خرید تور تابستان

«نگران محو اسم و تصویر خاتمی از رسانه ‏ها نیستیم»

حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، مدرس حوزه، روز جمعه 28 اسفندماه در مراسم سالگرد همسر آیت الله سیدروح الله خاتمی و مادر برادران خاتمی در مسجد کوشکنو شهر اردکان سخنرانی کرده بود که متن کامل آن به گزارش دریافتی انصاف نیوز در پی می آید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‌ وَنِعْمَ النَّصِیر، ثم صلوةُ والسلام عَلَى سَيِّدِنَا وَنَبِيِّنَا أبی‌ألقاسِمِ المصطفی محمد(ص) وَلَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.

قال الله تبارک وتعالی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدّا»(مریم/96)

امروز، جمعه آخر سال و این مجلس باشکوه به مناسبت درگذشت بانوی بزرگواری و کرامت همسر آیت الله حاج آقا روح الله خاتمی تشکیل شده است. ازدحام جمعیت در این مجلس و در مجالس سال گذشته و استقبال از هر مناسبت دیگری که حضرت آقای خاتمی حضور دارند، موجب آن شد تا موضوع صحبت خود را «محبوبیت» قرار دهم. چراکه این خاندان و به خصوص ایشان، در جامعه امروز ما نماد «محبوبیت» است و البته همین «محبوبیت» نسبت به انسان‌های فرهیخته، گاه موجب برخی «محدودیت‌ها» و گاه منشأ بعضی بغض‌ها و کینه‌ها می‌شود. و گاه بالالتر از آن، یک «جرم» به حساب می‌آید. به همین دلیل است که در اینجا می‌خواهیم بررسی کنیم که محبوبیت چیست و چه ریشه‌هایی دارد و چه آثار و پیامدهایی به جا می‌گذارد.

یکی از مفاهیم بنیادی و اساسی که در قرآن کریم و منابع اسلامی ما فراوان تکرار شده است، مفهوم «محبت و دوستی» است. آیات زیادی در این زمینه در قرآن کریم وجود دارد. این محبت و دوستی، یک رابطة دو سویه و دو طرفه است. محبت انسان نسبت به خدا، از یک طرف و محبت خدا نسبت به انسان، از طرف دیگر و در بعضی از آیات قرآن، هردو محبت باهم ذکر شده است مثل این آیه:  «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـه»(آل عمران/31) اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد. این محبت دو طرفی است. هم خدا، محبوب انسان قرار می‌گیرد و هم انسان محبوب خدا.

یا آیه‌ای دیگر که اشاره به این مطلب دارد: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»(مائده/54) در آینده مردمی خواهند آمد که یکی از امتیازات آنان این است که هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند. «يُحِبُّهُمْ» یعنی خداوند به آنها محبت دارد و «يُحِبُّونَهُ» یعنی آنها هم به خدا محبت دارند. اینجاست که گاهی از اوقات انسان محبوب خدا قرار می‌گیرد و گاهی از اوقات هم خدا محبوب انسان. بلکه باید گفت که اساسا این دو محبت از یکدیگر تفکیک ناپذیر است. کسی که نسبت به حق محبت می‌ورزد، مورد لطف و عنایت خداوند قرار می‌گیرد، مثلا کسی که با توبه کردن، در مسیر دوستی خداوند حرکت می کند، خداوند هم او را مشمول رحمت خود قرار می دهد: «ان الله یحبّ التوابین و یحبّ المتطهّرین.»(بقره/222)

تا اینجا مطلب کاملاً روشن است؛ ولی آنچه که از معارف اسلامی استفاده می‌شود و قابل تأمل بیشتر است، این است که محبت در سطح انسان‌ها با یکدیگر چه وضعی دارد؟ آیا دوستی نسبت به یکدیگر؛ عشق ورزیدن نسبت به انسان‌های دیگر و مورد محبوب آنها قرار گرفتن هم مطلوب است؟ البته این محبت هم، دوسویه است؛ گاه انسان علاقة به دیگران دارد و محبت انسان‌های دیگر را در دل دارد، این هم در ادبیات دینی فراوان است؛ و گاهی به عکس، انسان شخصیتی پیدا می‌کند که محبوب دیگران قرار می‌گیرد و دیگران به او عشق و محبت می‌ورزند. موضوع صحبت امشب من دقیقاً این نکته است: «محبوب انسان‌های دیگر قرار گرفتن».

آیا اساساً اسلام بر این ارزش تأیید و تأکیدی دارد؟ آیا انسان باید سمت و سوی زندگی‌اش را به گونه‌ای تنظیم کند که علاقه و محبت دیگران را کسب کند و محبوب قرار بگیرد؟ و این محبوب قرار گرفتن چه سبک و شیوه‌ای دارد و چگونه می‌توان محبوب دیگران قرار گرفت؟ در واقع در بحث از محبوبیت، دو مسأله داریم؛ یکی «ارزش» محبوب قرار گرفتن و دیگری «روش» آن و هر دو قابل تأمل است.

ارزش محبوبیت

نکته اول این است که اساساً اگر انسان در صدد جلب محبت دیگران برآید و مورد علاقه دیگران قرار بگیرد، چه ارزشی دارد؟ آیا ما باید به این موضوع اهمیت بدهیم که مردم نسبت به ما چه قضاوتی پیدا می‌کنند؟ یا این که داوری مردم ارزشی ندارد و ما باید حساب‌مان را با خدا پاک کنیم؛ نه اظهار علاقه آنها اعتباری دارد و نه اظهار نفرت و بی‌اعتنایی آنها، اینها هیچ‌کدام ارزش ندارد؟پس اول باید روشن شود که آیا محبوب قرار گرفتن ارزش است؟

بله محبوب قرار گرفتن ارزش است به چند دلیل:

نخست به دلیل آیه‌ای که در ابتدای سخن تلاوت کردم: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا»(مریم/96) خداوند می‌فرماید کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، پاداشی از ما دریافت می‌کنند. و پاداش ما این است که آنها را بین مردم «محبوب» قرار می‌دهیم. «محبت»، عطیه‌ای الهی و نعمتی الهی است، لطف الهی در حق انسان‌های ویژه است، انسان‌ها به فردی عشق می‌ورزند، در دل آنها حضور پیدا می‌کنند، نسبت به او علاقه پیدا می‌کنند. این نعمت است که خداوند می‌فرماید من در اختیار برخی انسان‌ها قرار می‌دهم. پس معلوم است که اگر محبوب بودن، ضد ارزش بود، خداوند آن را پاداش نیکوکار بودن قرار نمی‌داد. این چیز بی‌ارزشی نیست و حتی کم‌ارزش هم نیست.

دلیل دیگرِ ارزش و اهمیت محبوب قرار گرفتن، فرازی از زیارت «امین الله» است. قاعدتا، شما عزیزان با زیارت امین الله آشنا هستید. بهترین سند و بهترین متن در این زیارت امین الله است. کسی که امام را زیارت می‌کند، پس از عرض ارادت به پیشگاه امام، در محضر امام سیزده دعا و خواسته را از خداوند مطرح می‌کند که اینها از اصول ارزش‌های اخلاقی است:

«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَسَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِكَ شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلائِكَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدَائِكَ»

تک تک این جملات دعاست و همه اینها جای تأمل و فکر دارد. به خصوص که امام سجاد(ع) درحالی که در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) می گریست، این جملات را می‌گفت. یکی از فرازهای این دعاها این عبارت است: «مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ» خدایا من را چنان قرار بده  که در نزد زمینیان و آسمانیان محبوب باشم؛ دل‌های آنان را متوجه من قرار بده.

البته جالب است که حضرت در این دعا، قلمرو درخواست محبوبیت را بسیار گسترده قرار داده، به محبوبیت در نزد مؤمنان هم اکتفاء نکرده و حتی از محبوبیت در نزد انسان‌ها هم، فراتر رفته و از خداوند می‌خواهد که نه تنها در روی زمین، بلکه در آسمان‌ها هم، مورد محبوبیت باشد. این جمله می‌فهماند که انسان می‌تواند به جایی برسد که جهان هستی را در بند محبت خود قرار دهد و در طبیعت و ماورای آن، همه چیز عاشق او شوند. این دعا، هرچند اوج محبوب بودن را نشان می‌دهد ولی بر محبوب بودن دنیوی و مطلوب بودن آن هم دلالت می‌کند.

شاهد سوم در ارزش محبوب بودن، دعای عرفه است. توجه بفرمایید امام سجاد(ع) در دعای عرفه و در روز عرفه وقتی با خدا مناجات می‌کند. در روزی که اختصاص به دعا و خواستن و نیایش دارد، یکی از تقاضاهای امام در دعای عرفه همین است: «وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْق فِي الْغابِرِين» یعنی خدایا برای من در میان آیندگان، نام نیک قرار بده. پس معلوم می‌شود برای امام سجاد(ع) مهم است که مردم درباره انسان چه قضاوتی دارند. امام نگاه بدبینانه مردم را نفی می‌کند و از خداوند تقاضا دارد که نه فقط امروز، بلکه فردا، و نه فقط این نسل، بلکه نسل‌های آینده نیز به نیکی از او یاد کنند.

چرا ائمه(ع) به این مسئله توجه دارند؟ این تلقی که قضاوت و نظر مردم، ارزش و اعتباری ندارد، با فرهنگ ائمه(ع) نمی‌سازد؛ بلکه این خیلی مهم است که مردم چگونه داوری می‌کنند.

نمونه دگر این اهتمام از سوی اولیای الهی، دعای حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم خلیل، دعاهایی نقل می‌کند. یک دعا هم این دعاست: «وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ»(شعراء/84) خدایا از تو می‌خواهم در میان نسل‌های آینده نام نیکی از من باقی بماند. واقعا اگر داوری مردم، کاملا بی ارزش است، چرا حضرت ابراهیم با آن مقام شامخ، چنین درخواستی دارد؟ و اساسا برای انسانی که از دنیا رفته است، چه فرقی می‌کند که نسل‌های آینده، چه قضاوتی درباره او داشته باشند؟

همین ابراهیم خلیل(ع)، وقتی برای فرزندانش دعا می‌کند، می‌گوید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»(ابراهیم/37) خدایا نسل من و فرزندان من را درمیان مردم محبوب قرار بده و دل‌ها را متوجه آنان کن.

اینگونه جملات همه گویای آن است که انسان‌های بزرگ، توجه به محبوب بودن داشته‌اند و به همین دلیل است که باید بررسی کرد «محبوب بودن» چه ارزشی دارد؟

بله، دو گروه هستند که به عواطف و احساسات مردم اعتنایی ندارند و به محبت مردم اعتنائی نمی‌کنند؛

گروه اول انسان‌هایی که عرفان و تصوف را به غلط آموخته‌اند و می‌گویند هرآنچه را که خدا به ما گفته، برای چگونه زندگی کردن کافی است ولی توجه و علاقه مردم به انسان‌ها، نه تنها برای سیر و سلوک آدمی، مفید نیست بلکه ضرر هم دارد حتی برخی از آنها می‌گویند؛ انسان وقتی می‌تواند به کمال برسد که مورد توهین و تحقیر قرار گیرد «ملامتیّه» چنین اعتقادی دارند.

گروه دوم انسان‌های مستبد و دیکتاتورند که کاری به قضاوت و نظر مردم ندارند و چون می‌دانند که در میان مردم جایگاهی ندارند و چون می‌فهمند که با شیوه‌های مستبدانه نمی‌توانند در قلوب مردم نفوذ کنند، لذا سیاست‌های قدرت‌طلبانه خود را بدون توجه به خواست و رضایت مردم دنبال می‌کنند و وقتی که در مراحل نهایی، خود را در معرض سقوط دیدند، تازه درصدد جلب محبت مردم برمی‌آیند. بنده در ادامه صحبتم به هر دو قسمت اشاره خواهم کرد؛ اما اجمالاً به این آیات و روایات اشاره کردم تا مشخص شود که محبوب قرار گرفتن خودش یک مسئله‌ای است. البته موارد دیگری هم در منابع اسلامی وجود دارد که فرصت برای مطرح کردن آنها نیست و صرفا به برخی اشاره می‌کنم مثل اینکه خداوند یکی از نعمت های خود نسبت به پیامبر(ص) را همین نام بلند او در میان مردم بیان کرده است: «و رفعنا لک ذکرک»(شرح/4) و در دعای ابوحمزه هم، در ردیف نعمت‌های الهی، پس از اشاره به نعمت‌ پرورش در دورة کودکی، به نام‌آوری در بزرگسالی اشاره شده است: «ربّیتنی صغیرا و نوّهت باسمی کبیرا» و در دعای کمیل نیز، ثنای جمیل در نزد مردم حتی در جاییکه شایستگی و لیاقت آن وجود ندارد، یکی از الطاف الهی شمرده شده است: «کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته». همه این تکرارها و تاکیدها نشان می‌دهد که نام نیک و محبوبیت، یک ارزش است که اولیای الهی به آن اعتناء داشته‌اند.

محبوبیت حقیقی، محبوبیت صوری

مساله مهم این است که محبوبیت دوگونه است: یکی محبوبیت صوری و دیگری محبوبیت واقعی. یک محبوبیت پایدار و یک محبوبیت گذرا. یک محبوبیتی که با نیرنگ، با فریب، با پشتوانة ابزارهای مادی و با پول تأمین می‌شود و یک محبوبیتی که ناشی از زیبایی و آراستگی محبوب است و هیچ‌گونه ابزار مادی برای آن وجود ندارد تا جایی که شخص عاشق حاضر است از همه امکانات مادی خودش برای محبوب خودش بگذرد و حتی هرگونه زحمتی را به خاطر او تحمل کند از قبیل محبوبیتی که امیرالمؤمنین(ع) در میان اصحاب خود داشت که با هیچ زجری دست از محبت برنمی‌داشتند و به تعبیر خود حضرت: «لو ضربتُ خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی»(نهج البلاغه، حکمت42) نه اینکه محبت بورزد تا به دنیا برسد و کسب نانی و نامی بکند بلکه با محبت ورزیدن، حاضر است از این نام و نان هم صرف‌نظر کند. این دو نوع محبت است و خیلی متفاوت است. آنچه آیه شریفه قرآن مطرح می‌کند، همان محبت واقعی است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا» زیرا محبوبیتی است که ناشی از ایمان و عمل صالح است، ناشی از پاکی و طهارت نفس است، ناشی از شایستگی و آراستگی است.

وقتی این آیه را می‌خواندم، مدتی در این فکر بودم که خدا می‌فرماید من برای آنها محبت «قرار خواهم داد»، چرا فرموده «سَيَجْعَلُ»، «به زودی» برای آنها محبت قرار می‌دهم؛ چرا نفرموده «یجْعَلُ لَهُم» و چرا احاله‌ به آینده داده، چرا نفرموده هرکه ایمان و عمل صالح دارد در «همان حال»، مورد محبت هم قرار می‌گیرد؟

به نظر اینطور می‌رسد که در بسیاری از موارد، انسان‌ها در شرایط زندگی خودشان آن‌گونه که باید شناخته نمی‌شوند و لذا مورد عشق و علاقه دیگران قرار نمی‌گیرند و یا ابرهای سیاه و تبلیغ‌های سوء مانع می‌شود، دست‌های رقیبان و امواج  فتنه‌ها اجازه نمی‌دهد تا انسان‌های شایسته اجر و پاداش محبوبیت خود را احساس کنند. اما نباید فکر کنند که  زمان و دوره شکوفایی ارادت و بروز محبت به پایان رسید. خدا می‌فرماید عجله نکنید، این محبت «قطعی» است؛ هرچند «فوری» نباشد. نباید نگاه کرد که یک روزی شهید بهشتی رضوان الله‌تعالی‌علیه در این شهر و آن شهر می‌رود و چند انسان جاهل نسبت به او دشنام می‌دهند؛ نه، این ابرها می‌گذرد و این تبلیغات سوء تمام می‌شود. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا» آفتاب حقیقت همیشه در پس ابر باقی نمی‌ماند، حقیقت آشکار خواهد شد، محبت زنده خواهد شد. مگر می‌توان برای همیشه انسان‌ها را در جهل و فریب نگه داشت؟ خدا با این تعبیر هرچند وعده محبوب بودن به انسان‌های با اخلاص می دهد، ولی آنها را از توقعات عجولانه و انتظارات شتابزده برحذر می دارد. در حقیقت خداوند به انسانها می‎گوید شما در مسیر حق گام بردارید و مطمئن باشد، اقدام شما حتی در فضاهای تنگ و تاریک که جهل و بیداد سیطره دارد، نتیجه بخش خواهد بود و انسان‎های حق‎طلب را به سوی شما جذب خواهد کرد و روزنه‎های کوچکی که امروز باز می‎کنید، به خلق یک فضای بزرگ از دوستی و صمیمیت خواهد انجامید. هرچند امروز آثار آن را احساس نکنید.

محبوبیت بالقوه و محبوبیت بالفعل

چون انسان بالفطره پاک آفریده شده است، لذا در ذات خود، به انسان‎های پاک تمایل و گرایش دارد. چه این که از درون خود، نسبت به انسان‎های ناپاک احساس تنفر دارد. ولی همیشه شرایط اجتماعی برای ظهور و بروز این احساس درونی نسبت به شخصیت‎های محبوب و یا منفور آماده نیست. از این رو «وُدّ» که آشکار شدن این احساس درونی است، در زمینه‎های خاص اتفاق می‎افتد. ولی تا پیش از آن، نباید گمان کرد که ریشه‌های محبت، خشکیده است. متاسفانه انسان‌های مستبد، به دلیل آنکه جلوی اظهار محبت انسانها به مخالفین خود را می‎گیرند، خیال می‎کنند که با ایجاد فضای رعب و وحشت و با ممنوع کردن نام‎ها، محبت شخصیت‎ها هم زدوده می‎شود، ولی غافل از آنکه در فرصت‎های خاص و گاه غیر اختیاری، این محبت‎ها به شکل غیر منتظره، به صورت انفجاری خود را نشان می‎دهد.

مثلا هشام بن عبدالملک نمی‌توانست محبوبیت علی بن الحسین زین العابدین(ع) را باور کند، ولی یک حادثه اتفاقی در مقابل چشمان پر کینه او، تبدیل به «مانور محبت» شد و در حالی که وی نتوانسته بود در مسجدالحرام خود را به حجرالاسود نزدیک کند، چراکه زائران خانه خدا، به او اعتنایی نمی‌کردند، با کمال تعجب از فراز منبر تماشا کرد، امواج جمعیت در مسجد، کنار می‌رود تا فردی برای استلام حجر، به کعبه نزدیک شود! و این شخص کسی جز همان علی بن الحسین که سالها برای به حاشیه راندن او تلاش کرده بودند، نبود!

اساسا انسان‌های محبوب، با کمترین حضور و ظهور خود، بزرگ ترین تلاطم را  در جامعه خلق می‌کنند و برای هدفی که دولت‌های دیکتاتور با سربازان مسلح و یا جنجال‌های تبلیغی و یا هزینه‌های گزاف مالی نمی‌توانند موفق شوند، یک انسان محبوب، بدون هیچ یک از این ابزارها، با انگشت اشاره خود و یا نگاه خود، موج آفرینی می‌کند.

ببینید همین امام سجاد(ع) در همان فضای بسته شام با چند جمله در مسجد اموی چه کرد؟ عجیب است! شام از زمانی که فتح شد در اختیار دودمان بنی‌امیه بود. چهل سال علیه امیرالمومنین علی(ع) تبلیغات کردند. بعد از چهل سال، پس از ماجرای کربلا، خاندان رسالت در لباس اسارت وارد شام شدند. اینها از اسیران استقبال می‌کنند وقتی امام سجاد(ع) تریبون را در اختیار  گرفت فرمود: «اُعطينا ستاً وفُضّلنا بسبع: اُعطينا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة في قلوب المؤمنين» خداوند شش نعمت در اختیار ما قرار داد: علم، بردبارى، سماحت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين. ما «محبوب» مردم هستیم!

شاید کسانی که در آن فضای تبلیغاتی تاریک این کلام را می شنیدند، می‌گفتند کدام محبت؟ شما در اسارتید! در کدام جامعه؟ در کدام حکومت؟ در حکومتی که سال‌ها در همین‌جا، معاویه علیه شما تبلیغات کرده و دیروز تبلیغات معاویه و حالا یزید روی کار است و آن هم در مجلسی که خود یزید هم در مجلس حضور دارد، چطور شما می‌گویید ما صاحب قلب‌های انسان‌های مومن هستیم و محبت در قلوب مؤمنین امتیاز ماست؛ این را باید کسی بگوید که ده ها سال است که برای جلب رضایت مردم هزینه کرده و همه ابزارهای تبلیغات را به کار گرفته است؛ کسی که در رأس قدرت است. این را باید کسی بگوید که مردم برای او دست و پا می‎شکنند؛ شما الآن چی دارید؟! چگونه امام سجاد(ع) در چنین موقعیتی این مطلب را بیان کرد؟ می‌توان گفت کمالاتی مانند علم وفصاحت را که حضرت در سینه‎اش داشت، قابل غضب کردن نبود، اما «محبت در قلوب مؤمنین» چطور؟

می‌دانید کجا حضرت «محبت در قلوب مؤمنین» را نشان داد؟ همان‌جا و در همان مجلس! بعد از چهل سال تبلیغات علیه خاندان امیرالمؤمنین علی(ع)! وقتی آن خطیب مزدور شروع کرد به سخنرانی و اهانت کردن، امام سجاد(ع) خطاب به خلیفه گفت: اجازه می‌دهی من هم بالای این چوبها بروم و چند کلمه صحبت کنم؟ همه مردم حاضرند، شخص خلیفه و درباریان حضور دارند. خلیفه راضی نبود، اطرافیان اصرار کردند بگذارید چند کلمه‌ای صحبت کند، اتفاقی نمی‌افتد. عجب ریسک بزرگی کرد خلیفه! خلیفه فاسد و قاتل بود، اما تریبون را در اختیار امام سجاد(ع) قرار داد. می‌دانید این کار به چه معنا بود؟ به معنای این بود که در یک برنامه زنده تلویزیونی، امام سجاد(ع) مستقیم با مردم صحبت کند. خودشان همه‌  مردم را جمع کرده بودند و حالا خودشان تریبون را به امام سجاد(ع) واگذار کرد‌ند. این اقدام خلیفه یا از جهالت بود و یا از مردانگی؛ هرچه بود این کار را کردند.

در این فضا امام سجاد(ع) شروع به صحبت کرد و با چند جمله به یزید بن معاویه نشان داد که چه کسی صاحب قلوب مردم است. آنها می‌گفتند شما جایگاهی در جامعه ندارید، ما هستیم، شما چکاره‌اید؟ قدرت در اختیار ماست. ثروت در اختیار ماست و مردم ما را می خواهند. شما در این حکومت و در میان مردم جایگاهی ندارید. ولی وقتی یک روزنه‌ای باز شد، از همان روزنه امام سجاد(ع) استفاده کرد و با چند جمله امام، مجلس منقلب شد. اینهایی که کف و سوت می‌زدند شروع کردند به اشک ریختن. امام سجاد(ع) به آن جباران نشان داد که چه کسی واقعا در دل مردم حضور دارد و مالک قلب‌های مردم است و چه کسی صرفا در شعارهای ظاهری مردم حضور دارد. امام سجاد با یک فرصت کوتاه نشان داد که آنچه از حمایت بنی امیه در جامعه دیده می‌شود، در حد همان کف‌های روی آب است که دوام و استقراری ندارد: «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» (اسراء/81) اینها کف روی آب است، اینها چیزی را تغییر نمی‌دهد.

یک چشمه‌ را یزید دید که واقعیت بین مردم چگونه است؛ محبت چیست؟ مگر اینها می‌توانند محبت کسب کنند؟ مگر توانستند؟ مگر معاویه بن ابی‌سفیان با همه تلاش‌هایی که کرد، آخرش چه شد؟ کجاست؟ کدام قلب را تسخیر کرد؟ یزید بن معاویه چه کرد؟ ظلم کردند، جنایت کردند، هرکاری توانستند کردند، اما هرگز در دل انسان‌ها نتوانستند نفوذ پیدا کنند «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا».

محبوبیت رمز رحمت الهی

توضیح «سین» در «سیجعل» گذشت، اما «يَجْعَلُ» که فعل مضارع است و دلالت بر «استمرار» می‌کند؛ خداوند می‌فرماید ما برای انسان‌های پاک و با ایمان محبت قرار می‌دهیم و این محبت، مستمر و پایدار است؛ ماندگار است. با زرق و برق دنیا نیست؛ که لرزان باشد. این با گونی سیب‌زمینی نمی‌آید که بعدش پوسیده شود. اینگونه محبوبیت بدون هیچ‌گونه امکانات تحقق پیدا می‌کند. این اثر و نتیجه ایمان است. نتیجه تقوا و پاکی است. لذا می‌ماند «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ». این مودت و رحمت و عشقی که انسان‌ها به هم دارند، ظهور و بروزی از رحمت الهی است که شامل حال این انسان‌ها می‌شود.

حتی خداوند علاقه میان همسران را هم از داده‌های خود می‌داند: «و جعل بینکم موده و رحمه»(روم/21) ما همه چیز را که نمی‌توانیم به خدا نسبت دهیم. آنچه را که خیر است، به خدا نسبت می‌دهیم و آنچه را که شر باشد به خدا نسبت نمی‌دهیم. خدا منزه است از شر و در این آیه خدا مسئله «محبت» به نیکان و پاکان را به خودش نسبت داده است، آن ‌هم با اسم «الرحمن»: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا». این انتساب به رحمن که در آیه آمده است، اشاره به آن است که در محبوبیت شخصیت‌‎های مومن و انسان های پاک، «رحمانیت» خداوند تجلی پیدا می کند. یعنی این محبوبیت از اسم رحمن نشأت گرفته است.

پس باید گفت : ای کسانی که با این محبت مقابله و مبارزه می‌کنید، خدا می‌گوید من این محبت را دادم، شما دارید با کی مبارزه و مقابله می‌کنید؟ با اراده خدا در می‌افتید؟ این محبت کار بشر نیست و با زد و بندهای دنیوی تحقق پیدا نکرده است. این یک عشق الهی است. این ریشه‌دار است؛ ماندگار است. این را در معادلات و محاسبات و فرمول‌های مادی دنبال نکنید. این فرمول‌ها جواب نمی‌دهد که چرا امام سجاد(ع) در اوج غربت، بیشترین محبت را در میان مردم دارد و همان موقعی که «مظلوم»تر است، «محبوب»تر است «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا»

اینجا یک نکته‌ای مطرح است که آیا این تعریف و تمجید و نام نیکی که در میان مردم برای انسان های خوب اتفاق می افتد، واقعا یک «کمال حقیقی» برای آنهاست؟ چگونه می‌توان تصور کرد که تصورات دیگران، یک کمال به حساب آید؟ به نظر می‌رسد در این جا باید محتاطانه قضاوت کرد، زیرا کسانی از خداوند تقاضای چنین محبوبیت و نام نیکی کرده‌اند که نه می‌توان آنها را متهم به پندارگرایی کرد و نه آنها متهم جاه‌گرایی هستند شخصیتهایی مانند حضرت ابراهیم و اگر فرضا آنها هم دچار خطا شده باشند، خداوند سخن آنها را به عنوان یک ارزش حقیقی مطرح نمی‌کند. این موضوع شایسته یک بررسی علمی در کلاس درس است و نمی‌توان در این جلسه، به درستی آن را دنبال کرد، ولی اجمالا اشاره می کنم:

اولا: خود را در معرض داوری دیگران قرار دادن و از آنها تایید و رضایت گرفتن، «یک علامت» خوب و یک شاخص درست، برای پی بردن به واقعیت های درونی خود است. انسان‌ها در اثر حب نفس، معمولا کارهای خود را توجیه می‌کنند و حاضر نیستند عیب و ایرادهای خود را ببینند و بپذیرند. کسی که به داوری دیگران تن می‎دهد، یعنی حاضر است از دائره تنگ خودپرستی بیرون بیاید و اگر مردم به او نگاه مثبت دارند، یعنی دیگران ورقه امتحانی او را تصحیح کرده و به او نمره قبولی داده‌اند و البته این نمره بسیار با ارزش‌تر از نمره‌هایی است که انسان به خود می‌دهد و یا نزدیکان و اطرافیان او به او نمره قبولی بدهند.

ثانیا: توسعه پیدا کردن دائره محبوبیت، به معنا توسعه یافتن شخصیت فرد است. فرد در محدوده فردیت خود، صرفا برای خود تصمیم می‌گیرد و برای خود تشخیص می‌دهد و برای خود تحلیل می‌کند. ولی فردی که محبوبیت پیدا می کند، به میزان محبوبیتش بر دیگران تأثیرگذار است. تصمیم او برای دیگران تصمیم ساز می شود و تشخیص او برای دیگران تشخیص آفرین است. از این رو، محبوبیت شخصیت، جایگزین محبوبیت شخص می‌شود. از این رو انبیای الهی که به هدایت جامعه می‌اندیشند، نمی‌توانند به محبوبیت در جامعه بی اعتنا باشند.

ثالثا: نادیده انگاشتن محبت مردم، فرد را به درون خود فرو می‌برد و چنین احساسی، به نتایج زیانبار اجتماعی و سیاسی می‌انجامد. چنین انسانی اگر به قضاوت مردم اعتنایی نداشته باشد، قهرا برای حکومت کردن، نیازی به رابطه مودت آمیز با مردم نمی‌بیند و اگر این رابطه بین حاکمان و شهروندان قطع شود، حاکمان برای اداره کشور، چه ابزاری را جایگزین خواهند کرد؟ طبیعی است که وقتی فرمانروایان، قلب‌های شهروندان را از دست بدهند، چاره‌ای جز آن ندارند که با ابزارهای فشار، خود را بر آنان تحمیل نمایند.

سوال دیگری که قابل طرح است، این است که آیا در محبت مردم نسبت به شخصیت‌های محبوب و نام نیک که برای انسان‌های خوب اتفاق می‌افتد، می‌توان فهمید که این شخصیت محبوب در نزد حق تعالی چه موقعیتی دارد؟ یا اینها برای دنیاست و حساب دنیا از حساب آخرت جداست؟

معمولاً دیکتاتورها، آدم‌های خودرأی و متکبر و کسانی که اعتنایی به انسان‌های دیگر نمی‌کنند و جایگاهی در میان مردم ندارند، اینطور استدلال می‌کنند که قضاوت مردم در نزد خداوند ملاحظه نمی‌شود. آنها با این تفکیک می‌خواهند بگویند اگر ما در میان مردم هم جایگاه خوبی نداشته باشیم و اگر مردم هم فرضا ما را لعن و نفرین کنند، ولی این عداوت‌ها، ضروری به منزلت ما در نزد خدا نمی‌زند و ما همچنان محبوب خداییم! جباران که به استبداد دینی و به سرکوب مردم با شعارهای مذهبی روی می‌آورند در عین حال، خود را از «مقربین» می‌دانند. ولی امیرالمومنین(ع) خطای این مغالطه خطرناک را آشکار ساخته است تا مبادا حاکمی، رضایتمندی خدا را در سخط مردم ببیند و با این بهانه، خود را مجاز به چنگ انداختن به صورت مردم بداند. زمانی که مالک اشتر به عنوان حاکم و زمامدار از طرف حضرت علی(ع) انتخاب شد و امیرالمؤمنین(ع) او را به مصر فرستاد، برای اینکه چنین اتفاق خطرناکی برای او نیفتد، حضرت این جمله را به مالک متذکر شدند: «وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ»(نهج‌البلاغه/ نامه53) جناب مالک! نگو من به داوری و نظر مردم کاری ندارم؛ بدان که براساس آنچه بر زبان مردم جاری می‌شود، می‌توان فهمید که شخص شایسته است یا شایسته نیست. همین نظر مردم واقعیت‌ها را نشان می‌دهد که «يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ».

از کجا بدانیم که این آدم خوب و شایسته است؟ کسی که به گونه‌ای رفتار می‌کند که مردم او را به خوبی و درستی ‌پذیرفته‌اند و صداقت، متانت، ادب و سلامتی را در رفتار و زندگی او دیده‌اند، ما هم او را خوب می‌دانیم چون می گوییم خداوند نام نیک او را بر زبان مردم نهاده. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: ای مالک این داوری‌ها را نادیده نگیر «وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ…»؛ در اینجا امیرالمؤمنین باز به خدا محول می‌کند و می‌گوید این نام نیک نه این است که مردم پیش خودشان قرار داده باشند، این نام نیک را خداوند بر زبان مردم قرار می‌دهد «بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ»

آری! این داوری‌ها نشان‌دهنده واقعیت‌هاست، پندار نیست. آیا همه مردم نمی‌فهمند؟! همه مردم اشتباه می‌کنند؟! حتی اگر احتمال خطا هم وجود داشته، قطعا احتمال خطا در داوری جمع، کمتر از احتمال خطا در داوری فرد است. پس حاکم حق ندارد، داوری جمع را نادیده بگیرد و درک خود را مبنا قرار داده و استبداد پیشه کند. قضاوت مثبت جامعه – «السن عباده»  – را خداوند به خویش نسبت می‌دهد، ولی آیا می‌توان قضاوت یک شخص را هرچند حاکم هم باشد، به خدا نسبت داد؟

محبوبیت روحانیت

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج آقا روح الله خاتمی (رضوان الله تعالی علیه) را! یاد و خاطره این شخصیت بزرگوار و دوست داشتنی بعد از گذشت ربع قرن، انسان را به یاد این کلام امیرالمؤمنین علی(ع) می‌اندازد که شب دست کمیل را گرفت و از شهر کوفه بیرون برد. تاریکی همه جا را فراگرفته بود، امیرالمؤمنین می‌خواست چند کلمه‌ای با کمیل صحبت کند «تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ» حضرت آهی درناک کشید و بعد فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَابَقِيَ الدَّهْرُ»(نهج‌البلاغه/حکمت147) تا زمین و زمان هست عالمان پارسا هستند و ماندگارند «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ». امیرالمؤمنین توضیح می‌دهد این «باقون» یعنی چه؟ آنها کجا هستند؟ حضرت فرمودند:«أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ» آری! پیکر آنها دفن شد و از نگاه‌های ما مخفی شدند و دیگر نمی‌توانیم خدمت آنها برسیم و در برابرشان زانوی ادب بزنیم و چه انسان‌های بزرگ و شریفی که امروز ما آنها را نمی‌بینیم «وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ» حقیقت آنها و شخصیت آنها در دل انسان‌ها ماندگار است. تن آنها زیر خاک رفته، اما دل انسان‌ها با آنهاست. محبت نسبت به آنها، علاقه نسبت به آنها، یاد نیک آنها پیوسته وجود دارد.

اگر از امیرالمؤمنین بپرسیم که ویژگی‌ها و امتیازات عالم چیست و شما عالم را چگونه تعریف می‌کنید؟  امام علی(ع) می‌فرماید: عالم حقیقی کسی است که وقتی می‌رود، در دل انسان‌ها زنده می‌ماند: «امثالهم فی القلوب موجوده» آنها که می‌روند و نامشان هم می‌رود، در حقیقت عالم نیستند. آنها که می‌روند، ولی فقط نامشان می‌ماند، آن ها هم عالم نیستند. آنها که می‌روند و با زحمت فقط نامشان و عکسشان حفظ می‌شود، ولی در قلب ها جایی ندارند، اینها در واقع عالم نیستند. عالم حقیقی یعنی انسانی که در نزد انسان‌ها محبوب است «وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ» انسان‌ها به یاد آن عالم هستند. مسئله، مسئله بسیار مهمی است. این تعریف از امیرالمؤمنین علی(ع) خیلی عجیب است.

سالها پیش در یک مجلس بزرگداشتی برای مرحوم آیت الله صدوقی (رضوان الله تعالی علیه) این نکته را عرض کردم که بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی، اولین انتخابات در جمهوری اسلامی(قبل از انتخابات ریاست جمهوری و مجلس)، انتخابات مجلس «خبرگان قانون اساسی» بود. از سراسر کشور افرادی انتخاب شدند که قانون اساسی را بنویسند. شما مردم استان یزد، مرحوم آیت الله صدوقی را انتخاب کرد‌ید. می‌دانید میزان رأی این بزرگوار در این استان چقدر بود؟ 9/98 درصد شرکت کنندگان به ایشان رأی دادند. این نشان دهنده یک ارتباط وثیق قلبی است. دیروز روحانیت ما و ائمه جمعه، در چنین جایگاهی رفیعی از نظر محبوبیت در میان مردم بودند. ولی ما امروز در چه وضعی قرار دادیم؟

شهید بزرگوار آیت الله دستغیب (رضوان الله تعالی علیه) امام جمعه شیراز بودند، 88 درصد در استان فارس رأی آوردند. آیت الله حاج آقا مرتضی حائری یزدی (رضوان الله تعالی علیه) در استان مرکزی که (قم هم آن زمان جزء استان مرکزی بود) 80 درصد رأی آوردند. در سراسر ایران شخصیت اول همان آیت الله صدوقی بود، با نزدیک 99درصد. این وضع دیروز ما بود. ولی امروز شرایط چنان است که اگر یک طلبه‌ای بتواند از برخی روزنه‌ها عبور کند و تأیید صلاحیت بگیرد و برود در یک استانی با یک هفته ماندن، امام جمعه سابقه‌دار مرکز استان را کنار میزند! البته جای دیگر هم امکان چنین اتفاقاتی بود، اما روزنه‌ها را بستند. آیا اینگونه بنا بود اتفاق بیافتد؟!

امروز بسیاری از ما روحانیون، به دلیل آن که فضای کافی برای رقابت وجود ندارد، توانسته ایم تا حدودی رأی مردم را حفظ کنیم و خود را در صدر قرار دهیم یعنی با حذف رقیب  برنده ایم! و یا در برخی از مراکز مهم به دلیل پایین بودن میزان مشارکت مردم، مناصب انتخابی را در اختیار داریم والا اگر آن پنجاه درصد رأی خاموش در تهران تحرّکی هرچند مختصر پیدا کند، کدام یک از ما به اتکای «حضور در قلب» می‌توانیم موجودیتمان را حفظ کنیم؟ ولی مگر بنا نبود که «ولایت» بر اساس «محبت» باشد.

محبت به دشمن؟!

یک سوال دیگر: محبت خوب است، ولی با همه که نمی‌شود محبت داشت؛ برخی دشمن‌اند؛ آیا با دشمن هم می‌شود محبت و صمیمیت داشت؟ یکی از سوره‌های انقلابی، سوره ممتحنه است: «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ»(ممتحنه/1) در اینجا دستور عداوت نسبت به دشمن است. در همین سوره یک مقدار که جلو می‌آییم به آیه 7 می‌رسیم: «عَسَى اللَّـهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّـهُ قَدِيرٌ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛ یعنی ما گفتیم که شما دشمنان خودتان را و دشمنان خدا را به دوستی انتخاب نکنید؛ ولی مبادا از این کلام برداشت کنید که بغض و کینه مطلق نسبت به آنها داشته باشید؛ نه! امیدوار باشید که  روزی فرا برسد که با آنها هم مودت داشته باشید. «عَسَى اللَّـه»، امید داشته باشید؛ خداوند دارد به ما امید می‌دهد، که چی؟ «أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً» که خداوند بین شما و بین کسانی که عداوت و دشمنی با شما دارند مودت قرار دهد و امیدوار باشید که این بغض و کینه و دشمنی به پایان برسد.

با توجه به این آیه، آیا این منطق درست است که نسبت به دشمن «عداوت مطلق» داشته باشیم؟ آیا می‌توانیم بگوییم: هیچ وقت اینها آدم نمی‌شوند! و در رابطه ما با آنها هیچ وقت صفا و صمیمیت بوجود نخواهد آمد! آیا این عدوات و دشمنی تا قیامت ادامه دارد؟ این تلقی  با قرآن مخالف است.

همین آیه‌ای که ابتدایش خداوند فرمود «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» مودت و دوستی اینجا خط قرمز است، ولی بعد خداوند می‌فرماید فکر نکنید این هم مطلق است؛ نه! فکر نکنید این بغض و کینه الزاماً همیشه باید باقی بماند. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را که در ذیل این آیه می گوید: «فعلی المؤمنین ان یرجوا من الله ان یبدل معاداتهم موده»(المیزان، ج19، ص233) یعنی  بر مومنین لازم است که این امید را نسبت به حق تعالی داشته باشند، که عدوات را به مودت تبدیل کند. نه تنها عیبی ندارد کسی چنین آرزویی داشته باشد که کینه‌ها از بین برود و دشمنی‌ها پایان پذیرد بلکه خدا به ما امید را تلقین می‌کند. خدا در آیه قرآن می‌فرماید ما گفتیم عدوات، ولی در کنار این عدوات، این امید برای از بین رفتن عدوات هم باید وجود داشته باشد.

ادامه آیه عجیب است مثل اینکه خدا با بعضی از همین انسان‌ها و افرادی که ما در زمان خودمان می‌بینیم که دائما از عداوت مطلق دم می زنند، صحبت می‌کند آنها که القا می کنند: مگر می‌شود دشمنی‌های ما با اینها از بین برود؟ اینها که مظهر فساد و شیطنت هستند، مگر می‌شود این‌ اتفاق بیفتد و عدوات به مودت تبدیل شود؟ این «مگر می‌شود؟» که در ذهن ما می‌آید، خداوند جوابش را می‌دهد و در ادامه آیه می‌فرماید «والله قدیر» من می‌توانم تغییربدهم و در قدرت من شک نکن. در آیات دیگر قرآن، خدا وقتی مسأله قدیر بودن خودش را مطرح می‌کند، به حوادث و وقایع تکوینی اشاره دارد. اینجا خدا قدرت خودش را در تحولات سیاسی و امنیتی مطرح می کند که آری می‌شود، نگویید نمی‌شود و امکان ندارد و این عدوات و دشمنی باید باقی بماند؛ ولی  خداوند این عداوت را یک قاعده قطعی و تخلف ناپذیر در روابط مسلمانان با کفار معاند نمی‌داند. خدا می‌فرماید «شاید بشود» «والله قدیر» جواب به آنهایی است که خیلی ناراحت‌اند و می‌گویند امکان ندارد.

یک گروه دومی هم هستند که می‌گویند اگر چه امکان تغییر هست، ولی در صورت تغییر، آن دشمنی‌ها و عدوات‌های گذشته‌شان چه می‌شود؟ آن همه شرارت کردند، ما برای اینکه مودت و صمیمیت داشته باشیم، آن سابقه چه می‌شود؟ آیا می‌شود چشم پوشی کرد؟ دوباره خدا برای این افراد ناراحت می‌فرماید: «والله غفور رحیم» این «غفور رحیم» برای چیست؟ این «غفور رحیم» برای مسلمانان نیست بلکه برای همان‌هایی است که عدوات و دشمنی داشتند و ظلم کردند. خدا می‌گوید هم من می‌توانم تغییر بدهم و هم اگر این تغییر اتفاق افتاد، می‌توانم گذشته آنان راببخشم. می‌توانم در میان روابط شما رحمت بوجود بیاورم؛ شما نگران چه هستید؟ دنبال چه هستید؟

یکبار دیگر این آیه را بخوانم: «عَسَى اللَّـهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّـهُ قَدِيرٌ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» دوبار پشت سر هم خدا می‌گوید: «والله قدیر» «والله غفور»؛ چون اگر غیر خدا این کار را بکند و حتی اگر فرد دیگری حرفش را هم بزند، اتهامات زیادی متوجه‌اش می‌شود. خدا می‌گوید من خودم می‌توانم این کار را بکنم هم تغییر بدهم و هم عفو کنم. پس ای مسلمان‌های نگران و بدبین اجازه بدهید در دل مردم این امید برای از بین رفتن این عدوات‌ها وجود داشته باشد. اگر به قرآن ایمان دارید، تخم یأس و ناامیدی در جامعه نپاشید.

مگر امیرالمؤمنین(ع) با معاویه نجنگید؟! مگر معاویه جرثومه فساد و شرارت نبود؟! مگر او شروع کننده جنگ بر امیرالمؤمنین(ع) نبود؟! پس چرا وقتی برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بر سپاهیان شام  دشنام دادند، حضرت فرمود دشنام ندهید و سب نکنید! مگر سب کردن نسبت به آن باغیان و متجاوزان چه اشکالی داشت؟ پس به جای دشنام چه بگوییم؟ دشمن‌اند آنها! در میدان جنگ‌اند! حضرت فرمودند اینطور  بگویید: «اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ»(نهج‌البلاغه/ خطبه 206)؛ خدایا خون ما و خون آنها را حفظ کن. این عبارت «خون ما را حفظ کن» واضح است، این دعاست؛ اما «خون آنها را حفظ کن» چه معنایی دارد؟ مگر باغیان مهدورالدم نیستند؟ خون سپاهیان شام! چه ارزشی دارد؟ خون انسان‌های کثیف و آلوده! اما امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند به جای دشنام دادن، اینگونه دعا کنید و بگویید «اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ» آنگاه در ادامه فرمودند: «وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ» خدایا بین ما و آنها را اصلاح کن و مشکلات را برطرف ساز و گمراهان را از گمراهی برگردان و صلح و صفا و صمیمیت در بین انسان‌ها بوجود بیاور. پس آنجا هم نباید روزنه امید را برای مودت و اصلاح مسدود کرد و این امید را باید نگه داشت. ببینید در قرآن، حتی در آیات تند و تیزی که موضوع حفظ عداوت با دشمنان مطرح است، بلافاصله در کنار آن، امید به اصلاح هم ذکر می شود و در صحنه جنگ و در بحرانی ترین شرایط، از اصلاح و امید به آن سخن می‌گوید.

در پایان عرایضم تشکر می‌کنم از همه عزیزانی که در این جلسه حضور یافتند تشکر می کنم و از طرف شما عزیزان و بزرگواران به خانوادة داغدار و مصیبت دیده خاندان آیت الله خاتمی و ضیائی تسلیت عرض می‌کنم.

و در همین جا عرض تسلیت ویژه دارم به برادر بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای سیدمحمد خاتمی و به ایشان عرض می‌کنم ما نگران نیستیم که اسم و تصویر شما را از رسانه‌ها محو کرده‌اند و از احدی هم گلایه‌ای نداریم و اصلاً از کسی درخواست هم نمی‌کنیم که برگردانند. عزیز بزرگوار! نام شما، شخصیت شما در قلب ملت ایران حضور دارد و این محو شدنی نیست. عشق و علاقه به شما، ناشی از ادب، متانت، طهارت و درایت شماست. مردم این علاقه را از بوق‌های رسانه‌ای نگرفته‌اند که آنها بتوانند آن را از بین ببرند. این ابزارهایی که در دست انسانهاست، هرگز نمی‌تواند چیزی از محبوبیت انسان‌های بزرگ و چهره‌های محبوب بکاهد. تاریخ اجداد طاهرین شما که در عین «محرومیت»، بالاترین «محبوبیت» را داشتند، گواه این ادعاست. این ماندگار است چون خداوند فرمود «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا». ان ‌شاء الله این نام نیک و ذکر جمیل که برای شما و خاندان شما و پدر بزگوار  شما وجود دارد، برای اعتلای کشور و سربلندی اسلام و سرفرازی مردم، پیوسته پایدار و برقرار باشد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. ترس از وجود خاتمی نیست ترس از وجود الترناتیوی مردمی هست که مردم شدیدا و قلبا قبولش داشته باشند.

  2. از انتشاراین سخنان ارزشمند کمال تشکر را دارم
    خداوند امثال اقای سروش محلاتی که علمایی مردمی واشنا به مفاهیم بلند اسلامی هستند را برای شیعیان حفظ کرداند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا