همه از یک قُماش!
امیر بحرینی فرد، دانشجوی دانشگاه فرهنگیان در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «همه از یک قُماش!» نوشت:
«مقدمه 1: گروه A با ما مخالف است.
مقدمه 2: گروه B هم با ما مخالف است.
نتیجه: گروه A و B هر دو از یک قُماشاَند!»
این، یک نمونه از مغلطههای غلطی است که طی سالهای اخیر در فضای سیاسی کشور به خوبی مشاهده میشود. در این سالها، رشد شبکههای اجتماعی و انتشار سریع اخبار و مواضع سیاسی، مردم را بیش از پیش از حوادث سیاسی کشور آگاه کرده و ایجاد شبکههایی نظیر اینستاگرام و به ویژه توییتر موجب شده که هرکس برای خود یک نظریهپرداز سیاسی و اجتماعی (!) باشد، اما ظاهراً فرهنگ اظهارنظر منطقی و مواجهه با مخالف هنوز به طور کامل و صحیح در میان مردم جا نیفتاده است.
استدلالهای غیرمنطقی و روش غلط مواجهه با مخالف که گاهی در فضای مجازی مشاهده میشود، مؤیّد این مطلب است. در چنین فضایی، گاه با سخنانی مواجه میشویم که درواقع استدلال صحیحی نیستند و نه برای بیان حقایق و نقد منطقی بلکه برای تهمت به رقیب و بی اعتبار کردن دلایل او بیان میشوند.
نمونهای که در ابتدای سخن ذکر شد، یک مورد از این روشهاست است که با آن رو به رو هستیم: اگر دو گروه هر دو با ما مخالف باشند، پس با هم متّحدند!
مصادیق این نوع دلیلتراشی را هر چند مدت یک بار در فضای مجازی به خوبی میتوان دید و طی سالهای اخیر کمابیش شاهد این روش بحث و نقد در میان کاربران فضای مجازی و گاهی نیز بین نخبگان سیاسی بودهایم:
در سالهای پایانی دولت دهم، شاهد انتقادات جدی چپ و راست نسبت به عملکرد دولت احمدینژاد بودیم؛ انتقاداتی که توسط اصلاحطلبان در دورهی اول زمامداری او آغاز شد و اصولگرایان نیز به تدریج از اواسط دورهی دوم ریاست جمهوری وی به صف منتقدین پیوستند. درواقع نقد دولت احمدینژاد ابعاد مختلف و بعضاً منطقی داشت، اما به یاد دارم یک بار در حین نقدهای ما، دوستی از حامیان دولت وقت چنین گفت: «شیمون پرز گفته که حمایت از احمدینژاد باید به یک ننگ تبدیل شود. مخالفانش نیز حمایت از او را اشتباه فاحش میدانند. پس مخالفان رئیسجمهور با رژیم صهیونیستی همصدا هستند».
چنانکه مشاهده شد، در این نوع استدلال فقط یک موضع مشترک از دو گروه متفاوت و بعضاً مخالف، مسئله را به یک موضوعِ صرفاً سیاسی یا امنیتی تبدیل کرده، نقد را بیاعتبار نموده و با مانع شدن از بررسی منطقی مسئله، مخاطب را از تحلیل همهجانبهی موضوع دور میسازد. به طور مثال در نمونهی مذکور گوینده میکوشد با چشمپوشی بر همهی انتقاداتی -که به درست یا غلط- متوجه دولت وقت است، با ذکر اینکه موضع مخالفان دولت با موضع رژیم صهیونیستی یکی است، نقد را از اساس بیاعتبار ساخته و منتقد را همسو با اسرائیل جلوه دهد. این شیوه در جریان حوادث سال 88 نیز مشاهده میشد.
حتی قبلتر و در انتخابات آن سال هم این «مخالفسازی» ها به خوبی جواب داد؛ آنجا که احمدینژاد در مناظرات انتخاباتی همه را علیه خود برشمرد و چنین القا کرد که یکه و تنها در میان چندین مخالف ایستاده است، و حامیانش نیز شعار میدادند: «چپ، راست، کارگزار، علیه خدمتگزار!»
سالها بعد مخالفان او دولت را در دست گرفتند و اکنون نوبت جریان مقابل بود تا چنین استدلالی را به منظور رد نقدهای رقیب به کار گیرد، امری که در جریان تصویب برجام رخ داد. وقتی دولت روحانی به توافق هستهای با 5+1 دست یافت، گروهی از منتقدان دولت به مخالفت صریح با برجام پرداختند. سید محمود نبویان از جمله منتقدانی بود که با ارجاع افکار عمومی به متن برجام و بررسی کارشناسانهی آن سعی در نقد مستدل توافق داشت. اما در بین همهی دفاعیاتی که از سوی موافقان برجام بیان میشد، یک دفاع شبیه به استدلال مذکور بود: «اصولگرایان تندرو با توافق برجام مخالفاند. اسرائیل و عربستان نیز با این توافق مخالفاند. پس افراطیون داخلی و خارجی با یکدیگر همصدا هستند».
اخیراً نیز وقتی مهرداد بذرپاش به عنوان رئیس دیوان محاسبات انتخاب شد، بعضی از اصلاحطلبان و نیز افرادی از جریان اصولگرا به دلایل مختلف با این انتخاب مخالفت کردند. امروز یکی از دوستان اصولگرا با کپی کردن متنی از توئیتر برایم نوشت: «اینکه تندروهای احمدینژادی و تندروهای میرحسینی کنار هم قرار گرفتن و یکصدا دارن بذرپاش رو میکوبن زیبا نیست؟» درواقع در این توئیت، خواستِ نویسنده القای این دیدگاه است که منتقدین بذرپاش یا رادیکالهای چپاند یا تندروهای بهاری و یا متحدین یکی از آنها؛ اما واقعیت آن است که فردی چون احمد توکلی نیز منتقد انتخاب بذرپاش است و توکلی کسی است که در این تقسیمبندی جا نمیگیرد و انتقاداتش بیشتر جنبهی قانونی دارد، نه صرفاً سیاسی؛ و انتقادات قانونی نیازمند پاسخگویی منطقی است، نه جهتبندیهای سیاسی.
همانطور که اشاره شد، در این سالها چندین بار شاهد چنین شیوهی استدلالی بودهایم، چه از سوی اصلاحطلبان و چه از سوی اصولگرایان، چه از جانب ضدانقلاب و چه از طرف انقلابیها. اما آنچه در منظومهی فکری این عزیزان مغفول مانده آن است که “موضعِ مشترکِ گروههای مختلف الزاماً به معنای متّحد بودنِ آنها نیست” و این مسئله در تاریخ هم قابل رؤیت است. اگر به صدر اسلام و حکومت امام علی (ع) برگردیم، میبینیم که در آن زمان سه گروه عمده با 3 دیدگاه مخالف در جهان اسلام وجود داشت: دیدگاه علوی که معتقد به حکومت اهلبیت بودند، دیدگاه اموی که معاویه و بنیامیه را برای خلافت اصلح میدانستند، و در نهایت خوارج که به تکفیر علویان و دشمنی با امویان پرداختند. هر سه گروه مخالف جدی یکدیگر بودند. حال فرض کنید اگر استدلال مذکور در این شرایط زمانی رایج بوده باشد، اوضاع بحث در ممالک اسلام چنین میشد: فردی که معتقد به حکومت امام علی بود میگفت: «امویان دشمن ما هستند. خوارج نیز دشمن ما هستند. پس هر دو متحدند.» خوارج معتقد بودند:
«امویان دشمن ما هستند. علویان نیز مخالف ما هستند. پس هر دو متحدند» و در آخر فردی که در دستگاه امویان بود نیز میگفت: «علویان دشمن ما هستند. خوارج نیز مخالف ما هستند. پس هر دو متحدند.» چه جالب! با این حساب میشدند سه گروهِ دشمنِ متّحدِ مخالف! خندهدار و غیرمنطقی است، زیرا اساساً این نوع برخورد با جریانهای سیاسی، غیرمنطقی است.
به طور کلّی، این نوع ضعف استدلال در برخورد با مخالفان که کمابیش در فضای مجازی مشاهده میکنیم، بیشتر نشانهی عدم اطلاع همهجانبه از واقعیات و گاهی نیز غرضورزی افراد در بحث با طرف مقابل و تلاش برای تغییر ماهیت مسئله است. چنین مواردی باعث میشود که فرد در برخورد با مخالفان خود، به جای پاسخگویی منطقی به نقدها موضوع را از اصل آن منحرف کرده و با پاک کردن صورت مسئله و طفره از بررسی دقیق آن، به خیال خود به مخالفش بگوید شما همه سر و ته یک کرباس و همگی از یک قُماشید و ما در مقابل شما ایستادهایم! اما چنین جهتگیریهایی تنها مصرفِ «کُریخوانیِ سیاسی» دارد و واقعیت ماجرا با گذشت زمان و بررسی دقیق مسئلهای که در اثر چنین برخوردی به حاشیه رفته، به تدریج روشن خواهد شد.
انتهای پیام