آیا کارآفرینی پادزهر بیکاری است؟ | كارآفرینان و بیكاران پاسخ میدهند
پریسا، صالحی انصاف نیوز: شاید امروزه بیکاری یکی از مسائل عمده کشور باشد به طوری که اگر پای درد و دل هرکسی بنشینیم از این مورد به عنوان یک معضل بزرگ در اطرافیان خود نام ببرد، کارآفرینی و استفاده از فرصتهای شغلی دیده نشده، اما راهی است که بسیاری از آن به عنوان راه نجاتبخش معضل بیکاری نام میبرند. اما آیا واقعا کارآفرینی میتواند در قامت یک قهرمان نجاتبخش ظاهر شود؟ اگر چنین است چه فرصتهای شغلیای وجود دارد که کمتر به آنها پرداخته شده است؟ در این مورد با علیرضا نبی، کارآفرین و خیر و همچنین فاطمه مقیمی، کارآفرین به گفتوگو پرداختیم. نبی به تجربیات خود از کسب درآمد از میراث غذایی و لباسی روستاییان پرداخت. مقیمی نیز از کسبوکارهای نوین گفت. برای بررسی نظر کسانی که در حوزهی کار دچار مشکل هستند، متن گفتوگو با این دو کارآفرین را در اختیار چهار نفر که دچار این مشکل بودند قرار دادیم تا نظر خود را نسبت به این راهها و موانعی که برای آن وجود دارد بیان کنند.
کلاسهای کارآفرینی نیز این روزها رواج خاصی پیدا کرده است، البته با قیمتهای میلیونی! در دانشگاهها هم عموما واحدهای کارآفرینی به وجود آمده است اما به نظر میرسد کارآییای برای مشکل بیکاری در کشور ندارند. قیمت کلاسهای آموزش کارآفرینی از یک میلیون تومان تا بیش از 20 میلیون تومان است
نبی: لباس محلی روستاییان 60 میلیون قیمتگذاری شد
علیرضا نبی، کارآفرین و خیر در مورد این فرصتهای شغلی گفت: «همیشه در ادبیات، اشعار و سفرنامههای ما و آثاری که از فرهنگ غنی کشور ما نشات گرفته است روی موضوع حرکت، سفر و نداشتن رکود به شدت تاکید شده است. با ایستادن کسب و کار به وجود نمیآید. کسانی که اهل کسب و کار هستند و میخواهند حرکت کنند و چیزی را ایجاد کنند یک خصوصیت مهم دارند، کمتر حرف میزنند، کمتر قضاوت میکنند و بیشتر عمل میکنند. امیرالمومنین میفرمایند: «چه سکوتی دنیا را فرامیگرفت اگر هرکسی به اندازهی عملش صحبت میکرد. شاخصهی یک کارآفرین ایت است که فککر میکند، تلاش میکند، ممارست انجام میدهد، عمل میکند و کمتر حرف میزند. حرف زدن برای سیاستمداران است، سیاستمداران با حرف زدن رای جمع میکنند و افکار عمومی را هدایت میکنند، عموما حرف میزنند و خیلی کار نمیکنند. پس اگر بخواهیم بگوییم چطور میشود کسانی که دوست دارند کسب و کار ره بیندازند موفق شوند باید بروند سراغ فرصتهای دیده نشده، کارهای انجام نشده و بر زمین مانده و کسبوکارهای نو وجدید. در این کسب و کارها با محصولی مواجه میشوید که اگر آن را به یک برند تبدیل کنید میتوانید حتی روی صادرات آن کار کنید.»
او یک مثال از محصولاتی که در سفرهای خود یافته است گفت: «چند وقت پیش من به خراسان جنوبی رفته بودم، شهرستان سبزوار روستای باشتین. این روستایی است که قیام سربداران در قرن هفتم و هشتم هجری از آن شروع شد. صد سال از یورش مغولها به ایران گذشته بود و مردم امانشان از بیاحترامی و غارت مغولان به تنگ آمده بود. پنج ایلخان مغول به زور به خانهی دو برادر رفتند و از آنها تقاضای شراب و شاهد کردند. این دو برادر گفتند که در آیین ما این حرام است و ما حاضر نیستیم این کار را انجام دهیم. گفتند اگر این کار را انجام ندهید ما به نوامیس شما تجاوز میکنیم، این دو برادر این پنج ایلخان را کشتند و در امامزاده جریان را با روستاییان مطرح کردند و قیام سربداران از آنجا شروع شد. این روستا یک روستای تاریخی است و متاسفانه مثل خیلی از آثار باستانی ما مورد بیمهری مسئولین قرار گرفته است و چیزی ندارد. من به این روستا رفتم تا برای یکی از دوستانم که از استرالیا آمده بود تاریخ قیام سربداران را از نزدیک در همان امامزاده تعریف کنم . روستاییان از من خواستند برای کار جوانان که به سبزوار، مشهد و تهران مهاجرت میکنند فکری کنم.
من گفتم شما اینجا چه محصولی دارید؟ گفتند کشک خوبی داریم و کشک ما مشهور است وقتی کشک را آوردند دیدم شکلی که این کشکها را درست میکنند متفاوت است و ان را ورقه ورقه درست میکردند نه گرد، چون خوردن حالت گرد آن سخت است. مضاف بر آن خانمها هم بعد از دوران ماهیانهی خود حتما باید کلسیم بخورند و هر برگ این چیپسهای کشک، خود یک قرص کلسیم است، طبیعی هم است و عوارض ندارد. موقعی که داشتند صحبت میکردند من نیم کیلو از این کشکها را خوردم. محصول را آوردم و بررسی کردیم. امروز که با شما صحبت میکنم ده تن از این چیپسهای کشک به روسیه فروختیم. این محصول هنوز تولید نشده، حتی مجوز هم نگرفته ولی آنقدر نو و خلاقانه بود که وقتی من تصویر آن را به دوستانم در روسیه فرستادم سفارش دادند. ما فکر میکنیم که اگر مجوزها طول نکشد این روستا تا 3 یا 4 ماه آینده فرد بیکاری نداشته باشد و تبدیل به اولین روستای فاقد بیکار در ایران شود. این قانون حرکت است، شما وقتی حرکت کنید به مقصد میرسید و مناظر خوبی را در مسیر میبینید و سلامت روح و روان شما تامین میشود.»
او در ادامه با یک مثال دیگر افزود: «میراثهای فرهنگی غذایی ما، لباس ما به شدت در خارج از ایران استقبال میشود. من یک مصداق دیگر بگویم که دوستان نگویند اینها نظریات دانشگاهی هستند، اولا من کارآفرین هستم و سه شرکت دارم، 1057 نفر نیرو دارم که همه آسیبدیده هستند. قتل عمد، سرقت مسلحانه، نزاع دستهجمعی، اراذل و اوباش، معتاد بهبودیافته، زن سرپرست خانواده نیروهای من هستند. پس لطفا من را متهم نکنید که دارم یک نظریهی دانشگاهی میدهم من دقیقا یک نظریهی کاربردی میدهم.
یک بار به پیج اینستاگرام من پیام داده بودند که بیا از روستای ما بازدید کن. من به روستای آنها که در شرق استان گلستان بود رفتم در شهرستان مینودشت 45 دقیقه باید در دل جنگل میرفتیم، طبق معمول به مسجد روستا رفتم و گفتم محصولاتتان را بیاورید. یک لباس خیلی فاخر آوردند که لباس عروس روستاییان بود، لباس پارچه زیاد برده بود و ابریشم محلی بود. گفتند رسم است که عروس خود پیلهی ابریشم را بگیرد، نخ آن را بکشد تبدیل به کلاف نخ کند، رنگ کند، آن را ببافد و لباسش را خودش بدوزد. پرسیدم اگر کسی بخواهد این لباس را بخرد قیمت آن چند است؟ تمام این لباس که حدود چندین متر ابریشم خالص بود 150 هزار تومان میدادند. عکس این لباس را به دوستانم در خارج از کشور فرستادم، تا الان این لباس نزدیک به 60 میلیون تومان قیمتگذاری شده است. همین کسب و کار است. از یک طرف به ریال میخرید و از یک طرف به دلار میفروشید حتی این لباس را از روستاییان هم گرانتر میخرید.»
او در پاسخ به اینکه در این مثلها ارتباطات خارج از کشور وجود دارد که همهی افراد آن را ندارند گفت: «من کل صادراتم را در دنیا با ایرانیهای خارج از کشور انجام میدهم، دوستان یک پیج اینستاگرامی بزنند، استعداد و توانایی و چیزهایی که پیدا میکنند را داخل آن پیج بگذارند و بگردند افراد و شبکههای ایرانی خارج از کشور را برای محصولات خودشان فالو کنند، بعد آن ایرانیها میروند و برایشان پیدا میکنند. من واقعا هاوایی نرفتهام ولی محمد را در هاوایی پیدا کردم و او یک ایرانی خوب و وطندوست است، محمد آنجا برای من بازاریابی کرد و به من گفت چطور میتوانم محصولم را آنجا بفرستم، نه هاوایی را دیدم، نه محمد را دیدم و نه تحقیق بازاری انجام دادم. همهی آن به یک پیج برمیگردد که شما بتوانید توسط اینترنت به دنیا متصل شوید.
من 100 تا 150 نمونه از مواردی که گفتم دارم، قانونش این است که من دائم درحال حرکت هستم، من در به چند استان میروم. در این استانها به روستاها میروم، استعدادشان را کشف میکنم، راهنماییشان میکنم، تولید میکنند و من هم برایشان بازار فروش ایجاد میکنم. تاکنون 10-15 روستا را به این شکل توانمند کردم. دوستان باید به صورت تور کاریابی کولهی خود را به پشت بیندازند و بروند حتی روستاهای شهرستان خود را ببینند. بعضی حتی روستاهای شهرستان خود را نمیشناسند. بروند و کسب و کار خود را پیدا کنند.»
او در پایان اضافه کرد: «فردا به وطن بدهکار خواهید شد اگر امروز حرکت نکنید. هیچ بهانهای قابل قبول نیست. اگر دارید میگویید زمین کج است یا کاستی وجود دارد، همهی این پنجاه درصد است، پنجاه درصد هم خودتان هستید که حرکت نمیکنید. دوستی که این مقاله را میخواند دقیقا این موضوع را جذب کرده، میتوانست چیز دیگری را بخواند، چرا این را میخواند؟ چون او برای کسب و کار آماده میشود.»
مقیمی: باید زیرساخت کسبوکار در جامعه باشد
فاطمه مقیمی، نیز در این مورد به انصاف نیوز گفت: «اگر قرار است از یک فرصت استفاده شود باید زیرساخت آن هم در جامعه وجود داشته باشد و هم شخص تمایل داشته باشد یا سرمایهی آن را داشته باشد. منظورم سرمایهی مالی نیست، سرمایهی علمی آن را باید داشته باشد تا ورود کند. به همین علت نسبت به آنچه باید اتفاق بیافتد متفاوت میشود. نمیشود یک الگوی کلی داد.
با کسبوکارهایی که امروزه به وجود آمده، با توجه به شرایط تحریم و کرونا یک تعریف جدید از انواع کارها در حال شکلکیری است. کسبوکارهای دیجیتالی و فضای فیزیکی نمیخواهد یا حتی کسبوکارهایی که شرایط ایجاب میکند به عنوان دورکاری و فضای مجازی از آن استفاده شود ترکیب کارهای جدید است ولی نیاز جامعهی ما با جوامع دیگر متفاوت است میتوان از آنها استفاده کرد اما الگوی نهایی شما برای انتخاب نهایی نخواهد بود.
الان به خاطر کرونا خیلی از کارها در شبکههای اجتماعی و مجازی انجام میشود و کسبوکارهایی رونق پیدا کرده که شاید تا دیروز ما خیلی باور نمیکردیم، از کسبوکارهای خدماتی تا آموزشها به صورت مجازی شده است. حتی خریدهای سوپرمارکتی هم به صورت فیزیکی کمتر انجام میگیرد و حتی اگر انجام شود هم خریدهای مجازی هم در کنار آن در حال انجام است. در سطح بینالمللی چیزهایی مثل ebay بوده یا در ایران دیجی کالا بود اما الان توسعه پیدا کرده ولی فرهنگسازی استفاده از این کسبوکارها، قابلیت ورود به این بازارها را هم ایجاد میکند.»
او در مورد علت نپرداختن به بعضی کسبوکارها گفت: «شاید نیاز اجتماعی از نظر فرهنگی و اقتصادی مانع این بوده که سراغ بعضی کارها رفته شود یعنی شما یک کاری را در خارج از ایران میبینید که توسعهی رشدی قابل توجهی داشته ولی فرهنگ آن در ایران به علت استفاده نکردن جامعهی ما باعث شده که آن کار در ایران پیشرفت نکند.
کافیشاپهایی که تا قبل از کرونا به صورت کافیشاپهای سیار یا اسنکبارها در سطح شهر شاهد بودیم که به خصوص ساعات پایانی شب آماده و روان بودند و همه هم از آن استفاده میکردند، فرهنگ استفاده از این نوع کسبوکار شاید تا ده سال پیش نبود و اگر میگفتند کسی چنین کسبوکاری دارد به نظرمان غریب یا غیرقابل قبول بود ولی بعدا این اتفاق افتاد، الان روشهای پخت شیرینی، مربا، غذاهای ارگانیک و خانگی و رژیمی یعنی کسبوکارهای خانگی در خانهها با رعایت مسائل بهداشتی تولید میشودو تحویل به منزل یا محل کار میشود؛ زن و مرد هم ندارد، کارآفرینی است. حتی سفرههای کوچک خانوادگی، اگر کسی به هرعلتی نمیخواهد الان به رستوران وارد شود از اینها استفاده کند. کسبوکارهای خانگی دارد شکل میگیرد و توسعه پیدا میکند. اینها به عنوان کارهای جدید شکل گرفته است. در کارآفرینی استارتآپی در بخشهای دیگر هم به همین طریق ورود پیدا کرده حتی بعضی کارها بازار خود را پیدا کرده است.»
آموزش، سرمایه و راه ناممکن کسبوکار
یکی از افرادی که به دنبال کار بود بعد از خواندن این مصاحبهها به انصاف نیوز گفت: «ما در دنیایی زندگی نمیکنیم که همه چیز مربوط به خودمان باشد، در مصاحبه گفتند که پنجاه درصد مربوط به شخص است اما واقعا اینطور نیست، چند موضوع مهم وجود دارد. خیلی از مناطق از آموزش مناسب برخوردار نیستند یا کیفیت آموزش برای آنها خوب نیست. سرمایهی اولیه نیز نیاز است که اشاره هم شد. برای بازاریابی هم نیاز به زیرساختهای مخابراتی و دسترسی به فناوری وجود دارد. اصلا خود بازاریابی یک مهارت است و نیاز به آموزش دارد. برای من که کار فنی میکنم و کارم ساخت تجهیزات بزرگ است و چیزی نیست که در یک کارگاه خانگی بشود آن را انجام داد، نمیشود این الگو را تعمیم داد. در مورد مرادوات هم خب یک سری اقداماتی شده و کشور تحریم شده است، ما تاوان پس میدهیم اگر راه کشور باز بود ما هم میتوانستیم این راههای مبادلاتی را پیش بگیریم، اینقدر آسان نیست حتی بسیار سخت و ناممکن است که از کسی که مهارت خرد دارد یا تخصص او ممکن است ساخت دکل مخابراتی یا لولهکشی ساختمان باشد این انتظار را داشت، ممکن است این استعداد و مهارت را نداشته باشد.
آقای نبی شاید مهارت خوبی در این کار داشته باشند اما باید توجه کنند که همه این مهارتها را ندارند و کار افراد مختلف باهم فرق دارد. دولت در مورد آموزش و ایجاد زیرساختهای وظیفهی مشخص دارد که در مورد همهی اینها موانع ایجاد کرده است. الان با وضعیت مواجه هستیم که کسبوکارها نمیتوانند آنقدر در گردش باشند و همه نمیتوانند کسبوکار خرد داشته باشند، عمدهی کار از طریق پروژههای بزرگ و آمدن تکنولوژی باید ایجاد شود که در اینها با مشکلات جدی مواجه هستیم. بانکها باید وام بدهند که سرمایهی اولیه ایجاد شود که عملا چنین اتفاقی نمیافتد.»
فرد دیگری هم که حتی برای شروع کسب و کار تلاش هم کرده بود برای انصاف نیوز نوشت: «من چندین بار برای به وجودآوردن کار تلاش کرده ام. مهمترین مساله درباره به وجود آوردن کار سرمایه اولیه است. برای شروع هرکاری سرمایه اولیه لازم است. چون ما بیکار هستمی و می خواهیم اولین کارمان را شروع کنیم بنابراین سرمایه اولیه نداریم، درست است که مثلا باز کردن پیج اینستاگرام هزینه ندارد ولی اگر قرار باشد پیج اینستاگرام به بازدهی برسد یا باید زمان بسیار زیادی را صرف آن کرد که خب در این مدت چگونه باید گذران زندگی کرد و یا باید هزینه برای پیج اینستاگرام کرد که باز مشکل سرمایه اولیه وجود دارد. نکته دوم این است که برای کار کردن با کسب و کار های سنتی مشکلی که وجود دارد این است که آن ها هیچ علاقه ای به تغیییر روند کاری خود نداردند و شما باید تلاش کنید که طرف مقابل را قانع کنید تا به شکل جدیدی کار کند. این قانع کردن ها معمولا به سرانجام نمی رسد. در موردی که شخصا با آن مواجه شده ام کسانی که می خواستیم با آن ها همکاری کنیم می گفتند ما در حال حاضر درآمد معقولی داریم؛ چرا باید روش کسب و کارمان را تغییر دهیم. ما هرچه توضیح می دادیم که انی کار سود شما را بیشتر میکند و هزینه ها و زحمت شمارا کمتر می کند آن ها اعتماد نمی کردند.
از طرفی با توجه به تحریم ها کارهایی که در گذشته به صورت موردی می شد انجام داد و کسب درامد کرد هم دچار مشکل شده. مثلا الان عملا صادرات شاید ده برابر چهار سال پیش زحمت دارد.به خاطر تحریم و شرایط فعلی اوضاع خوب نیست. البته بوروکراسی اداری هم هزینه بیخود است. یعنی شما برای انجام هرکاری باید یک شرکت ثبت کنید و حداقل چند میلیون هزینه کنید که مراحل سریعتر پیش برود. اگر لازم باشد شرکت سهامی خاص و غیره ثبت کنید که این هزینه به حدود 20 میلیون می رسد.»
نفر سومی که در یافتن کار ناکام مانده بود نیز نوشت: «علاوه بر اینکه برای کار افرینی به یک حداقل پولی نیاز است، بلکه به موقعیت اجتماعی و آدم های نزدیک به فرد هم مربوط است. اینکه گفته میشود مثلا یک نفر با فقر و تنگدستی ثروتمند یا کسی با کمترین امکانات در کنکور پزشکی قبول شد یا بورسیه گرفت، استثنا هستند. نمیتوان همه را اینطور در نظر گرفت. فضای ذهنی و محیط اطراف بسیار تاثیرگذار است. البته صرفا نباید تقصیر را گردن محیط انداخت، تلاش افراد هم مهم است. اما به نظر من محیط و موقعیت اجتماعی تاثیر بیشتری دارد. مثلا من که رانت و پولی ندارم، باید کلی تلاش کنم تازه به قدری پول در بیاورم که زنده بمانم.»
نفر آخر نیز به انصاف نیوز گفت: «نفس این دوستان از جای گرم بلند میشود و تصویر روشنی از آنچه در جامعه میگذرد ندارند، این کارها نیاز به یک سری پیشنیاز اولیه دارد. در گام اول یک نفر باید سواد خواندن و نوشتن داشته باشد اما یک میلیون بیسواد در کشور وجود دارد، آنها هم دوست دارند کار کنند اما دسترسی به آموزش اولیه در بسیاری از نقاط کشور وجود ندارد، خیلی از مردم اصلا به اینترنت دسترسی ندارند که این کارهایی که از نظر این کارآفرینان عزیز بدیهی است را انجام دهند، حتی توانایی خرید اینترنت را به آن صورت ندارند. در این شرایط خیلی از چیزهایی که گفته میشود نیاز به یک سرمایهی اولیه دارد که یا این سرمایه مالی است یا سرمایهای که بتوانند با آن خودشان را توانمند کنند. حتی در مورد دانشگاه که بتوانند در آن خود را توانمند کنند امکان برابر وجود ندارد. طبق آمار الان 13 درصد صندلی دانشگاهها رایگان است که رقابت بالایی برای آن وجود دارد که در آن هم بچههایی که از خانوادههای محروم یا حتی متوسط هستند در این رقابت عقب میمانند.
من فکر میکنم خطاب این دو کارآفرین قشر خاصی از جامعه است که دو سرمایهی مالی و شخصی را که آن را هم به پشتوانهی سرمایهی مالی به دست آوردهاند را دارند، اینکه گفته شود کار هست اما باید حرکت کرد و پیدا کرد درست نیست. نه، کار نیست، برای مردمی که 60 درصد آنها زیر خط فقر هستند و 18 میلیون حاشیهنشین دارد، کار نیست. بله کسانی هم هستند که کار پیدا میکنند یا کارآفرینی میکنند و خودشان را بالا میکشند اما در شرایطی که اقتصاد کشور کوچکتر میشود یک نفر این کار را میکند و ده نفر پایین میآیند. حتی در امریکا هم یک نفر بیل گیتش میشود و میلیونها زیر پلها میخوابند. این همان حرف است که فقر را به تقصیر فقیر میاندازد و میگوید تنبل است اما کسی نمیخواهد فقیر باشد و کار نکند این جامعه است که دست افراد را میبندد. این جامعه اینطور کار میکند که یک عده ثروتمند باشند و یک عده در فقر زندگی کنند.»
انتهای پیام
۱. مشکلات بروکراسی اداری بیش از این حرفهاست. مثلا در صنایع غذایی پس از ثبت شرکت یاگرفتن انواع جوازهای الکی و آبکی صنعتی برای اینکه بتوان ثبت برند انجام داد و یا عضویت در اتحادیه مورد نظر با بروکراسی های پیچیده و پرداخت هزینه های بعضا گزاف تازه به میرسیم به سد سیب سلامت که برخلاف اسمش دستورالعمل هایش لزوما سلامت محور نیست و پروسه ای بس سخت و طولانی دارد و قوانین نانوشته بسیار و بعد از آن مشکلات قیمت گذاری و غیره وجود دارد. تازه این مشکلات برای کسب و کارهای آنلاین است.
۲. آگاهی مردم بسیار سطحی و پایین است. مصرف کننده نمی داند یا نمی خواهد که بداند که مثلا روغن های خوراکی موجود در بازار که تمامی استانداردهای موجود را دارند به مثابه سم مهلکی برای بدن هستند و قیمت تمام شدهی مایع درونشان به دو هزار تومان هم نمی رسد. یا هیچکس حاضر نیست عسل رس بسته شدهی حرارت ندیده مصرف کند و همه عاشق عسلی هستند که هم بوی گل بدهد و هم مایع غلیظ باشد. یا دنبال روغن خراطین می گردند.
۳. نیروی کار تن به کار نمی دهد. کارگاه ها و مشاغل بسیاری هستند که دنبال نیروی کار می باشند ولی نیروی کار ترجیح می دهد پیک موتوری برود ولی کارگری نکند. در صورتی که حقوق همان حقوق است. یا همه دوست دارند پشت میز بنشینند و تکان نخورند. کلا نیروی کار راحت طلب است یا دنبال یک شبه پول دار شدن می باشد.
۴. نیروی کار مدرک دارد ولی تخصص ندارد.
۵. نیروی کار سرخورده است. وقتی سود بخر و بفروش ها چندین برابر حقوق ماهیانه یک کارمند یا کارگر باشد معلوم است که رغبت دکتر و مهندس و استاد کار و غیره به کار خودشان کم می شود. تازه دلال مالیات نمی دهد ولی مالیات از حقوق اینها کم می شود.
۶. حقوق ها کفاف مخارج زندگی را نمی دهد.
۷. خود اشتغالی و بنگاه های کوچک اقتصادی زیر بار بروکراسی اداری سازمانهایی چون ثبت اسناد و بیمه و مالیات و سازمان های ذینفع از کوره در می روند. البته در روستاها اوضاع بسیار بهتر است.
۸. عدم حمایت اقتصادی توسط بانک ها از مشاغل.
۹. نیروی کار بازدهی ندارد. در محیط شرکت ها و سازمان ها و کارخانجات و حتی کسب و کارهای کوچک مشکلات عدیدهی اخلاقی و فرهنگی در ارتباط کارکنان با یکدیگر موج می زند. به همه چی پرداخته می شود جز کار و هدف بنگاه اقتصادی.
۱۰. در کل رتبه ی سهولت کسب و کار در ایران بسیار بد است و با این سبک و سیاق نمی توان انتظار شکوفایی تولید و اقتصاد را داشت.