سیاست و تاریخ انقضایش
امیر ناظمی؛ معاون وزیر ارتباطات و رئیس سازمان فناوری اطلاعات در یادداشتی با عنوان «سیاست و تاریخ انقضایش» در روزنامهی همشهری نوشت:
سیاست درست مانند کنسروی که مصرف میکنیم، تاریخ مصرف دارد؛ تاریخ مصرفی که گاه به همان اندازه کوتاه است. همانطور که وینستون چرچیل، نخستوزیر سابق بریتانیا روزی گفته بود کشورش دوست و دشمن دائمی ندارد، فقط منافع ملی دائمی دارد، امروز هم میتوان گفت هیچ سیاست همیشگی وجود ندارد، بلکه منافع ملی همیشگی است و سیاستها در خدمت منافع ملی هستند؛ موقت و هدفمند!
سیاست ابزار رسیدن به منافع ملی است؛ ابزاری که در یک زمان و مکان مشخص باید ما را به هدف برساند و بعد باید برای زمان بعدی تغییر کند.
اگر قبول کنیم که شبکههای اجتماعی یک موضوع مهم در عرصه فناوری است که پیامدهایش حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تحتتأثیر قرار میدهد، پس ناگزیریم توجه و اهمیت دادن به آن را توسط سیاستگذاران نیز پذیرا باشیم و البته جمع این حرف با حرف موقت بودن سیاست میشود این گزاره کلیدی:
ما هیچ سیاست دائمی برای شبکه اجتماعی نداریم. ما منافع ملی دائمی داریم و سیاستهای موقت برای دستیابی به آن منافع ملی است.
روسیه تلگرام را فیلتر میکند تا به اهدافش دست یابد و بعد که توافقها انجام شد، تلگرام نیز آزاد میشود. آمریکای ترامپ هم تیکتاک را فیلتر میکند تا به هدفش که خرید آن است، دست یابد و فردای خرید احتمالا آزاد خواهد شد. ما اما استادان دائمی کردن سیاستهای موقت هستیم؛ آن هم بیتوجه به منافع ملی!
بهنظرم رقابت امروز رقابت میان 2دیدگاه کلیدی است؛ 2دیدگاهی که تولیدکننده 2سیاست مختلف است. این 2دیدگاه تفاوت نگاه به دوگانه محتوا و پلتفرم است:
دیدگاه۱: کسانی که وزن پلتفرم را مهمتر از محتوا میدانند و اولویت را تصاحب و تملک پلتفرم میدانند.
دیدگاه۲: کسانی که یا بهدلیل مهمتر بودن محتوا یا بهدلیل مزیت نسبی ملی بالا در تولید محتوا نسبت به تولید پلتفرم یا بهدلیل امکانپذیری بالاتر تولید محتوا آن را مهمتر از تولید پلتفرم میدانند.
دیدگاه نخست برای دستیابی به پلتفرم است که به هر دلیلی پلتفرم خارجی را مسدود میکند و از هر موقعیتی بهره میگیرد تا پلتفرم خود را جایگزین آن کند؛ حتی اگر بهانهاش کرونا و آموزش مجازی دانشآموزان باشد!
دیدگاه دوم هدفش پلتفرم نیست، بلکه در درجه اول تولید محتوا در همان پلتفرمهاست و در درجه دوم تأثیرگذاری بر پلتفرمها برای پذیرش قواعدی که بدیهی است تمام و کمال هم نیست.
اما دیدگاه نخست دیدگاهی مهندسیزده است. ادامه همان نگاهی است که دوست دارد تا برای همهچیز راهحلهای فنی ارائه دهد.
در تحلیل مسدودسازی شبکه اجتماعی توییتر بهعنوان یکی از نتایج این دیدگاه، ضرورت دارد تا به برخی از واقعیتها توجه کنیم:
1ـ توییتر منبع دریافت اخبار: فضای مجازی به یکی از اصلیترین منابع خبری مردم تبدیل شده است. آخرین نظرسنجی ایسپا در سال۹۸ درخصوص اصلیترین منبع دریافت اخبار نشان میدهد اینترنت (اعم از شبکههای اجتماعی و سایتهای خبررسانی) در مجموع برای ۲۷.۳درصد از مردم اصلیترین منبع خبر است. این در حالی است که شبکههای ماهوارهای تنها سهم ۷.۸درصدی را بهخود اختصاص دادهاند؛ درحالیکه بیشترین حساسیتها را در سالهای گذشته از جانب مدیران خبری و رسانهای نظام بهخود جلب کردهاند. واقعیت کلیدی آن است که تعدد سایتها، کانالها و برنامههای موبایلی خبررسانی برای فارسیزبانان در واقعیت منجر به رشد اخبار جعلی (فیکنیوز) شده است؛ درحالیکه استفاده از ابزاری مانند توییتر این امکان را فراهم میآورد تا آخرین اخبار از طریق مراجع واقعی دسترسپذیر شود. بخشی از اخبار منتشرشده مبتنی بر تحریف پیامهای دستگاههای مرجع تا انتخابهای هدفمند از متنهاست.
به این ترتیب سر منشأ جریانسازی در جهان واقعی امروزه، فضای مجازی است. بدون حضور در این فضا، امکان حضور جریانساز از تمامی نقشآفرینان خیرخواه و انقلابی گرفته میشود. هماکنون براساس گزارشهای جهانی، توییتر اصلیترین رسانه تعاملی (دوسویه) خبری در جهان است؛ بهنحوی که براساس گزارش رویترز نیمی از محتوای این شبکه اجتماعی (در جهان) صرفا محتوای خبری است! سایر موارد اعم از سرگرمی یا بازاریابی در بیشترین حالت ۵۰درصد از محتوای این شبکه را تشکیل میدهد. این تفاوت با سایر شبکههای اجتماعی است که بیش از پیش حضور جریانساز در این شبکه را ضرورت میبخشد.
2ـ رهاسازی تولید محتوای مخرب: با مسدودسازی در عمل این شبکه اجتماعی تبدیل به محل جولان محتواهایی شده است که سرمایه اجتماعی ایران را هدف قرار دادهاند. ترس از روزی است که حسرت خورده شود که چرا این شبکه اجتماعی از طریق محدودسازی اندیشمندان و تولیدکنندگان فکر و اندیشه برای حضور در آن، تبدیل به اصلیترین زمین بازی رقیبان منطقهای شود. در این شبکه اجتماعی فضاسازی سیاه علیه ایران و ایرانی عریانتر و برنامهریزی برای آن نیز در فقدان حضور بازیگران سیاسی و اجتماعی ایران امکانپذیرتر است؛ از اینرو مسدودسازی سنگین غیرمتعارفی به نفع تجزیهطلبان یا ابزار خودتحقیری ملی شده است. گزارشهای بررسیهای این شبکه در کشور، نشان میدهد گروههای برانداز، تجزیهطلب و ضدانقلاب 22درصد سهم اکانتها را بهخود اختصاص میدهند؛ درحالیکه در سایر شبکههای اجتماعی که برای مردم دسترسپذیر هستند، (شبکههای فیلترنشده مانند اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی در زمان آزاد بودن مانند تلگرام) این رقم هیچگاه فراتر از 5درصد نرفته است. از سوی دیگر اکانتهای متعلق به جریان معاند و برانداز عموما ناشناس هستند (بیش از هر گروه دیگر سیاسی اعم از احزاب داخلی یا افراد تولیدکننده آن گفتمانها) و بهصورت نظاممند با حجم بالای توییت، اصلیترین منشأ دروغپردازی و سیاهنمایی نهتنها علیه نظام سیاسی کشور، بلکه همزمان علیه ویژگیهای سبک زندگی واقعی ایرانیان نیز محسوب میشوند. توجه به این نکته ضروری است که نرخ عضوگیری گروههای برانداز 25درصد بیش از متوسط نرخ عضوگیری در سایر گروههاست. (عضوگیری متوسط در این شبکه اجتماعی حدود 3.6درصد در هر فصل است؛ درحالیکه نرخ عضوگیری گروههای برانداز 4.5درصد است.)
3ـ محرومسازی ابزار واکنش سریع: فناوری اطلاعات سرعت تحولات و واکنشها را بهصورت بیسابقهای شتاب بخشیده است. امروزه اخبار روی بستر فناوری اطلاعات و در کنار حضور شبکههای رادیویی و تلویزیونی با سرعتی بالا گسترش مییابد؛ خاصه آنکه «دروغی جذاب» جایگزین آن شده باشد. واکنش سریع به اخبار دروغ ابزاری درخور میخواهد که یکی از مهمترین دلایل حضور رهبران سیاسی در شبکه توییتر است. دروغی کوچک، بدون واکنش سریع، تبدیل به سیلی مهارناشدنی میشود که اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی را تخریب میکند، اما بزرگترین خبرها را با واکنش سریع میتوان فرونشاند. بررسی داغترین توییتها نشان میدهد که برخلاف تصور سالهای دور گذشته، عدمواکنش و سکوت، اغلب به نفع دروغگو پایان یافته است؛ حال آنکه واکنش سریع ظرفیتهای مقابله را ارتقا میدهد.
4ـ الهامبخشی و نقشآفرینی بینالمللی: توییتر از حیث دنبال کردن افراد غیرهمزبان و بینالمللی بهشدت متفاوت از شبکههای اجتماعی دیگر مانند اینستاگرام یا فیسبوک است. اعضای توییتر اغلب افراد سیاسی داخلی یا جهانی را دنبال میکنند؛ درحالیکه در شبکه اجتماعی اغلب سلبریتیهای هنری یا ورزشی دنبال میشوند. از همین رو توییت در دنیای سیاست امروز کارآمدتر از صدور بیانیه در اواخر قرن بیستم است. دیپلماسی امروز که گاه با طعنه «دیپلماسی توییتری» نیز نامیده میشود، مبتنی بر بیانیههای 1- کوتاه، 2- سریع و 3- غیررسمی است. بزرگترین موضعگیری جهان امروز ماحصل این 3ویژگی است، که هر 3در توییتر وجود دارد. بیانیه غیررسمی گاه پیامهایی غیرمستقیم از طریق یادآوری یک رویداد یا عکس است. از سوی دیگر دیپلماسی امروز با گرایش به سمت «دیپلماسی عمومی» از عرصه سیاست صرف فراتر میرود. حوزههایی همچون آموزش، بهداشت، فناوری و حتی ورزش زمینههایی برای دیپلماسی هستند. محروم کردن خود از توییتر در حقیقت محروم ساختن از واقعیت دیپلماسی عمومی و همهجانبه است. شهروند جامعه اگر ورزشدوست باشد، دیپلماسی را در عرصه دیپلماسی ورزشی میفهمد و واکنش نشان میدهد. مسدودسازی برای توییتر فضا را برای تبدیل تمامی این حوزهها به عرصههای فعالیت و اقدام رقبای ملی تبدیل کرده است؛ بهنحوی که هر خبر ورزشی یا هنری یا آموزشی تبدیل به ابزار ناکارآمد نشان دادن نظام تصمیمگیری شده است.
این واقعیت آماری که رسانههای آمریکایی و انگلیسی اصلیترین گزارشهای خود را از توییتر دریافت میکنند (بهگزارش گاردین) نشاندهنده اهمیت این شبکه برای دیپلماسی جهانی است.
5ـ سرچشمه رسانهای: بررسیهای داخلی نشانگر آن است که توییتر سرمنشأ و چشمه خبرسازی و گسترش خبر است. روندهای داغ توییتری با فاصلههایی بین 24 تا 48ساعت تبدیل به روندهای داغ تلگرامی و با همین فاصله زمانی به روندهای اینستاگرامی میشود. توییتر به این ترتیب نقطه آغازین کمپینها، هشتگها و جریانسازیهاست. با مسدودسازی عملا این امکان کمنظیر به رقبا داده شده است که با جریانسازی خود، فضای سایر شبکهها را در فقدان واکنش مسئولان و مدیران کشور ایجاد کنند. مطالعات جهانی روی رسانههای مرجع جهانی نشان میدهد، توییتر بیش از دوبرابر هر شبکه اجتماعی دیگری بهعنوان منبع خبر سایر رسانههای مکتوب یا تلویزیونی ذکر میشود! هرچند بخش عمدهای از مفاهیم و جهتگیریها بدون ذکر منبع و صرفا از طریق الهامبخشی انجام میشود.
6ـ مسدودسازی نابرابر به نفع مخالفان: مسدودسازی برای تمام گروههای مرجع تأثیر یکسان ندارد. درحالیکه کارشناسان واقعی و اندیشمندان ملی به سختی وارد این شبکه میشوند، گروههای ناآگاه سادهتر در این فضا حضور مییابند. در فقدان حضور گروههای مرجع واقعی که حتی در وضعیت مخالفت نیز از انصاف برخوردارند، اکانتهایی بدون پیشینه و بدون ترس مشغول فعالیت هستند که بهسادگی و با پردهدری تبدیل به چهرههای پرطرفدار میشوند؛ چهرههایی که بهدلیل جهل گاه از هر مخالف آگاهی خطرناکتر هستند.
بررسی اکانتهای پرطرفدار (دنبالکننده بالا) نشان میدهد وضعیت مسدودسازی منجر به یک واقعیت تلخ شده است: درحالیکه در سایر جوامع افراد پرطرفدار اغلب افراد شناسنامهدار هستند و کمتر از کلمات غیرمتعارف استفاده میکنند، در ایران بهدلیل فقدان حضور گروههای مرجع متداول (مانند سیاسیون یا رسانهها یا نویسندگان و تحلیلگران متخصص) افراد و گروههایی بدون نام و هویت مشخص و از طریق پردهدری و استفاده از کلام غیرمتعارف، خود را تبدیل به گروههای مرجع جریانساز کردهاند! این تغییر گروههای مرجع از شناسنامهدار به بدونشناسنامه دارای آسیبهای بلندمدت اجتماعی-اقتصادی نیز خواهد بود. اکانتهایی که با طرفدار بالا خرید و فروش میشوند، نتیجه سیاست مسدودسازی بوده است که میتواند نهفقط سیاست، بلکه انسجام اجتماعی و ثبات اقتصادی را نیز هدف قرار دهند.
براساس ۶ استدلال فوق تداوم سیاست مسدودسازی حداقل نیاز به بازبینیهای دورهای دارد. حداقل دلایلی برای آسیبزا بودن این سیاست برای کشور و نظام حکمرانی خواهد بود. هرچند آزادسازی آن نیز نیازمند هوشیاری و سیاستهای مناسب است، اما در برابر ریسک مسدودسازی، بهاحتمال بالا انتخابی بهتر است.
انتهای پیام