ماجرای کتابی که به نام حاجبابایی منتشر شد!
مرتضی مجدفر در یادداشتی تلگرامی نوشت:
حاج بابایی یک کتاب دارد که به طور مشترک با سوسن کشاورز نوشته و در انتشارات مدرسه با جلد کالینگور و به شکلی نفیس چاپ شده است: مدرسه مطلوب من!
وقتی کتاب چاپ شد متوجه شدم قریب ۹۱ صفحه از مطالب کتاب عینا از روی کتاب مدرسه موفق، مدیر موفق نوشته اینجانب برداشته شده است، بدون ذکر منبع.
من مطالب این کتاب را اول در رشد مدیریت مدرسه به صورت سلسلهوار مینوشتم که بعدا تبدیل به کتاب کردم و انتشارات پیک بهار چاپ کرد و تا زمان چاپ کتاب حاج بابایی شش بار چاپ شده بود.
وقتی بخشهای کتاب مدرسه مطلوب را که عینا از کتاب من برداشته شده بود، مرور میکردم، متوجه یک اشتباه فاحش شدم و بلافاصله ماجرا یادم افتاد. در بخشی از سلسله مقالات رشد مدیریت یک اشتباه بزرگ در اثر بیمبالاتی فنی به مقاله من راه یافته بود که در نسخه کتاب آن را اصلاح کردم.
به وزارتخانه و دفتر وزیر مراجعه کردم. پاسخ ندادند. پیگیر ماجرا شدم. آخر سر یکی از آدمهای دور و بر وزیر گفت مولفان کتاب اینها را از رشد مدیریت مدرسه برداشتهاند و این مجلات هم از آن آموزشوپرورش است و لذا مجاز بودهاند استفاده کنند. جر و بحث فایدهای نداشت. با سوسن کشاورز هم صحبت کردم و معلوم شد اصلا وزیر کتاب را ندیده و این خانم به دستور وزیر این اثر را آفریده و با معرفی به انتشارات مدرسه، با نام مشترک جفتشان و البته با درج اسم حاجبابایی در ابتدا، به چاپ رسیده است.
همان روزها مقالهای در ارتباط با کارکردهای خانواده، از طرف وزیر( و با ارجاع محمدیان) به مجله نوآوریهای آموزشی فرستاده شده بود که دکتر کیامنش، سردبیر مجله گفته بود این مقاله نه تنها علمیپژوهشی نیست، بلکه نشانی از نوآوری هم ندارد و مقاله را عودت داده بود. محمدیان که به طور سازمانی، مدیر مسئول مجله بود، اصرار کرده بود که دستور از بالاست، حتما چاپ شود. اگر آن شماره مجله را ببینید که مشخصاتش در وبلاگم درج شده است، فقط نام مدیر مسئول ذکر شده است و دکتر کیامنش نام خودش را خط زده و مجله بدون ذکر عنوان سردبیر چاپ شده است.
من این دو موضوع را طی یادداشتی در دی ماه ۹۱ در روزنامه بهار – که بعدا توقیف شد- نوشتم. قدری پیش از آن در مهرماه ۹۱ هم یادداشت انتقادیام در ارتباط با شعر چاپ شده حداد عادل در کتاب جدیدالتالیف فارسی ششم( ای زبان مادری… ) در همین روزنامه و بسیاری جاهای دیگر منتشر شده بود.
آن وقتها من بازنشسته شده بودم، ولی ناظر محتوایی شش نشریه معلمی رشد و همزمان سردبیر رشد ابتدایی بودم. عید که از تعطیلات برگشتیم، آقای ناصری، مدیر کل رشد صدایم کرد و خیلی محترمانه گفت به من گفتند دیگر شما در رشد نباشید. دلیلش را خواستم. ایشان با ناراحتی گفت نپرسید. به زودی خودتان میفهمید. و محترمانه اخراج شدم. البته فقط شش ماه. دولت احمدینژاد رفت و دوباره من به رشد فراخوانده شدم که فقط عضویت در شورای سردبیری دو مجله و دادن مقاله به برخی از دیگر مجلات رشد بود و هنوز ادامه دارد.
این کامنت را نوشتم تا بخشی از تاریخ شفاهی مجلات رشد ثبت و ضبط شود.
انتهای پیام