد. این در حالی است که آمریکا آسانژ را به نقض «قانون جاسوسی» متهم کرده است و در صورت مجرم شناخته شدن با حبس ابد روبرو خواهد شد. همان طور که آلن راسبریجِر (Alan Rusbridger)، سردبیر پیشین «گاردین»، نوشته است، هدف از طرح این اتهامات علیه آسانژ «تلاش برای مجرمانه شمردن کارهایی است که روزنامهنگاران معمولاً هنگام دریافت و انتشار اطلاعات درستی انجام میدهند که منابع افشاگر در اختیارشان قرار دادهاند.»
انتهای پیام